پرتال امام خمینی(ره): نشریه حریم امام(س) در شماره قبلی خود گفتگویی در باره فقه جواهری با آیت الله ابوالقاسم علیدوست منتشر کرده که از نظر می گذرد:
ضمن تشکر از شما، برای ورود به بحث، ابتدا صاحب جواهر را برای خوانندگان ما معرفی کنید. اینکه در چه دورهای زندگی میکرد؛ اساتید ایشان چه کسانی بودند و چه شاگردانی را تربیت کرد؟
بله؛ برای ورود به این بحث، بهتر است ابتدا معرفی اجمالی از صاحب جواهر داشته باشیم تا بدانیم کتاب جواهر در چه عصری تألیف شده است. صاحب جواهر در سال 1190 ه.ق متولد شد و در اول شعبان 1266 ه.ق وفات یافت. البته بعضیها گفتهاند که سال تولد صاحب جواهر 1202 ه.ق است؛ اما بهزعم ما این گزارش دقیق نیست.
اساتید ایشان عموماً از شاگردان وحید بهبهانی بودند؛ از جمله: شیخ جعفر کاشف الغطاء، شیخ موسی کاشف الغطاء، سید مهدی بحرالعلوم، سید جواد عاملی و سید محمد مجاهد. شاگردانی هم ایستاده بر قله داشت که هر کدام بزرگانی را در عالم تشیع تربیت کردند؛ از جمله: شیخ محمدحسن آل یاسین، میرزا حبیبالله رشتی، شیخ جعفر شوشتری، سید حسین ترک، سید حسن مدرس و ... .
دوران صاحب جواهر از نظر علم، دوران پُرشکوه نجف بود. کتابهای ریاض، کشف الغطاء، مفتاح الکرامة، قوانین الاصول و... در آن دوره نوشته شده بودند و تراث قابل استفادهای در اختیار صاحب جواهر قرار داشت. فضا، فضای نزاع بین اخباریها و اصولیها بود؛ اگر چه در دوران صاحب جواهر، آرامآرام قضیه به نفع اصولیها تمام شد. ایشان در اوج قدرت جسمی، و نسبتاً فکری، تألیف جواهر را آغاز و به مدت سی سال تألیف آن را تمام کرد. ظاهراً در 1257 ه.ق نوشتن کتاب جواهر الکلام تمام میشود و صاحب جواهر تا 1266 ه.ق، یعنی به مدت 9 سال مشغول رفع نواقص و تجدیدنظر در آن میشود. بزرگانِ کتابدیده، مثل شیخ آقابزرگ تهرانی دربارة کتاب جواهر میفرمایند که این کتاب اثری بینظیر در تاریخ اسلام است. میرزای نوری میفرماید: «این کتاب، بزرگترین شگفتی عصر ما است.» همانطور که میدانید هم آقابزرگ تهرانی و هم میرزای نوری کتابدیده و شخصیتدیده هستند و از افرادی نیستند که دربارة هر اثری، تعریف و تمجیدهای بیاساس کنند.
در چنین فضایی و در این مدت طولانی و آن وقت وسیع برای تجدیدنظر در جمع شاگردانی که استاد را به کار وا میدارند، کتاب جواهر خلق شد. چنین کتابی، طبیعتاً باید کتاب فاخر و فخیمی باشد.
انگیزه صاحب جواهر از تألیف کتاب جواهر الکلام چه بود؟
صاحب جواهر اهل تبلیغ بود و برای تبلیغ نیاز بود که به مردم مسئله بگوید. معمولاً کتابهای بزرگان را با خودش میبرد و برای مردم مسئله میگفت. میگویند که ایشان پس از مدتی احساس کرد که حمل این کتابها با آن سنگینی، کار دشواری است. سابقاً هم مانند امروز خودرو نبود که بتواند کتابها را به این سو و آن سو با خودش حمل کند. به همین خاطر تصمیم گرفت که مطالب و نکتههای آثار بزرگان را یادداشت کند تا کل کتابها را با خودش حمل نکند. از هر اثری چند صفحه یادداشتبرداری کرد. این یادداشتبرداریها ادامه یافت تا اینکه به ذهنش رسید بهتر است روی آنها کار کند و با فقه، اجتهاداً برخورد نماید. این قضیه مشهور است و من سندهای آن را دیدهام؛ اما اینکه چقدر این اسناد معتبرند، تلاشی بر دوش محققان است. اگر بگوییم برای کسی که دغدغة دین خدا را دارد و به این قصد کتابی نوشته، طبیعی است که آن کتاب، کتابِ بسیار پُربرکتی میباشد. کتاب جواهر الکلام از این سنخ کُتب پُربرکت است.
فقه جواهری چه ویژگیهای شاخصی دارد؟ نقاط ضعف و قوت آن را بیان کنید.
باید در نظر داشته باشیم که ما یک کتاب جواهر الکلام داریم و یک فقه جواهری؛ این دو را باید از هم جدا کنیم. کتاب جواهر الکلام در همین فضایی تألیف شد که عرض کردم و حاوی گزارههای زیادی است؛ اما وقتی سخن از فقه جواهری میرود، باید بدانیم که دربارة یک نوع متُد و روش در فقه صحبت میشود.
ابتدا روش صاحب جواهر در فقه را عرض میکنم و اگر نقدی بر آن است، اشاره میکنیم و اگر جهات اثباتی دارد، بر آن تأکید میکنیم. فقه جواهری، فقه منضبطی است؛ یعنی شما هیچگونه ناهنجاری فقهی در جواهر الکلام مشاهده نمیکنید. صاحب جواهر، مسئله را مطرح و بیان موضوع میکند؛ تتبع وسیعی صورت میدهد؛ آرا و اقوال را به هم میزند؛ ضرب الرأی بعضهم ببعض میکند؛ اسناد را مطرح و بررسی میکند و نهایتاً نتیجة مدنظر را میگیرد؛ یعنی با یک متُد کاملاً منضبط و فنی با مسائل فقهی برخورد میکند.
کتاب جواهر از استناد به منبعوارهها خالی است؛ جواهر الکلام هیچگاه فقط به تتبع یا فقط به تحقیق اکتفا نمیکند؛ ابایی از نوآوری ندارد؛ اقتضائات زمان و مکان خودش را در نظر میگیرد.
جناب صاحب جواهر، به نوعی انسداد قائل است؛ در جلد هفت، صفحة 347 کاملاً مشخص است که ایشان به نوعی انسداد قائل است. اینکه میگویم «به نوعی» یعنی خیلی به این مسئله عنایت دارم. ایشان رسماً نمیگوید که من انسدادیم و کل ظناً حجة؛ اما در جاهایی به ظن استناد میکند. در واقع به تراکم ظنون معتقد است؛ یعنی اگر ما منهج استنباط را به دو قسم کلانِ «مدرسهای / ریاضی / صغرایی / کبرایی» و «تراکم ظنون» تقسیم کنیم، ایشان به تراکم ظنون معتقد است. بزرگانی که این مصاحبه را میخوانند میتوانند رفتار صاحب جواهر در جلد 22 صفحة 78 و 79 را ببینند. ایشان اهل دقتهای عقلی نیست و آن را قبول هم ندارد. گاهی تعبیر میکند که فقه الاعاجم اهل دقتهای عقلی هستند. در جلد هفت، هشت، نُه و چهل به دقتهای عقلی حمله میکند. جناب جواهر نتوانست با مقاصد کنار بیاید؛ یعنی موضع ثابتی ندارد. گاهی به نصوص مبین مقاصد نزدیک میشود و گاهی به آن پشت میکند. بزرگان میتوانند این بحث را در فقه و مصلحت از صفحة 642 تا 644 ببینند. از عرف، بهجا استفاده میکند؛ در حالی که کسانی که روی عرف کار کردهاند، میدانند که یکی از لغزشگاههای بزرگ بسیاری از فقیهان، استفاده کردن نابجا از عرف و استفاده نکردن بهجا از عرف است. میتوانید این رفتار صاحب جواهر را در جلد سه، نُه، بیست و سیویکم ببینید. ایشان بر اساس همان تراکم ظنون، به تجمیع ادله معتقد است و لذا ادله را در یک نظام حلقوی یا هرمی و در طول هم، ذکر میکند. باور کلامی را در فقه دخالت میدهد. بین قواعد فقهی و آنچه امروزه بهعنوان پارادایم فقهی یاد میکنند، فرق میگذارد. ایشان پیامدگرا است. به همة روایتهای معصومین تمسک نمیکند. میگوید که بعضی از روایات از معصومین بهعنوان مُبینان شریعت صادر نشده است؛ یعنی به شئون معصوم توجه دارد که میتوان آن را در جلد دهم، صفحة 13 دید.
این مجموعهای از ویژگیهای فقه جواهری است. البته بعضی از این ویژگیها، جهات مثبتاند و بعضی به نظرم قابل نقد هستند. نداشتن یک موضع نسبت به نصوص مبین و مقاصد، فقیه را دچار اشکال میکند؛ گاهی ناهمسو فتوا میدهد و گاهی در رفتارش یک پارادوکس دیده میشود. حملة حیدریه (به تعبیر برخی از اساتیدمان) به دقتهای عقلی از سوی صاحب جواهر، درست نیست؛ ولو در برخی جاها، کاملاً بهجا است. با این حال در مجموع، فقهِ صاحب جواهر قابل دفاع است؛ اما باید میان گزارههای مطرح در کتاب جواهر الکلام با فقه جواهر فرق گذاشته بشود. بنده از روش صاحب جواهر در مجموع با ترمیم و تکمیل دفاع میکنم؛ اما هرگز از گزارههای فقهی جواهر الکلام دفاع نمیکنم؛ مخصوصاً بعضی جاها که ایشان بهزعم بنده دچار فضای موجود میشود؛ چون ایشان نگاه تندی به مخالفان دارد. در جلد بیستودو، صفحة 63 و 170 نگاه خوبی به مخالفین ندارد و به نظرم این بیتأثیر از حملة وهابیت نبوده است؛ چون همانطور که میدانید دوران خشونت عثمانیها علیه شیعیان و دوران حملة وهابیت به کربلا بود. هر دو این حادثه در دوران حیات صاحب جواهر رخ میدهند؛ لذا برخی که به فتاوای تند ایشان اشاره میکنند، باید آن فضا را هم در نظر بگیرند. در غیر این صورت خارج از انصاف صحبت میکنند.
چرا حضرت امام خمینی(ره) بر شناخت فقه جواهری تأکید داشتند؟
اگر کسی به همین صحبتهای من که در بخش اول عرض کردم، توجه کند و امام خمینی را فقیهی بداند که به فقه منضبط و غیرمنضبط توجه داشتند، مسئله برای او معلوم میشود. مرحوم امام، مخصوصاً در ده سال اواخر عمرشان که حکومت میکردند، به پایایی فقه معتقد بودند؛ یعنی فقه نباید هنجارهای خودش را از دست بدهد و امام این را خطری جدی برای فقه میدانستند. فقه ژورنالیستی و پوپولیستی را نمیتوانستند قبول کنند. همچنین به پویایی فقه باور داشتند. اینکه ایشان دائم به اقتضائات زمان و مکان تأکید میکردند، بر همین اساس است. به نظرم امام این پایایی و پویایی را در فقه جواهری میدیدند؛ یعنی پایاست، از آن جهت که منضبط است و پویاست، از آن جهت که به حوادث واقعه نظر دارد. اگر این دو ویژگی در فقه وجود داشته باشد، قهراً فقه کارا و مانا میشود و میتواند معضلات را حل کند. پایایی و پویایی فقه جواهری امام را وادار میکرد که بر فقه جواهری تأکید کند.
حوزویان در مواجه با فقه جواهری چه رسالتی بر دوش دارند؟
اولاً حوزه باید به این باور برسد که فقه به هیچ وجه نباید از انضباط خارج بشود. به هر حال هر علمی ابزار خودش را دارد و این ابزار باید حفظ بشود؛ اما اصرار بر حفظ انضباط فقهی، به معنای جمود نیست و لذا باید به تکمیل و ترمیم و تکامل فقه فکر کرد؛ یعنی «فقهِ هست» به «فقهِ باید» تبدیل بشود. حوزه باید به این باور برسد که کار زیادی باقی مانده است. من نمیدانم چرا بعضیها تا بحث فقه میشود، میگویند: «فقه متورم شده است و باید به سراغ دانشهای دیگر رفت.»! من میگویم که این گفتهها مانند برخی شعارهای سیاسی است که عدهای باید چندتا مرگ بر دیگران بگویند و بعد درود بر دیگری بفرستند...! لازم نیست برای اینکه از ضرورت پرداختن به فلسفه و کلام صحبت کنیم، فقه را بکوبیم. هر کدام از این دانشها را باید در جای خودش بررسی کنیم به آنها بپردازیم. کار زیادی در فقه صورت گرفته، اما کارهای بسیاری دیگری هم در فقه، بر زمین مانده است. حوزه باید بهسوی تمحض برود. ممکن است شخصی از یک دانشی اطلاع دارد و شخص دیگر در آن دانش، صاحبنظر باشد؛ یعنی متخصص است و شخص متخصص دیگر در آن دانش، در برخی از ابواب آن دانش، متمحض و متمرکز میشود. لذا ما باید از مرحلة اطلاع عبور کنیم و به تخصص برویم و از تخصص به تمحض برسیم. این مسئلهای است که حوزویان باید به آن توجه داشته باشند. حوزه باید اصولفقه قوی داشته باشد. من کاری به زمان این رسالت ندارم که چقدر این کار طول میکشد. این بحث دیگری است؛ اما حوزه باید اصول قوی برخوردار و مسلح به سلاح لازم باشد. همانطور که میدانید در اصول بسیاری از مسائل باقی مانده که بحث جانانه و کافی در باب آنها نشده است. حوزه باید میان سه جریان بیانضباطی و ژورنالیستی و پوپولیستی و از طرف دیگر از یخزدگی و جمود، راه وسط را انتخاب کند که هم انضباط و هم پویایی فقه را حفظ کند. اینها کارهایی است که حوزه باید انجام بدهد.
فقه جواهری چه تفاوتی با فقه سنتی و فقه مدرن دارد و در روش به کدام یک از این دو، نزدیکتر است؟
من چندان موافق تقسیمبندی فقه سنتی و فقه جواهری نیستم؛ اخیراً عدهای هم تعبیر فقه مدرن را به کار میبرند که واقعاً این تقسیمبندیها معنای مشخصی ندارند. فقه سنتی به چه معناست؟ یعنی فقه با تأکید بر هنجارها؟ این خیلی خوب است. آیا فقه سنتی، یعنی پرهیز از نوآوری در فقه؟ اگر این باشد، غلط است. اصلاً آیا واقعاً فقه جواهری در مقابل فقه سنتی قرار میگیرد؟! در مجموع میگویم که با این تقسیمبندیها با این تعابیر موافق نیستم. همینقدر به شما بگویم که ما سه جریان در فقه داریم. اینکه فقه هنجارهای شناخته شده داشته باشد و از اسناد اربعه خارج نشود، اما ظرفیت اسناد اربعه را به دست بیاورد و استفادة بهجا از آن داشته باشد و به مقاصد شریعت توجه کند و به اندیشهها و آرای گذشتگان احترام بگذارد و آنها را لحاظ کند؛ از طرفی نگاهش به اقتضائات زمان و مکان باشد؛ کارایی فقه و پیامدگرا بودن گزارههای فقهی را در نظر بگیرد و... چنین فقهی مطلوب است و اسمش هر چه میخواهد باشد. از نظر من چنین فقهی پایا و پویا و جامع است.
اما اینکه به نام حوادث واقعه و کارایی فقه و به انگیزة مانایی فقه، هنجارها را زیر پا بگذارد و فقه غیرقابل دفاع ارائه بدهد؛ ولو ممکن است مردم هم بپسندند و جامعه از آن خوشش بیاید، غلط است. چنین فقهی ظهور و بروز پیدا کرده است؛ اما نه در میان فقیهان، بلکه در میان فقیه نمایان. چنانکه از آن طرف، به نام حفظ هنجارها و به نام حفظ تراث و احترام به سلف صالح یخزدگی و جمود پدید آمده است. این پدیده را گاهی در حوزهها مشاهده میکنیم. امروزه ممکن است بعضیها اصولی حرف بزنند، اما کاملاً اشعری فتوا میدهند. ممکن است اصولی سخن بگویند، اما جمود فکری دارند. نمیخواهم بگویم که این افراد همة حوزه را در بر میگیرند؛ اما چنین پدیدهای ناپسند است. چرا وقتی از حوادث و مقاصد بحث میشود، اینقدر حساسیت مشمئزکننده در میان بعضیها پدید میآید؟! همة این عناصر باید در نظر گرفته بشوند و بدانیم که نه افراط خوب است و نه تفریط. جالب این است که دو جریان افراط و تفریط همدیگر را نگه میدارند و مانند دو تیغ قیچی، اعتدال و عدالت در فقاهت را میبُرند. در حالی که آن فقه ژورنالیست به فقه یخزده مجوز ورود میدهد و بالعکس؛ یعنی اگر چه در ظاهر این دو با هم در ستیز هستند، اما همدیگر را نگه میدارند و برای همدیگر مجوز حیات میدهند.
رقیب فقه جواهری، چه فقهی است؟
رقیب فقه جواهری، فقه ژورنالیستی و فقه یخزده است. فقه یخزده به نام تأکید بر انضباط، از پویایی فقه غفلت میکند و فقه ژورنالیستی به نام پویایی فقه، از انضباط فقهی خارج میشود. این دو رقیب فقه جواهری هستند. البته به این معنا نیست که من فقه جواهری را فقه معصوم و بیخطا میدانم. همانطور که در لابهلای صحبتهایم عرض کردم، روش صاحب جواهر قابل نقد است؛ اما اگر فقه جواهر را یک فقه کامل فرض کنیم، آن دو، رقیب فقه جواهری میشوند. فقهی که میخواهد هنجارها را حفظ کند، اما نسبت به اقتضائات زمان و مکان توجه ندارد، فقهی یخزده است. البته نباید چنین فقهی را فقه سنتی بنامیم. نباید به سنت بار منفی بدهیم و نباید آن را فقه بیخبر و غافل فرض کنیم.
شیوه اجتهاد و روش استنباط در فقه جواهری به چه شکل است و چه تفاوتی با روش استنباط مرسوم در دوران قبل از خود دارد؟
صاحب جواهر اهل تجمیع ظنون است. ببینید ما در اجتهاد دو نوع کلان داریم. بعضی از بزرگان ما در مقام استنباط احکام، ریاضیوار عمل میکنند؛ مثل مرحوم آیتالله خویی که در این جهت ایستاده بر قله است. به همین خاطر در فقه آیتالله خویی، آنچه حرف اول را میزند، خبر و سند خبر است و نه محتوای خبر. ایشان شهرت را جابر نمیداند؛ چون میگوید که شهرت صفر است و خبر ضعیف هم صفر است و در این میان عددی تشکیل نمیشود. مرحوم آیتالله خویی ظن را هیچ کجا نمیپذیرد و نکتة مهم آن در بخش خبر است که عرض کردم وثوق به سند را قبول دارد و نه وثوق به محتوای خبر. این در حالی است که در فقه جواهری این رویکرد مشاهده نمیشود. صاحب جواهر در جلد بیستودو صفحة 78 و 79 مؤلفههایی را جمع میکند که هر کدام از آنها بهصورت جداگانه دلیل شمرده نمیشوند؛ اما مجموع آنها دلیلی را تشکیل میدهند. در واقع روش صاحب جواهر، روش تجمیع است که فقیه را در مجموعه به یک قرار میرسانند. لذا صاحب جواهر در این جهت میگوید شهرت برای جبر ضعف سند کافی است. در جلد ششم صفحة 250 به این قضیه اشاره کرده است.
در بحث انسداد و انفتاح، صاحب جواهر نه انسدادی به معنای معروف میباشد و نه انفتاحی و این هم لازمة همان بحثی است که ایشان دارد. ایشان در بحث اینکه آیا قول لغوی، حتماً باید لغوی مسلمان باشد یا خیر، بر این باور است که لغوی کافی است که وثوق بیاورد. این را کسی میگوید که عقیده دارد ما با انسداد مواجه هستیم و چون با انسداد مواجهیم به خیر الطرق المیسره باید اکتفا کنیم. این رویکرد در فقه جواهر دیده میشود.
آیا برای حدود و ثغور اجتهاد و نوآوری در حیطة فقه جواهری، ملاک و شاخصی در دست داریم؟
هیچ دانشی برای نوآوری حد ندارد. چنانکه باید به نوآوری دیگران احترام بگذاریم؛ اما در چارچوب هنجارهای آن دانش. به فقه هم اختصاص ندارد. اگر کسی بگوید که من در فیزیک نوآوری دارم و با همان هنجارهایی که اثبات گزارههای فیزیک میطلبد، مدعای خودش ثابت کند یا لااقل گزارههایش در میان فیزیکدانان قابل عرضه باشد، نمیتوانیم بگوییم که مدعای او را چون تاکنون کسی نگفته، بیاعتبار است. لذا حد معین کردن در هر دانشی غلط است؛ اما به محقق و متفکر باید گفته بشود که هنجارهای دانش را مراعات کند. کسی که میگوید من نوآوری فقهی دارم، ولی صرفاً چیزهایی سرهم میکند و چهبسا اسمش را تراکم ظنون بگذارد، اسمش نوآوری نیست. تراکم ظنون هم تعریف خاص خودش را دارد و اینطور نیست که هر کسی بیاید و یاوههایی جمعآوری کند. من در کتاب روششناسی اجتهاد بهطور مفصل آن را توضیح دادم. اگر کسی بتواند هنجارها را مراعات کند و پایایی و پویایی فقه را در نظر بگیرد، میتواند ادعای نوآوری هم داشته باشد.
در پایان اگر نکتة خاصی دربارة فقه جواهری باقی مانده و ضرورت دارد که بیان بشود، آن را بهعنوان حُسن ختام گفتوگو بیان بفرمایید.
به نظرم این بحث را باید شروع خوب به حساب بیاوریم و نه انجام خوب. طبیعتاً با بزرگان دیگری هم در این باب مصاحبه میکنید و خوانندگان خودشان به تفصیل بحث را پیگیری میکنند. در سال 1397 بزرگداشت صاحب جواهر را در مدرسة خاتم الاوصیاء داشتیم. در آنجا مطالب فراوانی گفته شد و طبیعتاً بناست که از آن نشست هم نوشتهای منتشر بشود. من حیفم آمد که این نکته را عرض نکنم. در تاریخ 30/1/1397 برای نکوداشت صاحب جواهر خدمت آیتالله کریمی جهرمی بودیم. ایشان از قول استادش، آیتالله العظمی اراکی مطلبی را نقل کرد. آیتالله اراکی هم از آیتالله نورالدین اراکی این مطلب را نقل کرده بود. ظاهراً بیواسطه این مطلب را نقل کرده بود. از طلبهای نقل میکرد که از صاحب جواهر اجازه میگیرد. آن طلبه به ایران میآید. در این اجازه اجتهاد آن طلبه تصریح نشده و ایشان گمان کرده بود که اگر فلان کلمه را صاحب جواهر میگفت، خیلی مهم بود. خودش در اجازة ایشان دست میبرد و عبارت اجتهاد را اضافه و بین مردم منتشر میکند. پس از آن، از سوی مردم استقبال گستردهای از آن طلبه میشود. کسی که صاحب جواهر اجتهادش را تأیید کرده، از نظر همگان شخصیت مهم و محترمی بود. همه به او احترام میگذارند؛ به جز یک پینهدوز. او به آن طلبه اعتنا نمیکرد. یک روز در مسیر مسجد نزد پینهدوز میرود و سلام میکند و میپرسد که چرا به او اعتنا نمیکند. پینهدوز به آن طلبه جواب میدهد: «السلام علیک ایها المدلس!» طلبه متوجه میشود پینهدوز میداند که او در اجازة اجتهاد صاحب جواهر دست برده است. پینهدوز به او میگوید: «دوستی از اوتاد دارم که خدمت حضرت حجت علیهالسلام رسیده است. حضرت به او فرموده که آن طلبه مدلس است و در نوشتة عبد صالح دست برده است.» این قضیه را سه تن از علمای بزرگ نقل کردند. به هر ترتیب آن طلبه توبه میکند و به یک روستایی میرود و مشغول مسئله گفتن به مردم میشود.
در سال گذشته که ما بهشدت درگیر برگزاری بزرگداشت صاحب جواهر بودیم، در بحبوحة برگزاری، در خواب دیدم که مشغول گردگیری از کعبه هستم. وقتی گردگیری چهار طرف کعبه تمام شد، از درون کعبه شخصی که خادم کعبه بود، بیرون آمد و قرآنی به من داد. خواستم آن قرآن را نگیرم تا متهم به دزدی از خانة خدا نشوم، اما آن را برداشتم و با خودم بردم. شاید این گردگیری از کعبه، همان قلمی است که ما دربارة صاحب جواهر به کار بردیم. به هر حال وقتی شخصیتی مطرح میشود، نامش در رسانهها میآید و عدهای با او آشنا میشوند. انشاءالله کار شما در هفتهنامه حریم امام در همین راستا باشد.
نکتة آخر که لازم میدانم عرض کنم این است که پرداختن به فقه و پرداختن به مقتضای دنیای امروز، از ضروریترین کارهای حوزویان است.
.
انتهای پیام /*