پرتال امام خمینی(ره): نشریه حریم امام(س) در شماره قبلی خود گفتگویی در باره فقه جواهری با آیت الله ابوالقاسم علیدوست منتشر کرده که از نظر می گذرد: 

ضمن تشکر از شما، برای ورود به بحث، ابتدا صاحب جواهر را برای خوانندگان ما معرفی کنید. اینکه در چه دورهای زندگی میکرد؛ اساتید ایشان چه کسانی بودند و چه شاگردانی را تربیت کرد؟

بله؛ برای ورود به این بحث، بهتر است ابتدا معرفی اجمالی از صاحب جواهر داشته باشیم تا بدانیم کتاب جواهر در چه عصری تألیف شده است. صاحب جواهر در سال 1190 ه.ق متولد شد و در اول شعبان 1266 ه.ق وفات یافت. البته بعضی‎ها گفته‎اند که سال تولد صاحب جواهر 1202 ه.ق است؛ اما به‌زعم ما این گزارش دقیق نیست.

اساتید ایشان عموماً از شاگردان وحید بهبهانی بودند؛ از جمله: شیخ جعفر کاشف الغطاء، شیخ موسی کاشف الغطاء، سید مهدی بحرالعلوم، سید جواد عاملی و سید محمد مجاهد. شاگردانی هم ایستاده بر قله داشت که هر کدام بزرگانی را در عالم تشیع تربیت کردند؛ از جمله: شیخ محمدحسن آل یاسین، میرزا حبیب‎الله رشتی، شیخ جعفر شوشتری، سید حسین ترک، سید حسن مدرس و ... .

دوران صاحب جواهر از نظر علم، دوران پُرشکوه نجف بود. کتاب‎های ریاض، کشف الغطاء، مفتاح الکرامة، قوانین الاصول و... در آن دوره نوشته شده بودند و تراث قابل استفاده‎ای در اختیار صاحب جواهر قرار داشت. فضا، فضای نزاع بین اخباری‎ها و اصولی‎ها بود؛ اگر چه در دوران صاحب جواهر، آرام‌آرام قضیه به نفع اصولی‎ها تمام شد. ایشان در اوج قدرت جسمی، و نسبتاً فکری، تألیف جواهر را آغاز و به مدت سی سال تألیف آن را تمام کرد. ظاهراً در 1257 ه.ق نوشتن کتاب جواهر الکلام تمام می‎شود و صاحب جواهر تا 1266 ه.ق، یعنی به مدت 9 سال مشغول رفع نواقص و تجدیدنظر در آن می‎شود. بزرگانِ کتاب‎دیده، مثل شیخ آقابزرگ تهرانی دربارة کتاب جواهر می‎فرمایند که این کتاب اثری بی‎نظیر در تاریخ اسلام است. میرزای نوری می‎فرماید: «این کتاب، بزرگ‎ترین شگفتی عصر ما است.» همان‎طور که می‎دانید هم آقابزرگ‎ تهرانی و هم میرزای نوری کتاب‎دیده و شخصیت‎دیده هستند و از افرادی نیستند که دربارة هر اثری، تعریف و تمجیدهای بی‎‎اساس کنند.

در چنین فضایی و در این مدت طولانی و آن وقت وسیع برای تجدیدنظر در جمع شاگردانی که استاد را به کار وا می‎دارند، کتاب جواهر خلق شد. چنین کتابی، طبیعتاً باید کتاب فاخر و فخیمی باشد.

انگیزه صاحب جواهر از تألیف کتاب جواهر الکلام چه بود؟

صاحب جواهر اهل تبلیغ بود و برای تبلیغ نیاز بود که به مردم مسئله بگوید. معمولاً کتاب‎های بزرگان را با خودش می‎برد و برای مردم مسئله می‎گفت. می‎گویند که ایشان پس از مدتی احساس کرد که حمل این کتاب‎ها با آن سنگینی، کار دشواری است. سابقاً هم مانند امروز خودرو نبود که بتواند کتاب‎ها را به این سو و آن سو با خودش حمل کند. به همین خاطر تصمیم گرفت که مطالب و نکته‎های آثار بزرگان را یادداشت کند تا کل کتاب‎ها را با خودش حمل نکند. از هر اثری چند صفحه یادداشت‌برداری کرد. این یادداشت‎برداری‎ها ادامه یافت تا اینکه به ذهنش رسید بهتر است روی آن‎ها کار کند و با فقه، اجتهاداً برخورد نماید. این قضیه مشهور است و من سند‎های آن را دیده‎ام؛ اما اینکه چقدر این اسناد معتبرند، تلاشی بر دوش محققان است. اگر بگوییم برای کسی که دغدغة دین خدا را دارد و به این قصد کتابی نوشته، طبیعی است که آن کتاب، کتابِ بسیار پُربرکتی می‎باشد. کتاب جواهر الکلام از این سنخ کُتب پُربرکت است.

فقه جواهری چه ویژگی‎های شاخصی دارد؟ نقاط ضعف و قوت آن را بیان کنید.

باید در نظر داشته باشیم که ما یک کتاب جواهر الکلام داریم و یک فقه جواهری؛ این دو را باید از هم جدا کنیم. کتاب جواهر الکلام در همین فضایی تألیف شد که عرض کردم و حاوی گزاره‎های زیادی است؛ اما وقتی سخن از فقه جواهری می‎رود، باید بدانیم که دربارة یک نوع متُد و روش در فقه صحبت می‎شود.

ابتدا روش صاحب جواهر در فقه را عرض می‎کنم و اگر نقدی بر آن است، اشاره می‎کنیم و اگر جهات اثباتی دارد، بر آن تأکید می‎کنیم. فقه جواهری، فقه منضبطی است؛ یعنی شما هیچ‎گونه ناهنجاری فقهی در جواهر الکلام مشاهده نمی‎کنید. صاحب جواهر، مسئله را مطرح و بیان موضوع می‎کند؛ تتبع وسیعی صورت می‎دهد؛ آرا و اقوال را به هم می‎زند؛ ضرب الرأی بعضهم ببعض می‎کند؛ اسناد را مطرح و بررسی می‎کند و نهایتاً نتیجة مدنظر را می‎گیرد؛ یعنی با یک متُد کاملاً منضبط و فنی با مسائل فقهی برخورد می‎کند.

کتاب جواهر از استناد به منبع‎واره‎ها خالی است؛ جواهر الکلام هیچ‎گاه فقط به تتبع یا فقط به تحقیق اکتفا نمی‎کند؛ ابایی از نوآوری ندارد؛ اقتضائات زمان و مکان خودش را در نظر می‎گیرد.

جناب صاحب جواهر، به نوعی انسداد قائل است؛ در جلد هفت، صفحة 347 کاملاً مشخص است که ایشان به نوعی انسداد قائل است. اینکه می‎گویم «به نوعی» یعنی خیلی به این مسئله عنایت دارم. ایشان رسماً نمی‎گوید که من انسدادیم و کل ظناً حجة؛ اما در جاهایی به ظن استناد می‎کند. در واقع به تراکم ظنون معتقد است؛ یعنی اگر ما منهج استنباط را به دو قسم کلانِ «مدرسه‎ای / ریاضی / صغرایی / کبرایی» و «تراکم ظنون» تقسیم کنیم، ایشان به تراکم ظنون معتقد است. بزرگانی که این مصاحبه را می‎خوانند می‎توانند رفتار صاحب جواهر در جلد 22 صفحة 78 و 79 را ببینند. ایشان اهل دقت‎های عقلی نیست و آن را قبول هم ندارد. گاهی تعبیر می‎کند که فقه الاعاجم اهل دقت‎های عقلی هستند. در جلد هفت، هشت، نُه و چهل به دقت‎های عقلی حمله می‎کند. جناب جواهر نتوانست با مقاصد کنار بیاید؛ یعنی موضع ثابتی ندارد. گاهی به نصوص مبین مقاصد نزدیک می‎شود و گاهی به آن پشت می‎کند. بزرگان می‎توانند این بحث را در فقه و مصلحت از صفحة 642 تا 644 ببینند. از عرف، به‎جا استفاده می‎کند؛ در حالی که کسانی که روی عرف کار کرده‎اند، می‎دانند که یکی از لغزشگاه‌های بزرگ بسیاری از فقیهان، استفاده کردن نابجا از عرف و استفاده نکردن به‎جا از عرف است. می‎توانید این رفتار صاحب جواهر را در جلد سه، نُه، بیست و سی‌ویکم ببینید. ایشان بر اساس همان تراکم ظنون، به تجمیع ادله معتقد است و لذا ادله را در یک نظام حلقوی یا هرمی و در طول هم، ذکر می‎کند. باور کلامی را در فقه دخالت می‎دهد. بین قواعد فقهی و آنچه امروزه به‌عنوان پارادایم فقهی یاد می‎کنند، فرق می‎گذارد. ایشان پیامدگرا است. به همة روایت‎های معصومین تمسک نمی‎کند. می‎گوید که بعضی از روایات از معصومین به‌عنوان مُبینان شریعت صادر نشده است؛ یعنی به شئون معصوم توجه دارد که می‎توان آن را در جلد دهم، صفحة 13 دید.

این مجموعه‎ای از ویژگی‎های فقه جواهری است. البته بعضی از این ویژگی‎ها، جهات مثبت‎اند و بعضی به نظرم قابل نقد هستند. نداشتن یک موضع نسبت به نصوص مبین و مقاصد، فقیه را دچار اشکال می‎کند؛ گاهی ناهم‌سو فتوا می‎دهد و گاهی در رفتارش یک پارادوکس دیده می‎شود. حملة حیدریه (به تعبیر برخی از اساتیدمان) به دقت‎های عقلی از سوی صاحب جواهر، درست نیست؛ ولو در برخی جاها، کاملاً به‎جا است. با این حال در مجموع، فقهِ صاحب جواهر قابل دفاع است؛ اما باید میان گزاره‎های مطرح در کتاب جواهر الکلام با فقه جواهر فرق گذاشته بشود. بنده از روش صاحب جواهر در مجموع با ترمیم و تکمیل دفاع می‎کنم؛ اما هرگز از گزاره‎های فقهی جواهر الکلام دفاع نمی‎کنم؛ مخصوصاً بعضی جاها که ایشان به‌زعم بنده دچار فضای موجود می‎شود؛ چون ایشان نگاه تندی به مخالفان دارد. در جلد بیست‌ودو، صفحة 63 و 170 نگاه خوبی به مخالفین ندارد و به نظرم این بی‎تأثیر از حملة وهابیت نبوده است؛ چون همان‎طور که می‎دانید دوران خشونت عثمانی‎ها علیه شیعیان و دوران حملة وهابیت به کربلا بود. هر دو این حادثه در دوران حیات صاحب جواهر رخ می‎دهند؛ لذا برخی که به فتاوای تند ایشان اشاره می‎کنند، باید آن فضا را هم در نظر بگیرند. در غیر این صورت خارج از انصاف صحبت می‎کنند.

چرا حضرت امام خمینی(ره) بر شناخت فقه جواهری تأکید داشتند؟

اگر کسی به همین صحبت‎های من که در بخش اول عرض کردم، توجه کند و امام خمینی را فقیهی بداند که به فقه منضبط و غیرمنضبط توجه داشتند، مسئله برای او معلوم می‎شود. مرحوم امام، مخصوصاً در ده سال اواخر عمرشان که حکومت می‎کردند، به پایایی فقه معتقد بودند؛ یعنی فقه نباید هنجارهای خودش را از دست بدهد و امام این را خطری جدی برای فقه می‎دانستند. فقه ژورنالیستی و پوپولیستی را نمی‎توانستند قبول کنند. همچنین به پویایی فقه باور داشتند. اینکه ایشان دائم به اقتضائات زمان و مکان تأکید می‎کردند، بر همین اساس است. به نظرم امام این پایایی و پویایی را در فقه جواهری می‎دیدند؛ یعنی پایاست، از آن جهت که منضبط است و پویاست، از آن جهت که به حوادث واقعه نظر دارد. اگر این دو ویژگی در فقه وجود داشته باشد، قهراً فقه کارا و مانا می‎شود و می‎تواند معضلات را حل کند. پایایی و پویایی فقه جواهری امام را وادار می‎کرد که بر فقه جواهری تأکید کند.

حوزویان در مواجه با فقه جواهری چه رسالتی بر دوش دارند؟

اولاً حوزه باید به این باور برسد که فقه به هیچ وجه نباید از انضباط خارج بشود. به هر حال هر علمی ابزار خودش را دارد و این ابزار باید حفظ بشود؛ اما اصرار بر حفظ انضباط فقهی، به معنای جمود نیست و لذا باید به تکمیل و ترمیم و تکامل فقه فکر کرد؛ یعنی «فقهِ هست» به «فقهِ باید» تبدیل بشود. حوزه باید به این باور برسد که کار زیادی باقی مانده است. من نمی‎دانم چرا بعضی‎ها تا بحث فقه می‎شود، می‎گویند: «فقه متورم شده است و باید به سراغ دانش‎های دیگر رفت.»! من می‎گویم که این گفته‎ها مانند برخی شعارهای سیاسی است که عده‎ای باید چندتا مرگ بر دیگران بگویند و بعد درود بر دیگری بفرستند...! لازم نیست برای اینکه از ضرورت پرداختن به فلسفه و کلام صحبت کنیم، فقه را بکوبیم. هر کدام از این دانش‎ها را باید در جای خودش بررسی کنیم به آن‎ها بپردازیم. کار زیادی در فقه صورت گرفته، اما کارهای بسیاری دیگری هم در فقه، بر زمین مانده است. حوزه باید به‌سوی تمحض برود. ممکن است شخصی از یک دانشی اطلاع دارد و شخص دیگر در آن دانش، صاحب‌نظر باشد؛ یعنی متخصص است و شخص متخصص دیگر در آن دانش، در برخی از ابواب آن دانش، متمحض و متمرکز می‎شود. لذا ما باید از مرحلة اطلاع عبور کنیم و به تخصص برویم و از تخصص به تمحض برسیم. این مسئله‎ای است که حوزویان باید به آن توجه داشته باشند. حوزه باید اصول‌فقه قوی داشته باشد. من کاری به زمان این رسالت ندارم که چقدر این کار طول می‎کشد. این بحث دیگری است؛ اما حوزه باید اصول قوی برخوردار و مسلح به سلاح لازم باشد. همان‎طور که می‎دانید در اصول بسیاری از مسائل باقی مانده که بحث جانانه و کافی در باب آن‎ها نشده است. حوزه باید میان سه جریان بی‎انضباطی و ژورنالیستی و پوپولیستی و از طرف دیگر از یخ‎زدگی و جمود، راه وسط را انتخاب کند که هم انضباط و هم پویایی فقه را حفظ کند. این‎ها کارهایی است که حوزه باید انجام بدهد.

فقه جواهری چه تفاوتی با فقه سنتی و فقه مدرن دارد و در روش به کدام یک از این دو، نزدیک‎تر است؟

من چندان موافق تقسیم‎بندی فقه سنتی و فقه جواهری نیستم؛ اخیراً عده‎ای هم تعبیر فقه مدرن را به کار می‎برند که واقعاً این تقسیم‎بندی‎ها معنای مشخصی ندارند. فقه سنتی به چه معناست؟ یعنی فقه با تأکید بر هنجارها؟ این خیلی خوب است. آیا فقه سنتی، یعنی پرهیز از نوآوری در فقه؟ اگر این باشد، غلط است. اصلاً آیا واقعاً فقه جواهری در مقابل فقه سنتی قرار می‎گیرد؟! در مجموع می‎گویم که با این تقسیم‎بندی‎ها با این تعابیر موافق نیستم. همین‌قدر به شما بگویم که ما سه جریان در فقه داریم. اینکه فقه هنجارهای شناخته شده داشته باشد و از اسناد اربعه خارج نشود، اما ظرفیت اسناد اربعه را به دست بیاورد و استفادة به‎جا از آن داشته باشد و به مقاصد شریعت توجه کند و به اندیشه‎ها و آرای گذشتگان احترام بگذارد و آن‎ها را لحاظ کند؛ از طرفی نگاهش به اقتضائات زمان و مکان باشد؛ کارایی فقه و پیامدگرا بودن گزاره‎های فقهی را در نظر بگیرد و... چنین فقهی مطلوب است و اسمش هر چه می‎خواهد باشد. از نظر من چنین فقهی پایا و پویا و جامع است.

اما اینکه به نام حوادث واقعه و کارایی فقه و به انگیزة مانایی فقه، هنجارها را زیر پا بگذارد و فقه غیرقابل دفاع ارائه بدهد؛ ولو ممکن است مردم هم بپسندند و جامعه از آن خوشش بیاید، غلط است. چنین فقهی ظهور و بروز پیدا کرده است؛ اما نه در میان فقیهان، بلکه در میان فقیه نمایان. چنانکه از آن طرف، به نام حفظ هنجارها و به نام حفظ تراث و احترام به سلف صالح یخ‎زدگی و جمود پدید آمده است. این پدیده را گاهی در حوزه‎ها مشاهده می‎کنیم. امروزه ممکن است بعضی‎ها اصولی حرف بزنند، اما کاملاً اشعری فتوا می‎دهند. ممکن است اصولی سخن بگویند، اما جمود فکری دارند. نمی‎خواهم بگویم که این افراد همة حوزه را در بر می‎گیرند؛ اما چنین پدیده‎ای ناپسند است. چرا وقتی از حوادث و مقاصد بحث می‎شود، این‌قدر حساسیت مشمئزکننده در میان بعضی‎ها پدید می‎آید؟! همة این عناصر باید در نظر گرفته بشوند و بدانیم که نه افراط خوب است و نه تفریط. جالب این است که دو جریان افراط و تفریط همدیگر را نگه می‎دارند و مانند دو تیغ قیچی، اعتدال و عدالت در فقاهت را می‎بُرند. در حالی که آن فقه ژورنالیست به فقه یخ‎زده مجوز ورود می‎دهد و بالعکس؛ یعنی اگر چه در ظاهر این دو با هم در ستیز هستند، اما همدیگر را نگه می‎دارند و برای همدیگر مجوز حیات می‎دهند.

رقیب فقه جواهری، چه فقهی است؟

رقیب فقه جواهری، فقه ژورنالیستی و فقه یخ‎زده است. فقه یخ‎زده به نام تأکید بر انضباط، از پویایی فقه غفلت می‎کند و فقه ژورنالیستی به نام پویایی فقه، از انضباط فقهی خارج می‎شود. این دو رقیب فقه جواهری هستند. البته به این معنا نیست که من فقه جواهری را فقه معصوم و بی‎خطا می‎دانم. همان‎طور که در لابه‎لای صحبت‎هایم عرض کردم، روش صاحب جواهر قابل نقد است؛ اما اگر فقه جواهر را یک فقه کامل فرض کنیم، آن دو، رقیب فقه جواهری می‎شوند. فقهی که می‎خواهد هنجارها را حفظ کند، اما نسبت به اقتضائات زمان و مکان توجه ندارد، فقهی یخ‎زده است. البته نباید چنین فقهی را فقه سنتی بنامیم. نباید به سنت بار منفی بدهیم و نباید آن را فقه بی‎خبر و غافل فرض کنیم.

شیوه اجتهاد و روش استنباط در فقه جواهری به چه شکل است و چه تفاوتی با روش استنباط مرسوم در دوران قبل از خود دارد؟

صاحب جواهر اهل تجمیع ظنون است. ببینید ما در اجتهاد دو نوع کلان داریم. بعضی از بزرگان ما در مقام استنباط احکام، ریاضی‎وار عمل می‎کنند؛ مثل مرحوم آیت‎الله خویی که در این جهت ایستاده بر قله است. به همین خاطر در فقه آیت‎الله خویی، آنچه حرف اول را می‎زند، خبر و سند خبر است و نه محتوای خبر. ایشان شهرت را جابر نمی‎داند؛ چون می‎گوید که شهرت صفر است و خبر ضعیف هم صفر است و در این میان عددی تشکیل نمی‎شود. مرحوم آیت‎الله خویی ظن را هیچ کجا نمی‎پذیرد و نکتة مهم آن در بخش خبر است که عرض کردم وثوق به سند را قبول دارد و نه وثوق به محتوای خبر. این در حالی است که در فقه جواهری این رویکرد مشاهده نمی‎شود. صاحب جواهر در جلد بیست‌ودو صفحة 78 و 79 مؤلفه‎هایی را جمع می‎کند که هر کدام از آن‎ها به‌صورت جداگانه دلیل شمرده نمی‎شوند؛ اما مجموع آن‎ها دلیلی را تشکیل می‎دهند. در واقع روش صاحب جواهر، روش تجمیع است که فقیه را در مجموعه به یک قرار می‎رسانند. لذا صاحب جواهر در این جهت می‎گوید شهرت برای جبر ضعف سند کافی است. در جلد ششم صفحة 250 به این قضیه اشاره کرده است.

در بحث انسداد و انفتاح، صاحب جواهر نه انسدادی به معنای معروف می‎باشد و نه انفتاحی و این هم لازمة همان بحثی است که ایشان دارد. ایشان در بحث اینکه آیا قول لغوی، حتماً باید لغوی مسلمان باشد یا خیر، بر این باور است که لغوی کافی است که وثوق بیاورد. این را کسی می‎گوید که عقیده دارد ما با انسداد مواجه هستیم و چون با انسداد مواجهیم به خیر الطرق المیسره باید اکتفا کنیم. این رویکرد در فقه جواهر دیده می‎شود.

آیا برای حدود و ثغور اجتهاد و نوآوری در حیطة فقه جواهری، ملاک و شاخصی در دست داریم؟

هیچ دانشی برای نوآوری حد ندارد. چنانکه باید به نوآوری دیگران احترام بگذاریم؛ اما در چارچوب هنجارهای آن دانش. به فقه هم اختصاص ندارد. اگر کسی بگوید که من در فیزیک نوآوری دارم و با همان هنجارهایی که اثبات گزاره‎های فیزیک می‎طلبد، مدعای خودش ثابت کند یا لااقل گزاره‎هایش در میان فیزیک‎دانان قابل عرضه باشد، نمی‎توانیم بگوییم که مدعای او را چون تاکنون کسی نگفته، بی‎اعتبار است. لذا حد معین کردن در هر دانشی غلط است؛ اما به محقق و متفکر باید گفته بشود که هنجارهای دانش را مراعات کند. کسی که می‎گوید من نوآوری فقهی دارم، ولی صرفاً چیزهایی سرهم می‎کند و چه‌بسا اسمش را تراکم ظنون بگذارد، اسمش نوآوری نیست. تراکم ظنون هم تعریف خاص خودش را دارد و این‎طور نیست که هر کسی بیاید و یاوه‎هایی جمع‎آوری کند. من در کتاب روش‎شناسی اجتهاد به‎طور مفصل آن را توضیح دادم. اگر کسی بتواند هنجارها را مراعات کند و پایایی و پویایی فقه را در نظر بگیرد، می‎تواند ادعای نوآوری هم داشته باشد.

در پایان اگر نکتة خاصی دربارة فقه جواهری باقی مانده و ضرورت دارد که بیان بشود، آن را به‎عنوان حُسن ختام گفت‎وگو بیان بفرمایید.

به نظرم این بحث را باید شروع خوب به حساب بیاوریم و نه انجام خوب. طبیعتاً با بزرگان دیگری هم در این باب مصاحبه می‎کنید و خوانندگان خودشان به تفصیل بحث را پیگیری می‎کنند. در سال 1397 بزرگداشت صاحب جواهر را در مدرسة خاتم الاوصیاء داشتیم. در آنجا مطالب فراوانی گفته شد و طبیعتاً بناست که از آن نشست هم نوشته‎ای منتشر بشود. من حیفم آمد که این نکته را عرض نکنم. در تاریخ 30/1/1397 برای نکوداشت صاحب جواهر خدمت آیت‎الله کریمی جهرمی بودیم. ایشان از قول استادش، آیت‎الله العظمی اراکی مطلبی‎ را نقل کرد. آیت‎الله اراکی هم از آیت‎الله نورالدین اراکی این مطلب را نقل کرده بود. ظاهراً بی‎واسطه این مطلب را نقل کرده بود. از طلبه‎ای نقل می‎کرد که از صاحب جواهر اجازه می‎گیرد. آن طلبه به ایران می‎آید. در این اجازه اجتهاد آن طلبه تصریح نشده و ایشان گمان کرده بود که اگر فلان کلمه را صاحب جواهر می‎گفت، خیلی مهم بود. خودش در اجازة ایشان دست می‎برد و عبارت اجتهاد را اضافه و بین مردم منتشر می‎کند. پس از آن، از سوی مردم استقبال گسترده‎ای از آن طلبه می‎شود. کسی که صاحب جواهر اجتهادش را تأیید کرده، از نظر همگان شخصیت مهم و محترمی بود. همه به او احترام می‎گذارند؛ به جز یک پینه‎دوز. او به آن طلبه اعتنا نمی‎کرد. یک روز در مسیر مسجد نزد پینه‌دوز می‎رود و سلام می‎کند و می‎پرسد که چرا به او اعتنا نمی‎کند. پینه‎دوز به آن طلبه جواب می‎دهد: «السلام علیک ایها المدلس!» طلبه متوجه می‎شود پینه‎دوز می‎داند که او در اجازة اجتهاد صاحب جواهر دست برده است. پینه‎دوز به او می‎گوید: «دوستی از اوتاد دارم که خدمت حضرت حجت علیه‎السلام رسیده است. حضرت به او فرموده که آن طلبه مدلس است و در نوشتة عبد صالح دست برده‎ است.» این قضیه را سه تن از علمای بزرگ نقل کردند. به هر ترتیب آن طلبه توبه می‎کند و به یک روستایی می‎رود و مشغول مسئله گفتن به مردم می‎شود.

در سال گذشته که ما به‌شدت درگیر برگزاری بزرگداشت صاحب جواهر بودیم، در بحبوحة برگزاری، در خواب دیدم که مشغول گردگیری از کعبه هستم. وقتی گردگیری چهار طرف کعبه تمام شد، از درون کعبه شخصی که خادم کعبه بود، بیرون آمد و قرآنی به من داد. خواستم آن قرآن را نگیرم تا متهم به دزدی از خانة خدا نشوم، اما آن را برداشتم و با خودم بردم. شاید این گردگیری از کعبه، همان قلمی است که ما دربارة صاحب جواهر به کار بردیم. به هر حال وقتی شخصیتی مطرح می‎شود، نامش در رسانه‎ها می‎آید و عده‎ای با او آشنا می‎شوند. ان‎شاءالله کار شما در هفته‎نامه حریم امام در همین راستا باشد.

نکتة آخر که لازم می‎دانم عرض کنم این است که پرداختن به فقه و پرداختن به مقتضای دنیای امروز، از ضروری‌ترین کارهای حوزویان است.

. انتهای پیام /*