مقدمه:

حضور و ظهور امام خمینی در عصر اکنون، نور خورشیدی بود که شعاعش سراسر گیتی را فرا گرفت و این چیزی نبود که در مرزهای زمینی ایران اتفاق افتاده باشد.

بخصوص امت مسلمان در جهان از شعاع و پرتوهای تفکر حضرت امام حیاتی نو و دوباره یافت و از آن جمله ملتهای عرب که به لحاظ دگرگونیهای بی ثمری که هر از گاهی در حاکمیت و نیز توقفهایی که در مسیر حرکتهای رهایی بخش آنها واقع شده بود ناامیدی روحی، و یاس زدگی فکری آنها را موجب گشته بود و این ظهور اندیشه الهی، عرفانی، انسانی و هنرمندانه امام خمینی بود که خیزش دوباره ملتها را و پایداری و مقاومت روحی و خاستگاههای متعالی آنها را متضمن شد و مبارزه علیه ظلم و ظالم، سرلوحه همه حرکتهای انسانی جهان امروز قرار گرفت و مبارزه با غاصب ترین و شرورترین نهاد فکری علیه بشریت، یعنی اسرائیل و آمریکا و احساس تنفر و انزجار از ظلم و ظالم، یکی از بنیانهای اساسی و هوشمندانه ای بود که حضرت امام همواره در تمام مواضع خویش آن را بیان و عمل می نمود و دلیل رهبری امام همان است که در هیچ خلعت دیگری، جز ردای پیشگامی در ستیز و نبرد معنایی با ظلم ظاهر نشد و این امر موجب آن گشت تا رهبری ایشان در وسعت جهان پذیرفته و تا امروز نیز می بینیم که فرزندان امام در سنگر مبارزه و در دفاع از آرمانهای متعالی امام خون پاکشان را بر سنگفرشهای اقصی و بیت المقدس نثار می کنند و مبارزه علیه اسرائیل بینش امروز هر آزاده و آزادیخواه است و احترام به این منش یک اصول و ارزش جهانی است.

و این حماسه، یک شعر است، و شعر، بیان مفهوم و ظهور شعور است و شعور مبنای حرکت است و حیات منشا از شعور می گیرد، (این مقدمه را بدان دلیل ذکر کردم تا آنکه در امتداد عمودی این بحث تاثیر شخصیت و تفکر آرمان گرایی حضرت امام را در حوزه شعر عرب قابل بررسی و مصادیق آن را ارائه نمایم، چرا؟ حوزه عرب را انتخاب کردم؟ به دلیل آنکه امروز و در این ماه مبارک و در این روزهای آسمانی و خدایی، ملت عرب و فرزندان امام بطور خاص پرچمدار دفاع از آرمانهای آن حضرت هستند، این تاثیر و این تاثیر وضعی اندیشه حضرت امام نه تنها در حوزه های اجتماعی، سیاسی، ملموس، عینی و مشهود است، بلکه در حوزه های اندیشه ای، فرهنگی، هنری نیز یک رسوب عمیق فکری و یک مکتب و یک مبنا و یک ظهور فکری تازه ای را ایجاد کرده است که به وضوح قابل لمس و شناخت است، یعنی آنکه، شعر و تفکر شاعرانه و جهان بینی شاعران معاصر نیز یک تحول مبنایی و بنیانی را پدیدار آورده اند که ریشه و اساس آن در دفاع از حریت و آزادی و بیان احساس تنفر از مدعیان دروغین مدافع حقوق ملتها است و در واقع با زبان شعر که زبان اثرگذار است به حمایت از ثمرها و تاثیرهای تفکری امام پرداخته اند شاعر معاصر و صاحب نام ملت عرب «نبیل حلباوی» می گوید:

«امام خمینی در بین ملتهای عرب جاودانه است چه خط امام، راه و چراغ هدایت و سرچشمه عشق و علاقه و رشد ماست:

انت فینا مادام خطک نهجا و منارا و منبعا لانتهاء یا آیة الله هل الاک قائمه نا فابحر بنا فی بحار النصر ربانا و در آنجا که از او سؤال می شود که چرا رهبری امام را انتخاب کرده است و پذیرفته در پاسخ چنین می گوید:

«راه امام، همان راه قرآن و حق است، پس، خداوند و قرآن پشتیبان و مراقب اوست و پیروزی شاهد این مدعاست» .

سعید عسیلی: از شاعران نام آور و از معاصرین حضرت امام می گوید:

«امام خمینی، چشمان خفته ملتهای جهان را به مبارزه علیه ستم بیدار کرد، امام خمینی نقش شریعت را - (که در صحنه زندگی ملتها مفقود شده بود) - و نیز حق به ناحق خورده آنان را به آنان بازگرداند.

أعطی الشریعة دورا کان مفتقدا و عوض الشعب حقا کان مغتصبا و این شاعر نوگرای شام در تحلیلی از تاثیر تفکر هنری و شعری امام خمینی گفته است:

«امام خمینی اندیشه های جدیدش را با دستان به خون خضاب شده نوشت تا نورانیت و درخشندگی را به الفبای عربی ببخشد و ملتهای عربی را در پرتو نورانیت اندیشه آن، راه گمشده خود را پیدا کنند و آتش ویرانگری که آنان را در کام خود بلعیده است از خود دور نمایند»

علی موسوی گرمارودی از شاعران صاحب سبک و بلند آوازه معاصر ایران، مبانی نظر شعری امام خمینی را مبتنی بر امتداد خط سرخ شریعت و ترویج مبنایی نظر در خاستگاه اجتماعی توصیف می کند و از منظر نگاه ارزش در معماری شعر می گوید، امام خمینی با تکیه بر خاستگاه انسانی، ارتفاعی را در بینش شاعران معاصر ترسیم کرد که موجب شکل پذیری شعور اجتماعی در شعر معاصر است وی در حماسه حضور فکری امام خمینی در عرصه فرهنگ، اندیشه و هنر می گوید:

«امام خمینی در ترسیمی نو از انسان بر بلندای یک نظر که مفهوم تازه ای از حیات را رقم زده است بر سقف آسمان شعر ایران ستاره معنا درخشاند و از افول اندیشه در شعر عصر امروز جلوگیری کرد و در یک نگاه کلی می توان چنان استنباط کرد که حضور اندیشه ای امام خمینی، موجب یک ایجاد از جهت بنیادهای فرهنگی بوده است که در غایت تعریف و در نهایت تثبیت، یک شعور انسانی را همراه با آوازهای بلند بیداری و آزادی در نگرش شاعران پدید آورده است و در سروده ای که با مطلع «در سوگ خورشید» سروده است، امام خمینی را چنین توصیف می کند.

مردی که آهن از نفسش نرم می شد و عزمش، پیشاپیش کالبد گام برمی داشت و تنش پاسدار روح وی بود.

مردی به صداقت گیاه باغچه هامان هرگز دیده ای شمعدانی، دروغ بگوید.

آنگاه که شاعر، لطافت گل را در محور وجودی و شخصیت اندیشه ای امام محور یک روح طاهر و پاک قلمداد می کند یک تصویر بی ریشه شعر و مجازی نیست. علی موسوی گرمارودی، شناخت حقیقت اثرگذاری گل را در مقایسه روح رفیع و بلندای نظر عرفانی و اندیشه هنرمندانه و شاعرانه امام خمینی به خوبی می شناسد و با یک ثبات اندیشه به بازنگری و ارائه شاعرانه آگاه و هوشمندانه از حقیقت و شعریت وجودی امام تصویر و تصویری شاعرانه را می گوید و بدان توجه دارد که شعر معاصر و با خاستگاه اجتماعی امروزی اش که برخاسته از تاثیر شخصیت امام خمینی است آنست که منشا شاعرانه حقیقی و بیرونی داشته باشد نه منشا «وهمی» و خیالی درون شاعر و در وام گرفتن از «جرج جرداق » که در مقیاس شاعرانه روح حقیقی و حق طلب مولا علی گفته است، علی شعر مجسم است، و شعور جاودانه تاریخ است. و در جواب و پاسخ به نقد شاعر دیگری که درباره نظر او نسبت به حضرت علی گفته است:

«نگاه تو به حضرت علی یک شعر است»

در پاسخ می گوید: «نظرم درباره علی، شعر است و علی شعر حقیقی است که منشا بیرونی دارد و شعری که منشا بیرونی دارد، دفاع از حق است و علی حقیقت حق است»

و علی موسوی گرمارودی نیز در سروده حماسی «در سوگ خورشید» از همین قالب رفتاری «قیاس» و از همین «قالب مقایسه ای» حقیقت بیرونی زیبایی گل و صلابت و ایستادگی روحی حضرت امام خبر شاعرانه می دهد و در واقع در تصویر معماری رفیع شعر معاصر، ارتفاعی رفیع و شاعرانه از معنای شعر امروز می سازد آنجا که می گوید:

«مردی که آهن از نفسش نرم می شود»

و نیز آنجا که می گوید:

هرگز دیده ای که شمعدانی، دروغ بگوید ایماژ و ساختار دراماتیک و معماری شعری و نگاه شاعرانه شاعر با همه بلندای حقیقت حضور امام تطابق دارد، چرا که، شعور شاعرانه شاعر، به ادراک رمز حقیقت گرایی حضرتش واقف شده است و با شعوری شاعرانه اعتراف می کند: امام خمینی در عین تمام صلابت و استواری به زیبایی و به طراوت گل شمعدانی است که پیغام صداقت و زندگی را برای مخاطب دارد و این نیست، الا درک حقیقت هستی و مقام صداقت امام که در شعور شاعرانه شعر معاصر تبلور و ظهور یافته است.

و همین مقام آگاه شعور شاعرانه معاصر در بیان استواری عزم امام در شعر با مخاطب از منتهای حقیقت وجودی امام، شعری می سراید که حقیقت شعور شعر، حقیقی امام است و گفته است:

مردی به زلالی باران در نوشاندن به صداقت آتش در سوختن مردی که پولاد از چین ابرویش به هم پیچید مردی که نگه نمی کرد می نگریست مردی که غمان امت را در خویش می گریست این تصویر، حقیقت است، حقیقتی که به معنی انسان، مقام بودن بخشید و به شعر با سرودن شعر زندگی، حقیقت شعری بخشید و شاعر را با تمام ادعای شاعری اش به آن وا می دارد تا وام دار معنای زندگی او باشد و در شعر بسراید که: «مردی که غمان امت را در خویش می گریست»

و این شعور شاعران آگاه بر زمان در سوگ اندوهناک امام شعرش است و می سراید:

«بی تو اینک جهان چه خواهد کرد؟

ای سنگ محک اگر تو نبودی کجا همیشه عرفات و برخی دیگر از شیشه های مات می شکست؟

اگر تو نبودی وهن وابستگی را چگونه از پیشانی تاریخمان می ستردیم؟

اینک شکوه تو را بر دوش می برند تا در خاک نهند اما تمام روی زمین از تو بارور و آسمان از روح تو، پر شده است.»

امام خمینی هیچگاه در زمان حیات پربرکت و سراسر طاهر خویش زبان به ادعای شاعری نگشود و شاید این، از جمله اسرار زندگی آن بزرگ مرد بود و فهم آنکه چنین «امیری» که جهان به یک اشاره خویش منقلب کرده است تا کجای حضور حقیقت انسان سرشار از عاطفه است و تا کجای حضور همیشگی انسان بلور روح حقیقت گرایی را با ذات و با مبدا حقیقت ذات همگرایی معنایی بخشیده است هیچگاه کشف نشد و رازی بود سر به مهر و حتی نزدیکترین یاران نیز در پاره ای از گفتار به نقل کس شنیده داشتند و یا پاره ای اشعار منتشر شده را حاصل دوران جوانی حضرتش می دانستند، اما شعور شاعرانه و آگاهانه حقیقت گرای حضرت امام، هیچگاه این میل به تجلی را دم نزد و نزد.

اما در تحلیل شعر معاصر و در نگاه به مبانی شعر معاصر و خاستگاه شعر انقلاب، تمام شاعران به زبان امام شعرشان شعر گفته اند، تمام مفاهیم، تمام واژه ها، تمام معانی و تمام کلام برخاسته از نگاه و نظر و منظر شاعرانه اوست که به حضرت دوست اقتداء کرده است و او محضر وصل و کریم حضور حق در شعر معاصر است و الحاد که پای فشاری در تعمیم مفاهیم حیاتی اش در قالب شعر معاصر دارد تا کنون و تا امروز، این چنین در چنبره ای و برزخی از نابودی حیات کفرآلود خویش در زبان شعر در اقلیت مخاطب نبوده است، و این نیست مگر به یمن همت حضور اندیشمندانه، شاعرانه و صاحب شعور حضرت امام که شعر مجسم است در حکومت و در ترسیم و تعریف امام و رهبری.

حضرت امام در معنای عملی زندگی معتقد بودند که: حق تعالی در مصحف شریف می فرمایند: «به هرکجا و به هر طرف که رو کنید، جلوه خدا را در آن می بینید» «در واقع می اندیشیدند که: جهان با همه موجودات و با همه مقتضیات و مسائلش به مثابه یک سلسله آیات الهی است و از این رو دلالت دارد بر یک سلسله حقایق ملکوتی و غیب، هر چند برخی از این آیات جنبه های بظاهر کفرآلود و یا فسادانگیز داشته باشند، یا بعبارتی دیگر تحقق آنها در جهان ظاهر و در تاریخ حیات بشر همراه با ظهور یک سلسله حوادث تلخ و دردناک باشد و حتی در نظر عده ای از متفکران جهان بشری و نوع این حوادث، خلاف مصلحت و سعادت آدمی توهم شود، اما علیرغم این صورت ظاهر وهم انگیز، امروزه می بایست در ماهیت و حقیقت این کفر جهانی به نحوی جدی و عمیق و عمیق تر اندیشید تا در این پهنه و در این برهه احساس حقیقت گرایی و حقیقت خواهی و احترام به حق آحاد از جمله مفاهیم شعوری تاریخ امروز بشر به حساب آید و این میسر نیست، مگر آنکه ادراک عالمانه از معنی انسان در شعور و ضمیر فرد حاکم شود و حاکمیت حق تعالی را در مقام بندگی به خویش ملزم داند و از اطاعت ارباب دنیوی و بیرونی پرهیز کند و این شعور زاده نشود، الا آنکه بر حقیقت ضمیری، انسانی خویش جوهر معنی بخشد و تا امتداد افق همیشگی شعور که غایب آن در زبان و مفاهیم شعر شاعران ظهور می کند، و انسان انسان معنی می شود و اینگونه است که ظهور اندیشه شاعرانه در ضمیر مخاطب می تواند پیام آور عالیترین معانی شعر باشد و اصولا از این منظر و از نگاه عارف واصل حقیقت گرای مقتدای ما، امام خمینی و اصولا از نظر جامعه گرایی و جامعه خواستاری و خاستگاه اجتماعی شعر این معنی مبین تعریف انسان و از نظر دین نیز مبین معنی اسلام است و در خلقت نیز نفس شیطانی و دادن مهلت برای او تا آنکه تا روز قیامت از سوی پروردگار، جهت اضلال آحاد آدمی ناظر باشد به تعیین طریق ضلالت و حماقت، فرصت دیگری نیز با ارائه اندیشه سلسله حقایق و مصالح ربوبی فراهم آورده است که مظهر شعور و شعر و حیات انسانی بذر نفسانیت را می خشکاند و بذر انسانیت را پرورش می دهد و در این نامتناهیست و در این ولا حدی نیز غلبه نور به ظلمت را حضرت امام یک اصل تداوم دار می پندارد و بستر حیات انسان را برای رسیدن به نور مداوم و روشنایی معنای حیات پرداختن به ترویج مبانی الهیت که از نور و منبع ذات احدیت و برخاستگاه صفات وجودی و جمالی هر حد بی حد که از نشانه های بارز جلال انسان متعالی مخلوق است دانسته و صفات قهری و عدمی و تجلی معنای اسم مبارک را با ترسیم حیات اندیشه اصل اول حیات بشری خوانده است و از اینروست که تداوم راه به بیرون از حیات اندیشه ای و تبلور بروز معنا و مفاهیم روحی متعالی بلند الهی انسان را بر استواری عزم انسانی دانسته و خواسته است تا اندیشه هنرمندانه و هنرمندان و صاحبان شعور و صاحبان زبان و کلام در شعری بیانی و شعری از جلوه های ذات حق گویند و در این عرصه علمداری عینی را خود با عمل خویش به اثبات رسانده است و اینگونه است که امام خمینی در مقام رهبری خلق برای او چراغ هدایت را افروخته است و یک معنای متعالی اندیشه ای را ترسیم کرده است و چون نظریه «انسان متعالی مخلوق» خاستگاه عبادی و حیاتی امام خمینی بوده است، برای نمودارسازی چنین الگویی، خویشتن را به مصادیق و معیارهای عملی در حیات دنیایی برای ارائه چنین معنایی مهیا ساخته است و تا بدانجا پیش رفته که صاحبان شعور و نظر در وسعت و گستره هنر با آن همگرایی بیان و عمل هنرمندانه داشته اند و این از آنجا سرچشمه حیات گرفته است که تمام تاثیرپذیری جوهره بیانی هنر معاصر را که بنگریم از همه مفاهیم روح حقیقت گرایی امام خمینی تبعیت و پیروی کرده اند.

انسان در مقام رفیع حیاتی که بصورت امانت و فرصت برای دفاع از حقیقت مبداء ذات بدست می آورد، جاری در زمان است و این جاری بودن بدان معناست که پدیده های ظهوری در زمان که معانی را ایفا می کنند در صورتی معنای اسمی پیدا می کنند که ابتدا، شیئی و اشکال و کاربریهای آن ظاهر شود و آنگاه از نگاه ساختار زبانی مظهری اسمی بر آنها اطلاق شود که مفهوم کاربری و استفاده این کمال شیئی را تعریف و توصیف می نماید و این میسر نیست الا آنکه زبان انسانها در طول تاریخ به فراخور کاربری که دارد دارای مضامین منطبق با اشیا باشد و از اینروست که زبان شعر نیز با زبان زمان و با انسان زمان جاری، متحول و متغیر است و این امری است که ضرورت حیات بشر به آن اقتضا می کند و نمی توانیم در حال حاضر زبان شعری فردوسی را رد کنیم و یا تایید کنیم زبان فردوسی در مرتبه زبانی و شناخت مقطع زمانی یک پدیدارشناسی زمان و زبان و انسان خودش را دارد و زبان و زمان و مفاهیم و معانی امروز نیز در حال و آینده یک پدیدارشناسی خودش را دارد و مفهوم آن اینست که هر دوتای آنها در زمان اقتضا و ایجاد کننده انتقال معانی و مساله و موجودیت انسان زمان خویش است و از اینرو، حضرت امام همواره اعتقاد عمیق بر آنکه انسان در زمان خویش برخوردار از جهات و ابزار و کارآمدیهای عصرش باشد و در این خصوص فلسفه عصر جدید را مطالعه می کردند، سیاست دنیای امروز را تعقیب می کردند، شعر زبان امروز را مطالعه می کردند و مکاتب انسانشناسی و آرای ممتنع متفکرانی چون «هگل» «کگارد» که دیدگاههای غرب را شکل داده اند به نحو درستی در تحقیق و تفحص آنها همت می گماشتند تا به معنای تجزیه واقعیت نظر آنها پرداخته شود و برای ارائه نظر و ادله رد تحققی مکتب ناپایدار اندیشه ای آنها پیوندی با واقعیت امر خطیر انسان گرایی الهی به مخاطب ارائه شود با اتخاذ موضع و ارائه ادله تاریخی و بیان اصالت حس اندیشه ای انسان الهی و تمام صورت فکری نظریه متفکران غرب را تحلیل و حقیقت شناسی می کردند و بر رد مکتب «آمپریسم» یا اصالت حس، حضرت امام همت بلندی داشتند و اما در زبان همواره زبان نو، زبان معاصر، ارائه مفاهیم، منطبق با زمان و زبان امروز را احترام می گذاشتند و با همین زبان با مخاطب صحبت می کردند با تمام اتکایی که به بعد تاریخی و زبان تاریخی شرق داشتند.

تئاتر و سینما

«برتولت برشت» که از بنیانگذاران سبک فاصله گذاری در تئاتر مطرح امروز جهان است، مطالعه عمیقی در خاورمیانه و شناخت مفاهیم درام و دراماتیک در ایران بخصوص دارد. برشت یکی از نظریه پردازان و صاحب سبکهای تئاتر امروز جهان است و تا کنون نیز مبانی نظری و اصولی را که برای انتقال معنی در صحنه تئاتر خلق کرده است، همچنان پیشتاز و اثرگذار است از برشت چه در قبل از انقلاب اسلامی و چه در سالهای بعد از انقلاب نمایشنامه های: «ننه کارانا» «کله گردها و کله تیزها» و «دایره گچی قفقازی» و دیگر نمایشنامه ها نیز برای چندین بار به روی صحنه رفته است.

برشت در شناخت عمق و غنای ساخته های ریشه ای و فرهنگی هر یک از جوامع به لحاظ مسافرتها و تحقیقاتی که در بافتهای دراماتیک و نمایش ملل داشت به یک نظریه و اندیشه ای معتقد بود که بارها نیز آن را تاکید کرده است و در کتاب «من، برشت» می گوید:

«اگر می خواهید شناخت حقیقی و واقعی از عمق فرهنگ و عمق مناسبات اجتماعی یک جامعه داشته باشید، اول به تماشاخانه ها و به تئاترهای آنها بروید اگر مفاهیم عمیق و متعالی انسان بر صحنه های تئاتر نمایش داده می شد، آن جامعه، جامعه ای است غنی از مناسبات اجتماعی و اگر مفاهیم ظاهری و فریبنده بر صحنه نمایش بیاید، دلیل آن است که بی هویت و بی معنایی در آن جامعه حاکم است و معیار»

این نگاه برشت: گویای حقیقتی است که تئاتر را آئینه تمام نمای ضمیر جامعه دانسته است و بحق نیز اینگونه است با عنایت به نظر فوق یادآور می شویم که مبنای نظر برشت استوار است بر نوع نمایش خاص ایران و بعد از مطالعه ای که بنا به اظهارات خود برشت صورت گرفته است، سبک فاصله گذاری را از نمایشهای آئین و نمایشهای قدیمی ایران گرفته است که در واقع روایت یک تراژدی و روایت یک رخداد تاریخی است و این همت هنرمندانی بوده است که واقعه عاشورا را اینگونه با تکنیکهای دراماتیک ساخت و پردازش کرده اند تا برای انتقال به نسل یک ابزار هدفمند و مفید باشد، حضرت امام نیز تمام نمایشهایی را که جنبه های آئینی و جنبه های توصیفی ارزشهای متعالی را داشتند با نگاهی عالمانه مورد تفقد و احترام قرار داده اند و با تکیه بر آنکه نمایشهای آئینی ایران پاسدار حماسه عاشورا است همواره از جنبه های دراماتیک آئین و هدفدار حمایت کرده اند و مشوق هنرمندان در صحنه های تئاتر بوده اند.

امام خمینی عینیت و اصل پدیده سینما و تئاتر و موسیقی را یک زمینه ساختار روحی جوامع هدفمند می شناسند و قلمداد می کنند و در دیدارهایی که با اهل هنر و اهل نظر در حوزه های هنری و فرهنگی داشتند، همواره به یک اصل پایدار تکیه می کردند که از طریق این پدیده ها می توان، اندیشه، شخصیت، جهان بینی، الگوسازی رفتاری و تفکر بوم جامعه را شکل داد و توصیه اکید دارند بر اهالی سینما و تئاتر که با مهذب کردن محیطهای فرهنگی جامعه و بخصوص جوانان را با ایجاد جاذبه ای که هنر دارد به میدان وسعتهای هنری متوجه نماییم و تهذیب نفس و اندیشه را از طریق هنر به جامعه انتقال دهیم، اگر مفاهیم را که حضرت امام در دیدار با اهل هنر دارند از نظر بگذرانیم عمق توجه و هدایتهای راهبرانه آن حضرت برای اهل نظر به وضوح روشن می شود و در اینجا لازم می دانم که فرازهایی از آراء آن حضرت را عینا ارائه نمایم: حضرت امام می فرمایند:

البته تکلیف من این است که وقتی یک قدری راحت بشویم. درس بگویم؛ طلبه ها را نصیحت کنم و با طلبه ها [یی که] سر و کار داریم اینها را نصیحت کنم. و تکلیف شما آقایان این است که این جوانها را بار بیاورید به طوری که پرورش [پیدا] کنند؛ همان آموزش تنها نباشد.

سابق نه آموزش بود نه پرورش؛ یعنی نمی گذاشتند، وضع را جوری کرده بودند که هم جلو معلومات جوانهای ما را می گرفتند و نمی گذاشتند رشد بکنند، و هم جلو پرورش را که پرورش صحیح نکنند. این همه مراکز فساد که در ایران ایجاد کردند - همه چیزهایی که برای آموزش و پرورش بود، اینها تبدیلش کردند به مرکز فساد! مثلا فرض کنید سینما؛ سینما یک جایی است که برای آموزش است، برای پرورش است [یا] رادیو - تلویزیون؛ همه اینها تا وقتی که رسید اینجا، به دست اینهایی که مامور بودند از طرف غیر که وطن را به این حال درآورند و «ماموریت برای وطن» داشتند، اینها را منقلب کردند به یک چیزی که بر خلاف بود. حالا از این به بعد باید همه اینها یک دستگاه پرورش باشد؛ یک دستگاه آموزش باشد. رادیو همین طور. تلویزیون همین طور، تئاتر همین طور، همه اینها.

اسلام با خود اینها مخالف نیست؛ اسلام می خواهد اینها را مهذب کند یعنی در خدمت اسلام، در خدمت تربیت جوانها قرار بدهد. و ما هم ماموریم این جوانهایی را که دست ما هستند و ما با آنها رابطه داریم، اینها را باید تربیت اسلامی، تربیت دینی و متوجه به مسائل روز کنیم. جوری باشد که از اول، این بچه ها و جوانها مسائل روز دستشان باشد و بفهمند که باید چه بکنند در آتیه. در پهلوی علم باید این پرورش باشد، و شما آقایان البته موظفید که این کار را بکنید. در همه قشر ایران، همه معلمین [و] همه دانشمندان باید این کار را بکنند; که بعد از یک مدتی ایران متبدل بشود به یک چیز دیگری.

صحیفه امام؛ ج 6، ص 476

آنچه را که در این فراز می توان به آن استناد کرد، همانا حرمت گذاری و با احترام نگریستن به پدیده های نمایش است و اینکه جهان بینی اسلامی با اصل پدیده آراء موافق قطعی دارد، اما در اصول و در محتوا و در تاثیری که پدیده نمایش و پدیده درام در جامعه رسوب می دهد حضرت امام تاکید خاص به اصل انسان سازی دارند، بگونه ای که «انسان متعالی مخلوق » مد نظر قرار گیرد، یعنی حوزه تئاتر و نمایش، پیامی را به مخاطب بدهید که انسان و متعالی بودن مقام قرب عرف کشور و مخلوق بودن، یعنی مقام بندگی به ذات حضرت حق نیز تثبیت شود تا بندگی طاغوت نفی شود و در این رهگذر انسانیت و مقام عبادت و بندگی حق تعالی از طریق تئاتر هنر، پیامی جهانی شود.

امام خمینی دستگاههای فرهنگی و هنری و بخصوص چهره های هنرمند و دارای موقعیتهای اجتماعی را توجه می دادند به اینکه هنر و فضای هنری را از امر تفنن و سرگرمی به گونه ای خارج نمایند تا مسئله جدیت این پدیده بتواند به عنوان یک امر ساختاری در ساختار معنایی جامعه نقش ایفا کنند در فرازی از فرمایشات آن حضرت به این مهم اینگونه پرداخته می شود:

آنی که نه، انحراف عقیدتی می توانند در او تاثیر بکند، آنها را بیایند و سرگرمشان کنند به یک مسائلی، به دستجات زیادی. شماها را سرگرم کنند به همان محیط که خودتان دارید. و جوری وضع را پیش بیاورند که شما به مسائل سیاسی کم توجه کنید، یا نکنید. یک دسته های زیادی هم از جوانهای ما را، برای اینکه منحرفشان کنند از اساس، به مراکز فحشا کشیدند که بیشتر جوانهای ما از این راه انحراف پیدا کردند. مراکز فحشا در همه جا، و خصوصا در شهرهای بزرگ، و بالاخص در تهران، مراکز زیاد برای فحشا و برای آن کارهایی که می دانند درست کردند، دامن زدند، آسان کردند رسیدن به شهوات را. رادیو و تلویزیونی که باید مربی جوانها باشد منحرف کننده شد. سینما و تئاتر که باید مربی جامعه باشد منحرف کننده شد. با تمام قوا کوشش کردند که این ملت را اولا از هم جدا کنند، تکه تکه اش کنند؛ سنخ دانشگاهی علی حده برای خودش یک مطلبی باشد؛ روحانی علی حده باشد؛ ورزشکار علی حده باشد؛ بازاری علی حده؛ همه را تکه تکه کنند. و آنقدری که می توانند منحرف کنند، و نیروی جوانی را به باد بدهند.

آثار غربزدگی

و یک راه دیگر هم قضیه تبلیغات دامنه داری برای ترقیاتی که در غرب هست، که جوانهای ما را غربزده کنند; اعتماد به کشور خودشان را از آنها بگیرند; اینها دیگر اتکال به خودشان نداشته باشند; هر صحبتی که می شود، صحبت از غرب پیش بیاید، خیابانها را به اسم آنها اسم گذاری کنند، میدانها را به اسم آنها اسم گذاری کنند، مراکز علم را با اسم آنها چه بکنند. جوری تربیت کنند این ملت را که خودش را ببازد و خودش را از دست بدهد؛ به جای آن یک آدم غربی بنشیند. یک آدم اسلامی شرقی که باید متکی به خودش باشد، متکی به مکتب خودش باشد، این را شستشو کنند، شستشوی مغزی بدهند.

همان؛ ج 9، ص 80

مسئله جهان بینی و اینکه غرب ابزار و پدیده های رسانه ای و تئاتر و سینما را جنبه فیزیکال بخشیده است، همواره مورد توجه حضرت امام بوده است و در رهنمودهای مکرر توجه اهل هنر را معطوف به آن می دارد که هرگاه که آراء و نظرات ساختاری اجتماع و مفاهیم سیاسی و اجتماعی در عنصرهای فکری تئاتر و سینما جایگزین اندیشه های جنسی و فیزیکال شود هدایتی که واقع می شود بر آن مبناست که جهان بینی اسلامی و الهی در هنر جاری می گردد و اصل حضور پدیده های هنری را امری برای ایجاد اتحادهای بینشی و قوام بخشی به ارزشها قلمداد می کنند و این نگاه رفیع به حوزه های هنری، منزلتش را به مقام اندیشه، هنر و هنرمند عطا می کند که تا مقام ترویج اندیشه های الهی میدان برای نقش آفرینی داشته باشد که متاسفانه، این نظر وسیع و رفیع تا کنون کم و ناچیز در عمل و سیاست گذاریها و هدایتهای امروزی درک و فهم شده است و امروزه نیز بیگانگی مفاهیم و معانی در صورتهای هنری حاکم و جاری و ساری است.

در حوزه ادبیات و توجه به کلام حضرت امام تمام ظرایف معنایی و تمام ظرایف بیانی و تمام نکات دقیق دستوری و ادبی با یک نظر رفیع، همواره مد نظر داشتند و با دقتهای بسیار هوشمندانه هم رعایت می کردند و هم تذکر می دادند، آنچه فرازی است از بیانات آن حضرت از این جنبه قابل تامل است که تفاوت زبان شنیداری و تفاوت زبان بصری را نیز یادآور می شوند و گستره و وسعت نقش رسانه ها را نیز متذکر می شوند و از طرفی نیز یک تفاوت بسیار قابل توجه را نیز یادآور می گردند که یکی از مرحله های اختلاف اساسی در مکاتب هنری نوشتاری و نمایشی است، بحث ادبیات شنیداری (رادیو) و بحث ادبیات بصری (تلویزیون) و سینما، یک نگاه نقادانه و آگاهانه ادبی است در حوزه و ساختارهای زبانی و از این بابت حضرت امام هم در جنبه های اصولی کاربردی آن و هم در جنبه های تفکیک کاربریهای آن نکته ظریف و آموزنده ای را مطرح می کنند که در حوزه های تخصصی و تکنیکی بسیار قابل توجه است.

سینماها در یک محیط محدود می توانند کار خودشان را انجام بدهند. رادیو هم در همه جا هست، در همه چیز هست لکن فقط از راه سمع است. [اما] آن چیزی که در همه کشور، یعنی آن دهاتی که توی خانه خود نشسته در مرز و هیچ سواد هم ندارد، لکن چشم و گوش دارد، این از رادیو تلویزیون استفاده می کند. هم استفاده سمعی می کند، هم استفاده بصری، یعنی رادیو فقط استفاده سمعی دارد، رادیو - تلویزیون استفاده سمعی و بصری دارد، هم آن آدم نقشه ها را می بیند و هم طرحها را می بیند و هم می شنود. بنابراین رادیو تلویزیون از تمام رسانه هایی که هست حساستر است. رادیو تلویزیون می تواند یک مملکت را اصلاح کند و می تواند به فساد بکشد. این را نه روزنامه می تواند، نه سینما می تواند، نه تئاتر می تواند، نه تبلیغات لفظی که در منابر است می تواند; برای اینکه اینها همه شعاعشان محدود است. رادیو شعاعش مثل تلویزیون است، لکن فقط سمعی است. تلویزیون هم سمع است و هم بصر.

اهمیت تبلیغات رادیو و تلویزیون

تبلیغات تلویزیون می تواند از راه سمع مردم را یا تربیت کند؛ یا اینکه منهدم کند انسانیت آدم را; و از این جهت مسئولیت رادیو تلویزیون و افرادی که آنجا را اداره می خواهند بکنند از همه قشرهای دیگر بیشتر است و اثر تبلیغات آنها هم از همه بیشتر است. یعنی اگر رادیو تلویزیون صحیح ما داشته باشیم، در تمام کشور این مسائل صحیح منتشر می شود و عامی و غیرعامی همه از[آن] استفاده می کنند. و چنانچه این رادیو تلویزیون، خدای نخواسته یک انحرافی داشته باشد همه جمعیت را منحرف می کند. الآن هم می بینید که قضیه رادیو تلویزیون یک چیز عمومی شده است، . . . چیزی است که الآن در سطح عمومی است.

تمام این رسانه ها باید مربی این جامعه باشند. از اول هم اینها که درست شد برای تربیت درست شد.

جلد: 9، صفحه: 154

مقام مربی بودن که حضرت امام برای دستگاههای رسانه ای قائل هستند بلحاظ اهمیت نقش ضمیرسازی آن سیستمها در اجتماع است و بحث تفکیک زبان شنیداری و زبان درام نویسی و زبان بصر، در بیانات فوق الذکر بخوبی معنای مفهومی خویش را ادا کرده است و این به عبارتی یک نگاه نقادانه به اشکالهای موجود در عمل است و از طرفی هوشمندانه توجه بخشیدن اهل نظر و فن به استفاده صحیح از سیستمهای ارتباطی زمان است.

کسی که نام سینما را می شنید خیال می کرد که آنجا باید مرکز فساد و سوء اخلاق و مرکز مخالفت با همه چیز باشد، و یا کلمه تئاتر در ذهن انسان چیز مبتذلی بود که از آن بهره فساد برده شود، هکذا همه چیز دیگر. و عمده این است که ما ذهن این جوانها و حتی پیرها و روشنفکرنماها را آماده کنیم که ما خودمان آدم هستیم و اینطور نیست که در همه چیز دستمان را پیش دیگران دراز کنیم و حتی اخلاق و زبانمان را نیز از آنها یاد بگیریم. در حالی که عده ای زبان خودشان را کنار گذاشته و ارزش را به چند کلمه انگلیسی در کتابی می دانند، با اینکه با زبان خودشان همان مطلب را می شود فهماند. اگر در کتابی چند کلمه خارجی نباشد، آن کتاب را بدون ارزش می دانند. آنها می خواستند که تمام وجود ما در اختیارشان باشد که هر طوری می خواهند عمل کنند. و شما تابلوها را دیده بودید که اکثرا از دوافروشی گرفته تا کتابفروشی و غیره دارای اسمهای خارجی بودند، و این همه به خاطر این بود که ما فرهنگ خودمان را فراموش کنیم. و عده ای هم به نام «فرهنگ ایران باستان» از اسلام فرار می کردند، که چندی پیش عده ای از اینها که در خارج اجتماع کرده بودند یکی از حرفهایشان این بود: «تعجب است که ما باید روزانه هفده مرتبه رو به کعبه عربها دولا راست بشویم و نماز بخوانیم، و اگر ما از عربها فرهنگ ایران را بگیریم جز شتر چیزی نمی ماند» در صورتی که اروپاییها و دانشمندان اروپا هم قائل به این مطلب اند که تمدن اسلام مقدم بر سایر تمدن هاست. و در سابق به هر یک از ایرانیان از کودکی تزریق می شد که باید همه چیز از اروپا گرفته شود و ارزشهای انسانی به هر چه بیشتر فرنگی شدن است و باید از سر تا پا فرنگی شویم. و این آقایان نمی نشینند و مقایسه کنند که در تمام مسائل بین فرهنگ اسلام و فرهنگهای دیگر چه تفاوتهایی است. و آیا به صرف اینکه اسلام از عرب آمده ما باید با آن مخالفت کنیم، و آیا این همان نژادپرستی نیست که اروپاییها می خواهند به وسیله آن ما را به استعمار بکشند و بین طوایف عرب و عجم و ترک جدایی بیندازند؟

بنابراین، مدتها باید زحمت بکشیم و باور کنیم که خودمان دارای یک فرهنگ بزرگ انسانی با ارزشهای اسلامی هستیم.

همان؛ ج 18، ص 216

نگاه نقادانه حضرت امام در خصوص تاثیر سینما و تئاتر گذشته در فراز فوق، نمایانگر اهمیتی است که این پدیده ها در نظرگاه امام داشته اند و ریشه های ترویج مفاسد و تخدیر جوامع را که بررسی می کنند، دقیقا یادآور می شوند که همیت سیستمهای فکری حاکم بر پدیده های زمان است که اصل پدیده را تبدیل به ایجاد تاثیر سوء بر جامعه می نماید و این موضوع را توجه می دهند که دریچه ورود مظاهر و عناصر و تاثیرپذیری از الگوهای رفتاری از طریق همین پدیده ها و رسانه ها در جوامع رخ می دهد و بحث متلاشی شدن بنیانهای فرهنگی و چگونگی اثرگذاری نگاههای غربگرایی را تعمیم روزافزون می دهد.

روزنامه و مجله باید مربی باشد برای آنهایی که روزنامه خوانند. سینما باید مربی باشد برای آنها[یی] که در سینما وارد می شوند. تئاتر هم همین طور. و تلویزیون و رادیو هم از همه بالاتر. اینها باید یک دارالتبلیغی، یک دستگاه سازنده باشد که به وسیله اینها یک مملکت، افرادش یک افراد امین صالح، یک افراد ملی - اسلامی بشود.

وضعیت رسانه ها در زمان سابق

مع الاسف در زمان سابق کوشش کردند که همه اینها را منحرف کنند; تمام اینها. مطبوعات را دیدند و دیدیم. سینماها را همین طور؛ رادیو را همین طور; هم را از آن راهی که باید سازنده یک مملکتی باشد، سازنده یک ملتی باشد، منحرف کردن و همه را بر خلاف مسیر درست کردند. یعنی روزنامه ها چیزهایی که می نوشتند بر خلاف مسیر لت بود. رادیوها هم چیزهایی که پخش می کردند، تلویزیونها هم همه آنها بر خلاف مسیر مصالح ملت بود.

الآن که یک مملکتی شده است آزاد و کسی نمی تواند به دیگری تعدی بکند و شما آزادید در اینکه تبلیغات بکنید و همه آزادند که در روزنامه ها و در رادیوها و در همه جا تبلیغاتشان را بکنند، باید به فکر این معنا باشید که این دستگاه را متحول کنید به یک دستگاه سازنده انسانی، انسان بسازید، از باب اینکه در طول مدت پنجاه سال نگذاشتند انسان درست بشود.

هراس غربیها از انسانیت

اروپاییها و امریکاییها از انسان می ترسند که در یک مملکتی آدم باشد، وقتی آدم در یک مملکتی باشد اینها جلویش را می گیرند، کوشش کردند به اینکه نیروهای انسانی ما را نگذارند رشد کنند، با هر طوری که توانستند تبلیغات کردند; از خارج و داخل. روزنامه های ما را منحرف کردند، مراکز فحشا درست کردند، مراکزی که باید مرکز تربیتی باشد متبدلش کردند به یک مرکز خلاف تربیت; مثل سینماها، سینماهای آن زمان . . .

همان؛ ج 9، ص 155

لذا ساختن تئاتری که مطابق با اخلاق انسانی - اسلامی باشد زحمت دارد و سینما هم اگر بخواهد چنین باشد نیازمند به صرف مدتها وقت است. و هرگز در متن سینما و تئاتر نوشته نشده است که باید مرکز فساد باشند و هنر آنها هم که عبارت بود از چیزهای مبتذل، جز این نبود که افراد و جوانان ما را در دانشگاهها و خارج و داخل طوری تربیت کنند که همه را منحرف سازد.

تاسف بار بودن تبلیغات خارج از کشور

خداوند تبارک و تعالی، بر این ملت منت گذاشت و سایه شوم رژیم پهلوی از بین رفت. که امیدوارم به برکت و زحمت این جوانها خصوصا در فرهنگ و وزارت ارشاد برگردیم به حال خودمان که ان شاءالله می توانیم و نباید مأیوس باشیم.

همان؛ ج 18، ص 217

طبقه جوان را، که این کارها از آنها می آمد و می آید، به طریقهای مختلف مشغول می کردند اینها را به خودشان. تمام این رسانه های گروهی که هست، تمام اینها را، اجیر می کردند. یا از خودشان بود که طبقه جوان را به واسطه رادیو و تلویزیون و سینما و تئاتر و مطبوعات و مجلات و اینها سرگرم به عیاشی بکنند، عیاش بارشان بیاورند. جوان است، وقتی که رفت سینما، پنج روز، ده روز رفت سینما، عادت می کند به رفتن سینما، اصلا فکر، فکر سینمایی می شود. شاید شب هم وقتی که خواب ببیند، خواب ستاره سینما می بیند! روز هم وقتی که چشمش را باز کند، به فکر است که کی شب بشود من بروم و چه وقت بشود که برویم سراغ این مرکز. یک همچو دماغی که بار آمد این طوری، این به فکر این نمی افتد که کارتر نفت ما را می برد. اصلا هیچ کاری به این ندارد. جوانهایی که در این مراکز فساد که درست کردند سرتاسر ایران و بیشتر تهران این مراکز فسادی که اینها درست کردند، مراکز عیاشی که درست کردند، این خانه هایی که درست کردند، برای اینکه مردان، بچه ها بروند، جوانها بروند، عیاشی بکنند، دامن زدند به این. این ایام تابستان، این دریاها با آن وضعی که آنها درست کردند. این دستگاههایی که باید دستگاه تربیتی باشد، مثل دستگاه رادیو و تلویزیون و مطبوعات و اینها، تمام اینها را به عکس آنی که باید باشد درست کردند. و قضیه این نبود که یک چیزی خودبخود شده باشد. یک قضیه ای بود که روی برنامه تنظیم شده، آن هم بسیار محتمل است که تنظیمش از همان «سیا» شده باشد. از آنجا شده باشد که باید جوانها را این طوری می شود بگیرید، حبس کنید. خوب، نمی شود همه مردم که حبس بشوند.

همان؛ ص 174

در این فراز جنبه تاثیرگذاری قوی سیستمهای ارتباطی نمایشی، تئاتر و سینما و مفاهیم ترویجی از طریق آن و ایجاد روحیه تخدیر در آحاد مورد نظر است و راههای جبران خسارات وارده از این رهگذر را یادآور شده اند.

گستره اندیشه حضرت امام در مقام فیلسوفی نظریه پرداز و عالم و مجتهد و فقیهی آگاه بر زمان که در مقام رهبری جامعه دینی، ظهوری پیامبرگونه دارد در حوزه انسانی وسعتی پیرامون حیات بشر را در برمی گیرد و آنچه را که در مبانی حیات دنیایی برای ایجاد ارتباط با مخاطب و بوجود آوردن فضای مناسبات صحیح اجتماعی امری الزامی و عرفی است با نگاهی محترمانه می نگرد و از آن جمله است در بحث مالیاتها و چگونگی مصارف آن، در بحث تجارتها داخلی و خارجی و امر مضاربه، رهن، اجاره، حدود و دیات و همچنین قوانین مدنی و بخصوص در حوزه های فرهنگی، انسانی، هنری و هنر به معنای اعم از حوزه عکاسی، نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی، تئاتر و سینما را که از مظاهر رشد اندیشه ای انسان است در تعریف حدود آزادی و مبناهای بوجود آوردن مناسبات صحیح اجتماعی نماد هر کدام را همچون پیوند اعضای یک بدن انسان زنده به یکدیگر با تعیین فواصل حدود حرام و حلالشان آنچنان در متن زندگی اجتماعی و مسائل حقوقی و توسیع و تضییق نگاه می کنند که همچون حدود و نقش و تعریف حیات زن به منزلت مقام انسانی و نقش آفرینی آن در جامعه و اجتماع آئینی و اجتماعی دینی است و آنچه آگاهی می دهد و حدود آزادی فردی و اجتماعی را معین می کند، نقش آفرینی اندیشه ای فرد در اجتماعات است و بخصوص، نقش اندیشه ای تخریب زن در جوامع فاسد و غیر اسلامی را که با کفر و شرک و التقاط ساختار پذیر شده اند، بازنمایی می دارد و هدایت می دهد به نقش حقیقی زن و به منزلت مقام انسانی الهی او و همچنین انسانیت انسان که همواره تعریفی معین در جهان بینی الهی دارد و روح الهی انسان و جوامع را از نظر خاستگاه تعالی نسبت می دهد به موجودیت حقیقی اندیشه ای زن و از همین منظر وجود اندیشه رو به صعود و آسمانی را در جامعیت تعیین حاکمیت ولایت روح به زن نسبت می دهد و از همین معنای اندیشه نتیجه ای جامعه شناسانه کسب می نماید که تمام تجلی ذات خاستگاهی متعالی است و مسئول بر امر روحی و اندیشه ای آن مظهر حقیقی ذات یعنی مقام مادر است و مادر را در مام انسان، بوجود آورنده زمینه تفکر بحساب آورده و ارائه طریق می نماید، آنگونه که چنانچه در این امر آراء فقهای بزرگ با هم تفاوتهای مختلف دارد، اما از آنجا که تا کنون فرصت تاریخی و ظرف زمانی گفتگو در این امر اتفاق نیفتاده است، ضرورت برگشت به ناممکنهای گذشته را نادیده انگاشته اند و مطرح می نمایند که حکومت اسلامی به روح همیشه جاری انسانی و مقام مادر در حوزه عاطفه ارجی همیشگی دارد و باب اجتهاد در این وسعت را به اقتضای زمان و طبیعت انسان باز نگه می دارند و نظام را از همین جا به سوی تعالی سوق می دهند به گونه ای که طهارت اندیشه و طاهر بودن محیط را کسب فیض از مقام مادر محسوب دانسته و اندیشه هنری هنرمندانی را که در حوزه های وجودی فیض تفکر متعالی مادر ریشه کامل انسانی داشته باشند سبب سرچشمه های لایزال اندیشه بشری می دانند و این نظریه یک اعلم معهود در حوزه های انسانی است ولی جامعه امروز به دلیل تفاوت مقام اندیشه ای که با آن حضرت داشته است مصلحت ترویج این اندیشه الهی را نتوانسته اند و یا نتوانسته است برای تفسیر این معنا افراد صالحی را در حوزه های عمل بگمارد، اما مهم شناخت درست معنای حکومت است که بر اساس آن نظام اندیشه ای فکری معاصر شکل پذیر شده است و همین جاست که اجتهاد مصطلح امام خمینی راه را برای صعود بشر به مقام الهی اش همواره باز نگه می دارد، اما در خصوص مفهوم بنای مسکونی و ارزش محیط زیست، هدایت و رهنمودهای حضرت امام همواره بر اصل صداقت و صمیمیت استوار بوده است و لازمه آن تامل در بحث ساختار بناهایی است که از همین مقام متعالی انسان بگوید و اشاره ای دارند به صفه مسجد رسول که هویت اصلی اش از جنس گلی بوده است و گل را عنصر صداقت حیات در معماری تعریف و تفسیر می کنند و اشاره دارند به آنکه اصحاب پیغمبر و حتی خود پیامبر (ص) نیز در محیطی زیست کرده اند که عنصر اصلی حیات آن گل بوده است و مع ذالک با توجه به همان مبانی بی آلایش در اصول حیات، آغاز ستیز با سرمایه داری و سرمایه سالاری را به عنوان نشر مبارزاتی مردان همواره، مد نظر دارند و توصیه اکید بر این معنا برای همیشه می نمایند که از دو تجمل پرهیز همیشگی شود تا ذات و فطرت ربوبی انسان متعالی از هر مخاطرات دنیاگرایی در امان بماند.

اول آنکه از تجملات در بنای مسکونی و محیط زیست فیزیکال پرهیز شود، اما اصل آسایش و ایجاد آرامش روح و بوجود آوردن فضای صحیحی بهره گیری از چشم اندازهای زیبای طبیعت و بهره وری از عناصر نور و منبع حیات یعنی خورشید را در معماری توصیه می کنند و همچنین یادآور می شوند، چنانچه مقام و منزلت زن آنگونه که نقش حیات روحی مرد را فرم می دهد، اگر یک تعریف غیر متعالی از معنای روح زن حاکم شود بر مرد و زن به مقام حاکمیت فیزیکال بر مرد برسد و از این طریق حاکمیت جسمانی زن بر مرد اسلوب پذیر می شود و یک فاجعه غیرقابل جبران یعنی، همانا خارج شدن از مقام متعالی انسانی مرد در دو جنبه زیست محیطی فیزیکال مرد از طریق گرایش به تجمل در معماری و انحراف در زیست محیطی روحی مرد از طریق گرایش به جنبه های فیزیکال زن اتفاق می افتد که این رویه حاکمیت روح دنیاگرایی، دنیاخواهی و دوری از معانی الهی را از اینرو مرد در جامعه ترویج می دهد و در این باره در فرازی از بیاناتشان می فرمایند:

آنها می خواهند زنها در محفظه بمانند؟ ! چه کسی همچو چیزی به شما گفته است که باید اینطور باشد؟ . . . آزادند مثل مردها. چه کسی گفته است که اقلیتهای مذهبی را اینها خواهند چه کرد و چه کرد؟ بله، یکی از درد دلهایشان این است که در قمارخانه ها را می بندند، این راست است. در مراکز فساد را می بندند. حکومت اسلامی نمی گذارد این کاباره ها که همه جوانهای ما را به بدبختی کشیده، نمی گذارد اینها باز باشد. اگر اینها را طرفدار هستند مردم بر آن، این روشنفکرها و این - عرض می کنم - متجددین با این مفسده ها موافقند؟ نه. حکومت اسلامی قمارخانه ها را می بندد درشان را. و مراکز فساد و کاباره هایی که این فسادها در آن می شود، اینها را درش را می بندد. این فرم سینماها را تغییر می دهد; یعنی این سینماهایی که الآن جوانهای ما را دارند به فساد می کشند و به فحشا می کشند، اینها می گویند این فرم نباید باشد. می خواهد سینما باشد، سینمای آموزنده باشد، سینمای اخلاقی باشد. با فساد اسلام مخالف است; با فساد کشیدن جوانها، مسلمین را به فساد کشیدن مخالف است. با غارتگری مخالف است. اسلام نمی خواهد غارت بیت المال را، غارت کنند بیت المال را. اسلام با تمدن مخالف نیست؛ با این توحشها مخالف است. با این فحشایی که راه انداختند اینها مخالف است. با مال ملت را صرف قمارخانه کردن در جزیره - نمی دانم - کجا مخالف است. اینها البته جلوگیری می شود. حکومت اسلامی اگر آمد، این مفسده ها را از بین برمی دارد؛ نمی گذارد جوانهای ما فاسد بشوند، نمی گذارد این فرهنگ عقب نگه داشته بشود تا اینکه نگذارد این جوانها رشد بکنند. خوب، همین جوانهای خارج آمدند به من می گویند که ما را نمی گذارند که رشد علمی بکنیم. ما را به یک حدی نگه می دارند، نمی گذارند. با این چیزها مخالف است؛ البته اسلام با این چیزها مخالف است.

اسلام، مدافع واقعی حقوق زن

اسلام می خواهد که زن و مرد رشد داشته باشند. اسلام زنها را نجات داده است از آن چیزهایی که در جاهلیت بود. آنقدری که اسلام به زن خدمت کرده، خدا می داند به مرد خدمت نکرده است.

همان؛ ج 4، ص 427

آنچه حضرت امام در حوزه فکری و اندیشه به آن اشاره دارند و مبنای ظهور مناسبات صحیح اجتماعی قلمداد می کنند، تعریف و ترسیم حقیقت نقش وسیع حضور زن در مقام متعالی انسان الهی اوست و همواره در حوزه های هنری نیز بخصوص در سینما نظر به آن دارند که همان نقش متعالی حضور زن در اجتماع از طریق این پدیده معاصر تصویر، توصیف و تعریف شود و لازمه چنین وضع یعنی همانا توجه به وسعت اندیشه الهی آن حضرت است، به لحاظ آنکه پیوستگی عینی و مجازی حضور زن در جامعه و عرصه های اجتماعی را یک نوع همگرایی و یک نوع همانندنگری هنری ترسیم کرده اند و همواره یادآور و متذکر می شوند که در خلاقیتها و در آفرینشهای هنری اصل اول توجه به بیان مقام متعالی انسان و فضای روحی اوست که فضای روحی را برگرفته از تثبیت مقام متعالی زن در جامعه محسوب می نمایند.

و همچنین ظهور استعمار و ارائه مبانی غرب و تثبیت نظریه های پوچ گرای در جامعه بوسیله ابزارهای بظاهر متمدن غرب که در خلاقیتهای هنری به کشورهای جهان سوم صادر می شود را موجب مفلوک سازی جوامع دانسته و حضرت امام در این خصوص می فرمایند:

تمام آثار تجدد و تمدن در اسلام مجاز است مگر آنهایی که فساد اخلاق بیاورند، فساد عفت بیاورند. اسلام آن چیزهایی را که مخالف با مصالح ملت بوده است، آنها را نفی کرده. آنهایی که موافق با مصالح ملت است، آنها را اثبات کرده است. ما الآن این مظاهر تمدنی که در جاهای دیگر - در ممالک پیشرفته - از آنها استفاده های صحیح می شود، وقتی که آمده است در مملکت ما یا مملکتهای شبیه به مملکت ما، استفاده هایی که از اینها می شود استفاده های فاسد می شود; مثلا سینما. ممکن است که کسی در سینما نمایشهایی که می دهد نمایشهای اخلاقی باشد، نمایشهای آموزنده باشد، که این را هیچ کس منع نکرده; و اما سینمایی که برای فساد اخلاق جوانهای ماست، و اگر چند روز جوانهای ما در این سینماهایی که در این عصر متعارف بود و در زمان شاه متعارف است، اگر چند وقت یک جوان برود در آنجا فاسد بیرون می آید، دیگر به درد نمی خورد. . . و اینها می خواهند همین بشود. یعنی تمام برنامه هایی که اینها درست کرده اند، برنامه های فرهنگی، برنامه های هنری، هرچه درست کرده اند استعماری است. می خواهند اینها جوانهای ما را یک جوانهایی بار بیاورند که به درد آنها بخورند، نه به درد مملکت خودشان بخورند.

همان؛ ج 5، ص 262

حضرت امام با عنایت به اینکه، ظهور و حضور استعمار و جریانهای استعماری از طریق گلوگاهای فکری در جوامع نفوذ و ورود می کنند، دائما یادآور می شوند و متذکر می گردند که بحث اساسی در حوزه های فکری و حوزه های اندیشه ای پایبندی به مبانی جهان بینی اسلامی و الهی است و با توجه به نقش جاذب و بروز جلوه های تجدد در پوسته بیرونی بظاهر متمدن غرب، یادآور می شوند که اگر در مفاهیم خلاقیتهای هنرها، مثل هنرهای تجسمی از قبیل نقاشی، مجسمه سازی، سینما و تئاتر معانی بگونه ای به مخاطب برسد که مخاطب از سیر معنایی و از سمت جهان بینی شرق به سمت غرب کشانده شود، مفهوم و تاثیر معنایی آن اینست که وابستگی و تثبیت پایه های استعماری در ایران قوت می گیرد و ضروری است که برنامه ریزان و هدایت گران هنرمندان به گونه ای مدیریت و هدایت داشته باشند تا خلاقیتهای هنری مفاهیم و معانی شرقی، قدسی، الهی و تاریخی و اسطوره ای ایران و اسلام در خلاقیتهای هنری به مخاطب انتقال داده شود.

آنجا که حضرت امام در ارائه راهبردهای جوامع در مقام رهبری آزاداندیش با اتکاء به روح بلند و تفسیر عمیق انسان که برگرفته از فرهنگ غنی عاشورایی است، حرکت آحاد و جوامع را موجب رهایی و تثبیت آزادیهای فردی و اجتماعی متضمن می دانند، خاستگاه متعالی الهی، اجتماعی، انسانی خویش را با امت آنگونه ترسیم می کنند تا این معنی در اندیشه امت شکل عملی پذیرد که توجه به عمق ذات و باور به اندیشه های انسان هرگاه روح جمعی را شناخت و به خلاقیتهای خویش در مقام انسانی آگاهی پذیرفت، در آنصورت است که بیداری و دولت بیداری بر انسان ارزانی شده است و این دریچه ای است که از آن منظر حضرت امام به معنا و حقیقت انسان نگریسته است و چون هنر نیز تجلی و جلوه بیان خاستگاههای انسان است، امر شناخت حقیقت و پی بردن به جنبه اصولی انتقال اندیشه از تخیل تا تفکر و عمل را نیز حضرت امام استوار به قدرت انتقال نظر انسان در میدانهای استوار عمل دانسته اند و خود نیز با اتکاء به همین نظر که فرهنگ در وسعت ایجاد مناسبات اجتماعی قادر است مفاهیم انسانی را شکل دهد، با اتکاء به فرهنگ حماسی، انسانی، الهی، حقیقت گرایی و با تاسی به اسطوره آزادی خواهی و حریت یعنی، آقا امام حسین، تمامی تلاش خویش را مصروف آن داشتند تا با ارائه های زیبای کلامی و ارائه مفاهیم عمیق و مصادیق دقیق کلامی چنان مظهری از اسطوره حیات انسانی امام حسین و یارانش ارائه دهند تا موج اندیشه جهانی در قالبهای هنری و پدیده های هنر معاصر یکباره تاثیر و پذیرش از این ارتفاع رفیع حیات و معنای انسانی ظهوری مجدد در حوزه های فکری و انسانی اتفاق افتد و این چنین نیز شد و آنچه در وسعت خلاقیتهای هنری و در آفرینشهای امروز هنرمندان آرمان گر می بینیم، نتیجه چنین نورانی است که از منشا ذهنی آن حضرت در حوزه های اندیشه ای ظهور پذیرفته است و این مقام والای حضرت امام بخصوص در جنبه تفسیر شناخت سیره هنرمندانه آن حضرت تا حد اجمال و امکان محدود این قلم به بحث آمد و تفسیر جامع آن باشد تا چنانچه مصلحت حق به مسئولیت این قلم افتاد، اقدامی بایسته اگر توان باشد صورت حق پذیرد.

منابع:

1. آراء حضرت امام در باب فرهنگ، هنر، سینما، تئاتر و شعر و نقاشی و معماری - مجلدات 1 الی 19 صحیفه امام.

2. فصلنامه حضور - شماره های 1 - 8 - 9 - 11- 12 - 19 و 20.

3. ماهنامه های هنرهای تجسمی سالهای 75 الی 78 - دوره کامل.

4. فصلنامه هنر سالهای 70 الی 79 - دوره کامل.

5. روزنه ای به باغ بسیار درخت، رجبعلی مظلومی - کتاب.

6. حجم و گستره جامعه شناسی هنر - فیروز شیروانلو - کتاب.

7. کیهان فرهنگی - ویژه امام خمینی - شماره 160 سال 78.

8. ماهنامه ادبی و هنری گلچرخ ، ضمیمه روزنامه اطلاعات - دوره کامل.

. انتهای پیام /*