پرتال امام خمینی(س): زنده یاد دکتر صادق طباطبایی در جلد سوم کتاب خاطرات سیاسی و اجتماعی خود که مربوط به روند شکل گیری انقلاب اسلامی ایران(مختص ایام حضور امام خمینی در نوفل لوشاتو) است، در باره دیدارهای امام با شخصیتهای علمی و مذهبی خارجی در بحبوحه انقلاب نقل می کند:
...علاوه بر ملاقاتهایی که امام با شخصیتهای سیاسی ایرانی و خارجی داشتند، تعدادی از ملاقاتهای ایشان با شخصیتهای غیرسیاسی بود. برخی از آنها مقام علمی و مذهبی داشتند و بعضاً علاقمند به ایران و طرفدار جنبشهای آزادیبخش بودند که با انقلاب و مبارزات مردم ایران همدلی میکردند. شاید هم برخی از آنها قصد داشتند اطلاعات بیشتری از برنامههای امام به دست آورند.
از جمله شخصیتهایی که با امام ملاقات کرد و خیلی هم جالب بود یک محقق انگلیسی بود. آنطوری که پیدا بود آشنایی زیادی با قرآن و منابع علوم اسلامی و فقه اهل سنت داشت اما نسبت به دیدگاه شیعی آگاهی چندانی نداشت و تعجب میکرد که امام مطرح میکنند ما حکومتمان بر اساس اسلام خواهد بود. این سوال به ذهن او رسید که مبتنی بر منابع دینی با مسائل روز دنیا چگونه کنار میآیید؟ آیا آنچه را که با اصول حکومتی و امور اجتماعی سازگار است اما دین نسبت به آن بیتفاوت است میپذیرید؟ یا اینکه متکی خواهید بود به سیره رسول خدا(ص) و بزرگان و مکاتب فقهی اسلامی؟ امام در پاسخ به او مساله اجتهاد در فقه شیعه را بیان کردند و نقش عقل در استنباط احکام الهی را توضیح دادند که برای او خیلی جالب بود. امام به احکام اولیه و ثانویه اشاره کردند و گفتند ما اگر مبنا و اصل را بر حکومت بگیریم و تشکیل و استقرار حکومت اسلامی را محور و مبنا قرار بدهیم، بنا بر این همه چیز باید در خدمت حکومت باشد. اگر اصالت به حکومت داده شود، تمام فروع و احکام باید در جهت تضمین مصالح این حکومت قرار گیرد. اهداف این حکومت تامین مصالح اجتماع و امت اسلامی است. گاه ضرورتها اقتضا میکند که ما بعضی از احکام، حتی احکام اولیه را به اقتضای ضرورت و متناسب با مصالح جامعه تغییر دهیم.
آنجا آن شخص سوال کرد که اگر ما چنین مبنائی را برای احکام بیاوریم، چیزی از اصول باقی نمیماند، بویژه اگر هر چیزی را روی تشخیص خودمان عنوان مصلحت بدهیم. امام پاسخ داد: مسایل و مشکلات یک جامعه را کارشناسان و اهل فن متناسب با اطلاعات علمی بررسی میکنند وقتی این کارشناسان مصالح جامعه را در نظر داشته باشند نیازهای زمان را بشناسند و موضوعشناسی بکنند تشخیص و تعیین حکم آسان است. در واقع امام اعتبار زیادی در تعیین و استخراج احکام دینی به نظریه کارشناسی متکی بر دانش روز دادند. یک مثال هم زدند گفتند فرض بفرمایید فلج اطفال، این نیاز یک جامعه است اگر قرار باشد از روی منابع فقهی استنباط کنیم ممکن است مبنا یا منبعی پیدا نکنیم. اما اگر مبنا را مصلحت جامعه و حکومت قرار دادیم میرسیم به اینکه راه پیشگیری از بیماریها از جمله فلج یک ضروت اجتنابناپذیر است، بنابراین راه علمی مبارزه با آن را سراغش میرویم راه حل درمان و پیشگیری که مبتنی بر نظر کارشناسان باشد، این یک وظیفه و حکم شرعی است که مثل سایر واجبات لازم الاجرا میباشد.
بعد از دیدار با امام من به اتفاق نامبرده و پدرم به رستورانی که در آن نزدیکی قرار داشت جهت صرف چای رفتیم. در این جلسه ایشان که به شدت از نظر فقهی، اجتهادی امام به شوق آمده بود، گفتگو را در این زمینه با پدرم آغاز کرد. پدرم در تکمیل مطالب امام به او گفتند: به طور کلی جز احکام عبادی که مبتنی بر قرآن و سیره و دیگر منابع متخذه از معصومین(ع) است، سایر احکام که به مسایل فرد در جامعه و نیز جامعه با فرد و مسائل جامعه اعم از مسایل اقتصادی، حقوقی، فرهنگی و حقوق جزا و با مسائل بینالمللی و سیاست خارجی باز میگردد باید برخاسته از «عقل صلحا» باشد. این امر در واقع تایید همان نظریه امام در باب دخالت دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد و کاربرد آن حتی در احکام اولیه اسلام میباشد. در این زمینه مسایل زیادی مطرح شد که این محقق به کلی دگرگون شده بود و فکر میکنم در یکی دو تا از روزنامهها هم بعداً مقالاتی در این زمینه نوشت.
ملاقات دیگری نیز یک اسقف آلمانی بنام پیتر اشتاین باخ با امام داشت که من حضور داشتم و ترجمه میکردم. ایشان هم سوالاتی داشت که ناشی از القائات سوء مستشرقین راجع به اسلام و احکام اسلامی بود مثلاً ختنه کردن زنان را در بعضی مناطق آفریقا به عنوان یک واجب شرعی تلقی میکرد. امام تعبیر زیبایی داشتند گفتند که یک مسیحی در امریکای جنوبی متناسب با سنت و تاریخچه گذشتهاش زندگی میکند و یک مسیحی در سوئد یا نروژ هم متناسب با سنتهای خودش، هر دو هم مسیحی هستند، شما کدامیک را مبنای معرفی مسیحیت قرار میدهید؟ پس باید تفکیک کنیم بین سنن و آداب و رسوم یک قوم با آن چیزی که برخاسته از مبانی احکام دینی است. متاسفانه چون در طی قرنهای متمادی حکومت اسلامی وجود نداشته است، بسیاری از احکام این امکان را پیدا نکردهاند که در مرحله عمل مطرح شوند، لذا شما حق دارید که به عنوان یک خارجی از این مسائل بیاطلاع باشید. شما که هیچ، خیلی از دانشمندان و روشنفکران مسلمان ما هم از این مبانی و احکام اسلامی آگاهی و اطلاع کافی ندارند، برای اینکه شرایط هنوز ایجاب نمیکرده که این مسائل مطرح بشود.
موقع خداحافظی، امام به من گفتند من فکر میکردم فقط آخوندهای ما پرحرف هستند، این از آخوندهای ما پرحرفتر بود. من گفتم: آقا با این تفاوت که این بنده خدا تشنه است و برای دانستن بیشتر سوال میکند، اما زمینههای پرحرفی علمای خودمان را شما بیشتر میدانید!
افراد خارجی وقتی از نزدیک با امام روبرو میشدند و گفتگو میکردند و سخنان امام را میشنیدند و استدلال ایشان را در مسایل اجتماعی یا عقیدتی میشنیدند، خیلی تعجب میکردند. احاطه امام به ادبیات و تاریخ و مسایل سیاسی روز برای آنها شگفتانگیز بود. یا نحوه رویارویی امام که گاه شوخی یا مزاح ظریفی نیز میکردند خیلی لطیف بود. در اوایل اقامت در پاریس امام از ما میپرسیدند خلق و خوی این اروپائیها چطوری است؟ مثلاً برای این میهمانان چه تدارکی ببینیم صندلی یا وسیله دیگری بگذاریم؟ من میگفتم هیچ ضرورتی ندارد، همینطوری که شما هستید و روال عادی زندگیتان هست آنها میآیند و مینشینند.
مروجین اسلام ۱۴ قرن به اسلام ضربه زدند
در ابتدای ملاقات، ابهّت امام آنها را تحتتاثیر قرار میداد اما با یکی دو مزاح و کلامهای خصوصی، جلسه را عادی میکردند که طرف راحت باشد. این اسقفهای آلمانی در سه نوبت با امام ملاقات کردند که من مترجم بودم. آنها هیچوقت فکر نمیکردند که امام چنین تعابیر یا شوخیهایی داشته باشند. مثلاً امام میگفتند بعضی از آخوندهای ما فکر میکنند تبلیغ مذهبی میکنند در حالی که کاسب هستند. بعضی دوستان ما معتقدند یکی از دلایل حقانیت اسلام این است که 14 قرن مروجین اسلام به اسلام ضربه زدهاند ولی هنوز اسلام سرپاست! نظیر این تعابیر انتقادی را گاه گاه بیان میداشتند. یا سوالات خاصی میکردند و آنها هم وارد بحث میشدند. سوالات آنها در اغلب موارد در مورد زنان بود ـ گاه خود ما جریان را هدایت میکردیم به مسائل اساسیتر ـ با توجه به سابقه تاریخی قرون وسطی اروپا، نگرانی آنها این بود که اگر دین با سیاست آمیخته شود و حکومت دست زمامداران دینی بیافتد، همان مسائلی که در قرون وسطی اتفاق افتاده بود، تکرار شود. بعد که پاسخهای امام را میشنیدند، به کلی دگرگون میشدند. اسقف نوفللوشاتو هم برای ملاقات با امام آمد. امام به او میگفتند آخوند محل! خیلی به ایشان محبت کردند و احترام گذاشتند. البته من در آخر جلسه رسیدم و نمیدانم چه مطالبی رد و بدل شد ولی پیدا بود که یک مقداری شوخی و مزاح صورت گرفته بود.
دیدار فریدمن با امام
یک ملاقاتی که من از ابتدا با دیده شک نگاه میکردم دیدار یک تاجر امریکایی بنام فریدمَن بود. یادم نیست تنظیمکننده این ملاقات چه کسی بود. من در این دیدار حضور داشتم. از سوالاتی که این شخصی میکرد معلوم بود اطلاعات به ظاهر بیشتری دارد زیرا سوالات جهت داری میکرد. شاید هم سوءظن من بیجا بود. این دیدار هنگامی بود که به ما هشدار داده بودند نسبت به جان امام مراقبت بیشتری بکنیم. گفتگویی هم امام با سه چهار نفر امریکایی در مورد اختلاف تشیع و تسنن داشتند. چون دو ـ سه بار عنوان شده بود که اکثریت پیروان اسلام را اهل تسنن تشکیل میدهند و اقلیت شیعه را به عنوان اپوزیسیون سیاسی مطرح میکردند که پس از رحلت پیامبر(ص) به دنبال خلافت و جانشینی بوده، امام عنوان کردند که مساله تشیع و تسنن غیر از مقوله خلافت (که البته ما امامت میگوییم) به چند نگرش پایهای بستگی دارد از جمله بحث مربوط به تداوم اجتهاد و اینکه اسلام پاسخگوی مشکلات در هر زمان و برای هر نسل هست. این تنها با اجتهاد عام و فراگیر که یکی از برجستهترین موارد اختلافی ماست برطرف میشود.
حسن و قبح عقلی و مساله عدل الهی
در نگرش عام حتی در مقوله عدل الهی هم یک اختلاف مبنایی در مورد حسن و قبح عقلی وجود دارد. مثال ایشان خیلی مثال قشنگی بود به او گفتند که وقتی شما بگویید که من دروغ نمیگویم چون انجیل گفته است دروغ نگو، بسیار خوب. دوست مسیحی دیگر شما میگوید من دروغ نمیگویم چون دروغ گفتن بسیار کار زشتی است و انجیل کارهای زشت را تقبیح کرده است. ممکن است شما در عمل با هم اختلافی نداشته باشید هر دو دروغ نمیگویید اما دومی کارش مبنی بر حسن و قبح عقلی است چون انجیل کارهای زشت را نهی کرده است، آن یکی تعبد صرف است، تعبد صرف در راهگشایی و حل مشکل راه به جایی نمیبرد و مشکلگشا نیست، یعنی خلاصه میخواستند بگویند نچسبید به این اقلیت و اکثریت زیرا که این هم مسائلی نیست که مسایل عامه مردم باشد و با آن درگیر بشوند و به جان هم بیفتند یک سلسله مسایل ریشهای و مباحث پایهای هست که علما و بزرگان هر قوم باید با هم بحث بکنند.
از دیگر کسانی که با امام ملاقات کردند شخصیتهایی از کشورهای هند و پاکستان بودند. از طرف ضیاءالحق نیز نمایندگانی آمده بودند که از امام دعوت میکردند، اگر در فرانسه مشکلی از نظر اقامت وجود آمد به آن کشور بروند. از لبنان دو گروه آمدند و با امام ملاقات کردند. یکی از این گروهها نمایندگان حرکةالمحرومین بودند. (ششم آذر پنجاه و هفت) در همین دیدار بود که امام از فقدان امام موسی صدر اظهار ناراحتی کردند و آنها را دلداری دادند و گفتند باید سختیها را تحمل کنید و قریب به این مضمون گفتند امیدوار باشید انشاءالله خدا ایشان را بر میگرداند و آنها را یک مقداری تشویق کردند. (منبع: جلد سوم کتاب خاطرات سیاسی و اجتماعی دکتر صادق طباطبایی)
.
انتهای پیام /*