پرتال امام خمینی(س): از زمانی که اتحاد جماهیر شوروی به اهداف دراز مدت آمریکا [در پی اقدامات نظامی در منطقه و حمایت از رژیم شاه، و سرکوب جریان اعتراضات مردمی در دی و بهمن ۱۳۵۷] آگاهی یافت، جنگ رسانه ای شدیدی را علیه آمریکا شروع کرد و به کمک رسانه های خود ژنرال هایزر را عامل انجام کودتای خزنده در ایران دانست؛ تا بدین طریق در آشفته بازار سقوط رژیم پهلوی سهمی برای خود دست و پا کند. بررسی اتفاقات پیرامون این درگیری و حضور ژنرال هایزر در ایران بوقت ورود امام از حذابیت های خاصی برخوردار است که در خاطرات دکتر صادق طباطبایی به آن اشاره شده که از نظر می گذرد:


‏‏...[ در جریان اعتراضات مردمی در دی و بهمن ۱۳۵۷ آنچه مسلم بود این بود که] حمایت‌ ‏‎‏امریکا از بختیار تا جائی‌ است‌ که‌ منافع‌ امریکا را صد درصد تامین کند[برداشت ژنرال هایزر]. زمانی‌ که‌ ‏‎ ‎‏بختیار ناچار می‌شود به‌ بسته‌ بودن‌ فرودگاه‌ خاتمه دهد و در مقابل‌ فشار بی‌ امان‌ مردم‌ ‏‎ ‎‏تسلیم‌ شده، ورود امام‌ را به‌ ایران بپذیرد، فرماندهان نظامی‌ ایران‌ تحت‌ اشراف‌ ژنرال‌ ‏‎ ‎‏هایزر تصمیم‌ دیگری اتخاذ می‌کنند. «...‌قرار بود نخست‌ وزیر به‌ نیروهای‌ مسلح‌ اعلام ‏‎ ‎‏کند که‌ اجازه‌ داده‌ [امام] خمینی باز گردد. آنها اظهار امیدواری‌ می‌کردند که‌ وقتی‌ ‏‎ ‎‏آیت‌الله ‌خمینی به ایران بازگردد مواضع‌ معقولانه‌تری بگیرد. اما اگر او مواضع‌ اعلام‌ ‏‎ ‎‏شده خود در پاریس‌ را تعدیل‌ نکند، آن‌ها برای‌ یکسره کردن‌ کار وارد میدان خواهند ‏‎ ‎‏شد‌...برگرفته از کتاب ژنرال هایزر ص ۳۹۶

‏‏همین‌ واقعیت‌ است‌ که‌ روزنامه‌ پراودا را ناچار می‌کند در سر مقاله‌ خود هایزر را ‏‎ ‎‏مسوول‌ کل‌ خونریزیهای‌ ایران‌ قلمداد کند‌: «‌...بنابراین، ژنرال‌ هایزر همراه‌ با دولت‌ ‏‎ ‎‏بختیار و سران‌ ارتش‌ مسوولیت‌ خونریزیهای‌ روزانه‌ در تهران و دیگر شهرهای‌ ایران‌ را ‏‎ ‎‏به‌ دوش‌ می‌کشد... با دخالت‌ گستاخانه‌ و آشکار امریکا در امور داخلی‌ ایران، نوعی‌ ‏‎ ‎‏کودتای‌ خزنده، در حال‌ وقوع است... پراودا ۳۰ ژانویه ۱۹۷۹/ ۱۰ بهمن ۵۷ .
‏‏از سوئی‌ دیگر همین‌ اظهارات‌ رسانه‌های‌ شوروی‌ مقامات‌ امریکائی‌ را به‌ این باور ‏‎ ‎‏غلط‌ می‌کشاند که سازمان اطلاعات و جاسوسی شوروی کا‌.‌گ‌.‌ب، سردمدار و هادی ‏‎ ‎‏تظاهرات‌ و برنامه‌های‌ انقلابیون‌ مسلمان در ایران‌ است. بارها مقامات‌ امریکائی‌ نگرانی‌ ‏‎ ‎‏خود را در این‌ مورد اعلام داشته‌ بودند. هرگز در ذهن‌ آنان‌ این‌ باور جای‌ نمی‌گرفت‌ ‏‎ ‎‏که‌ جوانان مسلمان‌ و تحصیلکردگان‌ معتقد به‌ مبانی‌ مذهب، بتوانند در این‌ سامان‌دهی ‏‎ ‎‏انقلاب‌ نقش‌ اساسی‌ داشته‌ باشند.‏
‏‎
‎‏‏این‌گونه‌ تبلیغات‌ و نیز بحرانی‌تر شدن‌ اوضاع‌ و گزارش‌ خروج‌ و فرار سربازها از ‏‎ ‎‎‏سربازخانه‌ها و هم‌ چنین‌ به‌ اسارت‌ در آمدن‌ چند تن‌ از افسران امریکائی‌ در اصفهان‌ و ‏‎ ‎‏دیگر نقاط‌ کشور، در کنار تهدیدات‌ روزافزون رسانه‌های‌ شوروی‌ به‌ فرماندهان‌ ‏‎ ‎‏امریکائی، ژنرال‌ هایزر را به این‌ تصمیم می‌رساند که‌ از ایران‌ خارج‌ شده‌ و از مقر ‏‎ ‎‏فرماندهی‌ خود در اشتوتگارت ـ آلمان‌ ـ عملیات‌ را در ایران‌ رهبری‌ کند. این‌ تصمیم‌ ‏‎ ‎‏گرچه‌ خوشایند فرماندهان‌ نظامی‌ ایران‌ نبود، ولی‌ تهدیدهای‌ روزمره‌ای‌ که‌ علیه‌ این ‏‎ ‎‏ژنرال‌ امریکائی به مرگ‌ وجود داشت‌ و موجبات‌ نگرانی‌ سولیوان‌ ـ سفیر امریکا ـ را نیز ‏‎ ‎‏فراهم‌ کرده‌ بود، وی‌ از ستاد خود درخواست‌ کرد یک فروند هواپیمای سی ـ ‌۱۳۵ برای‌ ‏‎ ‎‏بردن‌ او به‌ تهران‌ اعزام‌ کنند. همچین ژنرال‌ ربیعی، فرمانده‌ نیروی‌ هوائی‌ ایران‌ نیز ‏‎ ‎‏هلیکوپتری‌ در اختیار او قرار داده‌ بود که‌ هرگاه‌ ضرورت‌ اقتضا کرد او را به‌ فرودگاه‌ ‏‎ ‎‏مهرآباد منتقل کند.‏
‏‏در آخرین‌ ساعات روز ۱۱ بهمن‌ ژنرال‌ هایزر پیامی‌ از فون‌ براون، وزیر دفاع دریافت‌ ‏‎ ‎‏می‌کند. «‌او فوراً گفت‌ که: پرزیدنت‌ تصمیم‌ خود را تغییر داده‌ است و گفته من‌ باید تا ‏‎ ‎‏اطلاع‌ بعدی‌ در تهران‌ بمانم... سپس‌ توضیح داد که‌ وزیر خارجه‌ و نیز دکتر برژینسکی، ‏‎ ‎‏پریزیدنت‌ و خودش‌ نگران‌ این هستند که‌ اگر من‌ بلافاصله‌ قبل‌ یا بعد از آمدن‌ [امام] ‏‎ ‎‏خمینی‌ ایران‌ را ترک کنم، ممکن است... کانال‌ ارتباطی خود را با نیروهای‌ مسلح‌ ایران‌ ‏‎ ‎‏از دست بدهیم‌ و در نتیجه‌ امکان‌ هدایت آنهارا در لحظه‌ بحرانی‌ از دست‌ خواهیم داد. ‏‎ ‎‏اما به‌ هر حال... آنها یک‌ هواپیمای سی‌ ـ‌۱۳۰ برای‌ استفاده‌ انحصاری من‌ خواهند ‏‎ ‎‏فرستاد تا در فرودگاه‌ مهر آباد منتظر و آماده‌ بماند، طوری رنگ‌ خواهد شد که‌ بتواند با ‏‎ ‎‏هواپیماهای سی ـ ‌۱۳۰ ایرانی‌ مخلوط‌ گردد، به‌ این‌ ترتیب‌ لازم‌ نبود که‌ هواپیمای‌ ‏‎ ‎‏شخصی من‌ برای‌ بردن‌ من‌ بیاید. تصمیم‌ گرفتم‌ فوراً ستاد خود را مطلع کنم که ‏‎ ‎‏هواپیمای‌ سی‌ ـ ۱۳۵ را در ایستگاه‌ این‌ ـ چرلیک‏ ترکیه‌ متوقف‌ کنند. اگر با سی‌ ـ ۱۳۰ ‏‎ ‎‏کشور را ترک‌ کردم، آن‌ وقت‌ می‌توانم‌ به‌ آنجا بروم‌ و از آنجا با سی‌ ـ ۱۳۵ به‌ ‏‎‏‎
‎‏اشتوتگارت‌ پرواز کنم‌...»‏‎
‏‏ژنرال‌ هایزر روز ورود امام، در محل فرماندهی ستاد مشترک ارتش در جلسه‌ فرماندهان‌ ‏‎ ‎‏نظامی حضور داشت، ژنرال‌ گاست‌ نیز او را همراهی می‌کرد. قبلاً قرار بود در صورت‌ ‏‎ ‎‏خروج‌ هایزر از ایران، فرماندهی‌ عملیات را در ایران‌ ژنرال‌ گاست‌ عهده‌دار باشد. در هر ‏‎ ‎‏صورت‌ طبق‌ قرار قبلی ارتش حفظ‌ امنیت‌ فرودگاه‌ و نیز بهشت‌ زهرا را عهده‌دار بود.‏
‏‏بعد از پایان‌ یافتن سخنرانی‌ امام‌ در بهشت‌ زهرا فشار جمعیت‌ خروج‌ امام را غیر ‏‎ ‎‏ممکن‌ ساخته بود لذا کمیته‌ تدارکات‌ که‌ پیش‌بینی‌های‌ لازم‌ را کرده‌ بود در خواست ‏‎ ‎‏هلیکوپتر کرد. از آن‌جا که‌ این‌ امر قبلاً اعلام‌ نشده بود و فرماندهان‌ ارتش نیز از ‏‎ ‎‏تعویض‌ خلبانی که‌ ماموریت‌ انتقال‌ ایشان را عهده‌دار بود، غافلگیر شده‌ بودند، نوعی‌ ‏‎ ‎‏نگرانی‌ و سر در گمی‌ و ابهام‌زدگی آنان را در‌بر‌گرفت.‏
‏‏بلافاصله‌ نیروی‌ هوائی‌ به‌ درخواست‌ کمیته‌ استقبال‌ یک‌ هلیکوپتر و دو خلبان‌ به‌ ‏‎ ‎‏بهشت‌ زهرا اعزام‌ کرد. کمیته‌ تدارکات‌ با پیش‌بینی‌ قبلی‌ دو تن‌ از همافران‌ مورد اعتماد ‏‎ ‎‏را مامور هدایت‌ هلیکوپتر نمود. هنگامی‌ که‌ هلیکوپتر با زحمت‌ زیاد از زمین‌ بلند شد، ‏‎ ‎‏مسیر جدید او که‌ بیمارستان‌ هزار تختخوابی بود به‌ خلبانان‌ اعلام‌ شد.‏ ‏‏هلیکوپتر ابتدا به‌ سمت‌ مقر پیش‌ بینی‌ شده‌ [امام] خمینی‌ حرکت‌ کرد، اما سپس ‏‎ ‎‏ایشان‌ دستور دادند که‌ به‌ سمت‌ بیمارستان بروند. خلبان‌ فوراً این مطلب‌ را مخابره کرد، ‏‎ ‎‏اما زمانی که‌ این خبر را دریافت‌ کردیم، تقریباً آنها به بیمارستان رسیده بودند. از این‌ ‏‎ ‎‏کار احساس‌ ترس‌ کردیم، زیرا هیچ‌ امنیتی پیش‌بینی نشده‌ بود، هیچ‌ توضیحی‌ برای‌ این‌ ‏‎ ‎‏تغییر نداشتیم... تلاش کردیم که با خدمه‌ هلیکوپتر از طریق‌ تلفن‌ و بی‌سیم‌ ارتباط‌ ‏‎ ‎‏برقرار کنیم، اما‌ موفق نشدیم... تیمسار ربیعی‌ خیلی‌ جوش‌ می‌زد... گزارش‌ دریافت‌ ‏‎ ‎‏کردیم‌ که هلیکوپتر در بیمارستان‌ فرود آمده‌ است. اتومبیلی‌ به‌ آنجا آمده‌ بود. آیت‌الله و ‏‎ ‎‏مشاورش‌ به‌ درون‌ آن‌ رفته‌ و آنجا را ترک‌ کرده‌ بودند .معلوم‌ بود که‌ این‌ برنامه‌ را از ‏‎‏قبل‌ تهیه‌ کرده‌ بودند. برنامه‌‌ریزی‌ و امنیت‌ خیلی‌ عالی‌ بود. زیرا هیچ‌کس‌ جز یک‌ ‏‎ ‎‏اتومبیل‌ و یک‌ راننده‌ در آنجا نبود. این‌ کار در گروه ـ فرماندهان‌ ـ احساس‌ ترس‌ به‌ ‏‎ ‎‏وجود آورد. آنها مطمئن‌ بودند که‌ یک‌ کار اشتباه‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ و آنها در ‏‎ ‎‏ماموریت‌ خود شکست‌ خورده‌اند و اکنون هم‌ آیت‌الله را گم کرده‌اند... آنها از نقطه نظر ‏‎ ‎‏نظامی‌ نگران‌ انجام ماموریت‌ خود بودند...»
‏‎

‏‏نکته‌ای که در این‌ اظهارات هایزر حائز اهمیت‌ است‌ و نگرانی‌ فرماندهان ارتش به ویژه‌ ‏‎ ‎‏تیمسار ربیعی را منعکس می‌کند، کمتر مورد توجه تحلیل‌گران حوادث‌ آن‌ روز قرار ‏‎ ‎‏گرفته‌ است. قبلاً گفته‌ شد که‌ فرماندهان طرحهای مختلفی‌ را برای‌ مقابله‌ با حرکت‌ امام‌ ‏‎ ‎‏تدارک‌ دیده‌ بودند. زمانی که‌ در ممانعت از بازگشت‌ امام‌ به‌ ایران‌ ناکام‌ ماندند، تصمیم ‏‎ ‎‏گرفتند هواپیمای‌ ایشان را ردگیری‌ کرده‌ و ایشان‌ را به‌ یکی‌ از جزایر خلیج‌ فارس منتقل‌ ‏‎ ‎‏کرده‌ و تا زمان لازم‌ مانع‌ ورود ایشان‌ به‌ تهران‌ شوند. طرح‌ حمله موشکی‌ به‌ هواپیمای ‏‎ ‎‏حامل‌ امام‌ را به‌ دلیل‌ حضور بیش‌ از یکصد و پنجاه‌ نفر از نمایندگان‌ عالی‌ رتبه ‏‎ ‎‏رسانه‌های جهان‌ به مصلحت‌ ندیدند. بنابر اظهارات‌ هایزر آنها این‌ احتمال را می‌دادند ‏‎ ‎‏که‌ تیمسار ربیعی‌ و تیمسار بدره‌ای، فرمانده‌ نیروی‌ زمینی بدون اطلاع‌ به‌ دیگر ‏‎ ‎‏فرماندهان‌ نظیر تیمسار قره‌باغی، خود برنامه‌ای را جهت خنثی‌ کردن رهبری‌ امام‌ ‏‎ ‎‏طراحی کرده‌اند. تصور آنها این بود که‌ با ایجاد فاصله‌ میان‌ امام‌ و مردم‌ موفق خواهند ‏‎ ‎‏بود با یک‌ کشتار وسیع، بر اوضاع مسلط‌ شده‌ و آرامش‌ را به کشور باز گردانند. در ‏‎ ‎‏پاره‌ای‌ از اظهارات‌ هایزر این‌ امر به‌ وضوح‌ مشاهده می‌شود.‏ ‏‏اما نکته‌ای‌ که‌ آنهااز آن‌ غفلت‌ داشتند برنامه‌ریزی‌ کمیته‌ استقبال‌ و طراحان‌ حافظ‌ ‏‎ ‎‏امنیت‌ امام‌ بود که‌ خود را برای هرگام‌ و گامهای‌ بعد آماده‌ کرده‌ بودند.‏خاطرات سیاسی دکتر صادق طباطبایی، ج3
‏‎


. انتهای پیام /*