پرتال امام خمینی(س): سید رضا برقعی مدرس در سال ۱۳۲۷ در شهر مقدس قم و در خانواده ای مذهبی متولد شدند. ایشان پس از سه سال به همراه خانواده به تهران مهاجرت نمودند و پس از گذراندن هشت سال از دوران کودکی در تهران به قم بازگشتند. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی به واسطه ی حضور در جلسات قرآن و دعای کمیل با مرحوم آیت الله میرزا حسن نوری همدانی آشنا شدند و در دروس مهدویت ایشان شرکت نمودند. در همان سالها ضمن پرداختن به کسب و کار به همراه جمعی از همشهریان از جمله حجت الاسلام نظری و آقای غفاری به تحصیل در دروس حوزوی پرداختند و پس از اتمام پایه ی اول به صورت تمام وقت وارد حوزه ی علمیه شدند.

سپس در سال ۱۳۴۶ در سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق(ع) و پنجمین سالروز حمله ی دژخیمان پهلوی به مدرسه ی فیضیه در این مدرسه سخنرانی کردند. با وجود جوانی سخنرانی ایشان تاثیر فراوانی به دنبال داشت تا حدی که مزدوران رژیم پهلوی را به شدت آشفته و خشمگین ساخت. از این رو ایشان با هدایت و حمایت مرحوم آیت الله منتظری به نجف اشرف عزیمت نموده و به محضر حضرت امام خمینی (ره) شرفیاب شدند.

پس از مدتی اقامت در نجف اشرف و در جوار حرم مطهر امام علی(ع) به ایران بازگشتند و بلا فاصله پس از ورود به ایران بازداشت شده و به زندان قزل قلعه منتقل گردیدند. در دوران زندان با جمعی از انقلابیون از جمله حجت الاسلام والمسلمین ناطق نوری، حاج سید احمد آقای خمینی و سید مصطفی برقعی، آیت الله جعفری همدانی، سید تقی درچه ای و آیت الله منتظری که همزمان با ایشان در زندان بسر می بردند، آشنایی بیشتری پیدا کردند.

پس از آزادی از زندان از اقامت در قم منع گردیده و به کرج عزیمت نمودند و در آنجا در حوزه ی علمیه جدیدالتاسیس مسجد جامع کرج زیر نظر مرحوم آیت الله مدرسی یزدی به ادامه تحصیل پرداختند تا اینکه همزمان با جشن های ۲۵ سالگی سلطنت محمد رضا پهلوی مجدداً به دلیل فعالیت های انقلابی تحت تعقیب قرار گرفته و به ناچار بار دیگر عازم نجف اشرف گردیدند و تا سال ۱۳۵۷ در کنار امام و در جمع یاران ایشان حضور داشتند و در خدمت امام و انقلاب بودند.

در روزهای بازگشت حضرت امام به میهن برای حضور در کمیته ی استقبال از امام به ایران بازگشتند و پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به نجف اشرف مراجعت نمودند و با سایر دوستان و یاران همانند حضرات آیات رضوانی، کریمی و خاتم یزدی در اداره ی بیت حضرت امام همکاری نموده و مسئولیت همه پرسی دوازدهم فروردین جمهوری اسلامی ایران را در نجف اشرف بر عهده گرفتند و به بهترین وجه ممکن این مسئولیت را به انجام رساندند. سپس به فرمان امام خمینی(ره) با حضور در هیئت فرهنگی ایرانی به سرپرستی شهید دانش آشتیانی و مرحوم سید کاظم موسوی برای رسیدگی به امور مربوط به مدارس جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور و نظارت بر آنان به کشورهای حوزه ی خلیج فارس سفر کردند. سپس به پیشنهاد هیئت همراه به عنوان نماینده امام(ره) در کشورهای حوزه ی خلیج فارس منصوب گردیدند. این مسئولیت تا پایان عمر با برکت حضرت امام(ره) ادامه داشت و پس از رحلت ایشان نیز تا یکسال مسئولیت نمایندگی مقام معظم رهبری بر عهده ی ایشان بود تا اینکه با مراجعت به قم مجددا فرصت حضور بیشتر و نزدیک تر در حوزه ی علمیه قم برای ایشان فراهم گردید. یکی از مهم ترین و با ارزش ترین آثار ایشان در دوره ی نمایندگی امام خمینی(ره) بنای مسجد با شکوه امام حسین(ع) در کشور امارات متحده عربی و در شهر دُبی می باشد که با معماری بی نظیر ایرانی و شیعی به یادگار مانده است.

از آن زمان ایشان علاوه بر فعالیت های حوزوی به مدت ده سال نیز به تدریس در دانشگاه پرداختند و سپس فعالیت های خود را به تدریس در حوزه های علمیه متمرکز نمودند و تاکنون نیز به تدریس و سایر فعالیتهای حوزوی ادامه می دهند و در طول این سالهای تدریس تقریبا تمامی کتب حوزوی را تدریس نموده اند. ایشان در طول دوران تحصیل در حوزه های علمیه قم و نجف از درس اساتید برجسته ای بهره بردند که به ترتیب رایج دروس در حوزه ی علمیه می توان به صورت زیر از این اساتید نام برد: برقعی مقدمات و صرف را نزد استاد غفاری و نحو را نزد استاد شیخ مهدی بیگدلی فرا گرفتند. سیوطی را نزد استاد نامی حوزه آقای فشارکی و معانی بیان را نزد حضرات آیات استادی و شیخ حسن تهرانی آموختند. منطق حاشیه ملا عبدالله را در درس استاد جلیلی آذرشهری و منظومه منطق را نزد آیت الله گرامی قمی فرا گرفته و معالم الاصول را نزد آیت الله باکویی آموختند. برای قوانین الاصول در درس آیت الله دوزدوزانی و برای شرح لمعه در درس آیات محترم فاضل هرندی، شیخ محمد یزدی، سید ابوالفضل موسوی و حاج شیخ نصرالله شاه آبادی شرکت نمودند و سطوح عالیه را در نجف اشرف گذراندند. در نجف اشرف رسائل شیخ انصاری را نزد آیت الله مرتضوی شاهرودی و آیت الله رضوانی خمینی فرا گرفتند و برای مکاسب، از محضر آیت الله کوکبی و آیت الله راستی کاشانی بهره بردند. کفایتین را در محضر آیت الله حاج شیخ مجتبی تهرانی و آیت الله کوکبی و قسمتی از اسفار الاربعه را نیز نزد آیت الله رضوانی آموختند.

اما دروس خارج فقه و اصول را عمدتا نزد مرحوم حضرت امام(ره) و آیت الله حاج سید مصطفی خمینی(ره) فرا گرفتند و لکن از بزرگان دیگری نیز در قم و نجف اشرف بهره می بردند. از جمله ایشان در درس مراجع عظامی همچون آیت الله العظمی شهید سید محمد باقر صدر(ره) ، آیت الله العظمی سید علی سیستانی، آیت الله العظمی حاج شیخ حسینعلی منتظری(ره) ، آیت الله العظمی میرزا باقر زنجانی(ره) ، آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(ره) ،آیت الله العظمی وحید خراسانی و آیت الله العظمی حاج شیخ جواد تبریزی(ره) شرکت می نمودند.

در ادامه روایت چندخاطره از همراهی با امام خمینی(س) از زبان سید رضا برقعی از نظر می گذرد:
امام و حوزه نجف
‏‏مقدمتا باید بگویم که انتقال امام از ترکیه به نجف، یک سیاست تجربه شده بود. ‏‎ ‎‏چنان که حکومت ها در زمان ائمه (ع) نیز چنین سیاستی را اعمال می کردند و به گونه ای حوزه زندگی آن ها را به جای دیگری منتقل می کردند که عواطف و احساسات مردم ‏‎ ‎‏زیاد تحریک نشود.در مورد علما نیز وضع چنین بوده است. اما نکته دوم در انتقال امام ‏‎ ‎‏از ترکیه به نجف این بود که بینش حوزه نجف در مسائل سیاسی ضعیف بود و در آنجا‏‎ ‎‏مراجعی معروف و مشهور حضور داشتند. با این توصیف حکومت ایران گمان می کرد ‏‎ ‎‏که امام تحت الشعاع مراجع حوزه نجف قرار خواهد گرفت.‏
‏‏حضرت امام در چنین موقعیتی با روش ملایم و متین و در عین حال عالمانه وارد ‏‎ ‎‏نجف شدند و به مرور زمان آنجا را تحت تاثیر خود قرار داده و متحول نمودند. ‏‎ ‎‏چنان که آیت‏‏ ‏‏الله حکیم که قبلا رابطه خاصی با ایشان نداشت تحت تاثیر قرار گرفته و ‏‎ ‎‏به ایشان علاقمند شد. در این راستا یکی از افراد معروف نجف می‏‏ ‏‏گفت که آیت‏‏ ‏‏الله ‏‎ ‎‏خمینی حوزه نجف را آدم کرد. حضرت امام تا آخرین روزی که در نجف بودند، ‏‎ ‎‏نمازشان را شکسته خوانده و می‏‏ ‏‏فرمودند: ما در این‏‏ ‏‏جا مهمان و مسافریم، چند وقتی ‏‎ ‎‏این‏‏ ‏‏جا هستیم و هر موقع خدا تقدیر کند برخواهیم گشت. آن بزرگوار با گذشت ‏‎ ‎‏و کرامت، صبر و استقامت و دیگر صفات کریمه خود، حوزه نجف را مجذوب کرده و ‏‎ ‎‎‏تحت‏‏ ‏‏الشعاع قرار دادند و این در طول تاریخ مرجعیت شیعه بی‏‏ ‏‏سابقه بوده است.‏
‏‎
توجه به نظرات و پیشنهادات دوستان
‏‏در جریان نخست وزیری شریف امامی، خبر آوردند که ایشان بعد از گرفتن رای اعتماد ‏‎ ‎‏از مجلس در قم با مراجع ملاقات خواهند کرد. در این زمینه آقای شریعتمداری نیز ‏‎ ‎‏قول مساعد داده است. پس از شنیدن این خبر، شب هنگام به همراه امام از حرم ‏‎ ‎‏برمی گشتیم و به ایشان جریان را گزارش دادم. فرمودند: بله من هم شنیده ام و ‏‎ ‎‏در این رابطه اعلامیه ای نیز صادر کرده ام. عرض کردم: آقا، من اعلامیه را دیده ام ولی ‏‎ ‎‏یک پیشنهاد دیگری دارم. فرمودند: بفرمایید.‏
‏‏گفتم: من فکر می‏‏ ‏‏کنم که آقای شریعتمداری این ملاقات را انجام خواهند داد و ‏‎ ‎‏آن وقت یک اختلاف فاحشی مابین علمای قم به وجود خواهد آمد. لذا بهتر است که ‏‎ ‎‏حضرتعالی مستقیما به خود آقای شریعتمداری پیغام داده و ایشان را از ملاقات بر حذر ‏‎ ‎‏دارید.‏
‏‏فرمودند: پیشنهاد بدی نیست، شما به احمد اطلاع بدهید که به پیش من بیاید تا‏‎ ‎‏مساله را هماهنگ کنم.‏
‏‎
توکل به خداوند و توجه به دوستان
‏‏در جریان عزیمت امام از عراق به کویت، بنده نیز در معیت آن بزرگوار بودم. ما در ‏‎ ‎‏مرز کویت باید از ایشان جدا می شدیم چون ویزای اقامت در آن کشور را نداشتیم. آن ‏‎ ‎‏بزرگوار در موقع خداحافظی از ما دلجویی کرده و فرمودند: در غیاب من ممکن است ‏‎ ‎‏که آقایان نجف و رژیم عراق شما را اذیت بکنند، صبور باشید و غمی به خود راه ‏‎ ‎‏ندهید، ان شاءالله خداوند کارها را درست می کند و باز هم در کنار هم قرار خواهیم ‏‎ ‎‏گرفت. من در اولین موقعیتی که فراهم شود شما را به پیش خود فرا خواهم خواند. ‏‎ ‎‏به رحمت و فضل خداوند امیدوار باشید، این حوادث در راه انجام وظیفه و تکلیف ‏‎ ‎‏چیز مشکلی نیست.‏
‏‏امام در آن شرایط بحرانی و سخت، این مطالب را با تبسم بیان می‏‏ ‏‏فرمودند و به ما‏‎ ‎‏ایمان و امیدواری می‏‏ ‏‏بخشیدند.‏
‏‎
توجه به وحدت مسلمین نکته ای ظریف
‏‏در مهاجرت امام به کویت، به همراهشان در بصره به مسجدی که متعلق به برادران ‏‎ ‎‏اهل سنت بود وارد شدیم. آن بزرگوار در انجا تجدید وضو کرده و پرسیدند: چقدر به ‏‎ ‎‏اذان ظهر باقی است؟ عرض کردیم: حدود نیم ساعت. فرمودند: یا در این جا تامل ‏‎ ‎‏می کنیم و مثل سایرین به امام جماعت مسجد اقتداء می کنیم و یا این که باید حرکت ‏‎ ‎‏کنیم و در جای دیگر نماز بخوانیم.‏
‏‏در حین این گفتگو آقای فردوسی‏‏ ‏‏پور که مشغول وضو بودند شروع به صحبت با‏‎ ‎‏امام کردند در حالی که شیر آب باز بود؛ آقا فرمودند: شیر آب را ببندید.‏
‏‎
نظر امام در مورد مجاهدین خلق
‏‏مجاهدین خلق در آغاز در میان مبارزین و حتی بعضی از مقامات فعلی ایران محبوبیت ‏‎ ‎‏داشتند. چنان که یکی از همین آقایان در نامه ای برای امام، آن ها را حافظان ‏‏قرآن‏‏، قاریان ‏‎ ‎‏نهج البلاغه‏‏ و سمبل مبارزه معرفی کرده بود. بالاخره زمانی فرا رسید که حنیف نژاد و ‏‎ ‎‏عده ای دیگر از یارانش دستگیر شده و در شرف اعدام قرار گرفتند. از قضای روزگار، ‏‎ ‎‏من به همراه عده ای از دوستان در بیرونی منزل امام نشسته بودیم که یکی از دوستان که از طرفداران سازمان مجاهدین خلق بود، آمد و گفت که از آقا وقت گرفته ام و ‏‎ ‎‏می خواهم به خدمتشان برسم. من و یکی دیگر از دوستان نیز فرصت را غنیمت شمرده ‏‎ ‎‏و به همراه او به خدمت امام وارد شدیم. او از آن بزرگوار درخواست کرد که: آقا‏‎ ‎‏در مورد حنیف نژاد و یاران که در شرف اعدام هستند، اظهارنظر و اعلامیه ای بدهید تا‏‎ ‎‏ان شاءالله رژیم تخفیفی به آن ها بدهد.‏
‏‏امام فرمودند: من تصمیم ندارم که در مورد این آقایان صحبتی بنمایم.‏
‏‏او گفت: در این شرایط حساس، تمام مردم ایران چشمشان به نجف است و از شما‏‎ ‎‏توقع اظهارنظر دارند. مسلما صحبت شما در نجات آن ها موثر خواهد شد.‏ ‏‏فرمودند: من با مطالعه تصمیم گرفتم که نسبت به این آقایان چیزی نگویم.‏

‎‏گفت: آقا شما راجع به حاج شیخ نصرالله خلخالی و نقش آن چنانی نیز ندارد! نامه ‏‎ ‎‏داده‏‏ ‏‏اید که ایشان وکیل من است تا دولت عراق ایشان را اذیت نکند ولی راجع به این ‏‎ ‎‏جوان‏‏ ‏‏هایی که جانشان را کف دست گرفته و به میدان مجاهده آمده‏‏ ‏‏اند، چیزی ‏‎ ‎‏نمی‏‏ ‏‏گویید؟!‏
‏‏فرمودند: حاج شیخ نصرالله خلخالی وکیل من است و بخاطر من گرفتار شده بود. ‏‎ ‎‏ایشان رفیق چهل ساله من است این چه مساله‏‏ ‏‏ای دارد که شما بگویید که چرا برای ‏‎ ‎‏ایشان نوشتم! و نسبت به این آقایان نمی‏‏ ‏‏نویسم! من اگر بنا بود موضعی بگیرم موضع ‏‎ ‎‏مخالف می‏‏ ‏‏گرفتم.‏
‏‏گفت: یعنی نسبت به این جوان‏‏ ‏‏هایی که در این شرایط اختناق با رژیم پهلوی مبارزه ‏‎ ‎‏می‏‏ ‏‏کنند، موضع مخالف می‏‏ ‏‏گرفتید؟!‏
‏‏امام به تندی فرمودند: من مبارزه‏‏ ‏‏ای را که کمونیست می‏‏ ‏‏کند، قبول ندارم. من از ‏‎ ‎‏جریان فکری منحرف حمایت نمی‏‏ ‏‏کنم.‏
‏‏او گفت: آقا از کجا می‏‏ ‏‏دانید؟! به شما گزارش بد داده‏‏ ‏‏اند.‏
‏‏امام در حالی که به کتابی روی میز اشاره می‏‏ ‏‏کردند، فرمودند: گزارش بد کدام است. ‏‎ ‎‏مگر این کتاب را شما برای من نیاورده‏‏ ‏‏اید؟ این کتاب به غیر از آن کلمه «بنام خدا»، ‏‎ ‎‏بقیه‏‏ ‏‏اش همه مبانی «مائو» است. شما نمی‏‏ ‏‏فهمید، این افکار التقاطی‏‎[۱]‎‏است که این‏‏ ‏‏ها کار ما را عقب انداختند، نهضت را عقب انداختند.‏
‏‏امام در این‏‏ ‏‏جا صحبت را تمام کردند. من و دوستم که به همراه آن آقا به خدمت ‏‎ ‎‏ایشان رسیده بودیم، دیدیم که کلاه سر ما رفته است و از همه جا بی‏‏ ‏‏خبر همراه او ‏‎ ‎‏شده‏‏ ‏‏ایم. به این خاطر ما نشستیم تا این‏‏ ‏‏که آن شخص از خدمت امام مرخص شد. پس ‏‎ ‎‏از رفتن او، به آقا عرض کردیم که: خدا شاهد است ما برای این مسائل نیامده بودیم. ما‏‎ ‎‏در بیرونی نشسته بودیم که این آقا خواستند شرفیاب شوند و ما هم خواستیم از فرصت ‏‎ ‎‏استفاده کرده و زیارتی بکنیم.‏
‏‏امام فرمودند: این‏‏ ‏‏ها معلومات ندارند و اسلام را وارونه معرفی می‏‏ ‏‏کنند.‏
‏‎‎۱. . من اولین بار کلمه التقاطی را در مورد مجاهدین خلق، در آن دیدار، از زبان امام شنیدم.

شاه خواهد رفت و...
‏‏تابستان سال ۱۳۵۷ بود، ایامی که چهلم های شهدای شهرهای ایران یکی پس از دیگری برگزار می شد و تقریبا تمام مردم ایران در حال مبارزه و اعتصاب بودند. در آن روزها‏‎ ‎‏بیت امام در محاصره ماموران بعثی بود و آن حضرت به عنوان اعتراض از منزل خارج ‏‎ ‎‏نمی شدند. در یکی از آن روزها، زائری ایرانی با لطایف الحیل از میان ماموران بعثی ‏‎ ‎‏عبور کرده و خود را به منزل امام انداخت و برای ملاقات با‏‎ ‎‏آن بزرگوار اصرار کرد. ‏‎ ‎‏آقای رضوانی که در آن موقع مسوول دفتر امام بودند، گفتند: آقا تحصن کرده اند و به ‏‎ ‎‏کسی اجازه دیدار نمی دهند.‏
‏‏آن شخص با پافشاری زیادی می‏‏ ‏‏گفت: مطالب مهمی دارم و باید به خدمتشان ‏‎ ‎‏شرفیاب شوم.‏
‏‏به آقای رضوانی گفتم که شما به آقا اطلاع بدهید شاید ملاقات را صلاح دانستند. ‏‎ ‎‏به هر حال وقتی که امام از اصرار و پافشاری زائر ایرانی برای ملاقات اطلاع یافتند، ‏‎ ‎‏اجازه ملاقات دادند. من هم آن شخص را همراهی کرده و به خدمت آن بزرگوار ‏‎ ‎‏رسیدیم و پس از دست‏‏ ‏‏بوسی، او حدود ده دقیقه گزارشی از کُشت و کشتار رژیم را در ‏‎ ‎‏ایران، به عرض رساند. در میان سخنان او، امام سه یا چهار مرتبه فرمودند: ان‏‏ ‏‏شاءالله شاه می‏‏ ‏‏رود و همه چیز درست می‏‏ ‏‏شود.‏
‏‏آن شخص متوجه منظور امام نمی‏‏ ‏‏شد و مطالب را کِش می‏‏ ‏‏داد. من به او اشاره کردم ‏‎ ‎‏که زیاد معطل نکن و خداحافظی کرده و بیرون آمدیم.‏
‏‏این خیلی مهم است که شاه با تمام قدرت حکومت کند و به خاطر او همه دنیا امام ‏‎ ‎‏را تحت فشار قرار دهند و حتی منزلش در محاصره بعثی‏‏ ‏‏ها باشد. آن وقت ایشان با‏‎ ‎‏چنین اعتقاد و استواری بگویند که شاه می‏‏ ‏‏رود و همه چیز درست می‏‏ ‏‏شود.‏
‏‎ سعدون شاکر در خدمت امام
‏‏در روزهای آخر اقامت امام در نجف، هر روز حلقه محاصره و فشار بعثی ها بیشتر ‏‏می شد. ‏‎ ‎‏تا این که سعدون شاکر رئیس سازمان امنیت عراق از طرف صدام ـ که در آن زمان ‏‎ ‎‏معاون ریاست جمهوری بود ـ به خدمت امام آمد. در آن ملاقات، مترجم، آقای دعایی ‏‎ ‎
‏‎
‎‏بود. ایشان نقل می کردند که در آن جلسه سعدون گفت: ما با ایران رابطه دوستی برقرار ‏‎ ‎‏کرده ایم و از نظر روابط دیپلماتیک دو کشور نباید علیه همدیگر فعالیت سیاسی بکنند.‏
‏‏امام فرمودند: ما در رابطه با امکانات شما نیستیم و یک جریان مستقلی هستیم. ما با‏‎ ‎‏شما کاری نداریم و از امکانات شما هم استفاده نمی‏‏ ‏‏کنیم. ما به وظایف و تکلیفمان ‏‎ ‎‏عمل می‏‏ ‏‏نماییم.‏
‏‏سعدون اصرار می‏‏ ‏‏کرد که امام باید فعالیت‏‏ ‏‏های سیاسی خود را از عراق به بیرون ‏‎ ‎‏منتقل کند و در خلال سخنانش از صدام بسیار می‏‏ ‏‏گفت. که یک دفعه امام فرمودند: ‏‎ ‎‏شما خیلی صدام، صدام می‏‏ ‏‏کنید! ایشان به جهان عرب خیانت کرده است.‏
‏‏سعدون شاکر در حالی که از عصبانیت تا گوش‏‏ ‏‏هایش سرخ شده بود، گفت: کجا‏‎ ‎‏خیانت کرده است؟!‏
‏‏امام فرمودند: مگر شما مصاحبه دو روز قبل شاه را ندیده‏‏ ‏‏اید؟‏
‏‏او گفت: نه!‏
‏‏فرمودند: شاه در آن مصاحبه گفته است که«ما یک مقداری اراضی غیر استراتژیک و ‏‎ ‎‏به دردنخور به عراق دادیم و در عوض شط‏‏ ‏‏العرب را که استراتژیک هست، گرفتیم.»‏
‏‏آقای صدام با این کارش به طاغوتی مثل شاه کمک کرد و به او وجهه بین‏‏ ‏‏المللی داد‏‏.‏
‏‏بعد از این مطالب امام دیگر به مذاکره ادامه نداد. سعدون بعد از چند روزی آقای ‏‎ ‎‏دعایی را به بغداد فرا خواند. او پس از این‏‏ ‏‏که مقداری از جنایات بعثی‏‏ ‏‏ها را یادآوری ‏‎ ‎‏می‏‏ ‏‏کند، می‏‏ ‏‏گوید: آقای خمینی ما را نمی‏‏ ‏‏شناسد، البته ایشان صدام را درست تشخیص داده‏‏ ‏‏اند و ما به خود ایشان کاری نداریم، اما شماها را به آتش می‏‏ ‏‏کشیم.‏(منبع کتاب سالهای نجف، جلد دوم، صفحه سیزده)
‏‎

. انتهای پیام /*