پرتال امام خمینی(س):یادداشت۴۰/ هر چند ابعاد وسیعی از شخصیت والای امام همچنان ناشناخته مانده و تلاش در کشف و شهود برخی از آنها به زمان بیشتری نیاز دارد لکن تأمل در بخش مشهود از ابعاد شناخته شده شخصیت امام میتواند زوایای نامشهودی را در ابعاد ناشناختۀ آن مراد دلها آشکار سازد. بیگمان امام در کرسی استادی هر چند در مرتبت با امام در جایگاه رهبری بزرگترین انقلاب قرن بیستم و یا در مقایسه با امام در مقام بنیانگذاری استوارترین نظام سیاسی معاصر و یا در برابر شخصیتی که امام در عرصه تحولات معاصر بین المللی بخود اختصاص داده بود، متفاوت میباشد اما مقام استادی امام سنگ زیر بنای همه این مرتبت های بزرگ و قلم نگارش همه این چهره های تابناک و عامل نقش ها و مقام های دیگر او است و همه ابعاد شخصیت امام از آغاز بزرگترین نهضت اسلامی تا عامل اصلی در نقش آفرینی در تاریخ سیاسی معاصر ایران، اسلام و جهان، همه و همه برخاسته از جایگاه امام در کرسی استادی میباشد.
علت ها هر چند در مواردی درخشش معلول ها را ندارند اما به طور ماندگار همچنان علت محسوب میشوند و زیربنای درخشش ها و شکوه های معلولها به شمار میآیند. بی شک مطالعه، تحلیل و بررسی این بعد از شخصیت بزرگ امام میتواند در شناخت دقیقتر ابعاد دیگر شخصیت امام مفید و مؤثر باشد.
در نگاه کلی، از جایگاه امام در کرسی استادی سه اثر ماندگار در دسترس ما قرار دارد که هر کدام بنوبه خود میتواند در تبیین این جایگاه و آثار آموزنده و احیاگر آن، مفتاح و روشنگر باشد. نخست: آثار قلمی بازمانده از این دوران پر برکت که خود تصویری درست از شخصیت علمی امام در جایگاه استادی و محتوای دروس امام در دوره های متوالی تدریس میباشد.
سنت و سیره امام چنان بود که دروس خود را شخصاً به رشته تحریر در میآوردند و در حقیقت، یک درس سه بار مورد مطالعه و تحلیل قرار میگرفت: قبل از درس، بهنگام درس و پس از درس. آثار مکتوب متعدد امام در زمینه های مختلف فلسفی، عرفانی، اصول فقه، متون فقهی و فقه استدلالی که میراث گرانبهای علمی بازمانده ازامام میباشد جملگی در این راستا تألیف گردیده اند.
امام همواره خود بهترین مقرر دروس خود بوده است. دوم: جزواتی که توسط شاگردان امام به عنوان تقریرات درس تهیه، تنظیم و به صورت مجلدات تقریری نوشته شده که برخی از این جزوات هنوز دردست مؤلفان محققش چاپ نشده باقی مانده که امید است همت جمعی در نشر آثار امام در این خصوص نیز مؤثر افتد. سوم: خاطرات انبوه شاگردان امام که در دروس حوزه های قم و نجف اشرف امام حضور یافته و سالها از زلال علم و معرفت امام بهره برده اند. این خاطرات به چند لحاظ از اهمیت فوقالعاده برخوردار است که در این مجال میتوان به برخی از آنها اشاره نمود: ۱. به لحاظ بار علمی که در اکثر صفحات این مجموعه از خاطرات دیده میشود و برای اهل فضل اشارت های فراوان به همراه دارد. ۲. این خاطرات برای کسانی که خود در آن زمان حضور داشته اند موجب تداعی مطالب بسیاری است که احیاناً خود فراموش کرده اند. ۳. روش تدریس و تحقیق که از لابلای این خاطرات مستفاد میگردد بهترین الگو در حوزه های علمیه، دانشگاهها و مراکز آموزشی است. ۴. سطر سطر این خاطرات بیانگر رابطه ها در اتصال حلقات تاریخ زندگی امام و مؤلفه های تاریخ معاصر میباشد. ۵. این خاطرات مبین چگونگی ظهور نسلی است که امروز بنام یاران امام شهرت یافته اند. یعنی در حقیقت سرآغاز تاریخ جدید انقلاب پس از امام. ۶. مطالعه این خاطرات به وضوح امکان تبدیل استاد به مراد و تحول کرسی استادی به جایگاه انسان پروری و کانون عشق را نشان میدهد. کتاب سلسله موی دوست شمه ای از این خاطرات را گردآوری و بازگو کرده است تا قطرهای از دریا را به والهان بنمایاند و دلهای مشتاق را به سوی آن دریا متوجه سازد. و محققانه، از طرح آن همه تفصیل، اشارت به مقام امام در کرسی استادی را هدف گیرد. به این ترتیب، اهداف خاطره نویسی تنها در بعد تاریخی آن خلاصه نمیشود. خاطراتی که در این مجموعه مطالعه میکنید در حقیقت تحقیقی هدفمند برای شناساندن جریانهای فکری با طبقه بندی روشها و بینش ها در خلال بررسی سلسله دروس علمی امام میباشد. بی شک تجزیه و تحلیل این روشها امکان مطالعه تطبیقی در روشهای آموزشی حوزه های علمیه و دانشگاه را در سطوح آموزش عالی و تحقیقات کاربردی را میسر میسازد. کاروان عظیم شاگردان دیروز امام که وارثان اجتهاد و فقاهت امروز در حوزه های علمیه و سکانداران انقلاب در رهبری جریانهای فکری ناب اسلامی در عرصههای مختلف میباشند و مسئولیتها را در عرصه های مختلف نظام اسلامی بر عهده دارند، در لابلای خاطره هایی که از استاد و مراد خود در مناسبتهای درسی بازگو کرده اند در حقیقت تجربه نوینی را در عرصه روابط علمی و معنوی استاد و شاگرد به تماشا نهاده اند. در چشم انداز این خاطره ها به جز رابطه مقدس و سازنده استاد و شاگردی تجلیات دیگری از عشق، اندکاک، ذوب شدن و مراد و مریدی نهفته است که خوانندگان باید جلوه ها و برکات آن را در لابلای سخنان راویان و ناقلان این خاطرهها جستجو کنند. بی گمان آبریز چشمه ها هر چند نزدیکتر باشند، زلالترند و آب اقیانوسها هر چه عمیق ترند، پاکترند و لکن آبشارها بیشترین انرژی را نه در کرانه ها که در عمق درهها به وجود میآورند که نشانه آن تبدیل قطره ها به حبابهای پراکنده در هوا است. شاگردان امام بی گمان همه یکسان از زلال علم و عرفان امام بهره نبرده اند برخی امام را چون چشمهای خروشان و جمعی چون اقیانوسی بیکران و نیز عده ای استاد و مراد بیبدیل خویش را چون آبشار پر هیمنه میدیدند که امواج خود را با غرشی سهمگین به سخره ها میکوبد و خود را در این میان چون حباب و نَمی پراکنده در هوا مییافتند و به فراخور اوعیه و ظرفیت وجودی خویش فیض میبردند. به هر حال هر کدام، از سلسله موی دوست سخن گفته اند و از اسارت کمند آن، زمزمه کرده اند. این نکته بسی پر معنی است که هر کدام از شاگردان امام هر وقت و در هر حال که از امام و خاطره های درسی آن استاد و مراد خویش سخن گفته اند، بیشتر، از حال سخن گفته اند تا مقال و از فراق یار زمزمه کرده اند تا وصال. پایان جلسه درس امام همواره چنان بود که با اشتیاق آغاز جلسه بعد همراه بود و در حقیقت پایان نبود بلکه آغاز بود؛ درس امام هرگز کسی را سیراب نمیکرد بل تشنه تر مینمود؛ علم نمی افزود، که انسان را بر جهل خود واقف تر میکرد؛ فقط مرزها را بر میداشت و از کرانه تا کرانه به بیکران رهنمون میشد.
درس امام نقبی بر عمق عقل و ادراک حاضران بود که تا چشمه های علم و معرفت از درونشان بجوشد تا هر کجا که علم و معرفت مییابند توان نقد و تحلیل آن را داشته باشند و دانش و معرفت جدید خود را از درون خویش بیابند. امام همواره زمان تحصیل را اندک و زمان تحقیق را بسیار می شمردند اما نه هر تحلیل و نه هر تحقیق، بلکه تحصیلی که به خروش مواج علم و معرفت از چشمه های درون دانش پژوهان بیانجامد و تولید، سازندگی و عقل فعال تحقیق را بارور سازد. درس امام بی روح و علم تجریدی نبود سرشار از عرفان و زلال مکارم اخلاق بود. دقایق اندکی که امام در لابلای بحثهای دقیق علمی به شهد حال میرسید و در ناسوت علم به شهود ملکوت دست مییافت و از حضیض ملک به عالم قدسیان پرواز میکرد در همان چند لحظۀ حال، یکباره دست حاضران فرشنشین را به عرش میرسانید. در این چند لحظه ناگهان درس اصول وفقه به سماعی با شکوه و وصالی مخمور مبدل میشد و لحظهای بعد همه در سرادق و حجب مستور بودند و دیگر از حال خبری نبود. ترجیع بند درسهای امام ندای آغاز راه بود نه نزدیک شدن به پایان. هر چه درس پیش میرفت، آغاز مشکلتر مینمود؛ تنها در پایان راه صوری درس بود که بارقه امید به آغاز راه در دلها می شکفت که تازه سفر نهایی آغاز میگردید.
عالم شدن در دروس امام به معنی آماده شدن به آغاز آدم شدن بود چه زیبا و با شکوه و با تکرار میفرمود: شیخ ما همی گفت که عالم شدن چه مشکل و آدم شدن محال است. من ناچیز که حباب کوچکی معلق در هوا در هیاهوی غرش و ریزش موجهای عظیم آبشار وجود استاد بر قعر درهها به حساب میآیم اگر همه آنچه را که باید از درس امام بگویم بر قلم آورم باید همه مطالب کتاب را تکرار کنم ناگزیر باید به نکاتی بسنده کنم که نَمی از یَم باشد و خواننده را به مطالعه دقیق و هشیارانه این اثر که به قلم شیوا و شیوهای محققانه نوشته شده است وادارد تا نه تنها صفحه به صفحه و سطر به سطر بلکه روی بسیاری از کلمات در این خاطره ها تأمل نماید که شاید اسم اعظم روش تدریس امام را در آن کلمه بیابد و توشه راه بگیرد؛ چون ابرها به دشتها بتازد و ببارد. در منظر اول، استاد و مراد، چون سلسله جبالی مینمود که قله های آن غیر قابل دسترسی است اما هنگامی که دستها از آستین عقل به سوی او دراز میشد یکباره چون چشمه خروشان، اوعیه دلها را سیراب مینمود و پیچ و خمها و فراز و نشیبهای این سلسله کوهها چون گستره دشت وسیع و هموار زیر پا سهل مینمود گوئی که در درس امام قله ها هدف نبودند قلهها چون علامتی فقط راه اوج به ملکوت را نشان میدادند. حتی آنها که از این اقیانوس بیکران بهره وافر بردند هم احساس ندامت کردند و نیز آنها که جز انتظار وصال بهرۀ دیگر نبردند بسی شرمنده شدند. آن دسته که چرا توشه بیشتر بر نگرفتند و این دسته که چرا بی نصیب ماندند. در اواخر دهه ۳۰، روزی که در مسجد سلماسی قم بنا بر اصرار فضلای حاضر در درس به خاطر تراکم حضار امام بر روی یک منبر دو پله ای نشست ناگهان درهای ملکوت را بر روی مشتاقان گشود. امام سخن را چنین آغاز کرد که وقتی انسان بظاهر یک پله بالا میرود چه رخ میدهد؟ و او را چه میشود؟ و چه باید بشود؟ این پله ظاهری چگونه میتواند مایه کمال و یا چه سان مایه سقوط انسان گردد؟ با این سرآغاز سخن چه غوغایی در دلها بپا خاست و چه شهود انقلابی رخ داد؟ من آن روز در بارقه شکسته شدن و فروریختن دلها، شکوه سقوط بتها را در آن زمان به چشم خود دیدم که امید سقوط بت رژیم شاه را نوید میداد. اگر مرا به ژرفای درس امام راهی نبود از ظاهر بگویم آنگاه که دریا در سینه امام به خروش می افتاد و عبا از شانه های امام به آرامی می غلطید و میافتاد و حرکت دستها به آسمانها نشانه میرفت و طنین صدای امام اوج میگرفت دیگر گذشته و حال در هم میپیچید و رهآورد محققان گذشته به تار و پودی مبدل میگشت و کاخهای سر برافراشته آراء و نظریات بزرگان فرو میریخت و مبانی نظریات رنگ میباخت و افق های جدید در چشم اندازها رخ مینمود و از میان غرش ابرها و رعد و برق ناگهان آسمانی پر ستاره آشکار میگردید؛ که چه با شکوه بود جمع کردن این ستاره ها! اما صد حیف که جمع و ضبط همه آن ستاره ها امکانپذیر نبود. با یک نگاه دیگر باید گفت شیوه تدریس امام نه تنها الگو برای حوزهها بلکه شیوه تدریس در دانشگاهها بود.
در محضر امام، تحصیل به معنی جمع آوری اطلاعات نبود بلکه به معنی تحلیلی بود که نه تنها در حوزه اطلاعات موجود بلکه به توسعه و فهم آن میانجامید. هر چند، علم در کتابها ذخیره شده است اما استاد بجای بازگو کردن آنها تلاش میکرد محققان را با محتوا و عمق و جان این کتابها آشنا سازد و راه و رسم تحلیل و بازسازی آنها را بیاموزد. و سامان دهی مجدد اندیشههای زمان گذشته را به تولید برساند. در دیدگاه ارزشمند امام، استاد وقتی موفق است که دانش پژوهانش بهتر از آنچه که ا روی میگیرند خود بر علم بیافزایند و پانویس های تقریراتشان باید بیشترین حجم صفحه را پر کند نه تنها نقل قولها، که در کتابها فراوانتر میتوان یافت. در پایان باید این نکته را بیافزایم، آنگاه که در درس استاد مطلبی پیچیده پیش میآمد و درک بحث، سخت و راه فهم ناهموار مینمود، تازه، درس حال و هوای جدی و علمی بخود میگرفت و عنقای فکر امام برای شکار حقیقت به سوی اعماق مطلب نشانه میرفت و دوباره اوج میگرفت تا هدفی دیگر و شکاری دورتر از دسترس اندیشه ها.
به قلم عباسعلی عمید زنجانی، مقدمه کتاب سلسله موی دوست، چاپ موسسه تنظیم و نشر آثار امام
.
انتهای پیام /*