پرتال امام خمینی(س)؛ مقاله ۱۳عـبدالجواد ابراهیمی
امام خمینی (س ) با بیان فرق بین اسلام حقیقی (اسلام ت ناب محمدی (ص)) و آنچه به نام و عنوان اسلام معرفی می شود، تحولی را در دو جهت ایجاد کردند:
۱ - تحول در محافل علمی و تحقیقی 
امـام (س ) چـهـره زنـده و نـامـی اسـلام را که تحول آفرین و حیاتبخش جوامع اسـلامـی اسـت مـورد مـطـالـعـه قـرار دادنـد و آن را زمینه تحقیق و پژوهش اندیشمندان اسلامی ساختند. از مقایسه ای که در کتاب ولایت فقیه میان آیات و احادیث مربوط به اجتماعیات با آیات و احادیث مربوط به عبادات به عمل می آورند چنین نتیجه می گیرند که : ازیـک دوره کـتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همه احکام اسلام را در بردارد، سه یا چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است ،مقداری هم مربوط به اخلاقیات است ، بقیه همه مربوط به اجتماع ، اقتصاد، حقوق ،سیاست و تدبیر جامعه است . الـقـا و احـیـای این بینش ، تحولی را در محافل علمی که پیرامون معارف دینی تـحقیق می کنند، به وجود آورده است که برای همیشه می توان از برکت آثار آن بهره مندشد.
۲ - تحول در جامعه اسلامی 
جـامـعـه ای کـه بینش وسیع اسلامی را که امام (س) احیاگر آن بوده اند درک مـی کند، دردرون خود، نیروی ذخیره و نهفته تحول، براساس ارزشهای الهی را می پرورد. تنها وسیله ای که می تواند آن را آزاد و شکوفا سازد، وجود رهبری است کـه واجـدمـعیارهای رهبری باشد. امام خمینی (س )، هم بینش مذکور را ایجاد کـردنـد و هم بارهبری حکیمانه، استعدادهای جامعه را شکوفا ساختند. انقلاب اسـلامـی نـمودارتحول جامعه در بازیابی بینش صحیح اسلامی و نیز شکوفایی نیروهای مردمی است . همسویی سیره پیامبر(ص ) و امام خمینی (س ) در تحقق اسلام بـرای شـنـاخـت همسویی سیره پیامبر(ص) و امام خمینی (س) ابتدا به تحلیل مـفـاهـیم و عناصر تشکیل دهنده این عنوان می پردازیم ، آنگاه ویژگیها و حدود قلمرو مفاهیم و مصادیق آن را تبیین می کنیم . اسـلام و پـیـامـبـر(ص) دو عـنـصـر اسـاسی در عنوان فوقند، که هریک بیانگر حـقیقت دیگری است . پیامبر(ص) همان اسلام مجسم است و اسلام همان پیامبر اسـت کـه بـه صـورت مکتب و آیینی درآمده است و هریک را با دیگری می توان شـنـاخـت . به وجهی می توان گفت، تفاوت آنها همانند تفاوت مفهوم و مصداق است . امـام خـمـینی (س ) نیز که سیره پیامبر(ص) را در همه شئون زندگی فردی و اجـتـمـاعـی اجرا و احیا کرد، توانست اسلامی را که پیامبر(ص ) به جهان عرضه داشـت و آن رادر جـامعه اسلامی پیاده کرد متحقق سازد و خود، الگوی عینی و نـمـونـه مـجـسـم اسلام ناب محمدی (ص) در اندیشه اسلام شناسان راستین و مسلمانان آگاه درجهان معاصر محسوب شود. کـسـانـی که سیره پیامبر را به خوبی شناخته اند و روش امام خمینی (س) را در انتشار وتحقق اسلام درک کرده اند، می توانند به آسانی مطابقت این دو سیره را با یکدیگربفهمند. بـنـابراین ، شناخت این همسویی و تحلیل سیره امام خمینی (س ) و انطباق آن با سـیـره پـیـامـبـر مـی تـوانـد نقش تعیین کننده ای در این زمان برای مسلمانان داشته باشد.
اهمیت شناخت سیره
سـیره ، روشی است که برای پیمودن راهی و انجام کاری از آن استفاده می شود. درانـتـخاب روشها معمولا انتخاب وسایل و چگونگی به کارگیری آنها در انجام کار ورسیدن به هدف مشخص می شود. روشـهـا مـی تـوانـند در سرعت و کندی حرکت، و نیز در رسیدن و نرسیدن به هـدف تـاثـیـر بـسـزا و تعیین کننده ای داشته باشند. همانگونه که روش شناسی (متدولوژی ) درعلوم مختلف مطرح می شود و ملاک شناخت و سنجش شیوه ها و ابـزارهـای عـلوم قرار می گیرد، در مورد شخصیتهای بزرگ تاریخ نیز کاربرد دارد و مـعـیـار امـتـیاز وارزیابی چهره ها به شمار می آید. بنابراین برای شناخت شـخـصـیـتـهای مذهبی همچون پیامبر(ص ) و امام خمینی (س ) سیره ، بهترین وسـیـلـه شـنـاخت است و چون سیره ، روشی است که در راه رسیدن به (هدف خاص) از آن استفاده می شود لذابرای شناخت سیره آنان ، باید هدف رسالت الهی ایشان را نیز به درستی شناخت .
هدف پیامبر(ص ) و رسالت الهی آن حضرت
هدف پیامبر گرامی اسلام را می توان در سه موضوع خلاصه کرد:
۱ - القای روح یکتاپرستی با تعلیم و تربیت 
۲ - ایجاد مکارم اخلاق در جامعه
۳ - برقراری عدالت اجتماعی

خـداونـد مـتـعـال انـگـیـزه بعثت پیامبران را پرستش خدا و نفی طاغوت بیان فرموده است : (و لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوا اللّه واجتنبوا الطاغوت ) (۲۵) رسـول گـرامـی اسـلام (ص ) علت بعثت خود را کامل کردن مکارم اخلاقی در میان مردم بیان داشته است : (انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق ). و در آیـه ای از قـرآن کـریـم ، هـدف بـعـثت پیامبران برقراری عدالت اجتماعی قـلـمـدادشده است : (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط) (۲۶) . اهـدافـی کـه بـرای بـعـثـت پـیـامبر(ص ) از آیات و روایات استفاده می شود، با وجـودتـعدد ظاهری که دارند به یک هدف کلی برمی گردند، و آن ایجاد انسان تکامل یافته وجامعه انسانی خداپسند است .
در ایـن هـدف کـلی و متعالی ، انسانی ساخته و پرداخته می شود که همه افکار، اخـلاق و اعـمـال او را تـوحـیـد و خداپرستی فرا می گیرد و در اندیشه و عمل ، نـورانـیـت ویژه ای می یابد که ظلمت کفر و شرک را در عقیده او راهی نیست و تـاریـکـی نافرمانی ومعصیت در عمل او جایی ندارد. بر این اساس نور اعتقاد به توحید و لوازم آن ، برعقیده و عمل انسان مؤمن ، پرتو می افکند و همه زندگی او را روشنایی و سعادت می بخشد. بنابراین ، می توان چنین نتیجه گرفت که هدف بعثت انبیا (انسان سازی)است .
شمول دعوت الهی و اقتضای تحقق آن در جامعه
اسـلام دعـوت خود را متوجه همه انسانها در همه زمانها و مکانها نموده است و دردعـوت خود، انسان را با همه مظاهر گوناگونی که از جهت زبان ، رنگ ، نژاد ومـلـیـتـهای مختلف دارد، مخاطب قرار داده است . لذا برای تحقق و موفقیت این دعوت جهان شمول ، وجود دو عنصر ضروری است : الـف: از یـک سـو بـاید اقتضایی در محتوای دعوت وجود داشته باشد تا در همه مردم اشتیاق گرایش را به وجود آورد. ب: از سـوی دیـگـر بـاید صاحب شریعت یا مجری برنامه الهی از امتیاز خاص و ابـزارمناسبی برخوردار باشد، تا بتواند به بهترین وجه آن را در جامعه گسترش دهد وتحقق بخشد. (آنـچـه در اینجا از اهمیت والایی برخوردار است، این است که پیامبر چگونه و با چه ابزاری به هدف بزرگ بعثت دست یافته و خواهد یافت ). امـا مـحـتـوای دعـوت الـهی ، به دلیل مطابقت آن با فطرت انسان ، از جذابیت خـاصـی برخوردار است که در صورت نبودن موانع ، اقتضای پذیرش و مقبولیت جـهـانـی را درذات خود دارد. انسان فطری و طبیعی که مخاطب دعوت الهی است، در خودگرایش فطری به آیین سعادت بخش الهی احساس می کند که این یـکـی از رموزموفقیت پیامبر و انتشار وسیع مکتب نورانی آن حضرت در سطح جهان و در طول زمان شده است . و امـا صـاحـب شـریعت و اجراکننده برنامه الهی به خاطر داشتن خصلتهایی از قـبـیـل امـانت، عدالت، عصمت، و همه ارزشهای اخلاقی و الهی وسیله دیگری برای گرایش مردم و گسترش اسلام بوده است. (فـبـمـا رحـمـه مـن اللّه لـنـت لـهـم و لـو کـنـت فـظـا غلیظ القلب لانفضوا من حولک) (۲۷). آری، شـخـصـیـت والای پـیـامـبر(ص) و ویژگیهای اخلاقی آن حضرت سهم تعیین کننده و بسزایی در ترویج و تحقق اسلام داشته است. (لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم بالمؤمنین رؤف رحیم) (۲۸). اسـلام جـنـبـه اجرای احکام الهی را با بیان ملاکهای جانشینی رسول اللّه (ص) درقـالـب (ولایت امری) جامعه اسلامی تضمین می کند و دوام تحقق و استمرار عینی واجتماعی دین را جاویدان می سازد. اسـلام کـه تـوان و کـارآیی خود را در جذب و هدایت انسانها و به دست گرفتن زمـام امور جامعه در زمان رسول گرامی (ص) به خوبی نشان می دهد، می تواند الـگـوی جـامعی برای همه نسلها در طول تاریخ به شمار آید. چگونگی اثبات این مطلب،پی گیری مطالب بعدی را طلب می کند.
سیره پیامبر در دعوت الهی و رسالت سیاسی
پـیـامـبـر(ص) کـه عموم مردم را مخاطب دعوت خویش می داند، برای تحقق رسـالت الهی خود از ابزار مؤثری استفاده می کند، که در کوتاهترین زمان ممکن بتواندبشریت را متوجه مکتب زندگی ساز و سعادت بخش خود سازد. لذا پیامبر نـمـی تواندتنها به ساختن مسجد یا مدرسه برای تعلیم و تربیت مردم و گرایش آنـها به اسلام اکتفا کند. پیامبر مسئول انتشار و تحقق اسلام در جامعه است و به هـمـیـن جـهت نمی تواند همچون صاحبان مکاتب فلسفی، صرفا به ارائه و بیان مکتب اعتقادی خویش بسنده کند، یا یک یک انسانها را در خلوتکده ای گرد آورد و آوای وحـی الـهـی را در گـوش جان آنان بنوازد. البته پیامبر(ص ) در ابتدای دعـوت خـویـش، افـرادکـارآمـدی را با تعلیم و تربیت دینی در جامعه ، پرورش مـی دهـد و سـیـزده سـال تـلاش شـبـانـه روزی خـود را در مکه معظمه صرف انـسـان سـازی در قـالب ساختن افراد صالح می کند. اما تحمل همه آن زحمتها، مـقـدمه نهضتی بزرگ و فراگیر است که تمام ارزشهای جاهلی از بنیان جامعه ریـشـه کـن شـود و تحولی همگانی در همه جای جامعه به وجود آید، و سرانجام تـلاشـهـای مـقدماتی و نهضت عمومی ، مدینه فاضله ای شود که جامعه بزرگ و نظامدار اسلامی را تاسیس کند و به ارمغان آورد.
سیمای جامعه نظامدار اسلامی
جـامـعـه نـظـامدار اسلامی ، جامعه ای است که خداوند در راس آن قرار دارد و حقیقتاحکومت می کند و پیامبر مجری اوامر و دستورات الهی است . اسـلام کـه از سـوی خـدا برنامه زندگی انسان معرفی شده ، همه روابط فردی واجـتـمـاعی را منظم و نظامهای حقوقی و اقتصادی و سیاسی جامعه را تعیین می کند.بدین سان خداوند متعال در همه جای پیکر بزرگ امت اسلامی ، علاوه بر حضورتکوینی ، حضور تقنینی و تشریعی خواهد یافت . در چـنـیـن جامعه ای همه اقشار مردم و نهادهای مختلف اجتماعی به آسانی به اسـلام عـمل می کنند و افرادی که با روح اسلام آشنایی ندارند در فضای جامعه اسـلامـی بـه زودی تـحـت تـاثـیـر قـرار مـی گیرند و اندیشه و عمل آنها رنگ توحیدی می یابد. خـانـواده ، بـازار، ادارات ، مـسـجـد، مـدرسـه ، دانـشـگـاه و تـبـلـیغات چنین جـامـعـه ای محتوای اسلامی به خود می گیرد و همه به سوی خدا می روند و به خـدا دعـوت مـی کـنـنـد، و زنـدگی اسلامی برای انسانهایی که در این زمینه اجـتـمـاعی قرار می گیرندآسان می شود. برخلاف جامعه غیراسلامی که مردم ، امـکـانـات و فـضـای آن ، بـه راه غـیـر خـدا می روند و انسان مسلمان در فضای غیراسلامی دچار بحرانی می شود که نمی تواند به مقتضای ایمان و اعتقاد خویش عمل کند و معتقد باقی باشد. آنـچه در مسجد فرا می گیرد در اداره و بازار به تمسخر گرفته می شود و آنچه در کـتـاب مـی خواند، با آنچه در تبلیغات رسمی می بیند سازگاری ندارد، و در عـمـل آنـچـه را درخـانه بدان پایبند است در دفتر کار زیر پا می نهد، یا اگر در مسجد به کار می گیرد، آن رادر جامعه نفی می کند. ایـنجاست که شخصیت چنین مسلمانی دستخوش تضادها و نابسامانیهای ناشی ازجـامـعه غیراسلامی می شود و سرانجام رنگ جامعه را به خود می گیرد. عملا آوای (خـواهـی نـشـوی رسوا همرنگ جماعت شو) در فضای جامعه غیراسلامی طنین می افکند و در روح و جان آحاد جامعه کارگر می افتد.
نقش تعیین کننده جامعه اسلامی
بـرای تـربـیـت صـحیح اسلامی ، نمی توان کار را صرفا از درون جامعه ای که از راهـش منحرف شده و وحدت و نظام انسانی الهی خویش را از دست داده شروع کـرد، بـلـکه باید رهبری جامعه شعاع (هدایت ) و (تحول عمومی ) را بر کل پیکر افـسـرده جـامـعـه پـرتـوافکن کند و ساختار فاسد اجتماعی و سیاسی جامعه را دگرگون سازد: (و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم ) (۲۹) . و با دمـیـدن روح نـظام اسلامی ، فردو جامعه را که از درون دچار تشتت و اختلاف شده ، به وحدت برساند: (ان اقیمواالدین و لا تتفرقوا فیه ) (۳۰) . بـه هـمـیـن جـهت ، پیامبران الهی ایجاد انقلاب عظیم اجتماعی را (که منتهی بـه فـروپاشی ارزشهای جاهلی در میان مردم شود و ارزشهای الهی در جامعه به وجـودآیـد) بزرگترین وظیفه خود می دانستند و تمام تلاش خود را در این راه صـرف مـی کردند، و این تحول عمومی را مقدمه تشکیل جامعه نظامدار اسلامی قـلـمـدادمی کردند: (فبعث اللّه النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه ) (۳۱) . بـدیـن سـان نقش مهم و تعیین کننده جامعه اسلامی در هدایت انسانها و تحقق وسیع احکام الهی روشن می شود.
سیره امام خمینی در تبیین و تحقق اسلام نام محمدی (ص)
امـام خـمـیـنـی (س) بـرای انـتـشار و تحقق اسلام ناب محمدی (ص) از شیوه پـیـامـبـران اسـتـفاده کردند و در راستای ایفای رسالت بزرگ الهی به موفقیت چشمگیری نایل آمدند. آنچه امام خمینی (س) را از سایر علما و دانشمندان دینی ممتاز می کند وچهره پرفروغ ایشان را در اندیشه و تفکر دینی مسلمانان برازنده و جـاویـد مـی سـازدهمین نکته است . البته معظم له در علوم و فنون اسلامی از جـامـعـیـت کـم نظیر وبی بدیلی برخوردار بوده است ، لیکن آنچه به وی امتیاز مـی بخشد و کفه عظمت وکرامت او را در پیشگاه الهی و وجدان بشری سنگین مـی نـماید، اقتدای آن حضرت به رسول اللّه (ص) در چگونگی نشر و تحقق اسلام ناب محمدی (ص) است . امـام خـمینی (س ) به تبیین حقایق اسلامی از طریق سخنرانی و نوشتن معتقد بودند،اما آن را کافی نمی دانستند و بر ضرورت تحولی عظیم و انقلابی عمیق در بـنیان جامعه تاکید می ورزیدند و بالاخره در این مسیر مقدس ، سیره پاک رسول اللّه (ص)و نهضت امام حسین (ع) را احیا کردند و با ایجاد انقلاب اسلامی ، اساس ارزشهای طاغوتی و جاهلی را از کشور ایران برکندند و اسلام ناب محمدی (ص) را در همه ابعاد اجتماعی و سیاسی متحقق ساختند.
شرایط اجتماعی و دستیابی به موفقیت مطلوب
امام خمینی (س ) در زمانی قیام فرمودند که شبکه های فساد و سلطه از درون و بـرون جـامـعـه (رژیم سلطنتی و سایه شوم امپریالیسم آمریکا) بر تمام هستی و حـیـثـیـت مردم احاطه داشت و هرگونه اختیار و آزادی را در امور اجتماعی و سـیـاسی از آنان سلب کرده بود. اسلام که آیین زندگی مردم محسوب می شد، عـملا از صحنه های اصلی وتعیین کننده زندگی مسلمانان کنار گذاشته شده بـود. هـرگاه سخنی از دین و دینداری به میان می آمد با تنفر شبکه گسترده و تـنـیـده بـر جـسـم و جان مردم روبرو می گشت وبا امکانات وسیع شیطانی و تبلیغاتی خاموش می شد.(و اذا ذکر اللّه وحده اشمئزت قلوب الذین لا یؤمنون بالاخرة) (۳۲) . در فـضـایـی کـه نـظـام و ارگانهای وابسته ، آن را به شدت فسادآلود و متعفن ساخته انددر و دیوار، مطبوعات ، رادیو و تلویزیون ، مدرسه و بازار، اداره و مزرعه همه و همه ،مردم را از راه خدا بازمی دارند و به راه شیطان فرا می خوانند، کفر و شـرک را در فـکـرمـردم الـقـا مـی کنند و فسق و فساد را در عمل مردم تزریق مـی نـمـایـنـد، مجالی برای طرح و ارائه کارساز احکام الهی باقی نمی ماند. زیرا شرایط موجود هرگونه فعالیت تبلیغی و دینی را از بین می برد.
انقلاب اسلامی درآمدی بر مدینه فاضله
اگر امام خمینی (س ) تمام تلاش شبانه روزی خود را صرف تبلیغ محض (چه با قـلـم وچـه با سخنرانی ) می کردند قطعا نمی توانستند اثر لازم را از آن به دست آورنـد. لـذا بـاایجاد انقلاب اسلامی اقدام به برکندن ریشه های تباهی و فساد از کـشـور ایران کردندو تحول عمیقی در بنیانهای فکری و ارزشی جامعه به وجود آوردند. معظم له برای انجام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، تنها به مسئله گویی و فـتـوادادن اکـتـفا نکردند، بلکه یکی از مصادیق (معروف ) را (نهضت ) و (قیام ) بـرای رسـیدن به جامعه نظامدار اسلامی دانستند و بر آن امر و تاکید نمودند، و رژیـم طـاغوتی و ستمشاهی را از مصادیق روشن (منکر) معرفی فرمودند و کمر همت به انهدام آن بستند و زمینه اجتماعی خاصی را برای رشد و اصالت معنوی انـسـانـهـافراهم آوردند. زمینه ای که مجموعه ارگانهای آن هدفی جز ارتقای شخصیت مردم وترویج مکارم اخلاق و سعادت انسانها ندارد. ایـن زمینه همان نظام مقدس جمهوری اسلامی است که مدینه فاضله و فرزند پـاک انـقـلاب اسـلامـی اسـت . تجدید حیات احکام اجتماعی و سیاسی اسلام و جـوانـه های زیبا و رو به تکامل فرهنگ و تمدن اسلامی در چنین زمینه ای شکل گـرفـتـه اسـت کـه در فـضای عطرآگین آن ، بوی خوش معنویت و اخلاق نیز استشمام می شود.
چهره ها و نمودهای گوناگون اسلام
قـبـل از بـررسـی اجـمـالـی پـیـرامـون جامعیت و ابعاد گوناگون اسلام ناب مـحـمدی (ص) لازم است چهره های گوناگون اسلام را در اندیشه مسلمانان و جـوامـع اسلامی موردمطالعه قرار دهیم تا در پرتو تفکیک آنها از هم ، به ارزیابی دقیق و صحیحی دست یابیم . در ایـنـجـا، سـه چهره برای اسلام ترسیم می کنیم ، آنگاه خواننده را به سنجش وارزیابی دعوت می کنیم :
چـهـره اول : اسـلام نـظـری و تـئوریـک (اسـلام تـجـریدی)
چهره دوم : اسلام ناب محمدی (ص) (اسلام تطبیقی)
چهره سوم : اسلام آمریکایی
۱ - چهره اول : اسلام نظری و تئوریک (اسلام تجریدی)
اسـلام نـظـری و تئوریک ، غیر از آنچه که ذهنها با آن آشنایی دارند نیست . بلکه هـمـان آیینی است که از سوی خداوند متعال بر پیامبر(ص) نازل شده ، تا هدایت انـسـان رابـر عـهـده بـگـیرد. همان دینی است که خداوند متعال فقط آن را به رسمیت می شناسدو می فرماید: (ان الدین عنداللّه الاسلام) (۳۳) و غیر از آن را آیین زندگی نمی داند (ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه ) (۳۴) . مـکـتـبـی اسـت کـه در آن ، (تـوحـیـد) مـحـور همه معارف الهی است و معاد معنی بخش زندگی انسانی است . نـبـوت خبرگزاری آسمانی است ، که ترسیم کننده راه و رسم زندگی مردمان اسـت . فقه آن معیار عمل و معارف آن دربردارنده همه نیازمندیهای بشر، و برای زندگی فردی و اجتماعی مردم چاره اندیشیده و نظامهای مختلف اجتماعی را برای تنظیم حیات بشر ارائه فرموده است . انـسـان فـرض شده در آن ، معتقد به اصول دین (توحید - نبوت - معاد) و لوازم آن (عـدل و امـامـت) اسـت و مـتـخـلـق بـه اخـلاق اللّه و عـامـل بـه احـکـام خداست .مع الوصف ما آن را اسلام نظری و تجریدی می نامیم . زیرا در این مرحله ، جـنـبـه تـئوریک آن منظور می شود و به جنبه عینی و اجتماعی و حضور آن در صـحنه های مختلف زندگی مردم ، التفاتی نمی شود - یعنی در این مرحله ، هیچ اقـتضایی برای تحقق و حضور در جامعه و عدم تحقق آن وجود ندارد. برای آنکه در جـامـعـه متحقق گردد و زمام و نظام جامعه را به دست گیرد نیاز به عامل عینی و انسانی ، بیرون ازمحتوای تئوریک خود دارد که اعتبار آن عامل را نیز در متن خود می پرورد (نبوت و امامت). چـنـیـن اسـلامـی ، اسـلام کتاب و سخن است . اسلام تحقیق است و اسلام فکر وانـدیـشـه اسـت . هـمـه ایـنـهـا در نـظـر ما از ارزش والای مخصوص به خود برخوردارند.ولی به هر حال ، ارزش و مطلوبیت مقدمه ای دارند. چون که در مقام تـحـقـق ، مـمکن است به وسیله دشمنان اسلام با برنامه ریزی در خدمت اهداف شیطانی واستعماری قرار گیرند. بـنـابـرایـن ، آنچه ازرش مستقل و مطلوبیت ذاتی دارد، تحقق مثبت و مطلوب اسلام است ، اگرچه بر جنبه نظری و تئوریک خود توقف داشته باشد. بـدیـن سان ، تحقیق در اسلام (بررسی تئوریک اسلام ) البته دارای ارزش زیادی اسـت ،در صورتی که مقدمه تحقق و عمل به اسلام محسوب شود و گرد و غبار تحریف رااز چهره پاک اسلام بزداید.
۲ - چهره دوم : اسلام ناب و مکتب امام حسین (ع)
اسـلام نـاب مـحـمـدی (ص ) نیز دارای محتوای تئوریک است و آنچه در چهره اول بـرای اسـلام گـفتیم، بی هیچ کاستی برای اسلام ناب محمدی (ص) وجود دارد. لـکـن در این چهره ، اسلام از ویژگی خاصی برخوردار می شود که آن را از چـهـره اول ممتازمی نماید و آن ویژگی تحقق عینی و بالنده اسلام است که به جامعه اسلامی ومسلمانان حیات ، نشاط و نظام می بخشد. در ایـن مـرحله توحید فقط محور معارف حقه الهی نیست ، بلکه کانون عقیده و اقـتـدارهـمـه جـانبه امت اسلامی است . معیار اندیشه و عمل انسان موحد است . کوبنده سلطه نظامهای بشری و نفی تسلیم و بندگی غیرخداست . روشن بینی و آینده نگری در حرکتهای اجتماعی و سیاسی است که از اعتماد به وعده های الهی مبنی برپیروزی قطعی مستضعفان بر مستکبران الهام می گیرد. (ان تنصروا اللّه ینصرکم ویثبت اقدامکم ) (۳۵) . (وعـد اللّه الـذیـن آمـنـوا مـنـکـم و عـملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کمااستخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم مـن بـعدخوفهم امنا یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا و من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون) (۳۶) . اگـر اسـلام بـرای مـؤمنین عزت و عظمت قائل است و می فرماید: (العزة للّه و لـرسوله و للمؤمنین ، همه در پرتو اعتقاد قلبی و التزام عملی به این اصل اساسی اسـت کـه سـرتـاسر زندگی فردی و اجتماعی ، مادی و معنوی ، علمی و عملی انسان را تحت پوشش خود درمی آورد. لـذا رمـز پـیـروزی و رسـتـگـاری امت اسلامی در همین نکته نهفته است ، چه ایـنـکه پیامبر گرامی اسلام (ص) در ابتدای بعثت خود فرمودند: (قولوا لا اله الا اللّه تـفـلحوا)رستگاری امت به این نیست که فقط کلمه توحید را بر زبان جاری کـنـد، بـلـکـه بایدمحتوای ناب آن را که نفی بندگی غیرخدا و اثبات اطاعت و بـندگی محض از اللّه متعال می کند، با اعتقاد در اندیشه و التزام در عمل تحقق بـبـخشد تا جامعه اسلامی یکپارچه از خداوند متعال فرمان برند و غیر از او را به رسمیت نشناسند. به همین جهت ، مردم زمان رسول اللّه (ص) با طرح شعار (توحید) و کلمه (لا اله الااللّه) ازمشرکان و معاندان که توحید را به معنای تعطیل شدن آقایی و ستم و استثمار ودیگر مفاسد خود می دانستند. پـرواضـح است که رویارویی دو صف حق و باطل ، رویارویی مبارزاتی بوده است نـه صرفا مناظره و مباحثه علمی و نظری - همین فارق میان چهره اول با چهره دوم اسلام می تواند باشد.
بـنـابـرایـن، سـیـره پـیامبر(ص ) که قبلا به اختصار درباره آن صحبت کردیم و شناخت آن را برای شناخت اسلام ناب محمدی (ص) لازم دانستیم ، روش عینیت بخشیدن به مفاهیم و اجرای تحقق اسلام نظری است که آن را تطبیق می کند و از حالت لااقتضایی بیرون می کند و به صورت زنده ، فعال و مجسم درمی آورد. در ایـنـجـا پـیـامبر(ص) نقش (رابط) را میان چهره اول و چهره دوم اسلام ایفا مـی کـنـد کـه اگر این (رابط) وجود نداشته باشد، اسلام از صحنه های مختلف زنـدگـی مـردم بیرون می رود و رسالت دین الهی محقق نمی گردد. لذا اسلام (سنت) را همواره در کنار(کتاب) قرار داده و معرفی می کند. و خود پیامبر(ص) نیز می فرماید: (انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی) (۳۷) . بـه همین جهت ما معتقدیم ، (امامت) و (ولایت امر )، حلقه اتصال میان نظریه وتـطـبـیـق (اسلام تئوریک و اسلام عینی) است که هریک بدون دیگری ناقص اسـت .امـام رضـا(ع ) مـی فـرمـایـنـد: (ان الامـامـة اس الاسـلام النامی و فرعه السامی ) (۳۸) . و هـمـچـنـیـن می فرمایند: (ان الامامة زمام الدین ، و نظام المسلمین ، و صلاح الدنیا، وعز المؤمنین ) (۳۹) . رسول اللّه (ص ) می فرمایند: (اسمعوا و اطیعوا لمن ولاه اللّه الامر، فانه نظام الاسلام ) (۴۰) . قـلـب تـپـنـده امـت اسـلامـی را (امامت ) و (ولایت امر) که در راستای امتداد خـطدرخـشـان نبوت قرار دارد، تشکیل می دهد. پیکر بزرگ امت اسلامی بدون وجـودقـلـب (ولایت امر) مرده است و قادر به ادامه حیات کامل و سالم اسلامی نـیـسـت ،عـلـی رغم داشتن اندمها و جوارح هیچ حرکت و رشدی از خود نشان نمی دهد.
چشم دارد اما بینش ندارد، سر دارد اما عقل ندارد، دست و پا دارد ولی قدرت ندارد. مـاده حـیـاتـی و خـونـی کـه در رگهای پیکر بزرگ امت اسلامی جریان دارد، هـمـان اسـلامی است که با جامعیت احکام و نظامهای مختلف زندگی سازش ، حـیات اسلامی امت را تضمین می کند، اما با وجود این همه ، قلب تپنده است که خـون وحـیات را به جای جای پیکر امت اسلامی می رساند و تحرک و رشد آن را بیمه می سازد. لـذا اسلام ناب محمدی (ص ) همچون اسلام نظری ، لااقتضا نیست ، اسلام زمین وزمـان اسـت ، اسـلام انسان است ، اسلام مصداق است نه مفهوم صرف - مفاهیم ابـزارتـحـقـق معارف آنند - اگر از مفهوم جهاد و احکام آن بحث می کند، برای عینیت وتحقق عملی آن است - نهیب (قاتلوهم) برای آن است که (حتی لا تکون فـتـنه ویکون الدین کله للّه ). تاکید بر پایبندی انسان به احکام خدا بدان منظور اسـت که (لتکون کلمة اللّه هی العلیا). اگر سخن از امر به معروف و نهی از منکر بـه میان می آورد، تنها به بحث و گفتگوی تئوریک اکتفا نمی کند، اگر شده آن را با خون وشهادت می آمیزد تا صبغه الهی و رنگ عینی و انقلابی به دست آورد. امام حسین (ع) خطوط کلی قیام خونین خویش را اینچنین ترسیم می کند: (انی اریدان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی)(۴۱) . در حـالـی کـه خـود را آمـاده شـهـادت و حـمـاسـه خـونـیـن نـمـوده اسـت مـی فـرماید:می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و بر سیره و روش جدم رسول اللّه (ص)و پدرم حرکت کنم . آری ، در مـنـطق امام حسین (ع) که برگرفته از سیره رسول اللّه (ص) است ، امر بـه معروف که تحول بیافریند، و نهی از منکر که ریشه منکر را براندازد با خون و قیام محقق می شود. نـهـضـت امـام خمینی (س) که حیات اسلام ناب محمدی (ص) را تجدید کرد و وسـیـلـه تـطـبـیـق و تـحـقق اسلام نظری در زمان معاصر شد، در مکتب امام حـسین (ع ) شکل گرفته است و در مقاطع مختلف یادآور حماسه عاشورا و قیام کـربـلاست . حیات اسلام ناب به لحاظ تطبیقی بودنش دوست پرور و دشمن ساز است . لذا با تحقق آن ،یزیدیان زمان و ابرقدرتهای دوران با همدستی عمالشان به جـنـبـش درآمـدنـد و از هـیچ کوششی برای خاموش کردن نور الهی فروگزار نکردند و در نقطه مقابل ، عاشقان اللّه و پروردگان اسلام ناب ، با شهادت خواهی بـه مـیـدان کـارزار بـا آنها شتافتند و دوست ودشمن را از رشادت خود متحیر ساختند.
۳ - چهره سوم : اسلام آمریکایی
امـام خـمـیـنـی (س ) بـرای اولـیـن بـار در جهان معاصر، با به کارگیری کلمه (اسـلام آمریکایی ) نقاب فریب را هم از چهره سرسپردگان به بیگانه و وابستگان جـیـره خوارکه خد را منتسب به اسلام می دانند برگرفتند و هم به مسلمانان و جـهـانـیـان ثـابت کردند که میان اسلام حقیقی با آنچه به عنوان اسلام از سوی اسـتـکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و عمال دست نشانده اش معرفی می شود، تفاوتهای زیادی وجوددارد. الـبـتـه جـای تعجب نیست که مستکبران عالم بخواهد از اسلام نیز به نفع خود استفاده کنند، یا دست کم جلوی ضرر آن را بگیرند. اسـلام حـقـیـقـی کـه از سـوی خداوند متعال شکل خداپسند زندگی انسانها مـعرفی شده ، جایی برای حضور گسترده قدرتهای شیطانی در اعماق زندگی مردم باقی نمی گذارد. (ان لـعـنـة اللّه عـلـی الـظالمین الذین یصدون عن سبیل اللّه و یبغونها عوجا و بالاخرة هم کافرون ) (۴۲) . اسـلام حـقـیـقـی کـه عـزت را بـرای خـدا و پـیامبر و مؤمنین می داند هرگز بـرای عزیزکردگان مستکبر جهان قابل تحمل نخواهد بود. به همین جهت آنان معتقدند که یا باید چنین اسلامی را به کلی نابود کرد، تا راه برای اطاعت بی چون و چرای ذلت بار مردم از مستکبران باز شود، یا با شیوه های تحریف و اغوای مردم ، گـسـتردگی زندگی شمول اسلام را زیر سئوال برد و به مردم وانمود کرد که دیـن یـعـنـی تـشریفات مذهبی ، نه شکل و روش خاص زندگی (جدایی دین از سیاست ). در ایـن صـورت نـیـازی بـه انـهـدام تمام حقیقت دین نیست و می توان از دین مسخ ‌شده ودینداران بی درایت ، به نفع اهداف استکباری و شیطانی استفاده کرد و آنـهـا رابرای از دست دادن همه امکانات و ذخایر و حیثیت خود به تمکین وادار ساخت واین چیزی غیر از اسلام آمریکایی نیست . در ایـنـجـا کـار اسـتـکـبـار، نـظـیـر کـار حشره کوچک تر از زنبور است که به هـنـگـام تـخم گذاری کرمی را پیدا می کند و عصبی را روی پشت آن می یابد و بـه گـونه ای به آن نیش می زند که نه بمیرد و نه زنده بماند، بلکه فقط بی حس گـردد. دلـیـل ایـن کار این است که اگر کرم بمیرد فاسد می شود و دیگر قابل اسـتفاده نخواهد بود و اگر زنده وبارمق باشد، مجالی برای تخم گذاری حشره باقی نمی گذارد. لذا آن را فقط بی حس می کند.
استکبار جهانی هم با طرح اسلام آمریکاپسند و مسخ اسلام حقیقی چنین نیشی بـه پـیـکـر امـت اسلامی وارد می آورد که حیات عزتمند اسلامی را از مسلمانان بگیرد و آنها را بی حس و بی رمق بسازد. تـعـطیل بخش عمده اسلام ناب در مسائل سیاسی و اجتماعی ، و کنار گذاشته شـدن آن از صـحـنه های فعال زندگی مسلمانان و شکل تشریفات مذهبی پیدا کـردن اسلام ،علامت بی حسی ، ذلت و بی رمقی مسلمانان در سطح جهان است . لـذا مـی بینیم که سرنوشت معنوی ، سیاسی و اقتصادی ممالک اسلامی به دست غـارتـگـران غربی سپرده شده است و عقب ماندگی ، ازخودبیگانگی و وابستگی سرتاپای وجودمسلمانان را فرا گرفته است . بـنـابـرایـن ، به آسانی می توان قضاوت کرد که اسلام آمریکایی ، اسلامی است که درذات خود نقص را پذیرفته ، مسخ شده و آن را وارونه معرفی کرده اند. اسلامی است که شریف ترین گوهر خود و تمام حقیقت خود یعنی توحید را نفی عبودیت غیرخدامی کند از دست داده است . اسـلامی است که از صحنه های زندگی بیرون رفته و با تبلیغات سوء بیگانگان ، درذات خـود نـظـریـه تـسـلیم و پذیرش قدرتهای شیطانی و غیرالهی را در بر گرفته است. برگرفته از کتاب مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا، چاپ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)

. انتهای پیام /*