مأموران رژیم روز ۱۱ مرداد ۱۳۴۲ حضرت امام را تحت الحفظ به منزل «نجاتی» در داودیه منتقل می کنند. دستگاههای امنیتی رژیم که گمان می کردند داودیه نقطه دور افتاده ای است در روز جمعه که مطبوعات منتشر نمی شد در بهترین فرصت امام را انتقال دادند. روز بعد روزنامه ها خبری را به دستور ساواک منتشر کردند تا در نظر مردم چنین وانمود کنند که انتقال امام از زندان به محل جدید به دلیل تفاهمی بود که میان ایشان و «مقامات انتظامی» بوجود آمده است. این خبر چنین بود: «طبق اطلاع رسمی که از سازمان اطلاعات و امنیت کشور واصل گردیده است، چون بین مقامات و حضرات آقایان خمینی، قمی و محلاتی تفاهمی حاصل شد که در امور سیاسی مداخله نخواهند کرد و از این تفاهم اطمینان کامل حاصل گردیده است که آقایان برخلاف مصالح و انتظامات کشور عملی انجام نخواهند داد، لذا آقایان به منزل خصوصی منتقل شدند.»[۱]

غرض رژیم از بردن امام به داودیه، دور نگه داشتن ایشان از مراکز پر جمعیت تهران بود، چرا که می دانست اگر ایشان را در خود تهران آزاد سازد موجب پدید آمدن شور و هیجان و موج سهمگینی خواهد شد. ولی علی رغم کلیه تدابیر امنیتی، تدارکات، پیش بینی ها و پیش گیری های دامنه دار و همه جانبه هنوز ساعتی از آزادی امام نگذشته بود که خبر آن برق آسا در سراسر تهران انعکاس یافت و تهران را تکان داد؛ و مردم فوج فوج به دیدار امام در داوودیه رفتند. در نخستین ساعات ورود امام به داوودیه چند نفر از برجسته ترین علمای مهاجر و نیز علمای تهران به دیدار ایشان شتافتند. مردم به محض اطلاع برای دیدار امام روانه محل اقامت ایشان شدند، به طوری که خیابان ها و کوچه های اطراف، مملو از جمعیت مشتاق گردید و عبور و مرور خودروها به سختی صورت می گرفت.

از نخستین ساعات صبح روز شنبه ۱۲ مرداد، مغازه داران تهران و شهرستان ها به مناسبت آزادی نسبی امام، بر سر در مغازه های خود پرچم نصب کرده و چراغانی نمودند و میان مردم شیرینی و شکلات توزیع کردند. هجوم سیل آسای مردم به سوی اقامتگاه امام موجب شد، ملاقات با ایشان در پایان روز دوم اقامت از سوی مأموران ساواک و شهربانی ممنوع شود. 

امام خمینی سه روز پس از اقامت در داوودیه به منزل دیگری در قیطریه منتقل شدند. در این منزل نیز ایشان ۸ ماه اقامت داشتند.

در اسناد ساواک آمده است: روز جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۴۲، پاکروان، «رئیس سازمان امنیت ایران» ساواک به دیدار امام خمینی در پادگان عشرت آباد رفت و خطاب به سرهنگ مولوی، رئیس ساواک تهران، اظهار داشت که «وسایل و اقدامات آزادی آقا را فراهم کنید که همین امروز از اینجا بروند. مولوی پاسخ می دهد: امروز جمعه است و از مقامات مربوطه پادگان کسی اینجا نیست.ناچاریم آزادی حضرت آیت الله را به فردا موکول کنیم. پاکروان اظهار داشت: فرمان است که همین امروز آقا آزاد شوند.

لذا ساعت ۳۰ / ۱۴ روز جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۴۲ مطابق با ۱۲ ربیع الاول ۱۳۸۳، به ظاهر حضرت امام را همراه آیت الله سید حسن قمی با ماشین بنزی با همراهی سرهنگ مولوی و چند تن از مامورین ساواک از پادگان عشرت آباد به محله ی «داودیه»، در ۱۲ کیلومتری تهران، خانه ی شماره ۸ که به ظاهر منزل شخصی به نام «آیت الله عباس نجاتی واعظ»، ولی در اصل مربوط به ساواک بود، منتقل شدند، و سپس آیت الله شیخ بهاءالدین محلاتی هم به آنها پیوست.[۲] مدت زمان اقامت حضرت امام و آیت الله قمی و محلاتی در این خانه بیش از ۴ روز، یازدهم تا پانزدهم مرداد طول نکشید.

حاج احمد آقا در این باره می گوید: هنگامی که امام را از زندان به خانه ی محصوری در تهران منتقل کردند، من و اخوی به تهران آمده و خدمت امام رسیدیم. اخوی، آقا مصطفی در اولین برخورد از امام سؤال کرد که حالا تکلیف چیست؟ امام فرمود: ما باید از همین امروز شروع کنیم تا مردم دلسرد نشوند و فکر نکنند که قضیه تمام شده است.[۳]

هدف رژیم شاه ازبردن امام به داوودیه، دور نگه داشتن ایشان از مراکز پر جمعیت تهران بود،چرا که می دانست اگر ایشان را در خود تهران اسکان دهند، موجب پدید آمدن شور و هیجان و موج سهمگینی خواهد شد و ممکن است شورش طوفان باری را بدنبال داشته باشد که خاموش ساختن آن به آسانی ممکن نگردد. ولی علیرغم تمام تدابیر امنیتی، تدارکات، پیش بینی ها و پیش گیری های دامنه دار و همه جانبه هنوز ساعتی از آزادی امام نگذشته بود که خبر آن برق آسا در سراسر تهران انعکاس یافت و تهران را تکان داد؛ و مردم فوج فوج به دیدار امام در داودیه رفتند.[۴]

دیری نپایید که داوودیه از جمعیت آکنده شد و ازدحامی فوق العاده به وجودآمد. مردم از در خانه ای که امام در آن اسکان داشت تا مسیر بسیار طولانی صف کشیده بودند و با نظم و انضباط ویژه ای در انتظار فرار رسیدن نوبت برای دیدار با او لحظه شماری می کردند و از آنجا که به علت کثرت جمعیت، توقف در محضر امام خمینی موجب معطلی و سرگردانی و معطلی می شد، خود مردم از توقف در محضر او خوداری می کردند و پس از دست بوسی و اظهار وفاداری خارج می شدند تا راه برای دیگران باز شود.

توده هایی که به انتظار دیدن ایشان صف کشیده بودند، کاسه صبرشان لبریز شد و از امام خواستند که در مقابل پنجره قرارگیرد تا همگان او را ببینند. امام از جا برخاسته و مقابل مردم قرار گرفت و با بلند کردن دست، به احساسات پرشور و هیجان آنان پاسخ داد، ولی دیگر نتوانست خودداری ورزد. به یکباره فریاد کشید: «آخر من با اینگونه احساسات مردم چه کنم!» و دستمالی بر چهره گرفت و به گریستن پرداخت. تا آن روز کسی امام را گریان ندیده بود، لیکن کشتار بی رحمانه شاه در ۱۵ خرداد، ضربه سنگینی بر امام وارد آورد.

به هر حال ، رژیم شاه که می خواست همه جا وانمود کند که امام خمینی را آزاد کرده و هرگونه قید و بندی را نسبت به او برداشته است و رفت وآمد به حضور او کاملا آزاد است از عکاسان، فیلمبرداران و خبرنگارن خارجی دعوت کرد که به «داوودیه» بروند و از آنچه می ببنند عکس بردارند و گزارش کنند. خبرنگاران خارجی نیز خبر آزادی امام و رفت و آمد مردم به محضر ایشان را با عکس و تفصیلات به دنیا مخابره کردند که مایه مسرّت و خرسندی آزادی خواهان جهان شد. تلگراف هایی به عنوان تبریک، به مناسبت آزادی امام از حوزه علمیه نجف و بسیاری از کشورهای اسلامی به مراکز دینی و مقامات روحانی ایران مخابره شد.

ساواک که خانه و محل دیدار امام با میهمانان را از پیش کنترل می کرده، از دیدارها و گفت گو های مقامات روحانی با امام و دیدگاه امام درمورد برخی از مسائل وجریان ها چنین گزارش کرده است:

«عصر دیروز به مناسبت آزاد شدن آیت الله روح الله خمینی از زندان، اغلب از روحانیون و علمای طراز اول و دوم، همچنین معممین و بازاری ها و اصناف و سایر طبقات مردم، در منزل آیت الله نجاتیِ واعظ به ملاقات [امام] خمینی رفته، و بین روحانیون طراز اول؛ آیت الله بهبهانی، شریعتمداری، میلانی، نوری، مرعشی نجفی، خوانساری و خلاصه عموم آیت الله ها و حجج الاسلام وجود داشته اند و دسته دسته ازمردم به منزل داخل و در حالی که در صف ایستاده بودند، به نوبت سینه و دست و پای خمینی را می بوسیدند و عموماً هم متأثر شده و گریه می کردند... و تنها مذاکره ای که بین خمینی وآیت الله بهبهانی که در جوار یکدیگر نشسته بودند، احوالپرسی آیت الله بهبهانی از خمینی بود و مشارالیه پاسخ داد: خیلی خوب و موفق هستم. و [بهبهانی] پرسید: اینجا خواهید ماند؟ خمینی گفت: «تا فردا غروب اینجا هستم و بعد منزلی در شمیران تهیه کرده اند که چند روز آنجا خواهم رفت و سپس به قم می روم، ولی کارهایی است که باید انجام شود و من ایستادگی می کنم که تمام محبوسین آزاد شوند. همچنین باید جلوی انتخابات مفتضح را گرفت.» و آیت الله بهبهانی هم تصدیق کرد و دیگر، مطلبی به علت ازدحام مردم و زیادی جمعیت مذاکره نشد و تا ساعت ۹ جمعیت مثل سیل می آمد و از یک در وارد می شدند و دست و پای خمینی را می بوسیدند و از در دیگر خارج می شدند. از جمله مذاکراتی که بین بازاری ها به عمل آمد، این بود که ظاهراً قصد دارند امروز یا فردا که روز یکشنبه است، بازار را چراغانی کنند و جشن بگیرند. این موضوع بین بازاری ها مورد مذاکره بود.[۵] شاه که نقشه خود را در مورد انعکاس آزادی امام تا حدودی با موفقیت همراه می دید، با فرارسیدن شب شنبه ۱۲ مرداد ۴۲ و رفتن عکاسان و خبرنگاران و کاسته شدن از شدت ازدحام، دستور منع اکید رفت و آمد به محضر امام را صادر کرد! فردا وقتی مردم این خبر را شنیدند، همگی حیرت زده شدند، و وقتی به محل اسکان امام در داوودیه می رفتند، خود را با نظامیان شاه مواجه می دیدند که خانه امام را محاصره کرده بودند.

سید محمود محتشمی پور درباره وضعیت اوضاع خانه نجاتی توضیح می دهد:

«یکی از دوستان که منزلش نزدیک منزل آقای نجاتی بود، به ما خبر داد که در منزل محل اقامت امام، ساواکی ها دور بر ایشان هستند و از مردم پذیرایی می کنند، بلافاصله جلسه ای تشکیل دادیم و تصمیم گرفتیم در منزل آقای نجاتی حرکتی علیه ساواکی ها انجام دهیم.

بعد از ظهر همان روز، چند کیسه شکر و چای و یک سماور آماده کردیم و برای پذیرایی به خانه آقای نجاتی رفتیم. از آنجا که بیشتر مأموران ساواک را می شناختیم، توانستیم آنها را یکی یکی کنار بزنیم و خودمان بر اوضاع مسلط شویم. بعد از آن جمعیت بسیاری برای دیدار حضرت امام صف کشیدند، صفی طولانی، دو سه کیلومتر به شکلی که مجبور شدیم چند نفر از همراهان را برای ایجاد نظم به بیرون خانه بفرستیم.»[۶] آیت الله پسندیده هم درباره عزیمت خود به داوودیه نقل کرده اند: امام را آزاد کردند و به منزل نجاتی در داوودیه فرستادند و ما هم به آنجا روانه شدیم وقتی رفتیم، دیدیم خیابان خیلی شلوغ و پر سر و صدا است و جمعیت موج می زند، مأمورین هم سواره و پیاده در حرکتند و مراقب مردم، ولی متعرض کسی نمی شوند. مردم روبروی ساختمان که امام در آنجا بود جمع شده بودند. من هم به آنجا رسیدم و وقتی وارد منزل شدم، امام نشسته بودند و عده ای از آقایان از جمله آقای فلسفی آقای قمی و آقای محلاتی هم در خدمت امام بودند.»[۷]

سید محمود محتشمی پور در بخشی دیگر از خاطراتش چنین توضیح می دهد: «رژیم وقتی دید که جمعیت برای دیدار حضرت امام این همه بی تابی می کند و صف طویل می کشد، دیدار امام را ممنوع کرد به این ترتیب دیگر نگذاشتند مردم به دیدار امام بیایند. آن روز، علمای شهرهای مختلف، آقایان: میلانی، قمی، مرعشی و شریعتمداری نیز آنجا بودند و قصد داشتند با حضرت امام دیدار کنند. سخت گیری مأموران به حدی بود که حتی یک شب وقتی آقای میلانی قصد داشت تا به دیدن امام برود، جلوی و رود ایشان را گرفتند. بعد اعلام کردند که ما هم باید از منزل خارج شویم ولی ما سرپیچی کردیم. عده ای از آقایان علما در حدود پنجاه نفر آن شب در منزل، مهمان امام بودند، وقتی دیدیم برای امام و مهمان ها غذایی در نظر گرفته نشده تصمیم گرفتیم شام تهیه کنیم. بلافاصله از منزل خارج شدیم و مقداری مرغ و برنج تهیه کردیم. غذا که حاضر شد مطمئن نبودیم که بتوانیم وارد منزل شویم. آن روزها آقایی در نزدیکی خانه ما امام جماعت مسجد بود به نام «عصار»، برادرزاده او عصار نامی هم آن وقت رئیس سازمان امنیت شمیرانات بود. من خدمت امام جماعت رفتم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم. وقتی نام برادرزاده اش را گفتم بنا کرد به نفرین کردن برادرزاده اش. از او خواستم ترتیبی دهد تا توسط برادرزاده اش شام به محل اقامت امام ببریم. گفت: «از قول من به او بگویید: «پدر سوخته قرتی»، او هم ترتیب ورود شما را به منزل خواهد داد!»

غذا را برداشتیم و راه افتادیم. وقتی نزدیک منزل رسیدیم. مأمورین جلو ما را گرفتند از آنها خواستیم که «عصار» را خبر کنید، وقتی رئیس ساواک آمد. آنچه را که عمویش گفته بود برایش بازگو کردیم، او کلی خندید و بعد اجازه داد تا ما به اقامتگاه امام برویم. به هر ترتیب آن شب توانستیم از امام و مهمان هایشان پذیرایی کنیم.»[۸]

آیت الله پسندیده در این رابطه اظهار داشته اند: «بار دیگر که خواستم برگردم، مأمورین جلوگیری کردند، من ناچار شدم برای ملاقات امام، توسط خواهرزاده دکتر نصیری و مهندس محتشمی که همکارش بود، سوار ماشین خواهرزاده نصیری بشوم و با آنها برویم. خواهرزاده نصیری با خود نصیری روابط خوبی نداشت، ولی با مهندس محتشمی شریک بود چون می دانستم که اتومبیل او را نمی توانند جلوگیری کنند، لذا ناچار با آنها رفتم. وقتی پیاده شدیم که بر امام وارد شویم، مأمورین ممانعت کردند، مهندس محتشمی و یکی که ظاهراً مهندس کشاورز بود، برگشتند ولی من هیچ به حرف های مأمورین گوش ندادم و بر امام وارد شدم و با ایشان ملاقات نمودم. از آن پس قرار شد امام از منزل بیرون بروند و منزلی تهیه کنند در قیطریه.»[۹]

[۱]. قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد (کتاب زندان)، وزارت اطلاعات، مرکز بررسی اسناد تاریخی، تهران، ۱۳۷۸، ص ۱۲.

[۲]. امام خمینی، سیر مبارزات امام خمینی در آیینه اسناد ساواک، عروج، تهران، ۱۳۸۶، ج ۲، ص ۲۹۳.

[۳]. ستوده، امیررضا، پیشین، ج ۴، ص ۲۲۳.

[۴]. انصاری، حمید، پیشین، ص ۵۹.

[۵]. روحانی، سید حمید، پیشین، ج اول، ص ۷۰۵.

[۶]. خاطرات سیاسی حجت‌الاسلام والمسلمین محتشمی پور، سید علی‌اکبر، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، خانه اندیشه جوان، تهران، ۱۳۷۶، ۲۱۶.

[۷]. خاطرات آیت الله پسندیده، پیشین، ص ۱۲۴.

[۸]. خاطرات ۱۵ خرداد، دفترسوم، گفتگو با محتشمی پور، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، ۱۳۷۴، ص ۲۹۶.

[۹]. خاطرات آیت الله پسندیده، پیشین، ص ۱۲۵.

منبع: هفت اقلیم؛ ص ۱۶۰ - ۱۶۹

. انتهای پیام /*