پرتال امام خمینی(س):مصاحبه ۱۸/  آیت‌الله سید محمد غروی فرزند مرحوم آیت‌الله سید محمد‌رضا غروی از علمای به‌نام تهران است. عضو ارشد جامعه مدرسین و عضو هیئت علمی و امنای پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، به  دلیل استقلال شخصیت و حریتی که دارد به عنوان عالمی منصف در میان حوزویان شناخته می‌شود. تکلیف مداری ایشان سبب شده است که همه جریانات و گروه‌های سیاسی پایبند به نظام بتوانند آزادانه با او ارتباط برقرار کنند و او را از خود بدانند. البته این صراحت و تکلیف مداری هزینه‌هایی نیز برای او داشته است که مهم‌ترین آن رد صلاحیت در انتخابات خبرگان در دوره جاری بوده است.

 در ابتدا شخصیت حضرت امام را برای ما توصیف کنید و بفرمایید که چه عواملی در رشد شخصیت ایشان نقش داشتند؟

حضرت امام رضوان الله تعالی علیه، شخصیت ویژه و استثنایی بود و به نظرم آن محور تأثیرگذاری ایشان در مرحلۀ اول، ناشی از همان اخلاص و روحیۀ توحیدی است که بر وی حاکم بود. ایشان به دین و شریعت تعبد داشت و روشنگری خاصی در وجودشان دیده می‎شد و خود را از نظر اخلاقی واقعاً ساخته بود. به نحوی که آدم احساس می‎کرد همواره اهل مراقبه و محاسبه است. البته طبیعی است که امام حکیم، عارف و فقیه مبرز و جامع بود و شرایط مختلفی را تجربه کرد و سختی‎های زیادی را از سر گذراند که هر کدام نقش مهمی در تشکیل و رشد شخصیت ایشان داشتند. حضرت امام نزد اساتید مبرز و بزرگی تلمذ کرد. در اخلاق و عرفان از مرحوم آیت ‎الله شاه ‎آبادی و در فقه و اصول از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری و آیت‎ الله بروجردی بهره برد. مدتی درس اخلاق می‎گفت و در این زمینه هم تأثیرگذار بود؛ در عین حال دغدغۀ مسائل سیاسی و اجتماعی را داشت و هیچ‌گاه نسبت به این امور بی‎تفاوت نبود. برای مرحوم آیت‎ الله بروجردی حریم خاصی قائل بود و درس‎های فقه و اصول ایشان را شرکت می‎کرد. وقتی آیت ‎الله بروجردی به رحمت خدا رفت، امام خمینی یکی از بزرگان قم بود که زمینۀ مرجعیت را داشت؛ اما سعی کرد به هیچ وجه در این مسیر قدم نگذارد. دیگر بزرگان در این مسیر ورود کردند و تشخیص دادند که رساله بنویسند. پس از آیت الله بروجردی عده‎ای احساس کردند که خلأ مرجعیت پدید آمده است. به همین سبب چندین تن از بزرگان در قم و نجف رساله دادند و عده ‎ای هم از هر گروه و قشری مقلدان آنان شدند.

دربارۀ کیفیت شروع فعالیت‎های سیاسی امام مطالبی بیان کنید و اینکه مراجع تقلید هم‎دوره‎ای امام، تا چه اندازه همراه و همدل با نهضت ایشان بودند؟

در آن زمان امر و نهی مرجع تقلید برای مردم حجت، و قیام و قعودشان با نظر مرجعشان بود. در چنین شرایطی، شاه با آن برنامه‎ هایی که برایش دیکته شده بود، وارد عمل شد؛ با این عنوان که می‎خواهد تحولی در ایران به وجود بیاورد. در حالی که برنامه ‎ها از ناحیۀ دیگران رقم زده شده بود. پس از فوت آیت ‎الله بروجردی، قضیۀ انجمن‎های ایالتی و ولایتی پیش آمد و بزرگان حوزۀ علمیه احساس خطر کردند. چون همۀ بزرگان قم و نجف و تهران به این قضیه ورود پیدا کردند، تقریباً آن حرکت متوقف شد و جریان با موفقیت روحانیت تمام شد. امام با اینکه در آن موقع برای مرجعیت اقدام نکرد، اما مواضع سیاسی ایشان چشمگیر  و تأثیرگذار بود. عده ‎ای که امام را نمی‎ شناختند یا کمتر می‎شناختند، رفته رفته به نحوی جذب ایشان شدند؛ اعم از حوزویان و دانشگاهیان و حتی بازاریان. به هر ترتیب زمینه برای فعالیت‎های امام و شروع نهضت مهیا شد. درخواست‎های متعددی از ایشان شد که رساله بنویسد. البته تا قبل از آن، تألیفاتی در شرح عروة داشت؛ اما رساله‎ای برای عموم مردم ننوشته بود. بالاخره از همۀ اقشار به امام فشار آوردند تا اینکه رسالۀ مستقلی از ایشان چاپ و منتشر شد. بعد از قضیۀ انجمن‎های ایالتی و ولایتی، رژیم طرح و برنامۀ دیگری را مطرح کرد که مقداری با شدت بیشتری همراه بود. از طرفی، شدت حرکت نهضت مثل گذشته نبود و تقریباً امام در میان باقی مراجع در این مسیر تنها بود. البته دیگران هم کمک می‎کردند، اما آن شدت سخنرانی‎ها و بیانیه‎های امام در این باره از دیگران بیشتر بود. این‎ها همه دست به دست هم می‎داد تا جایگاه امام برای مردم و متدینین آشکارتر بشود. کسانی که روحیۀ انقلابی‎گری اسلامی و روحیۀ جهادی را داشتند، بیشتر جذب امام می‎شدند. حزب موتلفه در همان دوره شکل گرفت و چارچوب آن تبعیت از مرجعیت امام بود. ویژگی‎ که این دسته از شخصیت امام یافتند، این بود که هیچ چیزی جلودار امام نیست. آنچه برای ایشان مطرح است، اعتلای اسلام و کشور است و اینکه کشور را از بند اسرائیل و آمریکا نجات بدهد. شاگردان امام و مجاهدان اسلامی به عظمت ایشان پی بردند و بدون اغراق متوجه شدند که امام از هیچ کس ترسی ندارد و پای کار ایستاده است. در عین حال این ظرفیت در ایشان هست که مسئولیت رهبری جامعه را بر عهده بگیرد. مردم متدین و بازاری‎های مؤمن و انقلابی این را احساس کردند. پدر ما که در میان بازاری‎های تهران فرد شناخته شده‎ای به شمار می‎آمد، در همان اوایل شروع نهضت، سخت مجذوب و مرید امام شده بود. بازاریان انقلابی متعددی در تهران، از ابتدای نهضت مریدان و مجذوبان امام خمینی شده بودند؛ به خصوص پس از واقعۀ 15 خرداد.

به واقعۀ 15 خرداد اشاره کردید. این حادثه چه تاثیری در تسریع نهضت داشت؟

پس از واقعۀ 15 خرداد، مسئلۀ دستگیری امام و تجمع مراجع تقلید در تهران پیش آمد. مراجع در تهران تجمع کردند، چون نسبت به جان حضرت امام احساس خطر کردند و این احساس خطرشان هم درست بود؛ چون رژیم درصدد محاکمه امام بود. همۀ این‎ها نقش مهمی داشت در اینکه آوازۀ امام گسترش بیشتری پیدا کند و نقش کلیدی امام در رهبری آیندۀ جامعه، کلیدی‎تر بشود.

در واقعۀ پانزدهم خرداد 1342، سیزده ساله بودم. صبح روزی که خبر دستگیری امام منتشر شد، در بازار بودم. به گمانم در دورۀ تعطیلات به سر می‎بردم؛ چون مدارس در اوایل خرداد تعطیل می‎شدند. در بازار غوغایی به پا شده بود و شرایط به نحوی پیش رفت که بازار تهران تعطیل شد. اگر اشتباه نکنم، بازار تهران به مدت یک هفته تعطیل شد. این اتفاقات آوازۀ امام را در سراسر کشور گسترش می‎داد. حتی برخی از افراد که مقلد آیت‎الله محسن حکیم بودند، در مسائل سیاسی از امام تبعیت می‎کردند. خود ما هم چنین وضعیتی داشتیم. در آن موقع مقلد آیت‎ الله حکیم بودیم. البته پس از ایشان، شرایط به نحو دیگری رقم خورد. بنابراین شخصیت امام در جامعه بدین نحو تثبیت شد. همۀ آنچه می‎دید و می‎گفت، دیگران هم آن را احساس می‎کردند. خطراتی که کشور را از سوی آمریکا و اسرائیل تهدید می‎کرد و مقاصدی که آن‎ها داشتند و کارهایی که ساواک انجام می‎داد و... دست به دست هم دادند که مردم روشن‎تر بشوند و به نهضت امام ایمان بیاورند. بعضی از گروه‎ها هم بودند که در این حاشیه جان گرفتند و به صحنۀ سیاسی ورود پیدا کردند. برخی شعارهای اسلامی می‎دادند؛ مثل گروه مجاهدین خلق (منافقین). برخی شعار اسلامی نداشتند و شعار مارکسیستی بر آن‎ها حاکم بود؛ مثل حزب توده و... . با این حال محور، پیروان امام بودند. همان‎طور که عرض کردم، گروه‎ها و احزاب فراوان دیگری به صحنه آمدند و فعالیت می‎کردند؛ اما بسیار در حاشیه بودند. نهضت امام زمینه شد که آن‎ها جنب و جوش پیدا کنند.

نهضت و انقلاب در آن دوران با چه تهدید‌ها و موانعی روبرو بود؟

هیچ‎گاه تهدیدها زمینۀ این نشد که امام از حرکت خود بایستد. یکی از نکات مهمی که به نظرم در شخصیت امام جلوه داشت، قدرت و صلابت ایشان در ادامۀ فعالیت و ایستادگی در برابر سختی‎ها بود. کسی که اهل مراقبه باشد، متوجه می‎شود که احیاناً ممکن است از کجا آسیب ببیند. چیزی که برای این دسته از شخصیت‎ها مطرح است، احساس وظیفۀ الهی است. واقعاً امام چنین وضعیت و روحیه‎ای داشت و به هیچ وجه ترسی از حبس و حصر و کشته شدن نداشت. ایشان بارها فرمود: «والله من در این مسیر هیچ‎گاه نترسیدم و آن‎ها می‎ترسیدند و من آن‎ها را تسلی می‎دادم.» مسائل مختلفی در کشور پدید آمد و همۀ این‎ها دست به دست هم داد تا نهضت به پیروزی برسد. عده‎ای از طریق سخنرانی‎ها و بیانیه ‎های امام متفطن می‎شدند و نسبت به دستگاه حاکمیت احساس تنفر پیدا می‎کردند. کسانی که از مرجعیت تبعیت داشتند، در این راه پُرخطر استوارتر بودند. کسانی که چندان از مرجعیت تبعیت نداشتند، گروه‎های در حاشیه بودند؛ مثل نهضت آزادی که البته تا حدودی جنبه‎ اسلامی و دینی خود را حفظ کرده بود. همچنین جبهۀ ملی که جنبۀ ملی‎اش تحت شعاع فعالیت‎هایش قرار داشت. یا احزاب مارکسیسم و مجاهدین خلق(منافقین) و...؛ حرکت‎های این گروه‎ها خالص نبود. بعضی از آن‎ها اصلاً اسلامی نبودند و کاملاً الحادی بودند و برخی از آن‎ها التقاطی بودند و برخی هم مسلمانانی بودند که حرکت‎های اصلاحی را لازم می‎دانستند؛ مثل نهضت آزادی. با این حال کسانی که حرکت نهضت امام توسط آن‎ها انجام گرفت، متدینان پیرو مرجعیت و پیرو مکتب امام خمینی بودند.

بعد از فوت مرحوم حاج آقا مصطفی مبارزات سیاسی به اوج خود رسید و همین اتفاق به فعالیت‎های نهضت امام شدت بخشید. بعضی از مراجع تقلید آن زمان، در برخی از مناطق نفوذ خاصی داشتند. برای مثال آذربایجانی ‎ها تحت تأثیر آیت‎ الله شریعتمداری بودند و نسبت به ایشان تعصبات قومی هم داشتند. همچنین مقلدان آیت‎ الله گلپایگانی و... . پس از فوت حاج آقا مصطفی هر کدام از این مراجع موضع گرفتند و موج این حرکت به سراسر ایران پیچید. قیام مردم در 19 دی ماه 1356 به این موج شدت بخشید و نهضت انقلابی جان تازه‎ای گرفت. عملکرد منفی شاه از یک طرف و روشنگری‎های امام از طرف دیگر، سبب شد که این موج روز به روز وسیع‎تر بشود. در رأس این هرم شخص حضرت امام بود. در جریان 17 شهریور 1357 سکوت مرگباری در خیابان‎ها حاکم شد؛ خصوصاً قبل از آن که عید فطر بود و شهید مطهری و شهید مفتح برنامۀ خاصی در تهران داشتند. اصلاً بنا نبود تظاهراتی پیش بیاید. یکی از آقایان به نام شیخ یحیی نوری که جایگاه آن‌چنانی هم نداشت، اعلام کرد که در روز جمعه تظاهرات به پا است. به هر ترتیب این اتفاق افتاد. یادم نمی‎رود که در روز 17 شهریور بنا بر مناسبتی منزل آیت‎الله شریعتمداری بودم. نامه‎ای از پدرم داشتم که می‎خواستم به ایشان بدهم. در آن روز آیت‎ الله شریعتمداری تلفن به دست بود و به‎طور مرتب با تهران تماس می‎گرفت. برای من محسوس بود که کاملاً خودش را باخته است. در آن روز حکومت از انقلابیون زهر‌چشم گرفت و به همه القا کرد که ما با تظاهر کنندگان این‎طور برخورد و آن‎ها را دِرو می‎کنیم! در واقع می‎خواستند خون ریخته بشود تا مراجع تقلید حساس بشوند و به امام هشدار بدهند که از این کارها دست بردارد. دنبال این بودند که مراجع تقلید و علما بگویند که حرمت خون باید حفظ بشود. طلیعه ‎ای از این انقلاب و مبارزات هم دیده نمی‎شود و از طرف دیگر خون‎های جوانان همین‎طور ریخته می‎شود. رژیم دنبال این طرح و برنامه بود. دو روز بعد امام اعلامیه‎ای صادر کرد و تمام تهدید‎های رژیم را تبدیل به فرصت کرد. در آن اعلامیه عنوان کرده که «ای کاش من در بین شما بودم.» آن اعلامیۀ امام نقطه عطفی برای جریان انقلاب بود. از نظر بنده آنچه در 17 شهریور پیش آمد تأثیر مستقیمی بر پیروزی انقلاب داشت و آن کسی که توانست از این فرصت به بهترین وجهی استفاده کند، شخص امام خمینی بود. در ادارات و شرکت‎ها و سراسر کشور موجی ایجاد شد که گویا هر کسی بخواهد غیر انقلابی باشد، اصلاً برای دیگران و اطرافیانش قابل تحمل نبود و این نکتۀ خیلی مهمی است.

مردم در نظر امام خمینی چه جایگاهی داشتند؟

این یک واقعیت است که انقلاب اسلامی، انقلاب مردمی بوده است. یکی از ویژگی‎های امام این بود که به مردم و حضور آنان در صحنه بسیار باور داشت و این باور هم واقعی بود. امام می‎دانست که این انقلاب را با چه سرمایه‎ای دارد به پیش می‎برد. با همراهی همان مردمی انقلاب کرد که در طول دوران هشت سال دفاع مقدس، جانانه ایستادگی کردند. جمهوری اسلامی برای همه مردم قابل فهم بود؛ چون رویکرد اسلامی داشت. قوانین حاکم بر آن اسلامی‎اند. لذا امام از همان ابتدای پیروزی انقلاب، پایه‎های جمهوری اسلامی را مستحکم‎تر کرد. برخی از گروهک‎ها که نسیم انقلاب به آنان خورده و رشد کرده بودند، مثل کِرم‎ شروع به خوردن ریشه‎ های نظام کردند. در آن موقع جولان می‎دادند و ادعای زیادی داشتند؛ در حالی که تعدادشان هم زیاد نبود. ادعایشان این بود که بر جوانان تأثیر زیادی دارند و در پیروزی انقلاب نقش زیادی داشتند. اولین کاری که امام کرد، این بود که اعلام فرمود باید رفراندوم بشود. این کار بسیار مهمی بود که از این طریق دیگر گروهک‎ها نتوانند جولان بدهند و ادعا کنند. در آن دوره، پیشنهادهای زیادی شد؛ برخی گفتند که باید جمهوری دموکراتیک باشد؛ برخی گفتند، جمهوری تنها باشد و... . نظر حضرت امام و اغلب روحانیت بر جمهوری اسلامی بود. در مدت کوتاهی با برگزاری رفراندوم، نظام جمهوری اسلامی تثبیت شد. معمولاً در همه جای دنیا وقتی انقلابی پدید می‎آید، کشور تا چند سال درگیر مسائل داخلی می‎شود.

مهم‎ترین کاری که امام پس از پیروزی انقلاب اسلامی انجام داد، چه بود؟

مهم‎ترین کار پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تدوین قانون اساسی است که با درایت امام و همت یاران ایشان با مدت زمان اندکی به سرانجام رسید. در مدت زمان اندکی قانون اساسی در مجلس خبرگان قانون اساسی به وسیلۀ منتخبین مردم تدوین و پس از آن به رأی مردم گذاشته شد. در واقع پایه‎ های نظام جمهوری اسلامی بدین وسیله با مدت زمان اندک پی ‎ریزی شد. این نظام برای همه قابل فهم بوده است. شما انقلاب‎های دیگر در منطقه را مشاهده کنید! مثل عراق، لیبی و... . وضعیت این کشورها را پس از سال‎ها انقلاب در نظر بگیرید. کدام یک از آن‎ها به ثبات رسیده‎اند؟ نقش بسیار مهمی که امام در مدیریت داشت، سبب این شد که نظام جمهوری اسلامی ایران، در کمترین زمان ممکن و به بهترین وجه ممکن به تثبیت برسد. امام به تمام اقشار توجه می‎کرد؛ به خصوص به جوانان خیلی بها می‎داد. واقعاً هم باور زیادی به جوانان داشت. حتی به خانم‎ها هم و حضور و نقش آفرینی آنان در جامعه بها می‎داد.

 

. انتهای پیام /*