پرتال امام خمینی (س): مقاله ۱۱/ رشید داودی 

گرچه «دین» را مجموعه ای از عقاید، اخلاق و احکام دانسته اند و فقه را دانش فهم قوانین و احکام عملیِ خدای سبحان تعریف نموده اند که فقیهان بر پایه ی روش تحقیقِ اجتهادی، به استنباط آن ها از منابع مشخص، اقدام می کنند، امـا گـوهر دیـن و مقـصود متعالی آن را نمی توان منحصر در فهم و تفهیم احکام عملی دانست؛ چه که حقیقت دین و گوهر درخشان و هدایتگرِ آن، آمیزه ای از سه ساحت عقاید، اخلاق و احکام است.

بنابراین، تقلیل دین به اصول و فروع، و وانهادن اخلاق، تحریف آن حقیقـت والا و تعالیبخش، و انحراف از مسیر کمال و سعادت است . چنان کـه تحدیـد تفقّـه، بـه فقـه الأخبار یا فقه کتاب و سنت، یا توسعه ی قلمرو احکام دین به هر آنچه در عالم است، و همچنین متورم ساختن فقه، نیز تحریفی آشکار، زیـان بـار و قطعـاً ابتـر و بـی سـرانجام خواهد بود. و نیز، بی اعتنایی به آموزه های کتاب و سنت و جستن مـسیر سـعادت، از رهیافـت انحصاری عقل و عرف، سرانجام به جمود و شیء گشتگیِ انسان منتهی شده و انسان را از حرکت و پوییدن مسیر تعالی و کمال، باز می دارد. آری، دین و تفقّه در آن را ، اگر از حصار و بند چنین قرائت های افراطی و تفریطـی رها نکنیم، آنچه از حقیقت تعالی بخش دین در اختیار مردم قرار خواهد گرفت، نه تنها پیش برنده و هدایتگر نیست که قرائتی کاریکاتوری و غیر واقع بینانه خواهد بود که در نهایت، به عبور از دین یا غرق شدن در تحجر خواهد انجامید. اما رهیافتی که به نظر می رسد واقع بینانه و هدایتگر است، نگاهی جـامع بـه دیـن دارد و تفقه و استنباط اوامر شارع و آموزه های دین را از رهگذر همه ی سـاحات دیـن می بیند نه اینکه آن را صرفاً در فهم فروعات جستجو نماید.

رهیافتی که نه به ایستایی و تحجر، که به پویایی و حرکت می انجامد و دین را نه در پی تخدیر جامعه و تخطئـه ی عقل و علم، که به دنبال تعالی خِرد، و شکوفایی دانش می داند؛ و نوآوری و نواندیـشی را نه در مقابل دین که لازمه ی کمال طلبی و سعات جوییِ انسان می شمرد؛ و دیـن را در پی اعتلای انسان، استکمال عقل و حاکمیت عقلانیت بـر همـه ی شـئون زنـدگی بـشر تعریف می کند. بر ایـن اسـاس، هـر رهیـافتی کـه دیـن را در تقابـل بـا خِـردورزی و دانش پژوهی بداند و جامعه را از عقلانیت، تهی نماید و انسان را از پویایی و حرکـت، باز دارد، نه رهیافتی واقعی که قرائتـی کاریکـاتوری و برداشـتی تحریـف آمیـز از دیـن خواهد بود. امروزه بسیاری از اندیشمندان رمز بقا و پویایی هر اندیشه و مکتبـی را در روزآمـد کردن روش تحقیق و متد فهم و تفهیم، عمق بخشیدن نسبت به شناخت موضـوعات و احکام، و در معرض نقد و سؤال قرار گرفتن می دانند. چنانکه تبیین مصالح ، مفاسـد و مقاصد، ساده سازی متد، در کنار پاسخ گویی به مسائل مستحدثه نیـز، نقـش غیـر قابـل کتمانی در این باره دارند.

تاریخچه ی فقه نیز نشان می دهد که اجتهاد مستمرّ و بهره بردن از اصول اسـتنباط و روشهای فهم متن ، همواره یکی از رموز پویانمایی دین و پاسخ گویی فقه بـوده اسـت که توانسته مجموعه ی دین و اصول و قواعد مذهب را از مناظرات علمی، و مواجهـه ی با مسائل پیش آمده و نیازهای روزآمد جامعه، با توفیق، سلامت و سربلندی عبور دهـد . چنانکه گذشته ی تاریخ پر از آسیبها و آفاتی است که برآمده از تفکر «اهل حـدیث برداشت «اهل رأی» و عمل «نحله های سلفی» و مانند آنها، است که سرانجام، به تحجر و جمود انجامیده و جامعه را دچار ایستایی و سکون کرده است.

اگرچه اصولیون و «اهل اجتهاد » در مسیر استنباط احکام، اقـدام بـه تلفیـق منـابع و متون اصلی دین (اعم از کتاب و سنت )، آراء و فتاوی فقیهان و احکام و ادراکات عقل، کرده اند و با تدوین اصول استنباط فقه، گام مهمی را برداشته اند اما نباید فراموش کـرد که این متد و اصولِ روشی نیز بـی تردیـد در گـذر زمـان نیازمنـد بازشناسـیِ دوبـاره، روزآمدی، اصلاح و تغییر هستند . بازخوانی بسیاری از آثار فقیهان (به ویژه فقیهان دو سده ی اخیر) ما را با نکته ای قابل تأمل مواجه می سازد و آن این است که فقیه اذعان می کند گر چه فلان موضوع، مـسئله یا دیدگاه، درست و مطابق ادلّه است (یا مخالف ادلّه نیست، ) اما پذیرش آن، «مـستلزم فقه جدید» است. و «فقه جدید» نیز چون اولاً، نیازمند بازبینی دوباره ی منابع فهم دین و تغییر بنیادین چارچوب فقه موجود است که کاری سخت، زمان بر و صد البته پر حاشیه خواهد بود، و ثانیاً، تدوین فقه نوین، علاوه بر نیاز به تفقّه نو، محتاج تاسیس و نگارش اصول استنباط جدید نیز می باشد، لذا نه تنها رها شده و از تدوین آن اجتناب می گـردد بلکه برخی نیز از «استلزام فقه جدید»، به عنوان یک محذور و دلیل، برای کنار گذاشتن چنین مسائل، موضوعات، دیدگاه هایی، استفاده کرده اند. چنان که در برخی موارد هم که فقیهی مطابق قواعد اصول استنباط رایج، به نظریهای جدید در موضوعی دست پیدا می کند که برخلاف دیدگاه های مشهور فقهی رایج است، اما اهتمام ورزیده و بر اساس آن، حکم و فتوا می دهـد، بـا مخالفـت دیگرانـی مواجـه می شود که آن نظریه را مطابق داده های فقه رایج ندانسته و لذا ساختارشکن می خوانند.

به عنوان مثال در دوره ی معاصر مرحوم امام خمینی علیـرغم برخـی نـوآوری هـای فقهی و اندیشه ای که داشته اند، با طرح این مسئله که زمان و مکان در فهـم موضـوع و اجتهاد و استنباط حکم تأثیر دارد، به نوعی بر لزوم تغییر در اصول استناط احکام، تنبـه دادند (چرا که در هیچ جای اصول فقه رایج، نقشی برای زمـان و مکـان، دیـده نـشده است.)، اما به هر دلیل، جایابی و تنقیح عنصر زمان و مکـان بـه عنـوان یـک قاعـده ی اصولی که به توان از آن در استنباط احکام فقهی بهره برد، چـه در دوران حیـات و چـه پس از ارتحال ایشان، تا کنون به سرانجامی نرسیده است. یـا برخـی دیگر از بزرگـان معاصر نیز که در مواجهه با برخی مسائل جدید، با طرح «اصل عدالت» و حاکم شمردن آن بر دیگر قواعد و اصول استنباط حکم، بر لزوم اصلاح و تغییر متد اجتهـاد و اصـول استنباط احکام فقهی تاکیـد داشـتند، امـا ایـن ایـده نیـز تـا کنـون در همـان حـوزه ی نظریه پردازی باقی مانده و رها شده است.

در این میان، یکی از موضوعات مهمی که اگرچه دارای پیشینه ای بلنـد و ریـشه در نزاعی تاریخی دارد، اما در سال های اخیر بسیار مناقشه انگیز و مسئله آفرین بوده اسـت، مسئلهی رابطه ی میان فقه و اخلاق است ؛ و این که در مقام تزاحم میان حکم اخلاقی با حکم فقهی، ترجیح و تقدم با کدام است؟ مکانیزم فهم آن چیست؟ و متولی آن کیست؟ در مواجهه با این موضوع و مسائل مرتبط با آن، فقیهان تاکنون غالباً با بیان ایـن کـه کار فقیه، استنباط نظر شارع در مورد فروعات فقهی (نـه احکـام اخلاقـی )، از منـابع و ادلّهی چهارگانه است، این قبیل سؤالات را متوجه خـود دانـسته انـد؛ چنـان کـه غالـب پژوهشگران حوزه ی دین نیز در اینباره توقّف نموده اند؛ ومعدود پاسخها و راهکارهای ارائه شده نیز در اقناع مخاطبان، ناکام و در حل مسائل نا کافی و ناتمام بوده اند. شاید به توان ریشه ی این موضوع را در این نکته دانست که در نظام حقوقی و هـرم (۱) معرفت شناسی فقه ، جایی برای اخلاق، در نظر گرفته نشده است؛ و فقیه نیز بر اساس آنچه در علم کلام ثابت گشته و در اصول فقه، حجت شـمرده شـده اسـت، اقـدام بـه استنباط احکام عملی می کند. و چون نه در ساحت علم کلام و در حوزه ی علم اصـول

و نه عرض و طول این دو علم، جایی برای اخـلاق دیـده نـشده اسـت، لـذا در مـسیر اجتهاد و تفقّه، اثر و تأثّری از احکام اخلاقی دیده نمی شود. این در حالی است که قریب به اتفاق فقیهان و پژوهشگران دینی بر این باورند کـه اخلاق در کنار عقاید و احکام، سه ضلع و رکن دین را تشکیل می دهند. پر واضح است که روزها، ماهها و سالهای پیشرو، این مسائل فزونی خواهند یافت و نیاز به اصلاح و تغییر متد اجتهـاد و اسـتنباط ضـرورتی مـضاعف خواهـد یافـت . و انباشت این مسائل و نیازها به جایی خواهد رسید که به صرف گفتن اینکه پذیرش این مسئله یا قبول فلان مشکل و ایده، «مستلزم فقه جدید» است، یا کـار فقیـه منحـصر در استنباط فروعات و احکام فقهی است، نمی توان از مواجهه ی بـا پرسـشگـران رهـایی یافت. و بدیهی می نماید که دیر یا زود این مـسائل انباشـت شـده، دسـتگاه فقاهـت را مجبور به اصلاح و تغییر در متد و بازشناسی موضوعات می کند کـه طبیعتـاً بـه تغییـر حکم نیز خواهد انجامید. پس، انتظار معقول و به جا آن است که پژوهشگران حوزه دیـن و متـصدیان امـر فقاهت در انتظار آن روز، که چاره ای جز اصـلاح و بـه روزرسـانی متـد و بـازخوانی و بازشناسی موضوعات ندارند، ننشسته و با تأمل و تدبیر، تابوی «استلزام فقه جدیـد » را شکسته و هر چه زودتر اصلاحات و تغییرات مورد نیاز را آغاز نمایند. این نکته ی تفصیلی، به دو جهت تقدیم شد: ۱ .در نوشته ی پیش رو که موضوع اصلی آن، «بررسی حکم شرعی دشـنام و بهتـان است، خواهیم دید علیرغم این که همه ی فقها، دشنام را حرام دانسته انـد ، امـا برخـی از ایشان، در مواردی خاص (مانند سب در مقام تقاص یا در مواجهه با اهـل بـدعت، بـه عنوان استثناءات از حکم حرمت سب) قائل به جواز دشنام شده انـد .

در حـالی کـه در ساحت اخلاق، سب نمودن و دشنام گویی امری است که همواره ناپسند بـوده و مغـایر اخلاق شمرده می شود. (اگرچه برخی دیگر از فقها، هم چون سـیدنا الاسـتاد چنـان کـه ملاحظه خواهد شد، در این قبیل موارد نیز دلالـت ادلّـه ی مجـوزه را ناتمـام دانـسته و دشنام در این موارد را مشروع و مجاز ندانسته اند.) امـا اگـر اخـلاق، در هـرم و نظـام معرفتی علم فقه، جایابی و تدوین شده بود، چه بسا هیچ فقیهی یافت نمی شد که حکم حرمت سب را در چنین مواردی، استثناء زده و بر جواز آنها فتوا دهد. ۲ .چنانکه ملاحظه خواهد شد، در برخی موارد (به ویژه در بحث سبّ و بهتان بـه اهل بدعت )، دیدگاه هایی مطرح شده است که به جهت عدم تبیین دقیق موضوع و عدم تنقیح کامل مسئله، فهم نادرستی از متون دین (اعم از آیات کریمـه و روایـات مـأثوره ) صورت گرفته است . اگرچه بخشی از این کژفهمی، معلول تلقّی نادرسـت صـاحبان آن دیدگاهها از متون است اما بخش بزرگی از آن نیز ریشه در روش شـناخت موضـوع و متد فهم متن است که نیازمند بازشناسی، اصلاح و روزآمدی هستند. تبیین و تفصیل بیشتر این بحث، مجالی وسیعتر می طلبد که از حوصله ی این نوشتار خارج است و لاجرم آن را به مجالی دیگر و نوشته ای مستقل و مبسوط، موکول می کنم

نکاتی پیرامون کتاب

یک: کتاب حاضر حاصل تقریر، تحقیق و تنظیم مباحـث درس خـارج فقـه اسـتاد معظم حوزه ی علمیه ی قم، یادگار گرانقدر امام راحل (سلام الله علیه) حضرت آیـت الله حاج سیدحسن خمینی است که در سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ در شهر مقدس قم، در جوار حرم کریمه ی اهل بیت(علیهم السلام) ارائه شده است. در خلال جلسات درس و به پیشنهاد استاد عالیقدر، تدوین تقریـرات درس آغاز شد. هر فصل از کتاب پس از تحقیق و نگارش، در حضور ایشان بررسی شده و تنقیح گردید. این روند، قریب به شش ماه به طول انجامید و سرانجام متن پیش رو که حاصل تجمیع درس نامه ها، انضام درس گفتارها و پیوست تحقیق هایی است که در متن و کـلام استاد انجام گرفت، و پس از حک و اصلاحات مورد نیـاز و تـدوین و تنظـیم جدیـد، مهیای نشر گردید

دو: در پانویس های کتاب، تلاش شده است تـا عـلاوه بـر ارجـاع دقیـق بـه منـابع مورد بحث در متن کتاب، متن کامل عبـارات مـورد اسـتناد نیـز ذکـر شـود . ایـن امـر اگرچه در برخی موارد با تکرار عبارات همراه شـده اسـت، امـا بـه جهـات عدیـده ای می تواند برای خوانندگان کتاب و پژوهشگران اهل فن، مفید فایـده، تـسهیل کننـده و قابل استفاده باشد

سه: توجه به این نکته لازم است که موضوع اصلی مباحث درس ـ کـه در ادامـه ی عناوین مکاسب محرّمه (مطابق مشی شیخ انصاری ) و موضوعات «فقه هنر» (بر اسـاس تنظیم و تحقیق سیدنا الاستاد) مطرح شده است، ـ بررسی عنوان «سب» (دشنام) بود. اما با توجه به این که در خلال بررسی ادله ی قـائلان بـه «جـواز سبّ و دشـنام در مـوارد خاص» (همچون مواجهه ی با اهل بدعت )، روایت داود بن سِرحان که علاوه بر اشتمال بر بحث سبّ اهل بدعت، مهم ترین مستند و دلیل بر جواز «مباهته» نیز شمرده میشود، به بحث گذاشته شد و مسئله ی بهتان به تفصیل مورد بررسی قرار گرفت، پس از اتمام کار نگارش کتاب و تقدیم آن به استاد، پیشنهاد این بود که در نام کتاب از هر دو عنوان «دشنام» (سبّ) و «بهتان» استفاده شود، و پس از موافقت ایشان، کتاب با عنوان «بررسی حکم شرعی دشنام و بهتان» نامگذاری شد.

چهار: روش تحقیق در این نوشتار، همان روش اجتهادی مصطلح در حوزه ی علمیه و شیوه ی مرسوم در استنباط فقه است که با بررسی و تبیین حدود و ثغور موضوع، آغاز شده و پس از تنقیح موضوع و روشن شدن مـسئله و محـل نـزاع، در مرحلـه ی تبیـین حکم، به ذکر اقوال، بررسی ادله و سرانجام به اتخاذ مبنا می انجامد. (اما علیرغـم بهـره بردن از روش اجتهادی رایج، آنچه در درس استاد و به تبع آن در مـتن پـیش رو، قابـل توجه است، بازشناسـی عمیـق موضـوعات و تأمـل و ژرف نگـری در عنـاوین و تتبـع گسترده ی اقوال و ادلّه و بررسی ارزیابی آنها است.)

پنج: ساختار کتاب متناسب بـا روش تحقیـق آن، در دو بخـشِ «تبیـین موضـوع » و «تبیین حکم» تنظیم شده است که هر بخش نیز در بر دارنده ی سه فصل است

در فصل اول از بخش نخست، به تبیین واژه ی سبّ و دیگر واژه های مـرتبط بـا آن (همچون: شتم، فحش، هُجر، قـذف و لعـن ) پرداختـه شـد؛ در فـصل دوم، تقـسیمات مختلف سبّ و اقسام متعدد آن را بر شمردیم؛ و در فصل سوم، تعریفی مـنقّح از عنـوان «سبّ » ارائه گردید و قیود دخیل در آن، معین شدند.

بخش دوم کتاب متکفل تبیین حکم سبّ و دشنام است که در فصل اول، ابتدا اقوال فقیهان متقدم در ضمن دلیل اجماع مورد بحث قرار گرفت، سپس سایر ادلـه ی دالّ بـر حرمت سبّ را بررسی و ارزیابی کرده و در نهایت به تبیین حکم شرعی سبّ پرداختـه شده است . در ادامه، مواردی که در لسان برخی آیات و روایـات و کـلام برخـی فقهـا وجود داشته که دا لّ بر استثناء از حرمت سبّ هستند، در دو فـصل بـه بحـث گذاشـته شده اند که در فصل دوم مسئله ی «تقاص در سبّ «و دشنام گوییِ در مقام مقابله به مثل، بررسی شد، و در فصل سوم، دیگر موارد استثناء شده از جمله «سبّ و بهتان بـه اهـل بدعت» در ضمن روایات دالّ بر جواز سبّ در م وارد خاص، به تفصیل مـورد بحـث و بررسی قرار گرفته است. همچنین در خاتمه ی کتاب نیز با توجه به اینکه در موارد متعددی میان ادلّه و حکم عنوان «لعن» و عنوان «سبّ» خلط شده است، به بیان حقیقتِ لعن و تفاوت آن با عنوان «سبّ » پرداخته شد. در پایان لازم است از بذل توجه و حسن اعتماد یادگار امام عظیم الـشأن، حـضرت آیت الله سیدحسن خمینی که همواره با شکیبایی، هدایتگر و راهنمای مسیر بـوده انـد، کمال تشکر و امتنان را داشته باشم . همچنین از زحمات برادر گرامـی حجـت الاسـلام والمسلمین حسین علیخانی که در جمع آوری و نگارش این مـتن نگارنـده را همراهـی کرده است سپاسگزارم. والحمدالله ربّ العالمین کما هو أهله ، وکما ینبغی لکرم وجهه وعزّ جلاله، و الـصلاة علـی النبی و آله، والسلام علیهم و علیکم و رحمۀ الله و برکاته

۱.برای آگاهی بیشتر ر.ک: الإفادات و الإستفادات، خمینی(۱۳۹۲ ،ج۱ ،ص ۱ تا ۱۱.)

. انتهای پیام /*