پرتال امام خمینی(س)؛ یادداشت ۳۱۷/ قاسم تبریزی:


اگر بخواهیم علل فرار شاه را در مملکت مطرح کنیم، باید به زمینه سازی هایی که در گذشته پیدا شد و عواملی که در روند انقلاب بوجود آمد، اشاره کنیم. درحقیقت کودتای ۲۸ مرداد که آمریکایی ها و انگلیسی ها شاه را بر سر کار آوردند، شاه در جامعه مقبولیت نداشت چون برخاسته و برکشیده استعمار بود و همان زمان هم مطرح شد که حکومت وابسته به سیاست امریکاست. همانگونه که رضاشاه برکشیده سیاست انگلیس بود. در روند بعدی که کِنِدی به دنبال تغییر ساختار ایران بود، تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و لایحه کاپیتولاسیون درحقیقت مشروعیت رژیم را از بین برد. چون در لایحه انجمن های ایالتی ولایتی، حذف سوگند به قرآن و قید اسلام بود و در کاپیتولاسیون درحقیت ایران عملا مستعمره آمریکا شد. درحقیقت ملت ایران در قضیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون تحقیر شد که مخالفت حضرت امام را در پی داشت که منجر به تبعید ایشان به ترکیه و بعد عراق گردید. از آن به بعد جریان اسلامی به دنبال افشای ماهیت استبدادی و استعماری شاه شد. دوم، علیه امریکا انگلیس و اسرائیل که به عنوان مثلث متحد شاه مطرح شدند. سوم که باید به آن اشاره کرد، شکست عملی آنچه شاه انقلاب سفید یا انقلاب شاه و مردم شمرد، بود. در این جریان انقلاب سفید و تغییرات ساختار که آمریکایی ها ارائه داده بودند، کشاورزی و دامداری ایران نابود شد، وابستگی اقتصادی ایران به غرب بیشتر شد، حجم واردات افزایش پیدا کرد و اقتصاد مملکت فقط متکی به نفت شد که ما روزانه به صورت رسمی شش میلیون بشکه نفت می فروختیم.

درحقیقت بخشی از درآمد نفت سوبسید مواد غذایی بود که از آمریکا، اسرائیل و اروپا وارد می شد. و جامعه در یک معضل اقتصادی و به تعبیری از بین رفتن اقتصاد ملی بود. نارضایتی های اجتماعی، سیاسی، دستگیری ها، زندان، عملکرد ساواک، شکنجه های طاقت فرسا، اعدام ها، تبعیدها علما به تدریج عوامل متعددی بر کارنامه نارآمدی یا وابستگی رژیم پهلوی بود که اضافه می شد. در سال های ۵۶ عملا شکست سیاسی و اقتصادی دولت کانون مترقی یا جریان آمریکایی بود که خود رژیم مجبور شد هویدا را بعد از ۱۳ سال کنار بگذارد و آموزگار را به عنوان نخست وزیر و کسی که اقتصاددان است، سر کار بیاورد. اگرچه آموزگار هم در همان شمار دولتمردان وابسته به سیاست آمریکا بود. اما این بخش دینی و اجتماعی و سیاسی بر معضل اقتصادی افزایش پیدا کرد.

شهادت فرزند امام، مقاله ای که علیه حضرت امام نوشتند، قتل عام طلاب در ۱۹ دی ۵۶ به دنبال آن قتل عام و درگیری تبریز در ۲۹ بهمن ۵۶ دیگر مبارزه را از مخفیگاه ها و به صورت پنهان به آشکار در متن جامعه آورد. از یکطرف رهبری حضرت امام را داریم و روحانیت متحد و متفق در مسیر نهضت امام و از طرفی، نیروهای انقلابی کارآمد که در شهرها، استان ها و حتی روستاها که توانستند حرکت انقلابی را بر مبنای رهنمودهای امام مدیریت کنند و به سامان برسانند و پوسیدگی از درون گسستگی حاکمیت پهلوی هم وجود داشت.

علی‌رغم اینکه آمریکایی ها و اسرائیل بخصوص سفرای آمریکا و انگلیس طی سال های ۵۶ و ۵۷ می خواستند مسیر انقلاب را با به میدان آوردن نوعی جریان های معارض با اسلام و انقلاب به نوعی منحرف کنند اما با شکست مواجه شدند و نتوانستند کاری از پیش ببرند. به هر مقدار که روند مبارزه جلوتر می آمد، خود مسئولین مملکت چه در نمایندگان مجلس، وزرا و منتقدین مطبوعات ناکارآمدی و شکست برنامه های رژیم را از سال ۴۰ تا ۵۶ و ۵۷ بیشتر افشا می کردند. آگاهی و رشد سیاسی هم در جامعه و اتحادی که به وجود آورد، دیگر عرصه را بر حکومت تنگ کرد. دولت آموزگار با شکست مواجه شد، دولت آشتی ملی که توسط مهندس جعفر شریف امامی استاد اعظم فرماسیونر و رئیس مجلس سنا که آمده بود آشتی بوجود آورد با قتل عام ۱۷ شهریور و حوادث آن موقع به شکست انجامید. آخرین برگ برنده حکومت نظامی اظهاری بود که شاید با قتل عام های عمومی بتواند چنین کاری را به شکست بکشاند.

حکومت نظامی و دولت نظامی هم شکست خورد و کنار رفت. آمریکایی ها برای اینکه ماندگاری هم منافع خودشان باشد و هم بتوانند مسیر انقلاب را منحرف کنند از درون جبهه ملی به دنبال دکتر صدیقی و بختیار رفتند و هایزر و معاون فرماندهی نیروهای آمریکا در اروپا را به ایران فرستادند که طرح هماهنگی ارتش با دولت، یک کودتای نظامی و نهایت اگر موفق نشد به قتل عام رهبران انقلاب بینجامد. اما باز هم این برنامه با هوشیاری و رهبری حضرت امام گرچه در تبعید بودند ولی در پاریس با بیانیه و سخنرانی ها و در داخل شورای انقلاب با چهره های برجسته ای چون شهید مطهری، شهید بهشتی و بزرگانمان توانستند این روند را تا بازگشت حضرت امام به انجام برسانند که با بازگشت حضرت امام آمریکایی ها احساس کردند برنامه هایزر هم با شکست مواجه شده. اما حکومت نظامی ساعت ۴ بعدازظهر آن روز را که اعلام کردند، همان برنامه قتل عام بود که آنهم با فرمان حضرت امام به شکست انجامید. لذا در اینجا شاهد حرکت اجتماعی کلیت جامعه مان هستیم که بر محور اسلام، رهبری حضرت امام و تحقق نظام جمهوری اسلامی و از میان رفتن سلسله پادشاهی و رژیم سلطنتی انجامید.


اتفاقا خوشبختانه بخش عمده ای از اسناد ساواک در مورد انقلاب اسلامی منتشر شده. ما در اینجا به ۴ نقش غیر از نقش حضرت امام، روحانیت، مساجد و مجامع باید به بپردازیم که در سند خیلی برجسته است. یکی نقش دانشجویان و دانشگاهیان است که حتی دانشگاه مشهد اساتید دانشگاه هم بودند. دوم، نقش پزشکان در بیمارستان هاست. علی رغم اینکه ساواک کارشکنی می کرد، پزشکان و بیمارستان ها با مردم هماهنگ بودند. سوم، نقش دانش آموزان است که در حقیقت از مهر ۱۳۵۷ با پیام حضرت امام به دانش آموزان حضور پرشور این قشر را در عرصه انقلاب داشتیم که برجسته بود. چهارم، نقش زنان است. اولین حرکت را در ۱۷ دی ۵۶ در مشهد داریم که بیش از ۲۰۰ زن علیه رژیم پهلوی و علیه سیاست رضاشاه تظاهرات انجام دادند و از آن به بعد این چهار نقش را می بینیم.

اگرچه کتابهای «خراسان رضوی به روایت اسناد ساواک» و «انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک» به تدریج آمده یا دارد می آید، نقش همه اقشار را داریم. اتفاقا انقلاب ما این ویژگی را داشت که هیچ قشر و دسته ای نمی تواند بگوید منحصرا بوده است. همه اقشار از دانش آموز دبستانی تا یک پیرمرد کارگر کارخانه را داریم. اما چهار دسته زنان، دانش آموزان، دانشجویان را که مطرح کردیم، برجستگی بیشتری در عرصه دارند. در خراسان شمالی نقش دانش آموزان را بصورت برجسته داریم. در تهران عادی بود که همه اقشار را داشته باشیم ولی در شهرستان ها به رغم سلطه و تسلط فشار ساواک آنها هم نقش برجسته ای داشتند.
اما خود خاندان پهلوی و رجال حکومت از اوایل ۱۳۵۶ سقوط را حتمی می دانستند و بسیاری از آنها هم امکاناتشان را به آمریکا و اروپا انتقال دادند. بعد از قیام تبریز این سفرها و نقل و انتقالات سرعت گرفت. سال ۵۷ آمریکایی ها، انگلیسی ها و اسرائیل ها شروع به انتقال مستشاران خود کردند. آمریکایی ها به دلیل اینکه ۳۵ هزار مستشار در ایران داشتند تقریبا تا هشتم، نهم بهمن ماه هم نیروهای خود را از ایران خارج می کردند. خاندان پهلوی از ۱۷ شهریور به دستور شاه مادر، خواهر و برادرها عموما از ایران خارج شدند.

لذا در درون رژیم خودشان می دانستند و با راهپیمایی عید فطر خصوصا راهپیمایی تاسوعا و عاشورا احساس کردند که یک رفراندوم عمومی است. اما در مورد اینکه آیا امام برمی گردند یا نه، احتمال انفجار هواپیمای امام یا ترور امام در اروپا وجود داشت. این را جزو برنامه ها حدس می زدند. لذا نگران این قضیه بودند. آمدن هایزر به ایران در اوایل دی ۱۳۵۷ این احتمال را بیشتر کرد که اینها مثل اندونزی که زمان... یک قتل عام ۵۰۰ هزار نفری کردند در اینجا هم یک چنین حرکتی را صورت دهند و همیشه این تهدید وجود داشت.

حتی خود آمریکایی ها هم احساس می کردند اگر امام در پاریس به شهادت برسد، در ایران اغتشاش و درگیری ابعاد گسترده تری پیدا خواهد کرد. لذا منتظر این بودند که یک راه حلی پیدا کنند. ورود امام را ممنوع کردند با اینکه بعد از فرار شاه قرار بود برگردد اما فرودگاه ها را بستند. مردم تهدید کردند و تحصل علما و مدرسین حوزه علمیه و علمای شهرستان ها در دانشگاه تهران را در پی داشت که خواستار بازگشت امام بودند. با آمدن امام هم فقط تنها خطر همان قتل عام رهبران انقلاب بود که قرار بود ساعت ۴ بعدازظهر اعلام حکومت نظامی کرده بودند این کار انجام شود. بختیار هم قصد داشت که مرکز تسلیحاتی پارچین و چند پادگان را بمباران کند که بتواند به نوعی هم به مدرسه علوی و هم مدرسه رفاه برسد که خوشبختانه با هوشیاری مردم خصوصا در اینجا بدنه ارتش چون با انقلاب اسلامی و امام همراه بود، شکست خوردند.

حتی این در خاطرات قره باغی هست که وقتی هایزر می گوید ما در ارتش باید یک کودتایی انجام دهیم، قره باغی می گوید من نمی دانم این رئیس دفتر من با من است یا با آیت الله خمینی است! درون ارتش دیگر با ما نیست. لذا احساس کردند که ارتش قابل اعتماد برای کودتا نخواهد بود .البته بعدها طرحی که رئیس سرویس فرانسه برای ترور امام داشت یا انفجار هواپیمای امام افشا شد که در اسناد ساواک منتشر شد. یا رئیس تشریفات شاهنشاهی، افشار اعلام می کند که روزولت در آذر ۵۷ به ایران آمد و به شاه گفته بود که هواپیماهای خود را به اسرائیل یا مصر بفرستید تا تعدادی از کماندوهای اسرائیل را در تهران، اصفهان، مشهد و تبریز مستقر کنیم و با یک عملیات سراسری بتوانیم رهبران انقلاب را از بین ببریم و مسئله را حل کنیم.

عمدتا هر طرحی که می دادند با مشیت الهی و لطف خداوند از یکسو و اتحاد و حضور مردم در صحنه از سوی دیگر خنثی می شد. لذا شاه راهی جز رفتن نداشت و یقین هم داشت که راه بازگشت ندارد. هرچند برخی مسئله بیماری شاه را عنوان می کردند اگرچه بعد از آن بختیار تلاش کرد که کودتا کند، امینی تلاش کرد که کودتا کند، فرح و اشرف پهلوی تلاش کردند ارتش آزادیبخش تشکیل دهند اما عمدتا همه با شکست مواجه شدند یعنی در متن جامعه جایی برای جریانات سلطنت طلب، غربگرا و محافل صهیونیستی وجود نداشت.

. انتهای پیام /*