پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۳۵۷/ محمد رجائی نژاد

اشاره
استقلال ملی، رهایی کشور از سلطه بیگانگان در ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. امام خمینی از همان آغاز نهضت اعتقاد داشت استقلال از حقوق اولیه بشر و ارزش حیاتی دارد؛ حتی کشته شدن در راه کسب استقلال کشور را بالاترین افتخار خود می دانست. این نشانگر اعتقاد راسخ به استقلال ملی است که می توان آن را از اصول اندیشه ایشان دانست. البته استقلال را به معنی نبود ارتباط و تعامل با دیگر کشورها و دیوار کشیدن به دور کشور نمی دانست.
در این یادداشت در صدد تبیین استقلال از دیدگاه امام خمینی هستیم.

مقدمه
استقلال در لفظ، یعنی بدون مشارکت غیر به کاری مشغول شدن (دهخدا، ۲/۱۸۴۲ ـ ۱۸۴۳)، تابع دستور یا خواست دیگران نبودن و داشتن اختیار و اراده تصمیم گیری در اداره امور (انوری، ۱/۳۸۶). زیر بار سلطه و حاکمیت دیگران نرفتن خصلتی است زادة زندگی اجتماعی انسان. از ویژگی های انسان به خصوص انسان هایی که از قدرت تعقل، اندیشه و عزت نفس برخوردارند، این است که حتی اگر انگیزه چپاول منافع و نفع پرستی نیز مطرح نباشد، دخالت یا نفوذ دیگران بر سرنوشت خویش را نمی پذیرند و در صورت تحمیل، با تمام توان در مقابل آن می ایستند. این مسئله علاوه بر این که در مورد تک تک افراد صدق می کند، درباره کشورها نیز مصداق پیدا می کند.
مفهوم استقلال بدون ارتباط با مفهوم حاکمیت ملی، قابل فهم نیست. یک واحد ملی، زمانی در نظام بین المللی می تواند مدعی کسب استقلال باشد که از لحاظ داخلی دارای حاکمیت ملی بوده و ملت بر سرنوشت خود مسلط باشد. (رنجبر، ص ۱۷) پس می توان گفت: استقلال ملی، رهایی کشور از سلطه بیگانگان در ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است.
استقلال مفهوم مخالف وابستگی است. ملت یا کشوری را می توان مستقل تلقی کرد که تحت انقیاد ملت یا کشور دیگری نباشد. به سخن دیگر، زمانی که در یک کشور تصمیمات مملکتی صرفاً توسط مسئولان همان کشور و تنها با ملاحظات ملی اتخاذ شود، چنین کشوری از استقلال برخوردار است. وابستگی به این معنا است که حاکمان یک کشور، به هر دلیلی و عمدتاً به دلیل حفظ قدرت، منافع و خواسته های بیگانگان را آگاهانه و یا ناآگاهانه بر منافع ملی ترجیح دهند.
کشور ایران نیز اگرچه هرگز به طور رسمی زیر سلطه نبوده و استقلال ملی خود را حفظ کرده است؛ اما شکست های دولت قاجار از بریتانیا در جنوب و روسیه در شمال در قرن نوزدهم میلادی، موجب شد علاوه براین که بخشی از قلمرو کشور، استقلال خود را از دست بدهد، اروپاییان نیز به کسب امتیازهای سیاسی و تجاری در ایران نایل شوند و با وضعیت پیش آمده، ایران برای نخستین بار غیرمستقیم وابسته غرب شد. (فوران، ۶۰۵)
در سال های ۱۳۳۰ ـ ۱۳۳۲ که هم زمان با دوره صدارت محمد مصدق بود، سیاست موازنه منفی که طبق آن واگذاری هر امتیازی به قدرت خارجی ممنوع بود، با هدف حفظ استقلال ملی کشور در پیش گرفته شد؛ (ازغندی، ۳۴ ـ ۲۹) اما با کودتای ۲۸ مرداد بر استقلال ملی خدشه وارد شد و دورة جدیدی از وابستگی ایران به غرب آغاز شد (فوران، ۶۰۷) و این وضعیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، وابستگی و استعمار، مفاهیمی بودند که درمیان گروه های فکری و سیاسی رواج بسیار داشته و ریشه تمام عقب ماندگی های کشور تلقی می شدند. به درستی در این دوره محافل مذهبی، ملی و گروه های مارکسیستی هم نظر بودند که با قطع وابستگی از غرب، مشکلات حل خواهد شد. روند وابستگی رجال و سلاطین قاجار و مقامات پهلوی به قدرت های استعماری، موجب پیدایش ذهنیت ماندگاری در میان ایرانیان شد و مردم در انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، یکی از شعارهای اصلی خود را استقلال و قطع وابستگی از بیگانگان اعلام کردند و پس از پیروزی انقلاب هم به عنوان یکی از اصول اساسی در سیاست خارجی و به صورت یک هدف آن را پیگیری کردند. (رنجبر، ۶۲ ـ ۶۴)
با این پیش زمینه امام خمینی از همان آغاز نهضت با تکیه بر مبانی قرآنی و دینی، اعتقاد داشت استقلال از حقوق اولیه بشر و ارزش حیاتی دارد؛ حتی کشته شدن در راه کسب استقلال کشور را بالاترین افتخار خود می دانست. (صحیفه امام، ج ۱، ص ۲۴۰؛ ج ۴، ص ۱۲۳؛ ج ۶، ص ۲۱۹)


استقلال در اسلام
بر مبنای اندیشه اسلامی، سلطه گری و سلطه پذیری هر دو نفی شده است. یعنی جامعه و نظام اسلامی، نه در پی سلطه بر دیگران است و نه سلطه قدرت های استعماری را می پذیرد. به ویژه نفی سلطه کفار از جامعه اسلامی، افزون براین که از آیات قرآن و سنت ائمه معصومین(ع) برداشت می شود، عقل و تجربه تاریخی نیز برآن صحه می گذارد. درست است که قرآن واژه استقلال را به روشنی بیان نکرده؛ اما مفاهیمی که دربرگیرندة معنای استقلال باشد، در آیات گوناگونی آمده است. مانند: عزت مسلمانان (نساء، ۱۳۹؛ فاطر، ۱۰؛ منافقون، ۸)، نفی سبیل کافران (نساء، ۱۴۱)، نپذیرفتن سلطه و سرپرستی کافران (مائده، ۵۱)، بی میلی و بی اعتمادی به کافران (هود، ۱۱۳)، روی پای خود ایستادن (فتح، ۴۸) و آیاتی که دشمنی کافران و مشرکان با مسلمانان را گوشزد کرده و خواستار هوشیاری مسلمانان در برابر نقشه ها و توطئه های آنان شده است. (بقره، ۱۰۵؛ آل عمران، ۱۱۸؛ توبه، ۸) از بین این سفارش ها، امروزه قاعدة نفی سبیل (نساء، ۱۴۱) از اهمیت ویژه ای برخوردار است و تا زمانی که سلطه، برتری و غلبة بیگانگان در جوامع اسلامی وجود دارد، این اصل نیز همچنان برتری خود را حفظ خواهد کرد. فتوای امام خمینی در تحریم هرگونه دوستی و روابط تجاری با دیگر کشورهای سلطه گر درصورتی که تهدید و تحدیدی برای حوزة اسلام و مسلمانان باشد و خطر چیره شدن اجانب را به لحاظ سیاسی یا غیرسیاسی دربرداشته باشد؛ ولو با مقاومت منفی (تحریرالوسیله، ۳۷۹) در همین راستا است.
امام خمینی که در رهبری انقلاب اسلامی جز منطق اسلام منطق دیگری را به کار نبرده و عدالت، آزادی و استقلال را تنها در سایه اسلام جستجو و تبیین می کرد، اصل استقلال را از بنیادهای اساسی اسلام می دانست؛ و بر این باور بود قوانین اسلام از یک سو به روشنی مداخله در امور ملت های دیگر را منع کرده (صحیفه امام، ج ۴، ص ۲۴۲ـ۲۴۳)؛ و از سوی دیگر مسلمانان را از پذیرش هرگونه سلطه نهی می کنند. (همان، ج ۱۶، ص ۳۴) تعریف ایشان از منافع ملی، تنها کشور ایران را در برنمی گرفت و معتقد بود منافع همة ممالک اسلامی به هم پیوند خورده است و تفرقه و جدایی امت مسلمان، به نفع سلطة استعمار خواهد بود. (همان، ج ۱۳، ص ۱۳۳)
استقلال از دیدگاه امام خمینی
استقلال طلبی و نفی وابستگی و مقابله با استعمار و سلطه خارجی، در کنار مقابله با استبداد و ظلم داخلی به عنوان یکی از ارکان اصلی مبارزه در دروان انقلاب اسلامی، و اصول سیاست داخلی و خارجی نظام جمهوری اسلامی، بارها و بارها در آثار امام خمینی آمده و بر آن تأکید شده است. ایشان بی هیچ مبالغه و اغراق بیش از هزار بار در مواضع سیاسی دوران حیات خویش مستقیم به مسئله استقلال به عنوان یکی از اصول و آرمان های انقلاب اسلامی و البته به عنوان یک نیاز اصلی برای سایر کشورهای جهان اسلام پرداخته اند. تنها، واژه استقلال بدون مشتقات و واژگان هم معنای آن، نزدیک به نهصد بار در بیانات، نامه ها، پیام ها و... امام خمینی که در صحیفه امام مندرج است، مورد تأکید قرار گرفته است.


واژه استقلال، سیزده بار در وصیت نامه ایشان به کار رفته است و این مفهوم و زیرمجموعه های آن نزدیک به چهل بار در وصیت نامه امام خمینی مورد توجه و تأکید شده است. ازجمله مفاهیم و تعابیری که در ادبیات ایشان در تبیین استقلال استفاده شده، می توان به خودکفایی، نفی وابستگی، نفی سلطه غرب و شرق، نفی شرق زدگی و غرب زدگی اشاره کرد.
رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار نظام اسلامی ایران، یکی از عوامل و دلایل مهم مخالفت خود با رژیم پهلوی را وابستگی شاه به ابرقدرت ها و اربابان خارجی خود عنوان می کرد؛ و خواستار پایان دادن به رابطه ذلت بار آن رژیم با ابرقدرت ها و دولت های زورگو و زیاده خواه و بازگرداندن عزت و مجد اسلامی به کشور بود. امام خمینی استقلال و آزادی را از آرمان های اساسی و اولیه قیام از همان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ معرفی می کند و همواره بر عدم وابستگی قیام مردمی ملت ایران به ابرقدرت های شرق و غرب تأکید کرده و می فرمود: «تمام انقلاباتی که واقع شده است، یک وابستگی به شرق و غرب داشته است... لکن انقلاب ایران، انقلاب غیروابسته است... نظیر انقلاباتی که در طول تاریخ به دست انبیا انجام می گرفت که وابستگی در کار نبود، الّا یک وابستگی و آن وابستگی به مبدأ وحی و وابستگی به خدا.» (صحیفه امام، ج۱۵، ص۱۴۶) جایگاه استقلال ملی در اندیشه امام خمینی به اندازه ای ارزشمند و مهم بود که به همراه اصل آزادی، در کنار اسلام، به عنوان اصل تفکیک ناپذیر، به قانون اساسی جمهوری اسلامی وارد شد و حفظ استقلال وظیفه آحاد ملت و دولت و کارویژه اصلی سیاست کشور تلقی گردید. (اصل ۹ قانون اساسی)


بااین حال مفهوم و مقوله «استقلال» با همه سادگی اولیه اش، مفهومی گسترده و دارای مراتب گوناگون و پیچیده ای است. اگرچه وقتی سخن از استقلال باشد، ذهن شنونده پیش از هر چیز به سراغ مفهوم بی نیازی اقتصادی می رود؛ اما گستره مفهوم استقلال موضوع های دیگری نظیر استقلال فرهنگی، سیاسی را نیز شامل می شود که به هرکدام اشاره کوتاهی می کنیم.


الف ـ استقلال فرهنگی
استقلال فرهنگی به نوعی با هویت ملی جامعه پیوند خورده است. «هویت» در حقیقت به معنی «چه کسی بودن » است که برخی از عوامل و گوهرهای پدیدآورنده آن عبارت اند از: دین و آئین ، زادگاه و سرزمین ، تاریخ، باورهای دینی، سنت ها و ارزش ها، باورها و رفتارها، دانش و فنون ، خودآگاهی و خودیابی که در حقیقت محصول و برآیند درک ما از عناصر پیش گفته است. پس «هویت» مجموعه ای از تعلقات مادی و معنوی انسان است که اصول آن از قبل شکل گرفته اند. شناخت و باور به ریشه های تاریخی ، اعتقادی، ادبی، زبانی و قومی بر هویت فرد یا جامعه تاثیرگذار بوده و می تواند فرد یا اجتماع را سرخورده یا سرافراز سازد. نگاه به گذشته با چشم اندازی امیدوارانه به آینده، می تواند در انسان ها شور و شوق آفریده؛ و آنان را به سوی شناخت هویت شان برانگیزد و در این راه یاری رساند. از سوی دیگر اگر تمام یا بخشی از گذشته و تاریخ و ادبیات و زبان و عقاید دینی را از یک فرد یا یک اجتماع بگیرند آن فرد یا اجتماع دیگر هیچ چیز با ارزشی نخواهد داشت تا به آن ببالد. دراین صورت است که زمینه های پذیرش هویت های بیگانه با خویش یا فرهنگ های دیگر را خواهد یافت و این نقطه آغاز تحولات فرهنگی و سرگشتگی هویت هاست.
با توجه به همین نکته است که استثمارگران هماره و پیش از هر حرکتی کوشیده اند تا هویت و استقلال فرهنگی میزبانانشان را متزلزل کنند و اندک اندک هویت دیگری را جایگزین کنند که حاصلش با منافع آنان در تضاد و تعارض قرار نگیرد.
بااین نگاه استقلال فرهنگی به معنی درک صحیح از عوامل تشکیل دهنده هویت فرهنگی یک جامعه و کنشی خودآگاه در برابر سایر فرهنگ هاست. به نوعی که اصالت ها و ارزش های فرهنگ خودی را حفظ کرده و پشتوانه حیات جمعی قرار می دهد؛ و موجب می شود افراد آن جامعه در مقابله با سایر فرهنگ ها احساس وادادگی و سرسپردگی نکرده و در عین حفظ اصول هویت مستقل خویش با سایر فرهنگ ها به تعاملی دو سویه روی آورد.
امام خمینی از آغاز مبارزات بر این حقیقت پای می فشردند که از خود بیگانگی و مرعوب شدن در برابر تبلیغات پرطمطراق بیگانگان موجب نفی هویت جمعی می شود و مرعوب شدن در برابر فرهنگ وارداتی زمینه فقدان استقلال در موضوعات دیگر را نیز شامل می شود. از دیدگاه ایشان هیچ ملتی نمی ‏تواند استقلال پیدا بکند الّا اینکه‏ خودش‏، خودش را بفهمد. مادامی که ملت ها خودشان را گم کردند و دیگران را به جای خودشان نشاندند، نمی ‏توانند استقلال پیدا کنند. کمال تأسف است که کشور ما که حقوق اسلامی و قضای اسلامی و فرهنگ اسلامی دارد، این فرهنگ را، این حقوق را نادیده گرفته است و دنبال غرب رفته است. همچو غرب در نظر یک قشری از این ملت جلوه کرده است که گمان می‏کنند غیر از غرب هیچ خبری در هیچ جا نیست. و این وابستگی فکری، وابستگی عقلی، وابستگی مغزی به خارج، منشأ اکثر بدبختی های ملت ها و ملت ماست. (ر.ک: صحیفه امام، ج۱۲، ص۴)
امام خمینی با گواهی به این که رأس همه اصلاحات، اصلاح فرهنگ است، ازجمله دستاوردهای انقلاب اسلامی را برقراری فرهنگ مستقل در جامعه توسط دانشگاه مستقل و حوزه مهذب می دانست. (ر. ک: همان، ج ۱۳، ص ۲۰۶ و ۲۰۹) از مظاهر این استقلال می توان به استقلال فکری، رهایی از استعمار فکری و جایگزین ساختن مغز تفکر استقلالی (ر. ک: همان، ج ۱۰، ص ۲۳۹) اشاره کرد.
امام خمینی معتقد است غرب در پی استیلای فرهنگی خویش بر شرق است و این استیلا نظم فرهنگی جامعه شرقی را برهم خواهد زد. از نگاه ایشان باید اصلاح یک جامعه را از اصلاح فرهنگی آن جامعه آغاز کرد. ازاین رو غرب ستیزی منطقی و عقلانی و با در نظر گرفتن منافع ملی، همواره مدنظر امام خمینی بود و تأکید می کرد: «بالاخره باید فرهنگ متحول بشود به یک فرهنگ سالم، به یک فرهنگ مستقل و یک فرهنگ انسانی.» (همان، ج ۶، ص ۳۹۶)
در همین راستا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اقدام هایی مانند انقلاب فرهنگی، دگرگونی نظام آموزشی از سطوح ابتدایی تا عالی، نظارت گسترده بر مطبوعات و رسانه های گروهی با هدف کسب استقلال فرهنگی صورت گرفت.


ب ـ استقلال سیاسی
از دیدگاه روابط بین الملل، کشوری دارای استقلال کامل سیاسی است که واجد دو صفت باشد: ۱. آزادی در وضع قوانین داخلی و اجرای آن، به گونه ای که در این امر با دیگر قدرت ها مشترک نباشد و قدرت های دوست و دشمن توان تأثیرگذاری نداشته باشند. دولت در اتخاذ تصمیم و ایجاد حق و تکلیف برای مردم حاکم مطلق باشد؛ ۲. صلاحیت پذیرش تعهدات بین المللی و آزادی عمل در انعقاد قراردادهای دوجانبه و یا چندجانبه را در سطح جهانی داشته باشد. اختیار و ابتکار در تعیین و اداره روابط با دیگر کشورها را دارا باشد. (علی بابایی، ص ۲۳؛ عمار، ص ۱۲۲)
امام خمینی اصل استقلال سیاسی و ملی را یکی از قوانین بنیادی اسلام دانسته و معتقد بود هیچ کشوری حق مداخله در امور کشور دیگر را ندارد. (صحیفه امام، ج ۴، ص ۲۴۲ـ۲۴۳) بر مبنای قوانین اسلامی، مسلمین نباید تحت سیطره کفار باشند (همان، ج ۱۶، ص ۳۴) و دفاع از کیان اسلام و مسلمین و وحدت کلمه همه مسلمانان، از اصول مهم دستیابی به استقلال سیاسی است. (همان، ج ۱، ص ۳۳۶؛ ج ۱۸، ص ۹۴) ایشان برای استقلال سیاسی دو مرحله قائل بود. مرحلة نخست، رهایی و آزادی از حیطة حاکمیت و سلطة سیاسی تحمیل شده از سوی مستکبران بر ملت های دیگر؛ مرحلة دوم به دست گرفتن سرنوشت سیاسی و ادارة جامعه و رهبری آن به سوی آرمان های پذیرفته شده، بدون دخالت و سلطة بیگانگان. (همان، ج ۳، ص ۴۶۸؛ ج ۹، ص ۲۵؛ ج ۱۸، ص ۱۹۱)
امام خمینی که وابستگی را موجب ذلت و سرافکندگی ملت دیده و همواره برای رفع آن و نیل به استقلال توصیه می کرد (همان، ج ۱۳، ص ۲۸۱؛ ج ۱۶، ص ۲۴۰؛ ج ۱۸، ص ۱۳۲؛ ج ۱۹، ص ۳۴۲)؛ به لحاظ نظری، برای تحقق استقلال در جامعه اسلامی اصل نه شرقی و نه غربی را به معنای عدم پذیرش سلطه از سوی هر قدرتی مطرح کرد. (همان، ج ۱۶، ص ۳۸۹؛ ج ۱۷، ص ۵۹ و ۱۲۹؛ ج ۲۱، ص ۱۵۵) از نظر ایشان استقلال زمانی در جامعه تحقق می یابد که هیچ وابستگی فکری و عملی به بیگانگان نباشد و آنها نتوانند در مقدرات جامعه نقشی داشته باشند یا آسیبی به جامعه وارد کنند. بااین حال حفظ تمدن و ارتباط با بیگانگان تعارضی با استقلال ندارد. (همان، ج ۵، ص ۲۶۴؛ ج ۱۰، ص ۵۳؛ فوزی)
پس می توان گفت از دیدگاه حضرت امام منظور از استقلال سیاسی اراده آزاد تصمیم گیری ملت برای تعیین سرنوشت خود و عدم سلطه یا دخالت اجانب در سرنوشت مردم ایران بود. از مصادیق این استقلال می توان به مبارزه و ایستادگی ملت در برابر قدرت های زمان و وابستگان خارج و داخل آنها و عدم اتکا به یکی از قطب های شرق و غرب و پیمودن صراط مستقیم اشاره کرد.


ج ـ استقلال اقتصادی
اقتصاد یکی از اساسی ترین بنیادهای زندگی این جهانی بشر است که نقش مهمی در استقلال کشور دارد. استقلال اقتصادی آزادی انتخاب راه برای توسعه کشور و استقرار آن است، چنان که احتمال سلطه اقتصادی از طرف یک یا چند کشور و نیز خروج قسمتی از درآمد ملی کشور بدون ورود ارزشی معادل آن را نفی کند. (آقا بخشی، ۲۰۵)
استقلال اقتصادی است که آرمان کلیدی انقلاب اسلامی یعنی عدالت را تحقق می بخشد. امام خمینی استقلال اقتصادی را برچیدن بساط غارتگری و چپاولگری های استعمار و وابستگان سرسپرده آنان می دانست و معتقد بود برای رسیدن به این هدف باید با تحول اساسی در اقتصاد کشور به خودکفایی و بی نیازی برسیم. (صحیفه امام، ج ۱۰، ص ۴۳۳؛ ج ۱۱، ص ۱۸۷ و ۴۰۲؛ ج ۱۳، ص ۳۹۶) همچنین باور داشت با اتکا بر نیروهای داخلی و وجود عناصری مانند اعتماد به خدا و اتکال به نفس می توان به استقلال اقتصادی هم رسید. ایشان بر استقلال اقتصادی به عنوان یک ضرورت تأکید می کرد تا آنجا که این استقلال را حتی با تحمل هزینه اجتماعی محاصره اقتصادی، سودمند می دانست. (همان، ج ۱۴، ص ۱۱۵ـ۱۱۶؛ ج ۱۵، ص ۵۱۷؛ ج ۱۷، ص ۶۲)


نتیجه
استقلال و نفی سلطه و وابستگی، یکی از ارکان مهم مکتب امام خمینی و از محکمات و اصول ثابت اندیشه ایشان محسوب می شود.
استقلال طلبی و نفی وابستگی و مقابله با استعمار و سلطه خارجی در کنار مقابله با استبداد و ظلم داخلی، یکی از ارکان اصلی مبارزه در طول دوران انقلاب اسلامی بود که بارها و بارها در بیانات امام خمینی بر آن تأکید شده است. ایشان بدون هیچ مبالغه و اغراقی، بیش از هزار بار در مواضع سیاسی سه دهه مبارزه و رهبری خویش (سال های ۱۳۳۸ تا ۱۳۶۸)، در سخنرانی های گوناگون، مستقیماً به مسئله استقلال به عنوان یکی از اصول و آرمان های انقلاب اسلامی پرداخته است. خود واژه استقلال بدون مشتقات و کلمات مترداف و هم معنای آن، نزدیک به نهصد بار در بیانات، نامه ها، پیام ها و... امام خمینی تکرار شده است. در وصیتنامه سیاسی ـ الهی خود سیزده بار به طور مستقیم و نزدیک به چهل بار غیر مستقیم به آن اشاره کرده اند و در وصیت نامه حضرت امام رحمة الله علیه مورد توجه و تأکید قرار گرفته است.

. انتهای پیام /*