پرتال امام خمینی: مصاحبه ۴۲ / محمد علی رحمانی:

حجت الاسلام والمسلمین محمد علی رحمانی از شاگردان امام خمینی (س) است که سابقه فرماندهی بسیج مستضعفین را نیز در کارنامه خود دارد، او همچنین نماینده رهبری در نیروی انتظامی بوده و از اعضای موسس مجمع روحانیون مبارز است. حجت الاسلام والمسلمین رحمانی از مبارزان علیه رژیم پهلوی بوده و پس از تبعید امام خمینی (س) به ترکیه، در سال ۱۳۴۴ از ایران خارج شده و راهی نجف شد و در آنجا علاوه بر ادامه تحصیلات حوزوی به مبارزین پیوست. حجت الاسلام و المسلمین رحمانی پیش از پیروزی انقلاب ارتباط نزدیکی با بیت امام خمینی (س) از جمله مرحوم حاج آقا مصطفی و حاج احمد آقا داشته، و با شهید محمد منتظری در راه مبارزات علیه رژیم شاه همراهی کرده است. او در جریان مبارزات بارها تحت تعقیب عوامل ساواک قرار گرفته و دستگیر شد. 

با توجه به سابقه رفاقت دیرینه جنابعالی با مرحوم حاج احمد آقای خمینی از دوران نجف، علاقمندیم درباره نحوه آشنایی شما با ایشان بشنویم.
حضرت حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی، دانشمندی بزرگ و سیاستمداری مورد تأیید رهبر کبیر انقلاب اسلامی و ناشر افکار و اندیشه های تابناک امام امت بودند و در این روزها به سالگرد ارتحال جانگداز ایشان نزدیک می شویم. حاج احمد آقا یادگار امام و مورد تأیید حضرت امام بودند.

حاج احمد آقا با تأسیس مرکز نشر و آثار حضرت امام رضوان الله علیه برای امت اسلامی و برای مستضعفین جهان خطوطی از دیانت و سیاست امام امت را برای رهبری جهان اسلام و مخصوصا کشور عزیزمان جمهوری اسلامی ایران ترسیم کردند.
همه می دانند احمد آقای خمینی رضوان الله علیه دومین فرزند ذکور امام امت در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۲۴ متولد شدند. ایشان فرزند یک مرجع عالیقدر و یک مجتهد عالی مقام هستند که از همان آغاز حضور در حوزه علمیه قم در محضر اساتیدی همچون مرحوم آیت الله العظمی حائری تلمذ کردند.
با شروع نهضت، حضرت امام و آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی رضوان الله علیه به ترکیه تبعید شدند. پس از تبعید امام از انظار کسانی که در منزل امام ارتباط داشتند و از فضلاء و متدینین و بزرگانی که بودند متوجه شدند این فرزند حضرت امام، احمد آقا چطور در این حوزه علمیه باید باشد و چه راهی را باید طی کند تا اینکه چراغ و شمع منزل برافروخته انقلاب اسلامی و مشعل فروزان انقلاب اسلامی شود. لذا حاج احمد آقا از همان سنین نوجوانی در حوزه علمیه قم مشار بالبنان بود و لذا شخصیت های بزرگی هم با اشاره امام از همان اول سعی کردند مراقب باشند که ایشان علاوه بر تحصیلات جدید، در زمینه های حوزوی نیز وارد شوند.
اما نخستین بار من ایشان را به همراه چند نفر از دوستان روحانی در شهر نجف ملاقات کردم. ظاهرا ایشان قاچاقی به عراق آمده بودند. من ایشان را تا آن زمان ندیده بودم. در آنجا دوستان به من گفتند که این جوان که لباس شخصی بر تن دارد و همراه آقایان و طلاب تهرانی به مسجد کوفه آمده است، حاج احمد آقا فرزند امام هستند. وقتی که فرزند برومند امام در حدود سال ۴۵ وارد نجف اشرف شدند، لباس شخصی بر تن داشتند. من مشتاقانه به منزل حضرت امام رفتم و در محل بیرونی بیت حضرت امام، ایشان را به عنوان اینکه دومین فرزند امام است زیارت کردم.
بنا به توصیه حضرت امام، ایشان به ایران برگشتند، ظاهراً مشکلاتی برای ادامه تحصیل در دانشگاه به وجود آمده بود، حضرت امام فرموده بودند که دوست دارم ایشان ملبس به لباس روحانیت بشوند و به کلی وارد تحصیلات حوزوی بشوند و من در بیرونی منزل حضرت امام در نجف از مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی شنیدم که فرمودند: احمد ما هم رفت که مشغول تحصیل شود و به کسوت روحانیت ملبس گردد و خیلی هم خوشحال بودند. من خدمت حاج آقا مصطفی بودم که ایشان به من فرمودند آقای رحمانی! خوشبختانه اخوی در مدتی که در ایران بوده است علیرغم فشارهای بسیار بنا به توصیه پدر و من وارد سلک روحانیت شده اند و درس طلبگی را با جدیت شروع کرده اند و مقدمات را نزد اساتید خوبی طی کرده اند و خوشحال هستم که این خبر را به شما بدهم که امام در اینجا بر سر اخوی عمامه گذاشتند و ملبس به لباس روحانیت شدند. من و رفقا از این قضیه بسیار خوشحال شدیم. امام و حاج آقا مصطفی به خواسته قلبی خودشان رسیده بودند. حاج احمد آقا با اشاره و توصیه امام، تحصیلات حوزوی خود را شروع کردند و توسط امام معمم شدند. حاج آقا مصطفی با یک شادمانی زاید الوصفی به من فرمودند شما خواهید دید که اخوی یک روحانی برجسته و خدمتگزار صدوق مکتب اهل بیت خواهند شد. و این طبیعی بود زیرا احمد آقا در دامن پدری چنان باشخصیت تربیت شده بود. پدری که چه در زندگی شخصی و چه در زندگی خانوادگی و چه در رابطه با خالق متعال و خلق الهی، تکیلف مدار بود. از سوی دیگر در دامان مادری پرورش یافته بودند که از دانش و بینش بالایی برخوردار بودند و از نظر شخصیت خانوادگی در سطحی بودند که توانستند همسر و همدم و انیس و مقلد شخصیتی همچون امام خمینی باشند. اگر کسی کتاب «یک قرن زندگی پرماجرا» بانوی انقلاب اسلامی را مطالعه کند متوجه می شود این کتاب توصیفی است از زندگی که این بانو با حضرت امام داشتند. به حق ایشان بانوی بزرگ انقلاب و اسوه صبر و استقامت هستند. ایشان در مسیر پیروزی انقلاب با امام همراه بودند و سختی های بسیاری را برای رضا خداوند چه در ایران در آغاز انقلاب و چه در عراق که ما مطلع هستیم متحمل شدند. مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی همیشه از شأن تربیتی مادر در تربیت فرزندان تعریف می کردند و می فرمودند واقعا اخوی و من در کانون دانش و تقوا و معرفت و اخلاق و دیانت و سیاست پرورش یافتیم.
از همان وقتی که حاج آقا مصطفی را در نجف دیدم و بعدها که مرحوم حاج احمد آقا را در محل بیرونی بیت حضرت امام ملاقات کردم شیفته تربیت و شخصیت آنها شدم. زمانی که مرحوم حاج احمد آقا از ایران به نجف آمدند برای من معلوم بود که ایشان در یک افق دیگری حرکت می کند و آینده روشنی در پیش روی دارد. بار دوم که به عراق آمدند من و دیگر دوستان از جمله حجت الاسلام آقای دعائی با ایشان ملاقات کردیم. باید این نکته را بگویم که رفت و آمد ایشان به نجف صرفا جنبه ملاقات با خانواده نبوده است. اولین باری که ایشان را در کوفه و در بیت امام ملاقات کردم با لباس شخصی بودند. بار دوم زمانی که مجددا به عراق بازگشتند خوشبختانه ملبس به لباس روحانیت شده بودند.
در هر دو مرتبه که حاج احمد آقا به ایران بازمی گردند توسط ساواک دستگیر می شوند. مخصوصا دفعه دوم که با لباس روحانیت به ایران برگشته بودند ساواک در حوزه تحقیق کرده بود که بله ایشان در محضر اساتید بزرگ، تحصیلات مقدماتی حوزوی را انجام داده است و متوجه شدند که هدفشان از این سفرها زیارت نبوده است. لذا ایشان را تمام وقت زیر نظر داشتند. بنابراین ساواک حاج احمد آقا را به محض بازگشت از عراق در هشتم تیر سال ۱۳۴۶ در قصر شیرین دستگیر و مدت ها زندانی کرد. آقای ناطق نوری و شخصیت های دیگری که همزمان با ایشان در زندان بودند در خاطرات خود از گرفتاری ها و سختی هایی که برای ایشان در مدت زندان پیش آمد صحبت کرده اند.
آغاز فعالیت، همکاری نزدیک و دوستی من با ایشان به سال ۵۱ بازمی گردد. در این سال حاج احمد آقا به همراه همسرشان خانم دکتر فاطمه طباطبایی و فرزند گرامیشان حسن آقا که تقریبا چند ماهی از تولدش نگذشته بود به نجف آمدند. حاج احمد آقا در سال ۱۳۴۸ با دختر آیت الله سلطانی طباطبایی ازدواج نمود. انتخاب اسم سید حسن آقا توسط حضرت امام صورت گرفت. همه اینها در ایران بود ولی وقتی که یک روز به بیرونی حضرت امام رفته بودیم متوجه شدیم حاج احمد آقا به عراق و زیارت عتبات مشرف شده و در محضر حضرت امام هستند. آن روز در بیرونی بیت حضرت امام با حاج احمد آقا ملاقات کردم و در واقع آغاز دوستی و رفاقت و همنشینی من با ایشان از آن روز شروع شد. من مثل بقیه دوستان در بیرونی نشسته بودم، با ایشان احوالپرسی کردم و به حاج آقا مصطفی چشم روشنی دادیم. نزدیک ظهر بود که حاج آقا مصطفی مرا صدا زدند و گفتند که امام امر فرموده اند که شما با احمد آقا در مسائل و درس های حوزه بحث داشته باشید. به فاصله یک ساعتی که همه برای خداحافظی بلند شده بودند ایشان به نزد من آ مدند و در نهایت تواضع و فروتنی گفتند امام امر فرموده اند که ما با هم بحث داشته باشیم. برنامه بحث مدتی روی مکاسب بود. البته ایشان مقداری از مکاسب را در محضر آیت الله رضوانی خوانده بودند. از همان جا مباحثه را شروع کردیم. طبیعتا این مباحثه فقط جنبه های علمی و حوزوی نداشت بلکه آغازی بود برای آشنا شدن با فعالیت های سیاسی، اجتماعی، انقلابی و برنامه ریزی برای یک سلسله کارهای دیگر. با حضور احمد آقا و همچنین شهید بزرگوار حجت الاسلام والمسلمین محمد منتظری، یک تحول بنیادین در من و دیگر دوستان ایجاد شد. ایشان دوستان را دسته بندی کردند که هر کدام روی چه مسائلی کار کنند. یک عده راجع به انقلاب ایران کار می کردند. یک عده ای برای انتقال اطلاعیه ها و بیانیه ها کار می کردند. معلوم شد ایشان بعد از تبعید حضرت امام و حاج آقا مصطفی، در مدتی که در ایران بوده اند، با توجه به جایگاه و اساتید و معاشرت هایی که داشتند ارتباطات گسترده ای با شخصیت ها و بزرگان برقرار کرده بودند. بیت شریف حضرت امام، مرکز و کانون نهضت بودند. حاج احمد آقا سفرهای پرخطری داشتند و مخصوصا از زمانی که ملبس به لباس روحانیت شدند با چهره های برجسته و عناصر برجسته انقلاب ارتباط برقرار کردند و حامل پیام های آنها برای حضرت امام بودند. من توسط ایشان با شخصیت های برجسته همچون آیت الله هاشمی رفسنجانی و آیت الله مرتضی مطهری و آیت الله العظمی منتظری و آیت الله ربانی و آیت الله طالقانی شدم. ایشان در استان های مختلف شخصیت های بزرگی مثل آیت الله طاهری و بزرگان دیگری را سازماندهی کردند و یک اتحادی بین مبارزین و بزرگان به وجود آوردند.
من اواخر سال ۵۱ مباحثاتم را با ایشان شروع کردم. حاج احمد آقا در کلاس درس حضرت امام و مباحث آیت الله حاج آقا مصطفی شرکت می کرد.دوستانی همچون حضرات آقای دعایی، آقای سجادی، آقای محتشمی و آقایان دیگر نیز با ایشان همکاری داشتند.
از همان اول متوجه شدم که ایشان واقعا از نظر علمی و عاطفی تحت تربیت امام امت بودند. بسیار ملتزم و مقید بودند که همه اوامر امام را به اجرا درآورند. حاج احمد آقا برایم تعرف می کردند آقا به من فرمودند: «حالا که وارد این سلک شده ای دوست دارم وقتی در جمع فضلا می نشینی مستمع نباشی بلکه باید طوری درس بخوانی که حرف و مطلب برای گفتن داشته باشی. در مورد تهذیب اخلاقی هم باید یک طلبه مهذّبی باشی». حرف هایی که گاهی اوقات درباره ایشان زده می شد اصلا درست نیست. حاج احمد آقا همواره یک انسان با ایمان، متعهد، استوار و فاضل بودند و من این را در سال های متمادی رفاقت با ایشان دیده بودم. ایشان اساتید خوبی در سطح و خارج داشتند، هم بحثان خوبی داشتند، در زمینه فلسفه اساتید خوبی داشتند و زمانی که به عراق تشریف آورند معلوم بود که واقعا یک فرد مهذّبی هستند. هرگز ندیدم که وارد مسائل و اختلافات حوزه شود. همواره به پیش بردن نهضت می اندیشید و با شخصیت های مؤثر در انقلاب فعالیت هایی داشت.
حاج احمد آقا وقتی که به عراق آمدند یک سازماندهی خوبی انجام دادند و جنبش جدیدی بین رفقای ما که در خدمت حضرت امام بودیم ایجاد شد. من در سال ۵۳ برای انجام مأموریتی به ایران آمدم که متأسفانه مشکلاتی برای من ایجاد شد و ممنوع الخروج شدم. حاج احمد آقا در سال ۵۴ به ایران آمدند. امام به ایشان توصیه کرده بودند حتما با من دیدار داشته باشند. نامه حاج آقا مصطفی خطاب به من موجود است که در آن فرموده بودند من باید به هر کیفیتی به نجف بازگردم. اما اگر ممکن نشد می بایست در مشهد یا قم مستقر شوم و نظر آقا بر این امر بود. احمد آقا در سال ۵۴ که از نجف به ایران آمدند به دنبال من به شهرستان رفته بودند و من به قم رفته بودم. بنابراین همدیگر را ملاقات نکردیم. قرار گذاشتیم در سفر دیگری که به قم تشریف می آورند همدیگر را ملاقات کنیم. در سفر بعدی که از نجف بازگشتند درباره مسائل و مشکلات کاری نجف با هم گفتگو کردیم. ایشان به من گفتند آقا دستور داده اند در قم به بحث های علمی خود ادامه دهیم پس شما باید به قم بیایید و ثانیا اگر علاقمند باشید به فعالیت ها و کارهای انقلابی ادامه دهیم. گفتم: بله حتما. حاج احمد آقا در یک منزلی که از قبل پایه گذار آن مرحوم آیت الله منتظری بودند مرکزی را تأسیس می کنند که کلیه بیانیه ها، اعلامیه ها و حوادث ۱۵ خرداد و مسائل مختلف در آنجا صورت می گرفت. من از سال ۵۵ به این محل ملحق شدم و با هم همکاری داشتیم تا آنکه ایشان به نجف بازگشتند.
کار انتشار بیانیه ها و اعلامیه ها به من و حجت الاسلام والمسلمین واحدی نجف آبادی که الان در نجف آباد هستند و از فضلا هستند سپرده شد. ما در آن محل مستقر شدیم و کلیه کارهای مربوطه را انجام می دادیم و اعلامیه ها را تنظیم می کردیم. مرحوم حاج احمد آقا پیگیر کارها بود و تمام تلاش ها بر این بود که کارها به نحو احسن انجام شود. مرکز انتشارات تا زمان پیروزی انقلاب و استقرار حضرت امام در قم به فعالیت خود ادامه داد. در این اواخر و قبل از آنکه حضرت امام کسالت پیدا کند و به تهران بروند این مرکز به فعالیت خود ادامه می داد و تحویل خود ایشان شد.
حاج احمد آقا در این دوران در نهایت رازداری فوق العاده، امانت داری و تواضع و علیرغم همه سختی هایی که در نجف و بعد از آن متحمل شدند تمام تلاشش این بود که در مبارزات ایجاد وحدت و انسجام کنند و الحمدلله در این کارها موفق بود. ایشان همانند پدر بزرگوارشان، از اول به فکر محرومیت زدایی و کمک به محرومان در حد وسع خویش بودند. در نهایت اخلاص به وظایف و مسئولیت های خود عمل می کردند. در مسائل امور عبادی اخلاص داشتند. متعبد روشنفکری بودند که هرگز با مقدس مآب ها که نسبت به همه آنها شناخت داشتند کنار نیامدند. فوق العاده خاکی بودند. شما یک ذره تجملات در زندگی احمد آقا پیدا نمی کنید. بعد از انقلاب که حضرت امام در تهران مستقر شدند به قم آمدند و گفتند شما چرا به تهران نمی آیید. گفتم اگر اجازه دهید من به کارهای آخوندی بپردازم. گفتند امام فرموده است شما باید به تهران بیایید. من به تهران رفتم. من روزهای بسیاری را در دفتر امام در کنار ایشان بودم و تقریبا در تمام برنامه ها در کنار یکدیگر بودیم اما هرگز تبختری و تکبری از این که فرزند رهبر کبیر انقلاب هستند در ایشان ندیدم. از اینکه همه مسئولین می بایست برای ملاقات ها و رفت و آمدها با ایشان هماهنگ می کردند احساس شأنیتی برای خود نمی کردند. در زندگی هم واقعا عادی ترین زندگی را داشتند.


نحوه مدیریت ایشان در دفتر امام چگونه بود؟
کاملا به امور دفتر مسلط بودند و بسیار مراقب بودند خدای ناخواسته برای فردی شائبه ای مبنی بر تبعیض، گروه گرایی و اختلاف ایجاد نشود. همانطور که گفتم دفتر را به خوبی اداره می کردند. در همه امور مطیع امر امام بودند. از جمله کسانی بود که امام همیشه با آنها گفتگو داشت. جلسات هفتگی امام و بزرگانی همچون آیت الله هاشمی رفنسجانی و آیت الله خامنه ای را در دوران ریاست جمهوری ایشان و بعد از آن برعهده داشتند.
زمانی امام پیام دادند مجلس مراقب باشد که وحدت خودش را حفظ کند تا مبادا در مجلس اختلاف و چند دستگی ایجاد شود. کشور در حال جنگ است و مجلس می بایست درجهت پیشبرد انقلاب و مسائل انقلاب و جنگ و دفاع مقدس وظایف خود را به نحو احسن انجام دهد. حضرت امام توصیه کردند. دقیقا یادم نیست مرحوم آقای توسلی یا احمد آقا متن این پیام را در مجلس قرائت کردند. آقایی از مجلس که نام نمی برم طعنه آمیز گفته بود آیا امام می خواهند دهان ما بسته باشد؟ این حرف زده شد و عده ای نیز معترض شدند. در جواب گفته بود بله این مسائل مربوط به احمد آقا است یعنی احمد آقا این زمینه سازی را کرده است. این خبر به امام رسید. آقای هاشمی و آقای خامنه ای و دیگران عکس العمل تندی از خود نشان دادند. آن فرد متنبه شد و فهمید که کار اشتباهی کرده است و نباید چنین حرفی می زده است.
به دفتر امام مراجعه کرد و به احمد آقا زنگ زد و گفت من می خواهم خدمت شما و آقا برسم و از شما عذرخواهی کنم، قصدی نداشتم و می دانم حرف ناشایستی زده ام می خواهم برای عذرخواهی بیایم. من در جریان دقیق این قضیه هستم. حاج آقا احمد به امام فرمودند آقا فلانی می خواهد خدمت شما برسد. امام فرمودند لازم نیست اینجا بیاید، انسان باید رعایت تقوا کند. من تمام تلاشم آن است که در هیچ جا اختلافی بین نمایندگان نباشد تا کارها پیش برود. هدف من وحدت همه مسئولین است. ما در حال جنگ هستیم. من فرصت ملاقات ندارم.
حاج احمد آقا بالا آمدند و گفتند امام نمی خواهد به ایشان وقت ملاقات بدهد. دوباره پیش امام بروم.آقایان صانعی و توسلی و چند نفر دیگر حضور داشتند. به امام گفتند این آقا ذیل حرف هایی که زده عنوان کرده مربوط به من است. الان اگر شما اجازه ملاقات ندهید نمی گویند آقا ناراحت است و وقت ملاقات نمی دهد. فردا می گوید احمد در این امور دخالت می کند. شما که می دانید من ذره ای از فرمایشات شما تخطی نمی کنم. اما اگر الان به ایشان وقت ملاقات ندهید می گوید احمد اجازه نداده است. من از شما خواهش می کنم به او وقت ملاقات بدهید. امام فرمودند حالا که شما ناراحت هستید اجازه ملاقات می دهم. احمد آقا به آن شخص زنگ زد و گفت من از آقا اجازه ملاقات شما را گرفتم. آن آقا آمد، من نیز حضور داشتم. امام شدیدا به ایشان عتاب کرد و گفت شما تقوای سیاسی ندارید. ایشان استغفار کرده بود. امام فرمودند: خدا باید ببخشد! این چه کاری است که می کنید. امام با تندی با او برخورد کرده بودند و گفته بودند اگر کار دیگری ندارید بفرمایید. خلاصه آن آقا متوجه خطای خود شده بود و از امام خواهش کرده بود او را ببخشند. امام فرموده بودند این مسئله یک مسئله شخصی نیست. من شما را بخشیدم اما شما باید استغفار کنید تا خداوند شما را ببخشد. من برای خدا این توصیه ها را می کنم. این فرد در مراکز حکومتی چندین مسئولیت داشت. من احساس کردم شخصا با امام و احمد آقا مشکل داشت. وقتی بالا آمد در دفتر نشست و از احمد آقا تشکر کرد و گفت مرا ببخشید آقا خیلی ناراحت بودند. احمد آقا گفت من از امام خیلی خواهش کردم شما را ملاقات کند تا شائبه ای پیش نیاید که من نقشی داشتم. گفت من از شما معذرت می خواهم. چند دقیقه گذشت احمد آقا را کنار کشید و گفت من از شما یک خواهشی دارم. احمد آقا فرمودند بفرمایید. گفت من شنیدم این جلسات ضبط می شود. احمد آقا گفتند اصلا چنین چیزی امکان ندارد. من همین الان با التماس از امام خواستم که به شما ملاقات بدهند. من هیچ دخالتی در این ملاقات ها و عدم ملاقات ها ندارم. اما اینجا عمدا دخالت کردم که مبادا در ذهن شما شبهه ای ایجاد شود. امام فرمودند از نسبتی که به من و احمد دادید استغفار کن. مگر این را نگفت. گفت چرا؟ چرا فکر می کنی ما این را ضبط می کنیم. می خواست دست احمد آقا را ببوسد. این فرد تا سال ها بعد از احمد آقا زنده بود و مسئولیت داشت اما هر وقت من را می دید آن مسئله را یادآوری می کرد و می گفت احمد آقا مرد نازنینی بود. احمد آقا هر کاری می کرد از سر اخلاص می کرد. هر کاری می کردند امام به ایشان متذکر شده بودند که می بایست در همه امور خدا را در نظر بگیرد. امام وقتی مسئولیت بسیج را به من دادند مرا خواستند و به من فرمودند شما بسیج را معبد خودت بدان. من مقداری تأمل کردم. امام فرمودند: آقای رحمانی من به احمد سفارش کردم حال که از صبح تا شب در این دفتر است و تمام وقت کارهای مرا انجام می دهد قصد قربت کند و خودش را در محضر خدا ببیند که تمام آنات آن حسنه حساب می شود. با این تعبیر خواستند به من بفهمانند که وقتی محل کارت را محل عبادت بدانی همه آنات حضور در آن عبادت محسوب می شود و چون خالصانه تلاش کنی قطعا خداوند شما را کمک می کند و در امور پیروز خواهید شد. امام فرمودند من این توصیه را به احمد آقا کرده ام و گفته ام از صبح تا هر زمانی که در اینجا هستی قصد قربت کن چرا که تمام این ها عبادت حساب می شود. احمد آقا اینگونه تربیت یافته بودند. زندگی خاکی و به دور از هر تجملاتی داشتند. مدیری توانمند بودند. توصیه های امام را در همه زمینه ها چه در زمینه تحصیل و چه در زمینه تهذیب نفس و چه در زمینه حب دنیا، نصب العین خود قرار داده بودند. هیچ حرصی نسبت به دنیا و زخارف دنیا نداشتند. شما یک وجب زمین پیدا کنید که احمد آقا برای خودش خریده باشد.


به دیدگاه های سیاسی و عضویت حاج احمد آقا در مجلس خبرگان بعد از درگذشت امام اشاره بفرمایید.
حاج احمد آقا در طول مدتی که در حیات امام، اداره امور حضرت امام را انجام می دادند سعی داشتند حوائج مردم رفع شود. در یک کلام می توان گفت در خدمت مردم و خلق خدا بودند. آن چه که بیان کردم در توصیف روحیات ایشان بود. اما از نظر مسائل سیاسی؛ قرار شد من به خبرگان بروم و آیت الله خزعلی با من مصاحبه و گفتگوی علمی داشته باشند. من خدمت ایشان رسیدم. ایشان از من سؤال کردند با چه کسانی هم بحث بودید؟ من گفتم: با حاج احمد آقا. سؤال کردند در چه سالی؟ و سؤالاتی از این قبیل مطرح شد و من به تمام آنها پاسخ دادم. موضوعی مطرح شد که امام مخالف آن موضوع بودند. گفتم من در این زمینه نظر امام را قبول دارم زیرا ایشان مرجع و رهبر ما هستند و به هر حال من از نظر نظری این موضوع را قبول ندارم. بحث طولانی شد و یک دفعه ایشان اظهار محبت کردند و گفتند من یک مشکلی در ذهنم داشتم که آن حل شد. سؤال کردم مشکل چه بوده است؟ آیت الله خزعلی گفتند من علاوه بر تأییدات فضل و کمال احمد آقا، توصیه هایی از جانب آیت الله محمدی گیلانی و آیت الله سلطانی طباطبایی مبنی بر صلاحیت حضور ایشان در خبرگان دریافت کردم. یکی از کسانی که ایشان را تأیید کرده بودند من بودم. همواره پیش خودم و خدا می گفتم شما خودت که با احمد آقا گفتگو نکردید نکند فردای قیامت جوابی نداشته باشم. گفتم حالا چطور شد؟ گفت الان که با شما صحبت کردم و شما گفتید مباحث اصولی و اعتقادی با هم دارید و گفتید علیرغم مسائل و مشاغل سیاسی حضور ذهن عالی دارند و سطح را خیلی خوب خوانده اند و اساتید خیلی عالی داشته اند من خیالم راحت شد که آن امضایی که کردم بجا بوده است و ایشان واقعا استحقاق آن را دارند. احمد آقا به خاطر این که فرزند امام بودند در خبرگان راه نیافتند بلکه ایشان از نظر سیاسی و علمی شایستگی آن را داشتند و با بعضی از آقایان که در خبرگان حضور داشتند قابل مقایسه نبودند. ایشان همواره به همه ما توصیه می کردند که ما باید بر مدار فرمایشات حضرت امام حرکت کنیم و باید از هر کسی که برای ولایت فقیه انتخاب شد و ولی فقیه زمان شد اطاعت کرد. ایشان وظیفه خود را بعد از رحلت امام نیز انجام دادند و واقعا حق بزرگی بر نهضت و مردم و انقلاب دارند. بعد از رحلت امام سعی کردند مبادا کوچکترین انحرافی در خطوط ترسیمی حضرت امام و وصیت نامه الهی و سیاسی ایشان ایجاد شود. اگر جایی هم تذکراتی می دادند بجا بوده است. اگر جاهایی نسبت به حضور بعضی که صلاحیت حضور در برخی مناصب را نداشتند اعتراضی داشتند اگر احیانا مواردی بود در سطح بالا مطرح می کردند و نمی گذاشتند در پایین اختلافاتی به وجود بیاید. اگر حمایتی از دوستان انقلابی خود کردند به دلیل رفاقت و دوستی با آنها نبوده است بلکه بر اساس معیارهایی بود که در مکتب امام یاد گرفته بودند.
فرمایشات آیت الله هاشمی رفسنجانی و فرمایشات مقام معظم رهبری و فرمایشات شخصیت های بزرگ وقت را پس از رحلت ایشان دیدید. آیت الله مهدوی کنی می فرمودند ما بزرگترین پشتیبان انقلاب را با رفتن احمد آقا از دست دادیم. بنده خودم از آیت الله مهدوی کنی شنیدم که می فرمودند ما یکی از سالم ترین شخصیت های بزرگ انقلاب و یادگار امام را از دست دادیم و متأسفانه آنطور که باید و شاید قدرش را ندانستیم. آیت الله مهدوی کنی این حرف ها را به من زدند. این حرف ها، حرف های درستی است.
متأسفانه حاج احمد آقا به دلیل برخی مسائل در شرایطی قرار گرفته بودند که ناچار شدند مقداری خودشان را به حاشیه بکشانند. ارتحال حضرت امام تأثیرات روحی و روانی زیادی بر ایشان گذاشت. بعضی از افق های آینده را روشن نمی دیدند دقیقا همان چیزی که حضرت امام فرمودند. امام در آن نامه خطاب به احمد آقا فرموده بودند من نگران این هستم که آنهایی که با من مسئله داشتند از تو انتقام بگیرند. این فرموده صریح امام است و متأسفانه همین طور هم شد. عده ای بعد از رحلت امام گفتند ما باید به فلان مسئولیت می رسیدیم و احمد آقا نگذاشت. این حر ف ها نبود. امام هر کسی را بنا به تکلیفی که تشخیص می دادند معرفی می کردند. امام در بعضی مناصب آن جایی که خودشان نسبت به افراد شناخت نداشتند بنا بر معرفی افراد و بزرگانی همچون آیت الله العظمی منتظری و آیت الله هاشمی و همچنین بزرگان دیگری که در بطن انقلاب بودند عمل می کردند. حضرت امام به اعتبار اعتمادی که به این بزرگان داشتند به آنها مسئولیت می دادند. امام آنهایی را که می شناختند مستقیم بر سر کار می آوردند. تعریف هایی که امام از آیت الله هاشمی داشتند کسی برای امام نگفته بود. تعریف هایی که از آیت الله خامنه ای داشت کسی به امام گفته بود؟ این مطالبی که راجع به آیت الله العظمی منتظری آن وقت ها فرمودند که ایشان یک فقیه عالیقدر است مگر کسی به امام گفته بود؟ بنابراین اگر کسانی خدای ناخواسته بعد از رحلت امام زباندار شدند و خواستند که به حاج احمد آقا لطمه ای بزنند فقط عقده هایی بود که از شخص امام داشتند.

. انتهای پیام /*