پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۶۲۹/ مجتبی نامخواه*
واقعیت این است که انقلاب اسلامی مثل دیگر انقلابها، محصول پیدایش یک هویت جدید است. یعنی یک انسان جدید تلاش کرده و تکاپوی مستمر و تاریخی طی چند دهه داشته تا بتواند جهان جدیدی را خلق کند. به تعبیر فلسفی ما با یک آدم جدید مواجه هستیم که یک عالَم جدید را طلب میکند.
آنچه که هویت انسان انقلابی را ممکن کرده درگیری با رذیلتها است؛ که به او امکان خلق این فضیلت را داده است. پروژه فکری که در تلاشهای امام و متفکران انقلاب پیش میرفت، ایده جدیدی است که به این انسان انقلابی هویت بخشیده است. در واقع اگر بخواهیم با تعابیر امام صحبت کنیم، اسلام انقلابی به انسان ایرانی امکان این را داده که یک انقلاب درونی و باطنی پیدا کند و به موجودی غیر از چیزی که قبلا بوده تبدیل شود. لذا این ایده جدید زمینهای برای یک انقلاب انسانی پدید آورده است.
در نگاه متفکران انقلاب، خلق امر ملی یا مسأله عمومی محصول انقلاب اسلامی است. یعنی ما پیش از آن «امر ملی» یا انقلابهای ملی به یک معنا نداشتیم و حداکثر انقلابهای منطقهای بودند که به هم میپیوستند و «امر ملی» به واسطه انقلاب اسلامی به وجود میآید. همچنان که فوکو برای مشاهده انقلاب اسلامی به خیابانهای پایتخت و چند شهر دیگر آمده بود، تعجب میکرد و در نوشتههای او منعکس است که چطور با جامعهای مواجه هستیم که افراد با طبقات اجتماعی مختلف همه یک حرف، تقاضا یا ایده دارند و صورت تجسم یافته آن ایده، امام خمینی(س) میشود.
مسأله اصلی این است که چطور این انسجام به وجود آمده است؟ واقعیت این است که این هویت دو بُعد مهم دارد که توانسته این انسجام را ایجاد کند. اولین بعد آن تقابل و غیریت با تحجر و تجدد است. نه فقط در دوران نهضت بلکه در دوران نظام هم، نه تنها متفکران انقلاب بلکه شخص امام، درگیر با ایدههایی است که صورت کاملا مذهبی دارد. یعنی دعوت انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی را نباید لزوما دعوت به دینداری بیشتر ببینیم. در واقع دعوت انقلاب اسلامی به شیوه دیگری از دینداری است که از یک طرف به وضوح الگوهای سنتی دینداری و از سوی دیگر الگوهای متجدد دینداری را نقد میکند. از یک طرف چیزی که به آن میگوید «التقاط» را نقد میکند و از یک طرف چیزی که در چهارچوب تقدس مآبی صورتبندی میشود را نقد میکند.
یک بُعد مهم دیگر این هویت این است که ارجاع به امر اجتماعی یا عمومی میدهد. در واقع مقوله جامعه یا برابریهایی که باید در جامعه برپا باشد، برای این ایده اسلام انقلابی اهمیت زیادی دارد. یعنی این هویت لزوما صورت اعتقادی ندارد و یک ماهیت کاملا اجتماعی دارد.
از دیدگاه امام «حزب الله» یک مفهوم عمومی است. امام در دیدارها و مصاحبههای مختلف میگوید این قیام یک قیام الهی بود که تمام اقشار ملت را فرا گرفت و ملت یک حزب الهی شدند. این طور نبود که حزب الله مثل امروز یک مفهوم خاص فرهنگی، سیاسی یا اقتصادی و اشاره به گروهی باشد که یک تفکر خاص و یک شیوه خاصی از رأی دادن و سلیقه سیاسی را دارد.
الآن حزب الله یک حزب سیاسی است و در ادبیات امام و انقلاب اساسا چنین حزبی نیست. مفهوم حزب الله و انسان انقلابی استفاده میشود ولی با چیزی که ما امروز ممکن است از حزب الله و انسان انقلابی بفهمیم کاملا متفاوت است؛ آنجا حزب الله عموم ملت هستند. اما به موازات پیش رفتن، ابتدا مفهوم حزب الله تعینات فکری و فرهنگی میگیرد و بعد این تعینات سیاسی میشود. یعنی مفهوم حزب الله که یک افق ایدهآل است تبدیل به یک مفهوم سیاسی و یک حزب در میدان سیاست میشود.
در نتیجه ما با هویتی مواجه هستیم که در صدر و بدو انقلاب میتواند انسجام اجتماعی در سطح ملی ایجاد کند، اما همین هویت در ادامه به دلیل این دگردیسی که پیدا کرده، میتواند بر ضد خودش عمل کند؛ یعنی بر ضد انسجام اجتماعی عمل کند. طبعا مقصود بی طرفی لیبرال در نسبت دولت و جامعه نیست. دولت دینی و نظام برآمده از انقلاب اسلامی حتما جهتگیریهای فکری و فرهنگی دارد و حتما تلاش بی وقفهای برای اجرای احکام ثابت دینی و الهی دارد. اما این تلاش لزوما باعث نمیشود که طبقه یا سلیقهای در جامعه نسبت به دیگر سلیقهها در موضع برتر و فرادست قرار بگیرد.
اساسا هویت انقلابی با همه مشتقاتی که از این هویت میشود گرفت، اشاره به کلیت دگرگونی و انسان پس از دگرگونی دارد، اما به موازات محدود شدن، ابعاد اعتقادی و اجتماعی خود را از دست داده و دیگر به آن اسلام انقلابی یا ایدههای دگرگون ساز اولیه ارجاع نمیدهد و در نتیجه نمیتواند عمومیت داشته باشد و به جای انسجام بخشی حتی میتواند بر ضد انسجام عمل کند. به خاطر اینکه قدرت دارد، میتواند دولت یا حاکمیت را دعوت کند به اینکه برای منافع و سلایق من جای بیشتری باز کند و در قرار گرفتن موقعیتهای منزلتی جامعه به من یارانه بدهد.
این اتفاقی است که پیش از پیروزی و در دهه اول انقلاب هم در شرف تدوین است و اتفاقا امام با این مسأله تقابل خیلی جدی دارد. کتاب مسأله حجاب شهید مطهری هم میگوید زن باید حضور اجتماعی داشته باشد و بنابر این باید حجاب داشته باشد؛ اتفاقا حجاب دلیل خانهنشینی نیست و دلیل هویت اجتماعی است. شهید مطهری تلاش دارد اثبات کند مسأله حجاب مسأله کاستن از انتظارات فرافقهی و فرااخلاقی متشرعین است؛ از انتظارات آنها باید کاست تا به یک حجاب اجتماعی و حجاب معقول اجتماعی برسیم.
مرحوم مطهری به خاطر این استدلال در مسأله حجاب عملا با محدودیتهایی مواجه میشود یعنی حتی مساجدی که قبل از آن میتوانسته سخنرانی کند، دیگر او را راه نمیدهند. نقل شده مطهری را داخل مسجد راه نمیدادند به این دلیل که معتقد بودند حضور مطهری نور مسجد را میبرد. یکی از شاگردانشان حاشیههایی بر آن کتاب مینویسند که تقریبا بیست نقطه درگیری اسلام انقلابی یا ایده امام خمینی(س) با ایده تحجر را نشان میدهد. اینکه ایده تحجر آداب و آیینهایی را در میان متشرعین ایجاد کرده که اساسا فرافقهی هستند. عین عبارت شهید مطهری است که «اینها اسلام را مسخ کردهاند». به تعبیر شهید مطهری روحیه خشونتآمیز جامعه وقت اینها را ایجاد کرده و اصلا در احکام اسلامی نیست.
طرف مقابل هم خودش را نماد اسلام میداند و حتی به مرحوم مطهری میگوید که میخواهی نظام اروپایی و غربی را در ایران پیاده کنی. به مرحوم مطهری میگویند تو غربزده هستی و داری از حجاب اسلامی میکاهی که الگوی زن غربی را اینجا پیاده کنی. ولی مرحوم مطهری به این دلیل این بحث را باز میکند که اعتقاد دارد هویت انقلابی باید بتواند به امر عمومی ارجاع بدهد و تبدیل به یک امر عمومی شود.
حضرت امام در مکاتبه با مرحوم آیتالله گلپایگانی دو نامه دارند. آنجا مسأله اصلی این است که استدلالها و صورت استدلال فقهی شما درست است اما شیوهای که شما درباره مالکیت زمین و مسکن استدلال میکنید، حق عمومی را خدشهدار میکند. به یک معنا استدلال فقهی نمیآورد ولی استدلال امام این است که ایده انقلاب باید عمومیت خودش نسبت با آحاد جامعه را اثبات کند.
* عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع)
.
انتهای پیام /*