پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۷۸۷/ حسین صالحی مالستانی
سازمان وکالت ریشه در سیره ائمه معصومین دارد و در امتداد آن مراجع تقلید شیعه از طریق وکالت، ارتباط خود را با بدنه جامعه شیعه ادامه داده اند، امام خمینی به عنوان مرجع تقلید و نیز شخصیت مبارز علیه استعمار و استبداد، رابطه گستردهتری را در این راستا با علما و شیعیان داشته است؛ شیعیان افغانستان به عنوان شیعیان مخلص اهلبیتu، که به رغم فشار دستگاه ضد علوی اموی، هیچگاه ناسزاگویی به مولی علیu را که دستور معاویه بود، نپذیرفتند و هزینههای سنگینی بر آنان تحمیل شد، گزافه نیست که بگوییم اینان، پاکترین حساب مالی را در چارچوب شریعت داشتهاند؛ زیرا شیعیان افغانستان در کلیه مناطق خود ملای مکتب موظف داشته و دارند که از جمله وظایف آنان در کنار آموزش، سر سال قرار دادن و حساب دقیق و به موقع مالی مردم است و از سوی دیگر، سرنوشت سیاسی مستبدانه و وابستهی مشابه با کشور ایران در افغانستان و مظلومیت و تبعیضزدگی شیعیان این کشور، باعث ارتباط قویتر علمای آن دیار، با امام خمینی به عنوان مجتهد مبارز گردیده بود، مقلّدان ایشان در میان شیعیان در هزارستان افغانستان نیز در اکثریت بودند، برخورد منطقی امام خمینی در حوزه نجف نیز باعث ارتباط گرم علمای افغانستانی با امام خمینی گردید و از طریق همین روابط، وکالتنامهها و اجازهنامههای متعدّدی برای علما و مردم افغانستان از سوی امام خمینی صادر شده است، برخی علما و وکلای امام خمینی افزون بر وظیفه وکالت شرعی، رابطه مبارزاتی تنگاتنگ نیز با امام خمینی داشته و جزوهها و نوارها و نیز اسناد مربوط به امام خمینی را به ایران و کشورهای منطقه از جمله افغانستان منتقل میکردند، رسالتی که خطر جان داشت و برخی از این بابت، زندان و شکنجههای ساواک را نیز بهجان خریدند و بر ارتباط و امانتداری خود امانت دار ماندند. در مقاله حاضر به پیشینه ورود مذهب شیعه در افغانستان، مظلومیت مضاعف شیعیان در این سرزمین، گستره جغرافیایی و قومی شیعیان و وکلای امام خمینی در افغانستان و زندگینامه برخی از وکلای امام خمینی در این کشور پرداخته شده است.
کلید واژهها: وکالت، وکلا، امام خمینی، حوزههای علمیه، مراجع تقلید، شیعیان افغانستان، هزارهها، علما.
پیشینه تاریخی
بسیاری از مورّخان شیعه و سنی بر این عقیدهاند که مردم غور در زمـان خـلافـت امـیـرالمؤمنین علی(ع) مسلمان شده و غرجستان ـ هزارستان یا هزارهجات امروزی ـ جزو قلمرو اسلامی گردیده است. در مسلمان شدن مردم غور در قرن اول هجری، هیچ اختلافی بین مورّخان شیعه و سنی وجود ندارد. اما در اینکه این مردم پس از مسلمان شدن در کدام صف قرار گرفتند، کمی اختلاف است.[۱] بنابراین میتوان مدعی شد که سابقه تشیع در جغرافیای افغانستان امروزی و بخشی از خراسان بزرگ، به دوره امامت رسمی مولی الموحدین امام امیر المومنین علی بن ابیطالبu بر میگردد؛ بخشی از خراسان قدیم در سال ۳۱ق، به فرماندهی«احنف بن قیس تمیمی» از محبان امام علی و نماینده ابن عامر، والی بصره فتح شد، از این رو مردم خراسان، نخست با اسلام علوی آشنا شدند. چنانکه مردم غور توأمان با اسلام و تشیع در دوران امامت حضرت علیu و از طریق جعده مخزومی فرماندار منصوب آن حضرت در خراسان[۲] و خواهرزاده امام علیu آشنا شدند.
بنابراین، به آیین تشیع در آمدن مردم غور و غرجستان به سنوات ۳۶ تا ۴۰ هجری باز میگردد. در حقیقت غور را باید یکی از اولین مراکز تشیع در سرزمین خراسان قدیم شمرد.[۳]
یاقوت حموی درباره پیوند مردم سیستان با اسلام علویu مینویسد: سیستان خوبیها و ویژگیهای مخصوص خود را دارد...، بالاتر از همه اینکه [در دوران اموی] علی بن ابی طالبu در منابر شرق و غرب لعن میشد، اما مردم سیستان بر منابر خود به آن حضرت لعن نکردند.[۴]
در تاریخ سیستان آمده:
زمانی که امام حسن(ع) به اشاره امیر المؤمنین علی بن ابی طالبu با لشکر اسلام و سعد وقاص متوجه بلاد عراق و خراسان شد، مردم سیستان به نامه و پیام امام واجب الطاعه مسلمان شدند... و دیگر راه و روش خود را تغییر ندادند. هر چند مأموران معاویه و آل مروان به سیستان فرمان دادند، تا امیر المؤمنینu را سب و لعن کنند، آنان از این کار سرپیچی کردند تا آنکه از دار الظلم بنی امیه فرمان رسید که از هر نفر یک مثقال طلا بگیرند... رفته رفته به دو مثقال رسید. سرانجام حکم کردند که سرهای زنان و اکابر آنجا را در بازار بتراشند تا به گفتن آن کلمه زشت راضی شوند، اما آن توفیق یافتگان، به این کار نیز راضی شدند، ولی به سبّ حضرت امیرu راضی نشدند.
نخستین بار شیعیان افغانستان به دلیل مخالفت مردم غور با لعن و سبّ حضرت علی(ع) در منابر و مساجد مورد تجاوز امویان قرار گرفتند. امویان برای انتقام، غوریان را متهم به ارتداد کرده، سپاه عظیمی به فرماندهی حکم بن عمرو، در سال ۴۷ هجری برای سرکوب آنان گسیل کردند. در این حمله لشکریان اموی به کشتار و غارت مردم غور پرداخته و بسیاری را به اسارت گرفتند.[۵]
مظلومیت شیعیان افغانستان
مهمترین مرکز سکونت شیعیان مرکز افغانستان است، که هزارهجات و یا هزارستان نامیده میشود. هزارهجات در قدیم منطقه بسیار وسیعی بود از شرق به ولایت چتران و جبال بدخشان، از غرب به ملک خراسان (خراسان ایران) از جنوب به زابل و کابل و از شمال به ارض طخارستان میرسید.[۶] هزارهجات، که در قلب افغانستان واقع شده، شامل استانهای بامیان، غزنی، ارزگان، دایکندی، غور، جوزجان، هرات، قندوز، سمنگان و قسمتی از بلخ است. هزارهجات از نظر جغرافیایی، طوری قرار گرفته که استان بامیان در قلب و مرکز آن واقع شده است و سایر نواحی در اطراف آن قرار دارند. شهر بامیان که دارای قدمت تاریخی و باستانی بوده و از تمدن کهنی برخوردار است، در مسیر جاده ابریشم واقع شده و راه اتصال تجّار چینی را از شرق به شرق میانه فراهم میآورد، اکنون مرکز فرهنگی هزارهها است که اکثر جمعیت آن شیعه مذهب هستند.
همزمان با تغییر نام خراسان به «افغانستان» و جلوس احمد شاه درانی بر تخت سلطنت، سیاستهای خصمانه نسبت به شیعیان آغاز و اعمال شد. این سیاستها در طول زمان، به وسیله حکام بعدی با شدت و ضعف ادامه یافت، اما به عنوان اصول کلی سیاستهای حکّام افغانستان پذیرفته شد و باقی ماند. تا پیش از سال ۱۸۹۲ میلادی شیعیانی که در هزارهجات زندگی میکردند تا حدّی از دولت مرکزی مستقل بودند، اما در سایر مناطق شیعهنشین تبعیضها و ظلمهای فراوانی نسبت به آنان صورت میگرفت. سیاست تسخیر اراضی شیعیان در هزارهجات به بهانههای گوناگون، از غم انگیزترین حوادث این دوران به شمار میرود. با تصرف اراضی، شیعیان هزاره به طور اجباری به سمت مناطق مرتفع مرکزی افغانستان رانده شدند تا ارتباط آنها با دنیای خارج قطع شده و در محاصره قرار گیرند. پس از قطع ارتباط با محیط بیرونی به خصوص با مراکز علمی دینی نجف و مشهد، مردم هم در محاصره اقتصادی و هم در انزوای فرهنگی قرار گرفتند و در نهایت پس از حملات عبد الرحمان (حکومت:۱۲۵۹ ـ ۱۲۸۰ش) در سال۱۳۱۰ق[۷] تا مرز نابودی کامل پیش رفتند و از آن زمان به بعد نیز تبعیضهای فراوانی نسبت به آنان اعمال شد.[۸]
هزارهها که اکثریت قاطع شیعیان افغانستان را تشکیل میدهند، شیعیان مخلص اهل بیت پیامبراند، این مردم، تاریخی مملو از مرارتها، قتل عامها و تبعیضهای سیستماتیک را تجربه کردهاند. ستمهای تاریخی چندین قرنه علیه شیعیان افغانستان به خصوص هزارهها، در دنیا بینظیر و یا حداقلّ کم نظیر است. در قرن ۱۹م. عبد الرحمان جنایتکار با کمک استعمار پیر انگلیس بیش از ۶۲% هزارهها را قتل عام کرد. زنان را به کنیزی برد. نسبت به بقیه آنان نیز با درنده خویی از هیچ نوع آزار روحی و جسمی ابا نکرد.
عبدالرحمان نه تنها به قتل عام مردم هزاره پرداخت، بلکه افتخارات علمی افغانستان را نیز از بین برد و آثار علمی بلخ و غزنه را نابود کرد. سجستان و بلخ و هرات در روزگاران خود، از درخشانترین مراکز علمی بودند، ولی این شکوه علمی در این خطه با حملات افرادی مانند عبد الرحمان ستمگر، نابود شد.[۹]
نکته قابل توجه این است که این حملات علیه برخی مناطق مرکزی شیعه نشین، در ماه محرم الحرام و ماه صفر صورت گرفت که مردم مشغول عزاداری سالار شهیدان حضرت ابا عبد الله الحسینu بودند.[۱۰] سوگمندانه، این ستم تاریخی و سریال وحشت و خشونت، هیچگاه علیه این مردم مظلوم متوقف نشده است، حتی حکومت جهادی به سرکردگی برهان الدین ربانی و احمدشاه مسعود و عبدالله و رسول سیاف، در سال ۱۳۷۲ش. جنایت منطقۀ افشار کابل را علیه این مردم تحمیل کردند؛ آنان در طول دو شبانه روز تعداد چهار هزار خانه را بر سر ساکنان منطقه افشار غرب کابل با خاک یکسان کردند و با حمله وحشیانه به این منطقه از خون زنان و کودکان و مردم بی دفاع افشار بر در و دیوار خانههای آنان یادگاری نوشتند و نقاشی خون راه انداختند!
در دوران طالبان، مردم هزاره قتل عام شدند به خصوص در مزار شریف. در دوره جمهوریت اصطلاحی به طور سریالی مکاتب، مدارس، مساجد و اماکن جمعی مردم هزاره شیعه، مورد حملههای وحشیانه قرار گرفت؛ حتی به زایشگاهی در منطقه غرب کابل حمله کردند، زنان در حال زایمان و کودکان تازه به دنیا آمده را به رگبار بستند که شاید در دنیا نظیر این جنایت انجام نشده باشد.
پیشینه ارتباط با مراجع تقلید و حوزههای علمیه
علمای افغانستانی در حوزه علمیه نجف بزرگانی در زمره مجتهدان داشتند ولی به دلیل همان مظلومیت تاریخی یا ابراز وجود نتوانستند و یا اگر رساله خود را عرضه کردند، مورد حمایت قرار نگرفته و دچار مشکلاتی شدند؛ مانند: سید محمد کابلی که آیت الله مرعشی نجفی از وی اجازه نقل حدیث گرفته و او را تمجید کرده است؛ شیخ محمد صالح غرجستانی از شاگردان شیخ حر عاملی مقیم هرات، نماینده صاحب وسایل الشیعه؛ آیت الله شیخ محمد علی مالستانی در نجف به حد اجتهاد رسیده در مشهد رساله اش را با عنوان «مصباح الانام فی مسائل الحلال و الحرام»[۱۱] ۱۳۷۳ق عرضه کرده بود؛ شیخ محمد زمان کابلی حدود بیش از صدسال پیش صاحب رساله و مقلد بوده؛ محمد علی مدرس افغانی؛ آیت الله محمد عیسی محقق خراسانی، از وکلای امام خمینی(س) در افغانستان؛ آیت الله رییس یک اولنگی؛ سید سرور واعظ صاحب مصباح الاصول؛ آیت الله العظمی اسحاق فیاض، صاحب محاضرات فی الاصول، آیت الله العظمی محقق کابلی، صاحب تحریر العروه.[۱۲]
با توجه به سابقه نیک و پایبندی شیعیان افغانستان به مسائل دینی ـ مذهبی از جمله انجام تکالیف مالی، ارتباط آنان با علما خیلی مستحکم بوده و هست، توده مردم حتی سران قبایل، بلکه سلاطین افغانستان نیز به اقتدار و جایگاه اجتماعی علما احترام گذاشته و از نفوذ آنان استفاده میکردند.[۱۳]
علمای افغانستان نیز برای استحکام جایگاه خود ارتباط قوی با مراجع بزرگ شیعه در مراکز حوزههای علمیه نجف و قم داشتند، که پیشینه دقیق آن حداقلّ برای نگارنده این سطور مشخص نیست، ولی ارتباط از طریق وکالت در زمان مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء و بعد آیات عظام سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی و امام خمینی، به طور مشخص برقرار بوده است. اما در این میان، سازمان منظم وکالت در ارتباط با امام خمینی شکل متفاوت به خود گرفت؛ زیرا امام خمینی افزون بر جایگاه مرجعیت دینی، رهبری سیاسی یک حرکت ضد استعماری و مخالفت با روش استبدادی را نیز بر عهده داشت و این خصوصیت برای علمای افغانستان جذابیت خاص داشت؛ زیرا علمای افغانستان از ناحیه سلاطین مستبد افغانستان که نوعاً با شیعیان آن سرزمین رفتار ظالمانه داشتند، زجر میکشیدند. این مسائل گستردگی سازمان وکالت بین علمای افغانستانی و امام خمینی را باعث گردید. از این رو علمای مبارز افغانستان در انتقال پیامها و نوار کاستهای حاوی سخنرانیهای امام خمینی به ایران و کشورهای منطقه نقش فعّالی داشتند، به طوری که برخی علما مانند شهید عبد العلی مزاری در این راه زندان ساواک ایران و شکنجههای آن را نیز متحمل شدند.
گذری بر مناطق و اقوام مختلف
جغرافیای متعلق به سکونت شیعیان در افغانستان نیز تاریخ غمباری دارد؛ با توجه به شواهد تاریخی قبل از قتل عام هزارهها و به عنوان اکثریت شیعیان افغانستان در قرن ۱۹م. مناطق زیادی مانند قندهار، غور، هرات و... محل سکونت هزارهها بوده، ولی با سرکوب وحشیانه عبد الرحمان، علاوه بر قتل عام بیش از ۶۲درصد این مردم، سرزمینهای آنان نیز غصب گردید و املاک هزارهها به افرادی که از مناطق دیگر آورده بودند، تحویل داده شد و هزارهها در مناطق مرکزی و کوهستانی که دارای کمترین زمینه زندگی و زمین زراعتی بود، رانده و به اجبار ساکن شدند. بدینسان، هم زمینهای حاصلخیز را از دست شیعیان گرفتند و هم از نگاه سوق الجیشی، هزارهها را در محاصره قرار دادند. از همین جهات در طول سالیان متمادی، هزاران مسافر این مردم، در مسیرها ناپدید شده و مظلومانه به شهادت رسیدند. البته در بیست ـ سی سال اخیر جمعیت بسیاری از شیعهها از مناطق مرکزی و از خارج کشور مانند ایران و پاکستان و جاهای دیگر در شهرهایی مانند کابل، مزار شریف، هرات، هلمند، قندوز و جاهای دیگر ساکن شدهاند.
اکثریت قاطع شیعیان افغانستان را قوم هزاره تشکیل میدهد، طوری که هزاره و شیعه در این کشور تداعی یک نحله را دارد. گرچند بین اقوام پشتون، بلوچ، قزلباش، تاجیک و... نیز شیعه وجود دارد، سادات شیعه نیز تحت پوشش قوم هزاره فرهنگی قرار دارند، گرچه در این اواخر هویت مستقل جستجو کردهاند.
مناطق حضور و فعالیت وکلای امام خمینی(س)
با توجه به حساسیت و پایبندی شیعیان افغانستان به مسائل شرعی از جمله وظایف مالی، همه شیعیان بدون استثنا با مراجع تقلید از طریق علمای بومی ارتباط داشتند و دارند، زیرا وکلای مراجع رابط میان مردم و مراجع هستند. با مطالعه وکالتنامههای مکتوب امام خمینی(س) به علمای افغانستانی، بر خلاف دیگر وکلای ایشان، مناطق وکالت را در اکثر وکالتنامههای آنان ذکر کرده است، مناطقی مانند ولایات و استانهای: کابل، مزار شریف، هرات، غزنی، ارزگان، دایکندی، قندوز و میدان؛ همچنین مناطقی مانند: بهسود، هلمند، نیمروز، لعل و سرجنگل؛ همچنین در ولایت غزنی، مناطقی مانند: مالستان، جاغوری، ناهور، جِغَتو، قره باغ و... در واقع همه مناطق شیعهنشین افغانستان به نوعی با امام خمینی(س) از طریق وکلا مرتبط بودهاند.
این گستردگی به برکت رسم و شیوه مکتبداری است، که در مناطق شیعهنشین، هر منطقه بلا استثنا ملای مکتب موظف دارند که به طور شبانهروزی و مستمر در مسائل مذهبی همراه مردم هستند. ملای مکتبها افزون بر آموزش و پرورش فرزندان مردم، از جمله برای مردم متدین و شیعه افغانستان، سرسال مالی قرار میدهند. همه سرسال سهمین اموال خود را با نظارت ملای مکتب حساب میکنند و ملاهای مکتب از طریق وکلای مراجع تقلید، سهم امام و سهم سادات را به مراجع میرسانند. البته در برخی از مکتوبات امام خمینی مانند مکتوب ایشان به آیت الله شیخ زاده غزنوی و چند وکیل دیگر آمده که ایشان از وضعیت بد مالی مردم ابراز تأسف کرده و خواستار تبادل اطلاعات از اوضاع مالی مردم از طریق وکلا شده است. در همان نامه مصرف تمام وجوهات را برای داخل افغانستان اجازه داده است.
رابطه خاص علمای افغانستانی با مراجع
امام خمینی به عنوان عالم جامعنگر و مسلط بر علوم عقلی و نقلی، افزون بر مبارزه با استکبار و استبداد، با تحجر و دگماندیشی و زیادهخواهی و تبعیض نیز درگیری جدّی داشت. ایشان تلاش داشت عدالت را رعایت کند، خصوصیت عدالتطلبی که مطابق فطرت آدمی است، باعث جذب افراد بسیاری از جمله جذب علمای افغانستانی به ایشان گردید، به عنوان نمونه، تبعیض در توزیع شهریه در حوزه علمیه نجف که واقعاً جای پرسش و تعجب دارد، امام خمینی را نیز به تعجب و تأسف واداشت و خود ایشان بلافاصله پس از اطلاع، بر رفع تبعیض اقدام کرد.
امام خمینی و رفع تبعیض در نجف اشرف
از مسائلی که در کارنامه امام خمینی به عنوان پیرو صادق مکتب قرآن و رسول اکرم نمود دارد، مبارزه ایشان با مظاهر تبعیض و دفاع از محرومین جامعه است. به عنوان نمونه از کارنامههای ماندگار امام خمینی در نجف اشرف، سدّ شکنی امام در نحوه پرداخت تبعیضآمیز شهریه به طلاب بود؛ رویه قبل از امام بهگونهای بود، که به طلاب ایرانی بیشتر از طلاب غیر ایرانی شهریه تعلّق میگرفته است، امام خمینی به محض اطلاع از این تبعیض، با این رویه مخالفت و به پرداخت یکسان شهریه اقدام کرد، چنان که سید محمود دعایی از همراهان امام در نجف میگوید:
در نجف مرسوم بود که طلاب غیر ایرانی را طلاب درجه دوم به حساب میآوردند! و مثلاً به طلاب افغانی، [افغانستانی] نصف شهریه طلاب ایرانی را میپرداختند... امام این سیاست را بر نتابیدند و از همان اول که تصمیم گرفتند شهریه بدهند، ایرانی و افغانی و هندی و عرب، همه یکسان شهریه میگرفتند، این سنت شکنی امام بود.[۱۴]
مطلب یاد شده را در خاطرات معاصرین دیگر نیز میتوان یافت از جمله خاطرات حجت الاسلام و المسلمین عمید زنجانی.[۱۵] برخی دیگر نیز همین مسأله را به عنوان یک شاخص و از ویژگیهای برجسته اخلاقی امام ذکر، و از سیره عملی ایشان به پیروی از سیره انبیا یاد کردهاند.
از این رو امام هم تقسیم شهریه را با عدالت و انصاف در نجف اشرف عملی کرده است و هم در برخوردهایش با طلاب ایرانی و غیر ایرانی، شاگردان خودش و غیر آنها و عرب و عجم، برابر و عادلانه برخورد داشته است. و همین مسأله موجب محبوبیت ایشان بین همه محصلین گردیده است.[۱۶] یکی از حاضران در سالهای حضور امام در نجف، مسئله فوق را با جزئیات بیشتر روایت کرده است که ذکر آن خالی از آموزندگی نیست. آقای محمد تقی متقی با ذکر همان تبعیض میگوید:
ایرانیها و عربها شهریه بیشتری نسبت به پاکستانیها و افغانیها دریافت میکردند. شهریه طلبههای پاکستانی و افغانی کفایت بیش از ۱۲ ـ ۱۰ روز از زندگی آنها را نمیکرد. امام این ماجرا را خبر نداشتند، تا این که یکی از طلبههای افغانی به وسیله نامهای، ماجرا را برای ایشان شرح داد. آن بزرگوار بسیار ناراحت شدند و از آقای شیخ نصرالله خلخالی ـ که مسؤول شهریه ایشان بود ـ توضیح خواستند و فرمودند: طلبه، طلبه است، چه افغانی و چه ایرانی. شما حق ندارید که تبعیض قائل شوید. همه باید به صورت تساوی شهریه بگیرند. این روش استعمار است که میخواهد ما بین فارس و ترک و عرب و عجم، تفرقه بیندازند. اینها همه شیعه علی بن ابی طالب، هستند، با چه دلیل و منطقی ما بین آنها تبعیض گذاشته میشود؟![۱۷]
وی در ادامه از نوشتن جواب نامه طلبه افغانی توسط امام و حتی عذر خواهی امام سخن گفته است که تواضع در برابر همنوعان از ویژگیهای مردان الهی است.
همچنین آقای محتشمی پور از دیدار امام خمینی با طلاب نجف از جمله طلاب افغانستانی مقیم نجف که به تعبیر ایشان وضعیت فقیرانهای داشتند، خبر میدهد. البته ملاقات امام با طلاب افغانستانی و برخی طلاب دیگر کشورها در مدرسه «جُدیده» در اطراف کوفه صورت میگیرد که مایه دلگرمی آنان گردیده و امام جرقههایی از امید به آنها میبخشند.[۱۸]
بدیهی است که تبعیض، مایه پریشان حالی و تضعیف روحیه کسانی میشود که مورد تبعیض قرار میگیرند.
ازآنجا که انسان ها، عدالت طلبی را در خمیره ذات و وجود خویش از جانب ذات حق دارند، قطعا برخورد منصفانه امام با یک رویه تبعیضآمیز، آن هم در مرکز بزرگ حوزه علمیه نجف، که امام، با منش ویژه خود ملاحظه بزرگان را هم داشته است، اما در برابر یک سنت تبعیض آمیز ولو با توجیهاتی که در متن برخی مصاحبههای فوق یاد آوری گردیده است، میایستد، این بر خورد، محبوبیت امام را بیشتر میکند، بخصوص طلاب افغانستانی که از این سنت رنج میبردند، مانند شمع اطراف امام راگرفتند. مانند آیت الله شیخ محی الدین فرقانی و شهید سید حسین حسینی.[۱۹]
رابطه خاص برخی وکلا
امام خمینی افزون بر اینکه مرجع تقلید و مجتهد مؤثر بود، شخصیت مبارز در برابر استبداد و استعمار نیز بود، برخی از علمای افغانستانی جذب وجهه مبارزاتی امام خمینی شده و عملاً در گسترش ایده مبارزاتی ایشان نقش بسیار فعالی را بازی کردند، حجت الاسلام و المسلمین استاد شهید عبد العلی مزاری;، از جمله فعّالین ممتاز این عرصه بود، ایشان وکالت متفاوت و مطلق از امام خمینی داشت. او در انتقال کتاب، نوار کاست، اسناد و مدارک مربوط به امام خمینی که حمل هر کدام مساوی با حکم مرگ از سوی رژیم پهلوی بود، فعّالانه و با ایثار فعالیت داشت. شهید مزاری از مرزهای عراق و سوریه شخصاً و یا از طریق افراد مورد اعتماد خود، در دهه پنجاه شمسی به انتقال کتب و اسناد و پیامهای محرمانه امام خمینی به کشور ایران و افغانستان اقدام شجاعانه و کم نظیری داشت تا حدی که در سال ۱۳۵۵ش. به اتهام حمل کتب امام خمینی، در شهر قم توسط عوامل ساواک دستگیر و به زندان اوین منتقل گردید و چهارماه سختترین شکنجههای قرون وسطایی شکنجهگران ساواک را تحمل کرد و به قول خودش، حسرت یک آه را بر دل شکنجهگران ساواک گذاشت و به چیزی که آنان میخواستند اعتراف نکرد.[۲۰]
شهید مزاری در کشور افغانستان ایده حق طلبی و عدالت خواهی را به یک اندیشه تبدیل کرد و درخت عدالتطلبی را با خون خود و یاران فداکارش آبیاری نمود. لازم به ذکر است که حملات وحشیانه و خونین در دهه هفتاد توسط نیروهای احمدشاه مسعود و عبدالرسول سیاف، بر علیه او و مردم مظلوم هزاره و شیعه افغانستان در ایامی رخ داد که ایشان و اعضای حزب وحدت اسلامی جهت تداوم پیوند مکتب مبارزاتی حق و عدالت، مشغول تدارک برگزاری سالگرد ارتحال امام خمینی(س) بودند.
پیوند عمیق شهید عبد العلی مزاری با امام خمینی(س)
از آنجا که مبارزات امام خمینی در راستای مبارزات پیامبر اکرم۶ و اولیای الهی شکل گرفته بود، او با الهام از آموزههای دینی و پیامهای قرآنی وارد مبارزه با مظاهر ستم گردیده بود، شخصیتهای بسیاری در گوشه و کنار جهان با آرمانهای امام احساس همدلی و همراهی میکردند و شخصیتهای کشور افغانستان نیز که همزمان با مبارزات امام خمینی و سالهای تبعید وی در تدارک مبارزه بودند؛ زیرا افغانستان نیز آبستن انقلاب بود و شوروی سابق تحرکات اشغالگری را جدّی دنبال میکرد. علمای بیدار آن سامان، احساس همنوایی و همدردی با امام را داشتند که از جمله آنان میتوان به پیوند عمیق عالم مجاهد شهید عبد العلی مزاری با امام خمینی اشاره کرد.
شهید مزاری به عشق پیوستن به مبارزات امام خمینی، کشور و زادگاه خویش را ترک گفت و راهی کشور ایران شد، در حالی که امام خمینی در نجف اشرف بود و محمد رضا شاه بر ایران حکومت میکرد.
پیوند امام با رهبران جهادی افغانستان و برجستهترین شخصیتهای جهادی آن کشور بر کسی پوشیده نیست. این پیوند در سطح بالا و تأثیرگذار قطعاً روابط امام با بدنه جامعه مسلمان و به خصوص شیعیان افغانستان را نیز در پی داشت؛ آنان از طریق علمای دینی که هم رهبران مذهبی آنان و هم رابط میان مردم و امام خمینی به عنوان مرجع تقلید آنان بود، اثرگذار بودند و شهید مزاری یکی از کسانی است که وکیل مستقیم امام در امور مذهبی و مسائل و وجوهات شرعیه بخشی از شمال افغانستان است. اجازهنامه امام به شهید مزاری، چنین است:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین، وصلّی الله علی محمد وآله الطاهرین، ولعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
و بعد، جناب ثقۀ الاسلام آقای آقا شیخ عبد العلی مزاری که مدتی از عمر خود را در حوزه مقدّسه علمیه قم صرف تحصیل علوم دینیه نمودهاند، از طرف این جانب مجازند در اخذ وجوه شرعیه از قبیل زکوات و مظالم عباد؛ و نیز مجازند در اخذ سهم مبارک امام ـ علیه السلام ـ و سهم سادات عظام و صرف آن در میان مستحقّین محل که قصد مسافرت و سکونت آنجا را دارند که عبارت است از منطقه «مزار» و «چهار کنت» و «درّه یوسف» و «پشتوند» و «دهنه غوری» از فرمانداریهای توابع بلخ افغانستان. و امید است کمال احتیاط را در اخذ وجوه و صرف آن بنمایند.
از خدای تعالی موفقیت ایشان را مسألت دارم.
والسلام علیه وعلی اخواننا المؤمنین
به تاریخ ۹ شعبان ۱۴۰۰
روح الله الموسوی الخمینی[۲۱]
اطمینان امام به شخصیتهایی چون شهید مزاری که بر خاسته از متن جامعه مظلوم و ستم کشیده آن کشور بود، در اثر مجذوبیت شخصیت آن شهید در وجود و آرمانهای بلند امام راحل متجلی است.
زندانی که تنها دلیل آن پیوند شهید مزاری با امام است. قابل یادآوری است که شهید مزاری به عشق دیدار امام خمینی زادگاهش را در مزار شریف افغانستان ترک گفته، به حوزه علمیه قم وارد شد از این جهت تصمیم گرفت تا از نزدیک امام خمینی را ببیند، لذا به نجف اشرف سفر کرد، تا در کنار حرم اولین مظلوم عالم امام علی بن ابی طالبu با وی دیدار نماید، او با این عشق وارد نجف شد و حدود چهار ماه همراه با امام خمینی بوده و از بیانات ایشان پیرامون حکومت اسلامی که امام تئوری عملی آن را تحت عنوان حکومت اسلامی در نجف ارائه کرد، استفاده میکند. البته امام خمینی نیز در وجود شهید مزاری همان زهد و عدم وابستگی به زخارف دنیا وبلند نظری را که خود داشت، مییابد و این نکته را یکی از همراهان شهید مزاری که از مزار شریف افغانستان تا قم و نجف اشرف همراه شهید مزاری بوده نقل میکند؛ وقتی شهید مزاری وارد نجف میشود در اولین دیدار مقداری وجوهات شرعی که معمولاً مردم متدیّن افغانستان برای امام خمینی به عنوان مرجع تقلید فرستاده بودند، تقدیم ایشان میکند و طبق معمول، امام خمینی با توجه به وضعیت استاد مزاری و اینکه جای پایی در نجف نداشته، مبلغی را به او بر میگرداند، اما شهید مزاری این وجه را قبول نمیکند و میگوید: «من تا کنون سهم امام استفاده نکردهام، پدرم به من سفارش کرده که از آن استفاده نکنم و مخارج را او شخصاً برایم میرساند». امام خمینی از این برخورد شهید مزاری تعجب مینماید و سؤال میکند واقعاً هنوز از سهم امام استفاده نکردهای؟![۲۲]
این یکی از نکتههایی است که باعث پیوند عمیق امام خمینی و شهید مزاری میشود و امام هم دنبال چنین نیروهای مخلص و هدفمند و به دور از زخارف دنیاست. همین جرقه اول باعث میشود که بین امام خمینی و استاد مزاری اعتماد شکل بگیرد، به همین دلیل امام خمینی در مسائل حادّ سیاسی او را به عنوان پیامرسان و محرم اسرار خود قرار داد و بعدها به او وکالت مطلق داد.
شهید مزاری نیز که وجودش مملو از عشق خدمت به مظلومان و نفرت از ظالمان و ستمپیشگان بود، از این طرح علیرغم خطر جدّی آن استقبال کرد و کتابهای امام خمینی را که در آن روزها مساوی بود با از دست دادن هستی و جانش، در سال ۱۳۵۵ به مقصد ایران و افغانستان منتقل کرد، اما توسط دستگاه ساواک و پلیس محمدرضا شاه دستگیر و به زندان اوین و شکنجهگاه رژیم پهلوی منتقل گردید، انتقال کتابهای امام آن هم کتاب حساس «حکومت اسلامی» که اساس نظام شاهنشاهی را نشانه رفته بود، جرم سنگین از نظر نظام شاهنشاهی علیه شهید مزاری است که خشم رژیم پهلوی را بر میافروزد. البته این نکته راز دیگری نیز دارد و آن پیوند عمیق بین رژیم پهلوی و رژیم مشابه آن در افغانستان ـ نظام ظاهر شاهی ـ است که در عیاشیها و ستمها همانند هم و در ارتباط بودند.
دوران کودکی و محیط خانواده
عبد العلی مزاری فرزند حاج خداداد در سال ۱۳۲۶ش. در قریه نانوایی چهارکنت از توابع ولایت بلخ متولد شد. دوران کودکی را در محیط گرم خانواده متدین و مذهبی به سر برد و از آنجا که پیشه پدر و برادر، زراعت و مالداری بود، از کودکی با مشکلات جامعه آشنا شده و شرایط سخت زندگی مردم را با تمام وجود خود لمس کرد. حاج خداداد غیر از استاد مزاری، دو پسر دیگر نیز داشت که یکی به نام حاج غلام نبی، بزرگتر از استاد و دیگری به نام سلطانعلی کوچکتر از ایشان بود. برادر کوچک ایشان در دوره جهاد در جنگ با سربازان رژیم خلقی به شهادت رسید، ولی خود حاج خداداد که از مو سفیدان و بزرگان و متنفذین منطقه به حساب میرفت در سال ۱۳۶۱ش. توسط عوامل حزب حرکت دستگیر شده، همراه با فرزندش حاج غلام نبی و خواهر زاده خود محمد اسحاق ایلاقی تیرباران و به فیض عظیم شهادت نائل شدند.
دوران کودکی مزاری همزمان است با اوج حاکمیت استبداد و فاشیسم محمدزائی در افغانستان که از یکسو مردم هزارهجات به رهبری ابراهیم خان شهرستانی معروف به گاو سوار، قیام بزرگی را علیه سرسپردگان رژیم در هزارهجات پشت سر گذاشته بودند و از سوی دیگر علامه شهید بلخی با یارانش قیام مسلحانه خود را آغاز کرد و متأسفانه در اثر خیانت، نقشه ایشان افشا شد و به زندان افتادند، این شور و شوق انقلابی در اوج دوره خفقان و اختناق صدر اعظمی داوود خان بدون شک در پرورش روحیه انقلابی و مبارزهجویی استاد مزاری بدون تأثیر نبوده است.
مزاری تحصیلات اوّلیه خود را در مدرسه «نانوایی» آغاز کرده و از همان آغازین لحظات تحصیل، با پشتکاری و مناعت و قناعت در راه نیل به هدف گام برداشته و در بیشتر سالها، ماههای رجب، شعبان و رمضان را با استفاده از حداقلّ وسائل معیشتی و غذائی و غالباً بدون غذای سحری روزه میگرفت. علاوه بر این جسارت و شجاعت و جرأت نیز از ویژگیهای دیگر شخصیت او بود.
عسکری؛ تجربه، تحول فکری
استاد شهید مزاری بر خلاف نظر اعضای خانواده و دوستان خود که وی را از رفتن به عسکری منع میکردند، تصمیم گرفت که به صورت داوطلبانه هم برای خدمت به کشور و میهن و هم برای بررسی اوضاع و دستیابی به تجربیات جدید در زندگی، عازم خدمت سربازی شود و بدون شکّ در این قسمت هم، نصایح و ارشادات شهید بلخی برای او بی تأثیر نبوده است.
دوره سربازی، با همه مشکلات طاقتفرسای آن، منشأ تحول بزرگی در اندیشه استاد شهید میشود که خود از آن به عنوان یک محل درس و مکتب و عبرت آموزی یاد میکند، زیرا برای اولین بار با وضعیت رژیم حاکم و برخورد مأمورین با مردم و زندگی سراسر رنج و حرمان آحاد ملت در اقصی نقاط کشور آشنا میشود و از همانجا عشق و علاقهاش به تحصیل بیشتر شده و تصمیم میگیرد که به هر شکل ممکن به فراگیری علم و دانش بپردازد. لذا در اوائل بهار سال ۱۳۵۱ با اخذ پاسپورت، برای ادامه تحصیل عازم خارج کشور شد و از آنجا که علاقه خاصّی به حوزه علمیّه قم پیدا کرده بود، پس از مسافرت به عراق و زیارت عتبات مقدسه در نجف و کربلا به ایران آمده و تا سال ۱۳۵۵ بدون وقفه به تحصیل دروس حوزوی ادامه میدهد. زیرا قم تنها محل تحصیل درسهای رایج حوزوی نبود، بلکه علاوه بر آن، قم و محیط تحصیلی آن کانون مهم مبارزات مخفی نیز به حساب میآمد و این جنبه، جذبه خاصی را برای استاد شهید در آن زمان به وجود آورده بود.
در سالهای تحصیل با همکاری جمعی دیگر از طلاب «کتابخانه جوادیه بلخ» را تأسیس کردند که استاد از مبتکران این کار بود. این کتابخانه در دوره اشغال افغانستان توسط نیروهای شوروی سابق، و جهاد تا سال ۶۸ تقریباً تعطیل بود و در سالهای اخیر مجدّداً فعال گردید.
استاد مزاری در حین تحصیل، بین طلاب جوان کتابهای اسلامی انقلابی و آثار متفکرین مسلمان را توزیع کرده و آنها را وادار به مطالعه میکرد. همچنین طلاب را برای انجام امور تبلیغی و رفتن در میان مردم و سخنرانی و بیان احکام و افکار اسلامی تشویق میکرد و میفرمود که این کارها سبب میشود که با روحیات اقشار مختلف آشنا شده و روشهای مؤثّر برخورد و ارتباط با مردم را تجربه و در ضمن در فنّ تبلیغ نیز تخصص و مهارت کسب نمود.
زندان ساواک و بازگشت به وطن
پس از اتمام تحصیل در حوزه علمیّه قم آن هم در سالهایی که مبارزه اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی(س) با شدت تمام ادامه داشت، شخصیت سیاسی و فکری استاد مزاری، نضج و پختگی بیشتر پیدا کرده و با روحیه سرشار از امید و اطمینان و اراده جدّی و استوار، تصمیم گرفت که با الهام از خط مبارزاتی امام خمینی برای نجات مردم افغانستان وارد صحنه سیاسی شده و مبارزه جدّی را آغاز نماید. از این رو با سفر به عراق با امام خمینی و برخی از شخصیتهای دیگر مبارز ایرانی دیدار میکند و در باره اوضاع سیاسی و وظایف مبارزاتی به گفتگو میپردازد و سپس به ایران میآید. در مرز ایران دستگیر و زندانی میشود و در زندان با شهید رجایی از نزدیک آشنا میشود که در برخی از مصاحبهها خاطرات خود را از این آشنایی نقل کرده است. استاد در زندان به دست ساواک شاه به شدت شکنجه میشود، به اندازهای که داغهای سوختگی آن تا مدتها در بدن ایشان هویدا بوده است. خود استاد میگفت:
روزی سیگار روشنی را روی صورتم چسپانید، به امید اینکه یک آخ بگویم، ولی تا آخر چشم در چشم آنها (شکنجهگران ساواک) دوخته و ساکت و صبور ماندم تا شخصیت یک طلبه افغانی را خرد نتوانند.[۲۳]
ایشان حکایت کرده است وقتی بنا شد، هیأت سازمان ملل برای بازدید در زندان اوین بیایند، زندانیانی که علایم شکنجه در بدن شان بوده در جاهای دیگر منتقل کردند تا هیأت نبیند، استاد مزاری میگوید: «من و رجایی از کسانی بودیم که در پا و صورت ما علامت شکنجه بود، اول ما را از این بند برداشت به کمیته برد... چون نوبت بازرسی هیأت از کمیته شد، با زگشتاندند به بند ۴ اوین... تا آخر ما که علامت شکنجه داشتیم هیأت سازمان ملل ندید. طبق اظهار شهیدمزاری، ایشان و شهید رجایی در وقت جابجایی با چشمان بسته، تمام هم شان این بوده که به خاطر نماز خواندن، از هم جدا نشوند.[۲۴]
استاد شهید پس از مدتی اقامت در کابل و دیدار با شخصیتهای مبارز کابل به مزار شریف میرود و در آنجا کتابخانهای را تشکیل میدهد تا طلاب و دانشجویان را به مطالعه کتابهای اسلامی و انقلابی وادار سازد، اما با کمال تأسف به خاطر شرایط نابسامان فرهنگی، این برنامه چندان مورد استقبال قرار نمیگیرد که خود استاد در این زمینه میگفت:
حتی برای مطالعه کتاب پول در نظر گرفته بودیم و اعلان کردیم که هر کس مطالعه کتابی را تمام کند بیاید پول بگیرد.[۲۵]
استاد شهید مزاری با اشاره به فعالیتهای فرهنگی خود در این مقطع میگوید:
در مدارس مزار شریف و چهار کنت یک سلسله برنامههای تربیتی با طلاب ریختم، مشغول این گونه مسائل بودم که کودتای روسی ۷ ثور به وقوع پیوست، گذشته از اینکه زمینه کار باقی نماند، تحت تعقیب هم قرار گرفتم، مجبوراً افغانستان را ترک گفته به نجف (عراق) رفتم. امام خمینی; هنوز به فرانسه نرفته بود، مدتی در نجف ماندم و بعداً به سوریه و از آنجا به پاکستان رفته، وارد افغانستان شدم. وقتی وارد کابل شدم اوضاع خیلی اختناق آلود بود، تعقیب شدید وجود داشت، بسیاری از روحانیون دستگیر شده بودند و برخی هم متواری و فراری بودند. دوباره به پاکستان برگشتم و به ایران آمدم و پس از آن انقلاب افغانستان شدت گرفت.[۲۶]
مبارزه سیاسی سازمان یافته
همانطور که اشاره شد فعالیتهای سیاسی استاد شهید از آغاز دهه پنجاه شروع میشود. دههای که آبستن حوادث بیشماری به حساب میآید. استاد شهید در این مقطع از بنیان گذاران اوّلیه «سازمان نصر افغانستان» محسوب میشود که خود در این باره میگوید:
در سال ۵۷ وقتی انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و مبارزه هم در سراسر افغانستان تشدید گردید، این مجموعهها گرد هم آمدند و سازمان نصر را تشکیل دادند که در سال ۱۳۵۸ رسماً اعلام موجودیت کرد.[۲۷]
پس از کودتای روسی ۷ ثور و آغاز مبارزات مسلحانه مردم افغانستان بر ضد عوامل بیگانه، استاد مزاری در اوایل سال ۱۳۵۸ برای رهبری قیام مسلحانه مردم به داخل کشور میشتابد. در تابستان ۵۸ در جبهه قدرتمند چهار کنت، به عنوان یک روحانی مجاهد در کنار دهها رزمنده جوان دیگر به انجام وظیفه پرداخت.
بازگشت مجدد به کشور و تشکیل حزب وحدت اسلامی
در اوایل سال ۱۳۶۵ استاد شهید تصمیم گرفت که به منظور بازدید از جبهههای داخل کشور و بازنگری اوضاع سیاسی نظامی و موقعیت انقلاب اسلامی افغانستان به داخل کشور برود. لذا با جمعی از شخصیتهای دیگر راهی میهن اسلامی شدند. استاد پس از بررسی اوضاع جبههها و تغییرات وارده بر روحیه مجاهدان و موقعیت قوای اشغالگر روسی و رژیم خلقی و وضعیت برتریطلبی و انحصارگرایانه گروههای سیاسی مقیم پیشاور به این نتیجه رسید که گروههای شیعی، جز اتحاد کامل سیاسی تشکیلاتی هیچ راه دیگری برای ادامه حیات و حفظ موقعیت مردم خود ندارند. از این رو تلاش وسیعی را برای تحقق این هدف آغاز کرد که سرانجام پس از تشکیل کنگرهها، سمینارها و نشستهای متعدّد در پنجاب، لعل، بهسود و جاغوری و بررسی دیدگاهها و نظرات مسئولین، فرماندهان، مجاهدین و مردم، به تاریخ ۲۵/۴/۱۳۶۸ رهبران و مسئولان جهاد از سرتاسر مناطق شیعهنشین و از کلیه احزاب و گروهها، در مرکز بامیان جلسات تاریخی و سرنوشت ساز خودشان را آغاز کردند.
در این راستا بود که در اواخر سال ۱۳۶۸هیأت بلندپایه و تامالاختیاری از طرف مرکز حزب وحدت اسلامی افغانستان در بامیان، عازم جمهوری اسلامی شدند. این هیأت را نیز حضرت استاد مزاری سرپرستی میکردند و در کنار او شخصیت دوم هیأت سردار رشید استاد شهید صادقی نیلی قرار داشت و این برای اوّلین بار بود که رهبران شیعیان افغانستان شخصیت واقعی خود را به نمایش گذاشتند و از مزاری، صادقی که با ارادههای استوار و چهرههای صادق و صریح و با «چپنهای بَرَک هزارهگی» خود، به عنوان سمبل ملت هزاره و شیعه، هویت واقعی مردم ما را نشان میدادند، توسط مهاجرین و طلاب افغانستانی مقیم ایران، در کنار مرقد مطهر حضرت امام خمینی در بهشت زهرا استقبال بی نظیر و تاریخی به عمل آمد.
استاد شهید با حوصله و بردباری و با سعه صدر و پایداری کم نظیر خود تشکیلات حزب وحدت را در ایران و پاکستان و چندین کشور دیگر به طور رسمی فعال ساخت.
ایشان تصمیم گرفت که در رأس یک کاروان کوچک و با مجموعهای از امکانات و وسائل فرهنگی از طریق جنوب غرب کشور، به بامیان باستان مقر شورای مرکزی حزب باز گردد که متأسفانه این کاروان کوچک توسط حرامیان مجاهدنما کمین زده شد و در اینجا بود که شایعه گم شدن و اسارت استاد بر سر زبانها افتاد و این وضع یک حالت سردرگمی آمیخته با وحشت و امیدواری را به وجود آورد.
سرانجام پس از تلاش و جستجو، استاد را در کنار رودخانهای در نوار مرزی یافتند که در گوشه انزوا و به دور از هیاهوی جهانی، با دستان خود از رودخانه ماهی گرفته و برای همراهانش میپزد، دوستان پیشنهاد کردند که ایشان به ایران باز گردد، چون مسیر راهها خطرناک و نا امن است، اما او تصمیم گرفته بود که به هر ترتیب ممکن خود را به بامیان برساند. هنوز استاد در دشتهای سوخته و طوفانزای جنوب غربی در جستجوی یافتن راه به قلب کشور (هزارهجات) بود که کنگره سراسری حزب در بامیان دایر شد و استاد را در غیاب با اتفاق آرا به دبیر کلی حزب وحدت اسلامی افغانستان انتخاب کردند.
این انتخاب هم مسیر زندگی استاد مزاری و هم سیر تاریخی حزب وحدت را تغییر داد. زمانی که استاد از برهوت نجات یافته، پا به خاک هزارهجات گذاشت مردم هم نفس راحتی کشیدند، چون رهبرشان از کام مرگ نجات یافته بود.
استاد در مدت اقامت در بامیان، تشکیلات حزب را فعال ساخت و برای آینده کشور و تصمیمات بعدی برنامهریزی کرد و حزب را از حالت رکود، بیرون آورد و تمام نیروها را به کار سازنده واداشت.[۲۸]
پیروزی مجاهدین و اقامت استاد مزاری در کابل
با پیروزی مجاهدین در کابل، استاد مزاری نیز بامیان را ترک گفته، از طریق مزار شریف عازم کابل گردید. در این میان استقبالی که مردم در مزار شریف و هم در کابل از استاد به عمل آوردند به گفته شاهدان عینی در تاریخ این شهرها بیسابقه بوده است.
برخورد قاطع و تسلیم ناپذیری استاد مزاری در برابر سیاست انحصارگرایانه رژیم ربّانی برای هیچ یک از طرفداران رژیم کابل قابل تحمل نبود، به خصوص برای آنهایی که به بیگانگان قول حذف جامعه شیعه از افغانستان را داده بودند! از این رو وقتی نتوانستند از حضور شیعیان در کابل جلوگیری کنند، دست به طرح خطرناکی زدند تا از طریق جنگ این هدف را تحقق ببخشند. از این رو در حالی که حزب وحدت اسلامی برای تجلیل از سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(س) خود را آماده میساخت، در شب ۱۲/۳/۱۳۷۱ اولین جنگ با تحریک و توطئه شورای نظار توسط نیروهای متعصّب و جنگطلب عبد الرسول سیاف بر حزب وحدت تحمیل گردید. پس از آن هر چند مدت، جنگ خونینی بر مردم غرب کابل تحمیل میشد و سرانجام در ۲۲ دلو ۷۱، توطئه عمیقی که از طرف باند مسعود سیاف چیده شده بود به منظور براندازی مرکزیت حزب و به شهادت رساندن استاد مزاری به اجرا گذاشته شد و فاجعه خونین «افشار» پیش آمد که تا ابد به عنوان یک لکه ننگ بر پیشانی شورای نظار و سیّافیها باقی خواهد ماند. این فاجعه از دو جهت خطرناک بود:
اول از آن جهت که مردم مسلمان و مظلوم ما را در محلّه افشار قتل عام کردند.
دوم از آن جهت که در این فاجعه دست خیانت از طرف نیروهای خودی نیز آغشته بود. استاد مزاری در طول عمر در یکی از مواردی که زار زار با صدای بلند گریسته است همین فاجعه افشار است که در یک گردهمایی عمومی در کابل به مردم قول میدهد که تا عاملین این فاجعه را به چوبه دار نکشد و انتقام مردم مظلوم را نگیرد آرام نخواهد نشست.[۲۹]
آرزوی شهادت
مدّتی پیش از شهادت استاد، که وضعیت کابل هر روز بحرانیتر میشد، شورای مرکزی حزب وحدت اسلامی و قوماندانها تصویب کرده بودند که باید استاد مزاری محل اقامت خود را تغییر داده و به نقطه دیگری در خارج کابل نقل مکان کند و امور کابل را جمعی از مسئولین و قوماندانها اداره نمایند؛ اما پاسخ استاد ضمن تاکید و توصیه بر دو نکته، اول اینکه خدا را هرگز فراموش نکرده و بر هیچ قدرتی جز قدرت خدا متکی نباشند دوم اینکه از خاینان و معامله گران سر نوشت مردم چشم پوشی نکنند، در برابر این تصویب این بود که:
من تا آخرین لحظه در کنار مردم مظلوم غرب کابل خواهم بود و در آخر سرنوشتم یا اسارت است یا شهادت.[۳۰]
استاد واقعاً هم به این وعده وفا کرد و تا آخرین لحظه در کنار مردم باقی ماند، امّا پس از آنکه منطقه غرب کابل در محاصره شدید قوای متجاوز و کینهتوز شورای نظار و اتحاد سیاف از یک طرف و قوای غدّار و خیانتکار گروه مهاجم و عهدشکن موسوم به طالبان از طرف دیگر قرار گرفت، استاد تا آخرین نفس، مقاومت مردم را رهبری کرد، اما بالأخره به تاریخ ۲۲/۱۲/۱۳۷۳ همراه با سایر همراهانش به طرز فجیع و مظلومانه و با دست و پای بسته زیر رگبار مسلسل قرار گرفتند و به فیض بزرگ شهادت نائل آمدند.
تشییع جنازه تاریخی و بینظیری از پیکر پاک رهبر شهید استاد مزاری در میان برف و کولاک و روی دوش مردم از غزنی تا بامیان و یکاولنگ و مزار شریف به مدت ۱۵ روز صورت گرفت. سرانجام به تاریخ ۷/۱/۱۳۷۴ پس از وداع رسمی مسئولین و مردم با جنازه استاد شهید، میلیونها انسان عزادار که از سراسر مناطق شمال افغانستان و هزارهجات و نمایندگان مهاجرین خارج از کشور و برخی مهمانهای خارج از کشور، در مزار شریف گرد آمده بودند، نعش خونین بزرگمرد تاریخ معاصر افغانستان شهید استاد عبد العلی مزاری و پاسدار فداکارش، شهید سیّد علی علوی را پس از تشییع با شکوه، با اشک و ماتم شدید به خاک سپردند.[۳۱] طالبان در سال ۱۳۷۷ پس از قتل عام مردم مزار شریف، حرم رهبر شهید را منفجر کردند ولی با تلاش مردم دو باره بر مزار مزاری حرم ساخته شد. در وصف شهید مزاری و اندیشه عدالت خواهی او چندین جلد کتاب شعر با عنوان «تبر و باغ گل سرخ» منتشر شده و همچنان ادامه دارد که در تاریخ افغانستان از نگاه کمی و کیفی و محتوا سابقه ندارد؛ زیرا او طبق نوید برحق قرآن: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»[۳۲] با عمل صالح و در سایه عدالت که با جانش عجین شده بود، محبوب القلوب مردم شده است.
مروری بر زندگینامه برخی وکلای دیگر امام خمینی (س)
۱. شهید آیت الله سلطان محمّد ترکستانی
سلطان محمّد ترکستانی فرزند حاج محسن در روستای شاه انجیر از توابع چهارکنت ولایت بلخ متولد شد. وی اصالتاً از منطقه گل بوری ولسوالی جیغتو از توابع ولایت غزنی است. وی دروس ابتدایی را در مکتبخانه روستای محل تولد خود آموخت. آنگاه به مدرسه علمیه چهار محله رفت. ادبیات عربی و منطق را در آنجا به پایان رساند. سپس به منطقه بهسود از مجموعه ولایت میدان مهاجرت کرد و مدتی از محضر عالم متقی حاج شیخ غلامرضا زریافته استفاده علمی و معنوی برد.[۳۳]
سفر به نجف اشرف
ترکستانی در سال ۱۳۶۱ش عازم حوزه علمیه نجف شد. پس از فراگیری سطوح عالی، سالیان متمادی به درس خارج فقه و اصول آیات عظام: سید ابو الحسن اصفهانی، سید محسن حکیم و سید ابو القاسم خویی حضور یافته و به درجه استنباط رسید.[۳۴]
وی ۲۲ سال در حوزه علمیه نجف کسب فیض کرد. در این مدت علاوه بر تحصیل علوم رایج حوزه نجف به آموزش طلاب جوان نیز اقدام کرد. منطق و برخی از متون درسی فقه و اصول را چندین دوره تدریس کرده و مورد توجه مراجع قرار گرفت؛ آیت الله حکیم مدیریت حوزه علمیه حاج عبّاس رحباوی را به او واگذار کرد.[۳۵]
بازگشت به افغانستان
آیت الله سلطان محمّد ترکستانی از طرف آیت الله سید محسن حکیم امور شهریه، اتاق، تأیید و معرفی وکلای ایشان را در افغانستان بر عهده داشت. از این رو وکالت نامه عام و تام از طرف آیت الله حکیم دریافت کرد، که در آن با تعابیر «ولدی و قره عینی ثقه الاسلام والمسلمین شیخ سلطان محمّد ترکستانی، انت وکیل عنّی فی افغانستان، أمرک أمری، نهیک نهیی، یدک یدی، لسانک لسانی و نصبک نصبی و عزلک عزلی» از وی تقدیر گردیده است.[۳۶]
وی در سال ۱۳۳۸ به افغانستان بازگشت. ابتدا در ولسوالای/ فرمانداری چهارکنت قریه نانوایی (چهار محله) در مدرسه پدر خانم خود مرحوم مولوی نظر مشغول تدریس و تبلیغ شد، سپس عازم مزار شریف مرکز ولایت بلخ گردید. ابتدا در مسجد و حسینیه به تعلیم و تربیت محصلین پرداخت و در سال ۱۳۴۳ حاج غلام سخی خوجیین (پدر دکتر غلام محمّد ییلاقی) و مرحوم سید اقبال، زمینی به مساحت شش هزار متر مربع در اختیار ایشان گذاشتند. ایشان زمین را خریده و ضمیمه کرد و در آن مدرسه علمیه، مسجد، کتابخانه و قرائتخانه بنا نهاد. این مکان به نام «مدرسه علمیه سلطانیه» نام گذاری شد. او حدود بیست سال در مدرسه سلطانیه به تعلیم و تربیت شاگردان مشغول بود، وی برای اولین بار اذان شیعی را از بلندگوی مسجد در مزار شریف پخش کرد و روزهای جمعه مراسم روضه برگزار میکرد. در ایام محرّم علاوه بر مردم، مقامهای دولتی پای منبرش شرکت میکردند. ایشان از طریق اعزام مبلغ به ولایتهای همجوار مانند سمنگان و قندوز خدمات روشنگری انجام میداد. آیت الله ترکستانی پس از وفات آیت الله حکیم، وکالت تعدادی از مراجع تقلید از جمله وکالت امام خمینی(س) را بر عهده داشت و از ارادتمندان امام خمینی بود.[۳۷]
خدمات فرهنگی
ایشان افزودن بر تعلیم و تربیت و تبلیغ، خدمات فرهنگی زیادی انجام داد؛ از جمله: ساخت مسجد در گذر «دکان» شهر مزار شریف؛
ساخت حسینیه در شهرک «المره» مزار شریف؛
ساخت مدرسه علمیه در قریه «دالان»، چهارکنت؛
ساخت مدرسه علمیه در روستای «گل محمّد» در ولایت سمنگان؛
پایهگذاری مدرسه علمیه در قریه «جنگل باشی» ولایت قندوز.[۳۸]
آثار و تألیفات
آثار مکتوب آیت الله ترکستانی متأسفانه در قضیه دستگیری ایشان توسط نیروهای دولتی خلقی، غارت شد.
حاشیه برکتاب قوانین میرزای قمی؛ حاشیه بر رساله شیخ انصاری؛ حاشیه بر کفایه الاُصول آخوند هروی خراسانی؛ تقریرات دروس خارج اصول آیت الله خویی؛ وتقریرات دروس خارج فقه آیت الله حکیم.[۳۹]
شهادت
با کودتای حزب خلق در سال ۱۳۵۷، عالمان برجسته در تنگنا قرار گرفتند و در نتیجه حکم دستگیری علما از طرف حکومت صادر شد. آیت الله ترکستانی نیز در همین راستا در اواخر سال ۱۳۵۷ دستگیر شد. همزمان فرزند ۱۷ ساله او محمدباقر، پسر عمه و شوهر خواهرش شیخ قنبر علی نیز دستگیر شدند. وی پس از ۶۶ سال تلاش و خدمت، مظلومانه به شهادت رسید.[۴۰]
۲. استاد قربانعلی وحیدی جاغوری
قربانعلی وحیدی، فرزند رضا در منطقه «اوتقول» جاغوری از توابع ولایت غزنی به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود فراگرفت. مدتی در «بلخاب» از توابع ولایت سرپل، نزد مرحوم سید حسین عالمی به تحصیل پرداخت.
سپس عازم مشهد مقدس شد. ادبیات و سطوح عالیه را از محضر آیت الله ادیب نیشابوری و دیگر استادان حوزه علمیه مشهد فرا گرفت. سپس عازم حوزه علمیه نجف شده و به درس آیت الله العظمی سید ابو الحسن اصفهانی و دیگر بزرگان حوزه نجف حاضر شد.[۴۱]
وی سال ۱۳۲۳ش پس از پنج سال اقامت در حوزه علمیه نجف، به سفارش آیت الله اصفهانی به افغانستان بازگشت و در زادگاه خود به تعلیم و تربیت محصّلین علوم اسلامی و خدمت به مردم پرداخت. یکی از شاگردان وی آیت الله العظمی محمّد اسحاق فیاض است. همچنین صدها عالم زیر دست ایشان پرورش یافتند.[۴۲]
زندان و تبعید
در سال ۱۳۳۳ش در حادثه جنگ «جوری» که توسط کوچیهای مسلح بر مردم جاغوری تحمیل شد، آیت الله وحیدی و تعداد دیگری از علما و بزرگان جاغوری به زندان و تبعید محکوم شدند. ایشان ۵ سال را در زندان و ۹ سال دیگر را در شهر بغلان در شمال افغانستان به صورت تبعید به سر برد و در سال ۱۳۴۵ پس از چهارده سال به جاغوری بازگشت و در سال ۱۳۴۷ به ایران و عراق سفر کرد. ایشان به زهد و پارسایی، دعا و نیایش، ساده زیستی و شوخ طبعی و حاضرجوابی مشهور بود، او محبوبیت اجتماعی داشت. پس از کودتای مارکسیستی در سال ۱۳۵۷ در کابل علیه رژیم مارکسیستی سخنرانی کرد و مردم را به قیام تشویق کرد. سرانجام در سال ۱۳۵۸ش در شهر قم به دیار باقی شتافت و درگلزار شهدای شهر قم به خاک سپرده شد.[۴۳]
۳. آیت الله میر حسین صادقی پروانی
میرحسین صادقی فرزند نور احمد در سال ۱۳۱۳ش در دره ترکمن ولایت پروان به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود آغاز کرد و سپس به شهر کابل رفت و از محضر شیخ محمدعلی، آیت الله حجّت و دیگر اساتید استفاده برد.
صادقی در سن ۲۲ سالگی راهی حوزههای علمیه ایران و عراق شد؛ وی درحوزه علمیه قم از محضر آیت الله سید حسین بروجردی و حضرت امام خمینی استفاده کرد. سپس عازم حوزه علمیه نجف شد و در دروس آیت الله سید محسن حکیم و آیت الله خویی شرکت کرد و تا سال ۱۳۴۴ به مدت ۱۵ سال مشغول تحصیل گردید.
وی در سال ۱۳۴۴ش به وطن بازگشت و در شهر کابل به تدریس علوم اسلامی پرداخت. ایشان افزون بر تدریس، به تبلیغ و فعالیتهای سیاسی اقدام کرد. او با همکاری جمعی از روحانیون انقلابی، تشکّلی را با عنوان «روحانیت نوین» و سپس «حزب حسینی» در اوایل دهه پنجاه شمسی به وجود آورد. این تشکّل بعدها به عنوان «سازمان نصر افغانستان» اعلام موجودیت کرد که شهید عبد العلی مزاری، عزیز الله شفق و... از اعضای برجسته آن بودند. وی پس از اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی سابق از مؤسسان حزب وحدت بود. و ایشان از اعضای شورای عالی نظارت حزب وحدت اسلامی نیز بود.
صادقی پس از شهادت دبیر کلّ حزب وحدت اسلامی، حجت الاسلام والمسلمین استاد شهید عبد العلی مزاری در ۲۲ حوت/ اسفند ۱۳۷۳ و سقوط غرب کابل، تلاش جدّی در احیای دوباره حزب وحدت اسلامی انجام داد و با معرفی محمّد کریم خلیلی به عنوان جانشین رهبر شهید، به ساماندهی دوباره حزب وحدت اسلامی به عنوان جایگاه سیاسی شیعیان افغانستان همت گماشت.
وی پس از سقوط کابل و به قدرت رسیدن طالبان در سال ۱۳۷۶ش به ایران مهاجرت کرد. او مدت ۵ سال در شهر قم اقامت داشت و به تشکیل شورای علمای ولایات افغانستان اقدام کرد. ایشان در اولین اجلاس که بین سران جبهه متّحد نجات افغانستان و طرفداران محمد ظاهر شاه در سال ۱۳۸۰ در شهر رم برگزار شد، به نمایندگی از هزارههای افغانستان شرکت داشت.[۴۴]
آیت الله صادقی در دوره به اصطلاح جمهوریت، جزو سناتورهای انتصابی مجلس سنا و در کمیسیون امور دینی فرهنگ، معارف و تحصیلات عالی و تحقیقات علمی آن ایفای نقش کرد.
وی در ۱۱ اسفند سال ۱۳۹۵ در کابل دار فانی را وداع گفت. از صادقی پروانی دو کتاب با عناوین «فلق» در تفسیر و «حقوق زن در اسلام» به یادگار مانده است.
در متن وکالتنامه امام خمینی(س) به آیت الله صادقی پروانی ایشان را مجاز دانسته تا وجوهی که نزد خودش هست و آنچه که از دیگر وکلای امام هماهنگی کند، طبق صلاحدید در خود افغانستان مصرف کند.[۴۵]
۴. آیت الله محمّدحسین شیخ زاده غزنوی
محمّدحسین در سال ۱۳۱۰ متولد شد، او فرزند آیت الله شیخ عزیزالله غزنوی است. از همین بابت به شیخزاده شهرت یافته است. وی در پنج سالگی در شهر کابل به مکتبخانه رفت.
محمّدحسین پس از دو سال تحصیل، همراه پدر عازم حوزه علمیه نجف شد. در نجف از محضر والد خود و علامه مدرس افغانی و دیگر اساتید استفاده کرد.
شیخزاده غزنوی در سال ۱۳۲۹ش به وطن بازگشت و پس از استقرار در منطقه «قره باغ» همزمان با فعالیتهای اجتماعی، مذهبی به تکمیل دروس خویش پرداخت. او مدتی در درسهای خصوصی والد خود شرکت کرد، افزون بر آن به تدریس کتب ادبیات تا سطح عالی در کابل، غزنی و بهسود پرداخت و در این مناطق شاگردان زیادی را تربیت کرد.
وی از همان آغاز بازگشت به وطن به عنوان معاون و همکار پدر، در امور متعدّد به ویژه جمعآوری وجوهات شرعیه و صرف آن در موارد شرعیه فعالیت کرد.[۴۶]
وکالت از مراجع
محمّدحسین، پس از درگذشت مرحوم آیت الله شیخ عزیزالله که نماینده تامالاختیار آیت الله سید ابو الحسن اصفهانی در ولایت کابل و غزنی بود، به عنوان نماینده و وکیل آیت الله سید محسن حکیم در ولایت غزنی منصوب شد.
در ۶ خرداد ۱۳۵۷ امام خمینی وکالتنامهای در امورحسبیه و شرعیه به عنوان شیخزاده صادر کرده، که در آن، نواحی مختلف غزنی را ذکر کرده و به وی اجازه صرف نصف را به مواردی که خود صلاح میداند داده است. افزون بر آن، امام خمینی یک اجازهنامه را نیز به ایشان و دو سه نفر از علمای افغانستان داده است، البته آنان مصرف وجوهات را در داخل افغانستان از امام تقاضا کردهاند و امام خمینی نیز اجابت کرده است.[۴۷]
فعالیتهای سیاسی
شیخزاده غزنوی، شهید سید اسماعیل بلخی را در اواخر عمرش ملاقات کرد، دیدار با شهید بلخی باعث شد وی همراه با سید علی احمد عالم و آیت الله صادقی پروانی و دیگر همفکرانشان به مبارزات هماهنگ سیاسی و فرهنگی دست بزنند.
وی در سال ۱۳۵۵ش با علمای کشورهای مختلف دیدار کرد. در سال ۱۳۵۷ به نجف اشرف رفت و با امام خمینی(س) ملاقات کرد. در اواخر سال ۱۳۵۷ بر اثر فشار و تهدیدهای دولت کمونیستی، برادرش شیخ حسن آیتی و فرزندش دکتر محمدرسول آیتی دستگیر شدند و سپس به شهادت رسیدند. شیخزاده به ناچار مجدداً به ایران مهاجرت کرد و در سال ۱۳۵۸ با تعدادی از همفکران خود حزب دعوت اسلامی را در شهر قم تأسیس کردند. با تشکیل حزب وحدت اسلامی، حزب دعوت نیز به حزب وحدت اسلامی پیوست. ایشان سال ۱۳۷۱ وارد کابل شد و در تصمیمگیریها و مقاومت حزب وحدت اسلامی علیه استبداد و تجاوز فعال بود. وی در سال ۱۳۷۷ دارفانی را وداع گفت.[۴۸]
۵. آیت الله سید محمّدحسن رییس یکاولنگی
سید محمّدحسن در سال ۱۳۷۲ش در قریه «قرقان» واقع در ولسوالی یکاولنگ ولایت بامیان به دنیا آمد. پدرش سید قاسم از خاندان سادات قاضیان است که اصالتاً از ولایت غزنی است.
او در دو سالگی مادر و در هشت سالگی پدر را از دست داد. وی تا دوران جوانی به کارهای کشاورزی و دامداری مشغول بود. در بهار و تابستان کار میکرد. در پاییز و زمستان نزد سید حسن کربلایی صرف و نحو و مجمع المسائل را فرا میگرفت. سپس از محضر درسی سید محمدحسین عالم در یکاولنگ استفاده میکرد.[۴۹]
سفر به بلخاب
با بازگشت سید محمدحسین عالم، سید محمدحسن نیز همراه استاد، به بلخاب رفت و دو سال از محضر او کسب فیض کرد. با تشویق استاد، وی به یکاولنگ بازگشته و در قریه تنگ سفیدک، حوزه درسی تشکیل داد. همزمان استاد دیگر او سید محمدحسین مقدّس به یکاولنگ آمد، سید رییس مطول را نزد او فرا گرفت.
سفر به نجف اشرف
سید حسن همراه استاد سابق خود آقای عالم عازم نجف شدند. او «قوانین الاُصول» را نزد آیت الله میرزای طالقانی و «رسایل» را نزد شیخ محمدباقر زنجانی فرا گرفت. «شرح منظومه» و «اسفار» را از محضر آیت الله شیخ محمدعلی صدرا بهره برد.
سید رییس پس از حدود پنج سال به یکاولنگ برگشته و در منطقه گرم آب رازین مدرسه علمیه را بنا نهاد و شاگردان خوبی تربیت کرد.
سید مدیریت مدرسه رازین را به شاگردان خود سپرد و دوباره با خانواده عازم نجف شد. در این سفر حدود هشت سال مشغول کسب علوم اسلامی گردید و از محضر آیات: سید ابو الحسن اصفهانی، نائینی، ضیاءالدین عراقی استفاده کرد.
وی در مسیر بازگشت به وطن با علامه سید اسماعیل بلخی در هرات دیدار داشت و چهار ماه در هرات اقامت داشت. پیوند او و علامه بلخی مستحکم شد. پس از چهار ماه وی به یکاولنگ برگشت و به روشنگری پرداخت.[۵۰]
در زندان دهمزنگ کابل
روشنگریهای سید رئیس باعث حسّاسیت حکومت ظاهرشاهی گردید و در نتیجه او را در زندان دهمزنگ زندانی کردند. ایشان بدون تفهیم اتهام دو سال و نیم را در زندان سپری کرد. وی در زندان با استاد خلیل الله خلیلی، غلام نبی خان چپه شاخ، شیخ میرزا حسینی دره صوفی و دیگر زندانیان سیاسی آشنا شد.
او اجازه نامه اجتهاد از آیات عظام: سید ابوالحسن اصفهانی، سید محسن حکیم و سید ابوالقاسم خویی اجازه نامه در امور حسبیه داشت.[۵۱] وی چون مورد وثوق امام خمینی بود اجازه نامهای از ایشان در امور حسبیه نیز دریافت کرد.[۵۲]
خدمات علمی و فرهنگی
سید رییس در تأسیس مدارس علمی نقش داشت. از جمله مدرسه محمّدیه در یکاولنگ، مدرسه علمیه در گرم آب رازین، حسینیه در تنگ سفیدک چمن؛ مسجد و حسینیه در ده سرخ؛ و مسجدی در کنار منزل خودش در یکاولنگ.
۶. شهید آیت الله سید علی احمد عالم
آیت الله عالم، عالم روشن اندیش، مدرس و خطیب، در منطقه «خاک آغه» بهسود به دنیا آمد، آموزشهای مقدماتی علوم دینی را در زادگاه خود فرا گرفت. پس از مدتی عازم کابل شد و شش سال در درس آقای حجّت شرکت کرد. در سال ۱۳۳۵ جهت تکمیل تحصیلات به ایران سفر کرد و مدت شش سال در حوزههای علمیه قم و تهران دروس فلسفه، کلام، هیئت، رجال، فقه و اصول را فر اگرفت. در سال ۱۳۴۱ به افغانستان بازگشت و در زادگاه خود مشغول تدریس گردید، بعد از چند سال به کابل رفت.
ایشان در مدارس علمیه محمّدیه و جامعه الاسلام به تدریس سطوح عالیه و فلسفه برای طلاب و دانشجویان پرداخت.[۵۳] وی کتابهای «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، علامه سید محمّدحسین طباطبایی و «فلسفتنا»، شهید سید محمدباقر صدر را برای جوانان تدریس میکرد. در این درسها علاوه بر طلاب علوم دینی، روشنفکران و دانشجویان نیز شرکت میکردند و در جریان آن مکاتب فلسفی مارکسیسم و لیبرالیسم از منظر اسلامی نقد میشد.[۵۴]
نمایندگی و وکالت از امام خمینی
علیرغم خطراتی که از سوی رژیمهای ایران و افغانستان متوجه او بود، وی سالها نمایندگی و وکالت امام خمینی را در افغانستان بر عهده داشت. در وکالت نامه امام خمینی بر مصرف وجوهات برای مردم و زندانیان سفارش شده است.[۵۵]
فعالیتهای سیاسی
آیت الله عالم؛ دولت چپگرای دست نشانده شوروی سابق را هیچگاه به رسمیت نشناخت و حاضر به نرمش و سازش با آنان نشد، اما در محافل عمومی و خصوصی از اقدامات ضد دینی و ضد ملّی حکومت خلقی انتقاد میکرد، سرانجام همچون خیلی از عالمان سرشناس، توسط عوامل حکومت، دستگیر و مدتی بعد به شهادت رسید.[۵۶]
۷. حاج آخوند غلام رضا زریافته
غلام رضا زریافته، در سال ۱۲۶۲ش. مطابق با ۱۲۹۷ق در قریه منگسک واقع در ولسوالی مرکز بهسود از توابع ولایت میدان وردک در یک خانوادهای سرشناس و مذهبی متولد شد. پدرش مرحوم حاج خدانظر شخص آگاه، مورد اعتماد و از محبان اهل بیتG بود.
تحصیلات و تدریس
زریافته، خواندن و نوشتن را از پدر بزرگوارش آموخت و در هفت سالگی به مکتبخانه محل رفت، با شوق و علاقه زیاد به یادگیری قرآن کریم، احکام اسلامی، عقاید دینی و برخی کتابهای دیگر که در آن زمان مرسوم بود، مشغول گردید.
زریافته برای تحصیلات عالی به نزد اساتید نامی آن روزگار چون: ملا محمّد کربلایی سرابی، مقدّس یکاولنگی، آیت الله حجّت کابلی و آیت الله عزیز الله غزنوی رفت، از محضر هر کدام ا ز آنان خوشههایی از علم و معرفت به دست آورد. حاج آخوند با داشتن هوش قوی، استعداد عالی، شوق زیاد و علاقه خاصّ که به تحصیل علم و دانش داشت از محضر اساتید خود کسب فیض نمود و در کمترین زمان ممکن موفّق شد که بسیاری از علوم دینی و معارف اهل بیتG را فرا بگیرد تا بتواند خود به عنوان یک عالم وارسته و استاد برجسته در جامعه ظهور نماید. حاج آخوند؛ هم زمان با تحصیل علم و کسب فیض از محضر اساتید، خود نیز به تدریس علوم پرداخت.
او بیان شیوا وزبان گویا داشت. کتابهای مربوط به ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول چون: حاشیه ملا عبدالله، جامی، مطول، شرح لمعه شهیدین، قوانین الاُصول، رسائل، و مکاسب شیخ انصاری و کفایة الاُصول آخوند هروی (خراسانی) را تدریس میکرد.
ایشان علاوه بر اینکه استاد بود و به زیبایی و شایستگی تدریس میکرد، خطیب و سخنران نیز بود. سخنرانیها و خطابههای او در حسینیهها و مساجد مناطق مختلف بهسود رهنما و رهگشای مؤمنین بود.[۵۷]
وکالت از مراجع عظام تقلید
از آنجای که حاج آخوند شخص امین و امانتدار، متدین و متعهّد و یک چهره شناخته شده و مورد اعتماد بود چند تن از مراجع عظام تقلید به ایشان در امور حسبیه و وجوهات شرعی (اجازهنامه) و وکالت داده بودند؛ از جمله آیات عظام: اصفهانی، حکیم، خویی و امام خمینی.
در یکی از اجازنامههایش این چنین آمده است:
بر عموم مؤمنین مخفی نماند که جناب عمده الأعلام آقای شیخ غلام رضا زریافته در جمیع تصرّفات سهم مبارک و غیر آن مجاز میباشد و تمام تصرّفات ایشان ممضی و قبول است و کسی از صاحبان وجه حقّ مطالبه قبض و رسید این جانب را ندارد. والسلام علی من اتبع الهدی.[۵۸]
محبّت به اهل بیت عصمت و طهارت
یکی از ویژگیها وخصوصیات اخلاقی ایشان محبّت به اهل بیت عصمت وطهارتG بود، در ذکر مصایب اهل بیت عاشقانه اشک میریخت. وقتی که روضه میخواند با اشک وگریه همراه بود، حتّی هنگام مطالعه وقتی به مطلبی میرسید که اشاره به مصائب اهل بیتG داشت بی اختیار اشکهایش جاری میشد و با صدای بلند گریه میکرد.[۵۹]
توکّل وتوسّل؛ قاطعیت و صلابت؛ انس با قرآن؛ کار و کشاورزی و اخلاق نیک از اوصاف ایشان ذکر شده است.[۶۰]
خدمات علمی و اجتماعی
به دلیل آن که درب مدارس و معارف از طرف حاکمیت به روی فرزندان جامعه ما بسته بود و محیط جفرافیایی هم صعب العبور بود، در واقع آنان را در یک زندان طبیعی و کوهستانی قرار داده بود، حسینیهها و مساجد هم مرکزی بود برای تعلیم و تربیت و هم پایگاهی بود برای رسیدگی به منازعات و مشکلات مردم.
جویندگان علم و دانش نیز به دور او حلقه میزدند و هر کدام به اندازه نیاز وتوانایی خود بهره میبردند. خدمات مرحوم حاج آخوند را میتوان در دو بعد علمی و اجتماعی در نظر گرفت:
در بعد علمی: آشنا ساختن فرزندان جامعه با عقائد دینی و احکام اسلامی، در مرحله بالاتر تدریس فقه و اصول و در نتیجه تربیت شاگردان عالم را میتوان از جمله خدمات علمی حاج آخوند نام برد.
و در بعد اجتماعی: رسیدگی به مشکلات و منازعات مردمی و حلّ و فصل آنها بر اساس شریعت اسلامی از جمله خدمات اجتماعی حاج آخوند به حساب میآید.
ارتحال
حاج آخوند زریافته; بعد از چند دهه خدمات علمی و اجتماعی به مردم و یک عمر عشق و ارادت به اهل بیت عصمت و طهارتG و سالها عبادت و بندگی حضرت حقّ، سرانجام در سن نود و سه سالگی در سال ۱۳۵۵ش در قریه زریافته بهسود، ندای حقّ را لبیک گفته و به دیار باقی پیوست.[۶۱]
۸. حجت الاسلام و المسلمین سید جواد عارفی کوه بیرونی
سید جواد سال ۱۳۰۰ش در خانه محقر سید علی اکبر کربلایی در کوه بیرون بهسود متولد شد. در سه سالگی مادر و پس از آن مادر بزرگ را از دست داد. عارفی در نه سالگی به مکتب محل رفت. او در کنار تحصیل مقدمات به کار کشاورزی و دامداری نیز مشغول بود.
وی در کمترین زمان با تحصیل در حوزه علوم دینی به مدارج بالای علمی دست یافت.
با توجه به مشکلات اقتصادی و نبود اساتید برجسته در آن زمان، عارفی در سال ۱۳۲۶ش. به دعوت علما و مو سفیدهای بامیان، در منطقه قرغنهتوی بامیان مشغول تعلیم و تربیت شاگردان شد و مدت شش سال در آن جا انجام وظیفه کرد. سال ۱۳۳۴ آیت الله حاج آخوند کوه بیرونی از نجف به منطقه بازگشته و مدرسه علمیه امام محمّد باقرu را تأسیس کرد، عارفی در تأسیس آن نقش برجسته ایفا کرد.[۶۲]
هجرت به نجف اشرف
عارفی در سال ۱۳۴۵، جهت کسب تحصیلات عالیه راهی حوزه علمیه نجف شد و تا سال ۱۳۵۱ به تحصیل علوم اسلامی پرداخت. شرح منظومه حکیم سبزواری را از محضر آقای صدرا و حاج شیخ عباس قوچانی و میرزا محمّدباقر زنجانی فرا گرفت.
دروس خارج فقه و اصول را از محضر امام خمینی و آیت الله خویی استفاده کرد.
عارفی در نجف اشرف ارتباط نزدیک با امام خمینی(س) برقرار کرد. از افکار و اندیشههای سیاسی اجتماعی امام خمینی متأثر شد. او وکیل امام خمینی در افغانستان شد و اجازه تأسیس مدرسه علمیه به ایشان داده شد. وی سال ۱۳۵۱ از حوزه علمیه نجف به کشور بازگشت. به دعوت علما و بزرگان منطقه پنجاب به این منطقه رفته و به مدت ۵ سال (۱۳۵۱ ـ ۱۳۵۵) در مدرسه امام صادقu در منطقه تکاب برگ مشغول تدریس شد.
وی مدت کوتاهی در مسجد جمال مینه کابل مربوط به آیت الله سید عبد الحمید ناصر، «کفایه» را تدریس کرد. سال ۱۳۵۷ با وقوع کودتای کمونیستی، وی در مدرسه حاج آخوند کوه بیرونی مشغول تدریس بود، همزمان مردم را به قیام علیه دولت تشویق میکرد.
مسئولیت کمیسیون قضا
وی در تشکیلات شورای اتفاق اسلامی افغانستان، در سال ۱۳۵۸ مسئولیت کمیسیون قضا در شورا را عهدهدار شد و تا سال ۱۳۶۱ به عنوان مسئول کمیسیون قضا انجام وظیفه کرد.
عارفی را به سخاوت و مهماننوازی، شادابی و بشاشیت، مؤدب بودن، نفوذ اجتماعی، صبر و قناعت توصیف کردهاند.[۶۳]
آیت الله عارفی در بهار ۱۳۶۲ دچار کسالت شد و با سفر به پاکستان و ایران در تاریخ ۴/۲/۱۳۶۵ در مشهد مقدس دار فانی را وداع گفت و در بهشت رضای مشهد دفن گردید.
امام خمینی ایشان را وکیل خود در امور حسبیه و شرعیه معرفی کرده و از او به عنوان عماد الأعلام و ثقه الاسلام تمجید کرده است.[۶۴] [۶۵]
۹. آیت الله نور احمد تقدّسی ترکمنی
نور احمد در سال ۱۳۱۶ش. در ولایت پروان، ولسوالی شهرستان سرخ پارسا، دره ترکمن در یک خانواده مذهبی و روحانی به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش فرا گرفت.
هجرت به نجف اشرف
تقدّسی در سال ۱۳۳۴ برای ادامه تحصیل عازم عراق شد و در حوزه علمیه نجف، «رسایل» و «مکاسب» شیخ انصاری، «شرح منظومه» حکیم سبزواری و «کفایه الاُصول» آخوند هروی خراسانی را به اتمام رساند و دروس خارج فقه و اصول را از محضر امام خمینی و آیت الله خویی استفاده کرد.
وی در سال ۱۳۴۰ به افغانستان بازگشت و در کنار شهید آیت الله سید محمّد سرور واعظ به تدریس مشغول شد. وی در سال ۱۳۷۵ عازم ایران شد و در مدرسه «الجواد» حوزه علمیه قم به تدریس برای طلاب علوم دینی پرداخت.[۶۶]
تأسیس دو مرکز علمی و تبلیغی
آیت الله تقدّسی در فاصله زمانی کوتاهی دو مرکز علمی را تأسیس کرد؛ مسجد و حسینیه اهل بیت سال ۱۳۴۲ و مدرسه علمیه مدینه العلم در ساحه غربی کابل قلعه شاده. ایشان از طریق مدرسه علمیه، خدمات علمی زیادی انجام داد. وی علاوه به مرکز علمی، تلویزیون کوثر را نیز در دوره به اصطلاح جمهوریت راهاندازی کرد که به نشر معارف اسلامی پرداخت.[۶۷]
وکالت از امام خمینی(س)
تقدّسی همراه با دو تن از وکلای امام خمینی(س) محمّدحسین شیخ زاده غزنوی و سید حسین موسوی، طی نامهای به امام خمینی(س) از ایشان درخواست کردند اجازه بدهد تا وجوهات در داخل افغانستان به مصرف مؤمنین برسد که امام خمینی با آن موافقت کردند.[۶۸]
امام خمینی(س) در نامه دیگری به آقای تقدّسی از وصول نامه ایشان خبر داده و نسبت به تنظیم امور وکلای خود در افغانستان بابت مصرف درست وجوهات به ایشان تذکر داده است تا هم امور وکلا را تنظیم و اطلاع رسانی کند و هم در مدارس علمیه هیئت امتحانات راهاندازی کنند تا وجوهات، درست و به جا مصرف شود. البته ایشان تأکید کرده است نصف وجوهات به حوزه علمیه نجف ارسال شود. امام خمینی(س) حکومت وقت ایران را مانع وصول وجوهات بر شمرده است.[۶۹]
آیت الله تقدّسی ۲۱ خرداد ۱۳۹۰ در سن ۸۵ سالگی دار فانی را وداع گفت.[۷۰]
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین شهید میر حسین شریفی (مدرس)
سید میرحسین فرزند سید رحیم در سال ۱۳۱۰ش. در علاقه داری چهارکنت مربوط به ولایت بلخ، در قریه یکه تال آقبلاق به دنیا آمد. آموزش قرآن و مقدّمات را در مکتب محل فرا گرفت. او برای ادامه تحصیل به دره صوف رفت و مدت سه سال مشغول تحصیل علوم دینی شد. علاوه بر آن دو سال دیگر در یکاولنگ مشغول تحصیل بود و مدت ۵ سال در بهسود از محضر آیت الله حاج آخوند کوه بیرونی بهره برد.[۷۱]
هجرت به نجف اشرف
وی با هجرت به حوزه علمیه نجف، مدت ده سال در این حوزه مشغول تحصیل علوم دینی شد. پس از ده سال به وطن بازگشت. او مدتی در مدرسه علمیه صاحب الزمان(عج) در چهارکنت، سطوح عالیه را تدریس کرد.
شریفی علاوه بر تدریس و تبلیغ، از طرف آیات عظام: سید محسن حکیم، امام خمینی و سیّد ابو القاسم خویی وکالت داشت. او از این طریق خدمات زیادی به امور دینی جامعه انجام داد.
در وکالت نامه امام خمینی(س) به ایشان ثلث سهم امام و تمام سهم سادات به ایشان واگذار شده و سفارش کرده است تا دو ثلث از سهم امام را به ایشان در نجف بفرستد و رسید دریافت کند.[۷۲]
۱۱. استاد سید محمدحسین حسینی (سجادی) لعلی
سید محمدحسین در سال ۱۲۹۰ ش در وسوالی لعل و سرجنگل ولایت غور، در خانواده مذهبی متولد شد. پدر ایشان مرحوم سید آقا در بین مردم نفوذ و محبوبیت داشت، حسینی در کودکی تحصیل علوم دینی را در منطقه آغاز کرد و صرف و نحو و معانی، بدیع و بیان را در زادگاه خود فراگرفت. با توجه به استعداد ذاتی، در کمترین زمان ممکن، فقه و اصول را به اتمام رساند و بر ادبیات عربی، فلسفه، منطق و نجوم تسلط یافت.
وی پس از تحصیل، به تأسیس مدرسه علمیه اقدام و مشغول تدریس شد؛ مقدمات ادبیات عربی منطق، شرح منظومه، رسائل، مکاسب و کفایه را تدریس کرد. وی مدتی در شهر کابل نیز تدریس کرد.
او در سفری به عتبات عالیات وارد حوزه علمیه نجف شد و از محضر آیات عظام: سید محسن حکیم و سید ابو الحسن اصفهانی استفاده کرد و همزمان برای طلاب افغانستانی تدریس میکرد.
سید محمدحسین با کسب نمایندگی از آیات عظام: سید ابوالحسن اصفهانی، سید محسن حکیم، امام خمینی، سید ابوالقاسم خویی و سید محمود شاهرودی به وطن بازگشت و مشغول تبلیغ و تدریس در مناطق مرکزی شد.
او در سال ۱۳۴۹ و پس از رحلت آیت الله حکیم به عراق سفر کرد و به دیدار امام خمینی رفت و با وکالت مشخص از ایشان به وطن بازگشته و به ترویج امام خمینی در محافل عمومی و خصوصی اقدام کرد.
سید حاجی، در سال ۱۳۵۳ دارفانی را وداع گفت. پس از وی پسرش سید محمدحسن شریفی به عنوان نماینده و وکیل امام خمینی جواز فعالیت در امور حسبیه شرعیه را دریافت کرد. در اجازه نامه امام خمینی به سید محمدحسین اجازه ثلث داده شده و مناطقی از لعل دیزنگی به عنوان قلمرو وکالتش ذکر شده است.[۷۳]
۱۲. شیخ محمّدمحسن تقدیسی مالستانی (۱۳۰۵ ـ ۱۳۵۷)
محمّدمحسن تقدیسی فرزند محمداکبر مقدّس در سال ۱۳۰۵ش. در قریه القبلان از توابع ولایت غزنی به دنیا آمد، او مانند دیگر بچههای روستا در کودکی در کار کشاورزی و دامداری به خانواده کمک میکرد و در کنار آن خواندن و نوشتن و مقدمات را در مکتبخانه محل آموخت.
سفر به مشهد مقدس و نجف اشرف
عشق و علاقه محمدمحسن به علم و دانش او را به مهاجرت و دوری از وطن واداشت. برای ادامه تحصیل در سال ۱۳۴۴ش. عازم مشهد مقدس شد، مدتی در حوزه علمیه مشهد مشغول تحصیل گردید. سپس عازم نجف اشرف شد و از محضر اساتید حوزه نجف کسب فیض کرد.
شیخ محمّدمحسن تقدیسی پس از ۱۲ سال دوری از وطن، جهت خدمت به دین و مردم به وطن بازگشت. وی از آیت الله سید محسن حکیم وکالت داشت. تقدیسی در راستای تبلیغ و ترویج معارف و آموزههای اسلامی تلاش فراوان کرد و سنتهای دینی از جمله حساب سال مردم را تنظیم و تعیین، و در اکثر مناطق مالستان این سنت الهی را ترویج کرد.[۷۴]
وکالت از امام خمینی و زندانی شدن در ایران
تقدیسی در سال ۱۳۵۴ بار دیگر به قصد زیارت عتبات عالیات به کشور عراق سفر کرد. او ضمن دیدار با مراجع تقلید، از سوی امام خمینی وکالت نامه دریافت کرد تا به امور شرعی مردم رسیدگی کند.[۷۵] در این سفر هنگام بازگشت از عراق در داخل ایران به اتهام ارتباط با امام خمینی و انقلابیون توسط عوامل ساواک رژیم شاه دستگیر و زندانی شد و مدتی را در زندان تهران و مشهد به سر برد و پس از تحمّل شکنجه و مشقّت فراوان، آزاد شد و به کشور بازگشت.[۷۶]
تقدیسی در سال ۱۳۵۵ سفری به مکه مکرمه جهت انجام فریضه حج داشت و بعد از زیارت بیت الله الحرام و حرم شریف نبوی به وطن بازگشت. آقای تقدیسی فردی با تقوا و دارای فضایل اخلاقی فراوان بود و در عبادت و اطاعت الهی نمونه و در خیرخواهی و ترویج فرهنگ و معارف دینی، سختکوش و فداکار بود.
حاج شیخ محمدمحسن تقدیسی، در اثر بیماری در تاریخ ۲۲/۲/۱۳۵۷ در سن ۵۲ سالگی چشم از جهان فروبست و به رحمت الهی پیوست.[۷۷]
۱۳. شهید سید حسین حسینی دره صوفی
حسینی دره صوفی در سال ۱۳۲۹ش. در «کمج» از روستاهای شهرستان درّه صوف، از توابع ولایت «سمنگان» متولد شد. او در کودکی یتیم شد و زیر نظر عمویش، سید حسن آخوند ـ مؤسس مدرسه امام صادقu واقع در کمج ـ پرورش یافت. سید حسین در سن یازده سالگی پس از فراگیری مقدمات علوم از محضر سید حسن آخوند، به تحصیل علوم دینی پرداخت و به این وسیله وارد محافل علمی متعدّدی شد و به حوزه درسی برخی از علماء راه یافت. برخی استادان وی عبارتند از: حجج اسلام شیخ محمّد بنی فضل، سید حاج میرزا حسین عادل، آیت الله عبدالحسین (آخوند زوار)، علامه شیخ محمدعلی (مدرس افغانی(، آیت الله سید مصطفی خمینی و میرزا حبیب الله اراکی.[۷۸]
عزیمت به نجف اشرف
سید حسین پس از تکمیل سطوح اولیه در سال ۱۳۴۷ش. عازم نجف اشرف شد. او در زندگینامه خودنوشت چنین نگاشته است:
در اواخر سال ۱۳۴۷ق تصمیم گرفتم به نجف بروم. ابتدا با مادرم در میان گذاشتم. موافقت کرد و بعد هم با پدر صحبت کردم. پدرم پول مختصری هم برایم آماده کرد که با همان پول راهی عراق شدم، به زیارت عتبات مقدسات نائل شدم و آخرین زیارت ما هم نجف اشرف بود که قبر مولا امیر المومنینu را زیارت کردم. با دوستان خود در میان گذاشتم که من در نجف میمانم. آن وقت جوان ۱۸ ساله بودم. دوستان قبول نمیکردند و من هم اصرار میورزیدم تا این که قضیه به اطلاع یکی از روحانیون منطقهای ما که در نجف بود، رسید. ایشان گفت: صلاح نیست که در اینجا بمانی، چون نجف گرم است. تو کوچک هستی؛ ولی با همه اینها تصمیم گرفتم آنجا بمانم.[۷۹]
آغاز آشنایی با امام خمینی
پس از چند ماه که در نجف ماندم، از اوضاع آنجا اطلاع پیدا کردم. در اوایل سال ۱۳۴۷ مرحوم آیت الله حکیم فوت کردند و من تا آن زمان مقلّد ایشان بودم و بعد به خاطر مسأله تقلید رفتم در حرم امیر المؤمنینu، خودم از مولا نظرخواهی کردم. چون در آن وقت کوچک بودم و از مراجع شناختی نداشتم. بالای سر حضرت امیرu دو رکعت نماز خواندم. مجدّانه از حضرت خواستم که بعد از آیت الله حکیم از که تقلید کنم؟ قرآنی را باز کردم. البته درست یادم نمانده که کدام آیه آمد، ولی همین قدر یادم هست که وقتی استخاره کردم که از امام خمینی تقلید کنم، آیات رحمت و لطف خدا و بهشت آمد. پس از استخاره و نظرخواهی درباره امام و سئوال از روحانیون خبره، مقلد امام شدم.
پس از آن با دوستان دیگر که داشتم، بعضی از شبها در جلسه بیرونی امام شرکت میکردیم. یادم هست وقتی آنجا رفتیم، امام به ما خیلی توجه میکردند، چون به طلبههای جوان بسیار توجه داشتند. ما با این محبّت امام خیلی علاقه و عشق پیدا میکردیم... پس از مدتی با این که درس ما پایین بود؛ اما وقتی که امام «حکومت اسلامی» را درس دادند و به صورت جزوه پخش شد، ما این جزوات را خواندیم و علاقهای بیشتر پیدا کردیم.
چون به امام علاقه داشتیم، با پسر امام مرحوم آسید مصطفی نیز آشنا شدیم... و در خدمت ایشان ما هم پیاده به کربلا مشرف میشدیم. از این جا بود که به امام و آقا مصطفی از نزدیک آشنایی پیدا کردیم و اندیشه مبارزاتی و سیاسی امام هم در ما اثر گذاشت و از آنجا ما علاقه به مبارزه علیه کفر و شرک و ظلم و ستم پیدا کردیم و در اثر این روابط نزدیک با امام و آقا مصطفی و شهید محمد منتظری و باقی برادرانی که در خدمت امام بودند، ما هم افتادیم در اندیشه مسائل مبارزه و کمکم این اندیشه در ما ریشه دوانید، به علاوه که ما با دوستان ایرانی دوست بودیم.[۸۰]
فعالیتهای سیاسی و فرهنگی
سید حسین حسینی در راستای دفاع از آرمان امام خمینی در نجف اشرف، به طرفداران محمدرضاشاه که در پی تبلیغ وی بودند، حملهور شد و حرم حضرت امیر مؤمنانu را از وجود آنها پاک کرد. در پی این عمل، مأمورین عراقی او را دستگیر کردند و با خود بردند. وی در مورد فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود آورده است:
در یک جمع خیلی صمیمی و دوستانه بودیم که برادر عزیز ما آقای [قربانعلی] عرفانی و شیخ حسین اخلاقی جز آن بود.[۸۱] در آنجا کار می کردیم و بعد از نجف با برادران ما در قم و کابل و سوریه و باقی جاها ارتباط گرفتیم و این ارتباط ما بود که سبب شد وقتی که در سال ۵۸ یک زمینه آزاد کار تشکیلاتی در ایران به وجود آمد، آن مجموعهها دور هم جمع شدند و «سازمان نصر» را تشکیل دادیم.[۸۲]
حسینی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، برای تأثیرگذاری در قیام مسلمانان افغانستان علیه رژیم ترکی، خود شخصاً به جبهه حقّ علیه باطل شتافت و نقش فعالی در تشدید مبارزه علیه کمونیسم به عهده گرفت.
در راستای تحقّق همین اهداف بود که در سال ۱۳۶۶ طی نشستی که اکثریت شورای مرکزی سازمان جبهههای خونین جهاد داشتند. در همان نشست حسینی به عنوان مسئول سیاسی و سخنگوی سازمان در خارج، مأموریت یافت با تنی چند از علماء و مسئولین سازمان، دفاتر سازمان را بازرسی و نسبت به امور مجاهدین هماهنگی بیشتری ایجاد کند. به همین جهت عازم مشهد شد و از آنجا به جبهه «کاکری» در هرات رفت تا مسائل نوار مرزی و مشکلات مجاهدین و پایگاه سازمان نصر در هرات را بررسی نماید.
اما در میان راه، در حادثه دردناک رانندگی در تاریخ ۱۲/۷/۱۳۶۶ جان به جان آفرین تسلیم کرد.[۸۳]
پیکر حجه الاسلام حسینی پس از مراسم با شکوهی در مشهد مقدس، به تهران انتقال یافت. صبح روز پنج شنبه ۱۶ مهرماه پس از تشییع با حضور صدها تن نمایندگان گروههای مجاهدین ـ اعم از تشیع و تسنن ـ و مسئولین جمهوری اسلامی ایران و همراهی مردم عزادار به قم آورده شد و بعد از تشیع با شکوه، انجام مراسم عزاداری و اقامه نماز به امامت آیت الله محقّق کابلی در ضلع جنوبی صحن مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) به خاک سپرده شد.[۸۴]
۱۴. حجت الاسلام و المسلمین حاج سیّد عبد الحمید مروّج
سید عبد الحمید فرزند سید شاهحسین، در سال ١٣١٧ش. در دره زیبای سنگلاخ واقع در ۷۰ کیلومتری شهر کابل در یک خانوادۀ اصیل روحانی چشم به جهان گشود. وی پس از طی دوران طفولیت و فراگیری دروس ابتدایی به حوزۀ علمیه بهسود رفت و به تحصیل مقدمات علوم اسلامی نزد حاج آقا شاه عبد العظیم مشغول شد.
آقای مروج، پس از اتمام دروس مقدماتی به کابل رفته و در این شهر از نزد اساتیدی همچون آیت الله سیّد میر علی احمد حجّت و شیخ محمّد امین افشار کسب فیض کرد. علامه سیّد اسماعیل بلخی از علما و مبلغین به نام آن روز از حجه الاسلام مروّج خواست که جهت ادامه تحصیل به نجف اشرف برود. مروّج در نجف اشرف نیز از محضر علمایی چون: امام خمینی، آیت الله حکیم، آیت الله صدر، آیت الله خویی و آیت الله شاهرودی، به مدت ده سال بهرهمند گردید.
وی پس از اخذ مدارک اجتهادی و اخذ وکالتنامه از حضرت امام خمینی، به وطن بازگشت تا به مردم خدمت نماید. مرحوم مروّج به خاطر آشنایی با فن خطابه و سخنرانی و همچنین تسلط بر منابع فقه شیعه و اسلامی از طرف آیت الله حجّت، به مأموریتهای مختلف از جمله مناظرههای پی در پی با مولویها و بزرگان اهل سنت گماشته شد. در یکی از موارد فعالیتهای او در روستای «ده مسکین» منجر به طنینانداز شدن اذان به سبک مذهب شیعه از منارههای مسجدی در این روستا و «ده هزارهها» گردید. مروّج، مدتها در شهر پل خمری به ارشاد دینی مردم و خدمت به خلق الله پرداخت تا این که کودتای ٧ ثور ١٣٥٧ به وقوع پیوست. ایشان در یک سخنرانی تاریخی در زمان ریاست جمهوری حفیظ الله امین، در حضور فرماندار پل خمری و رییس حزب دموکراتیک خلق شاخۀ بغلان در حسینیه (تکیه خانه) قشلاق، حکم جهاد بر علیه حکومت کمونیستی صادر کرد. با ادامۀ تبلیغات علیه حکومت فاسد وقت و تهدیدات جانی مکرّر، مصلحت را بر ترک وطن دیده و پس از مهاجرت به کشور ایران و دو سال اقامت در شهر مقدس مشهد عازم شهرستان یاسوج گردید. مرحوم مروّج در مدت سکونت در این شهر با عناوین مسئول و مدرس حوزات علمیه، امام جماعت مسجد جامع و همچنین امام جمعه موقّت مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد ایفای وظیفه کرد.
این خطیب توانمند جمعه و جماعات نقش بسیار مؤثر در حاکم شدن وحدت بین احزاب سیاسی، مهاجرین و انصار و پرهیز از افراطیگریهای مذهبی و دینی داشت. ایشان مبارزات جامعی را بر علیه فرقههای انحرافی درویشمآبی و صوفیگرایی در شهر یاسوج آغاز کرد که منجر به جلوگیری از اشاعه بیشتر و بازگشت تعدادی از آنان به صراط مستقیم گردید.
خدمات صادقانه، اخلاص در عمل و گفتار، تواضع و فروتنی، قناعت و ساده زیستی، پرهیز از مادیگرایی و دنیاپرستی، باعث ایجاد محبوبیت عمومی حجت الاسلام مروّج در استان گردید، تا اینکه در شامگاه دوم اسفند ماه ١٣٧٢ (همزمان با دهم ماه مبارک رمضان) پس از عمری خدمت در سنگر حوزه و محراب و منبر، همزمان با اذان مغرب و عشا بر اثر بیماری ریوی به لقاء الله پیوست.
فوت مروّج باعث حزن و اندوه عامه مردم و اعلام سه روز عزای عمومی از طرف مسئولین استان شد. علیرغم بستر مناسب از سوی تولیت آستان قدس رضوی مبنی بر تدفین این روحانی جلیل القدر در جوار بارگاه ملکوتی حضرت ثامن الحججu، مردم و مسئولین شهر مصلحت را بر تدفین ایشان در شهر یاسوج دیده و پیکر پاک این سیّد بزرگوار در حسینیه گلزار شهدای یاسوج دفن شد.[۸۵]
۱۵. علامه سید اسحاق نقوی نماینده امام خمینی در ارزگان خاصّ[۸۶]
علامه سید اسحاق نقوی درخشانترین ستاره علمی، فرهنگی، سیاسی در سپهر تاریخ ارزگان خاصّ است. او پس از فراگیری دانش دین درحوزههای مقدس مشهد، تهران و نجف، به عنوان نماینده بزرگترین مرجع تقلید شیعیان جهان حضرت امام خمینی در سال ۱۳۴۸ش. به ارزگان بازگشت.
او در ارزگان خاصّ نخستین حوزه علمیه امام صادقu را در منطقه بنیاد نهاد که از این رهگذر تحوّل همه جانبه علمی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی در ساحت ارزگان خاصّ ایجاد شد، آقای نقوی با الهام از اندیشه متعالی فقیه حکیم و مصلح عظیم حضرت امام خمینی، نه تنها به عنوان یک عالم دینی، بلکه یک تفکر و اندیشه نوین اسلامی و مصلح بزرگ در ارزگان و سایر قلمرو فعالیتش مطرح بود، در این باره کتابی از سوی یکی از شاگردانش تدوین شده.[۸۷] ما در این مقاله به اختصار در چند محور نکتههایی را اشاره میکنیم:
سید اسحاق نقوی فرزنــد سید ابــراهیم و سیده بی بــی مــریم، از ســادات جلالــی (سید جلال الدین محمّد اوسط بخارای) در قریــه باغچار (یکی ازمناطق ارزگان خاصّ)، متولد شد، پدر مؤمن و متدین او با مشکلات فراوان زندگی، او را به مکتبخانه فرستاد و در مسیر تحصیل علم دین قرار داد. نقوی به دلیل استعداد سرشار در زمان اندک مراحل ابتدائی دروس مقدماتی را در وطن فرا گرفت و به دلیل علاقه و تشویق و همکاری خالصانه پدر برای تکمیل علم و معرفت در ســال ۱۳۳۰ش. عازم سفر ایران شد.
ایشان چند سال در حوزه علمیه مشهد نزد اساتید بزرگ مثل ادیب نیشابوری، و دیگر مدرسین بنام آن زمان از دروس سطوح عالیه را در ادبیات، فقه و اصول فرا گرفت و به دلیل علاقه بــه فراگیری فلســفه و حکمــت و نیز بــرای تکمیــل اندوختههای علمی عازم تهران شد، چون علوم عقلی در آن زمان در تهــران رونــق خاصــّی داشــته، و فلاسفه صاحب نامی در این شهر مشغول تدریس فلسفه و حکمت بودهاند، نقوی مدتی در این شهر از محضر فیلسوف بزرگ آقای مهدی الهی قمشهای استفاده کرد.
نقوی مدتی در قم و مدتی در نجف تحصیل کرد، ولی از مقدار زمان تحصیل و اساتید او در قم و نجف اطلاع دقیق در دست نیست.
وکالت از امام خمینی
آقای نقوی در سال ۱۳۴۸ به عنوان وکیل حضرت امام خمینی به زادگاه خود ارزگان خاصّ باز گردید، در منطقه باغچار به منزل جناب مستطاب آقای سید عبدالله مظفری وارد شد. میزبان که از بزرگان و مشاهیر علمی منطقه بود، به افتخار ایشان ضیافتی ترتیب داد و کلانهای منطقه را دعوت نمود. در این جلسه آقای نقوی مسئله تقلید و اعلمیت امام خمینی و نمایندگی خود را ابلاغ میکند و مورد استقبال مردم قرار میگیرد، بزرگان علمی و متنفذین اجتماعی منطقه، همکاری و پشتیبانی خود را از نماینده امام اعلام میکنند و به این ترتیب آقای نقوی به عنوان نماینده امام کار خود را در ارزگان از باغچار که مهمترین منطقه ارزگان به لحاظ علمی و اجتماعی بوده آغاز، و فعالیت علمی، اصلاحی خویش را در عرصههای مختلف شروع میکند و به تدریج به مناطق دیگر ارزگان سفر نموده و مردم را به تقلید از امام خمینی دعوت میکند و در مناطق دیگر نیز همه علما و متنفذین از جمله ملا مقدّس حسینی و حاجی محمّد سیا بغل و آخوند کربلائی و برادرش ملا کربلائی هاشم و دیگر بزرگان مناطق اطراف و مردم مرکز ارزگان، ایشان را همراهی و با او همکاری میکنند. در نتیجه همه مردم ارزگان خاصّ با تقلید از حضرت امام پشتیبانی خود را از نماینده ایشان اعلام میدارند و آقای نقوی در مرکز ارزگان خاصّ مستقرّ شده و فعالیت علمی و اجتماعی خود را ادامه میدهد.
اوضاع اجتماعی ارزگان
بر اثر ظلمهایی که از سوی حکومت استبدادی بر شیعیان اُرزگان خاصّ اعمال میشد، مردم برای ادامه حیات مذهبی از سپر تقیه استفاده مینمودند و در انظارعمومی جامعه غیر شیعی به خصوص در مرکز ارزگان، اعمال خاصّ مذهبی خویش را به طور تقیه انجام میدادهاند، خصوصاً در ایام محرم، سوگواری و عزاداری ابا عبد الله الحسینu را به طور پنهان و دور از انظار عامه انجام میدادند، ولی با تلاشهای نماینده امام خمینی جناب آقای نقوی نه تنها تقیه برداشته شد و مردم آزادانه و بدون ترس از حکومت و مردم غیر خودی مراسم مذهبی خویش را در هر کجا که میخواستند انجام میدادند، بلکه شرایط سیاسی طوری تغییر یافت که سران حکومتی مانند قاضی و ولسوال (فرماندار) که از اهل سنت بودند، در روز عاشورا در مجلس سخنرانی ایشان شرکت میکردند، و این کار در آن زمان و آن سرزمین کار آسانی نبود، گفتنی است که اذان با شهادت ثالثه و عزاداری برای سید الشهدا در طول تاریخ و در مناطق مختلف جهان برای شیعیان پر هزینه بوده و در این میان سرزمین اُرزگان خاصّ از نظر اقامه اذان شیعی و عزاداری حسینی بسیار دردآور بوده است. چنین خدمت و موفقیت در اُرزگان بی سابقه بوده و در مناطق دیگر کشور کم نظیر و جالب است.
پس از آن که آقای نقوی، هیولای وحشت و ترس را که موجب تقیه مردم شیعه شده بود درهم شکست، رسم بر آن شد که همه ساله، مسئولین حکومتی در روز عاشورا در حسینیه حضور پیدا کنند و در عزاداری عاشورا مشارکت نمایند و این کار همچنان ادامه یافت و به صورت یک سنت اجتماعی ـ سیاسی در اُرزگان نهادینه شد. جناب حاج غلام رسول شریفی خوشامدی که از متدینین و شخصیتهای مذهبی منطقه باغچار است با اشاره به مطالب یاد شده گفت: «آقای نقوی به عنوان نماینده امام خمینی وقتی در منطقه ارزگان آمد نه تنها اذان با شهادت ثالثه و اقامه عزاداری حسینی و دیگر مراسمات مذهبی شیعیان را علنی نمود و مردم را از تقیه نجات داد، بلکه در روز عید غدیر در مرکز ارزگان مراسم جشن بر پا میکرد و از مولویهای اهل سنت و سران حکومت دعوت میکرد تا در مراسم شرکت کنند، از جمله در اولین برنامه جشن غدیر در ارزگان، مراسم جشن بزرگ بر پا کرد و یکی از مولویهای نامدار اهل سنت و شخص اولسوال (فرماندار) و قاضی را دعوت کرد و آنها در جلسه جشن شرکت نمودند و آقای نقوی منبر رفت و طوری در باره جریان غدیر سخنرانی کرد که نه تنها به برادران اهل سنت بر خورد نداشت، بلکه شخص مولوی و سران حکومت بسیار خوش شدند، وقتی آقای نقوی از منبر پایین آمد خطاب به مولوی اهل سنت گفت: حالا نوبت شماست، تشریف ببرید منبر و صحبت کنید. مولوی با احترام از جایش بلند شد و گفت جناب آقای صاحب نقوی شما حرف را تمام کردید، هر چه لازم بود گفتید، من دیگر حرفی برای گفتن ندارم و لازم نیست که من سخنرانی نمایم».
تأسیس حوزه علمیه
منطقه اُرزگان خاصّ به دلیل این که در زمان عبد الرحمان (یکی از شاهان ستمگر افغانستان) محور مقاومت بوده، از هر جهت خصوصاً مراکز آموزش دینی دچار ضعف و ناتوانی شده بود و سطح کانونهای آموزشی فراتر از مکتبخانه نبود. با آمدن چهره علمی و دلسوز و آگاه به زمان آقای نقوی به عنوان نماینده بزرگترین مرجع تقلید، حوزه علمیه امام صادقu برای اولین بار در تاریخ ارزگان تأسیس شد، در ابتدا مدرسه علمیه جعفریه در منطقه کهنه بازار و گرد آمدن طلاب مستعدّ از مناطق مختلف، روح اُمید در کالبد جامعه خسته اُرزگان دمیده شد و خودباوری در آنها زنده گردید و در پی آن کارهای بزرگ علمی و فرهنگی و سیاسی دیگر در منطقه با کمک مردم متدین شکل گرفت. به این ترتیب آقای نقوی بنیانگذار حوزه علمیه شیعه در ساحت اُرزگان خاصّ است و این نکته فاخر در کارنامه سراسر افتخار ایشان به عنوان نماینده امام خمینی در اُرزگان خاصّ میباشد.
همچنین اقدام به تأسیس حوزه علمیه به نام امام صادقu در نزدیک بازار نو و مراکز و ادارات دولتی و در کنار سرک (جاده) عمومی با معماری زیبا کرد که با کمک مؤمنین منطقه به مدّت کوتاه تکمیل گردید، طلاب مستعد از مناطق مختلف بهسوی این مرکز علمی رهسپار شدند. بهگونهای که برادران اهل سنت از دیدن این حوزه و رفت وآمد طلاب با لباسهای مرتّب و سفید غبطه میخوردند. بدین ترتیب نام نقوی با مدرسه علمیه ماندگار شد.
سفر به قندهار
آقای نقوی پس از ساماندهی امور مردم اُرزگان، با خانواده خود به مرکز ولایت قندهار هجرت کرد و در حومه شهر قندهار در شهرکی به نام «میرویس مینه» ساکن شد، شیعیان این شهرک که اکثراً بازاری و کارمند دولت بودند و همچنین شیعیان گندگان و چهار دانه و دیگر مناطق قندهار دور او را گرفتند و به کمک ایشان شتافتند و ایشان با همکاری مردم آنجا مسجد و مدرسه نسبتاً مناسبی میسازد که با ساختن این مرکز هویت دینی و مذهبی مردم ثابت میگردد.
آقای نقوی افزون بر رتق و فتق امور مذهبی این منطقه، به ساماندهی و انسجام مقلدان امام در شهر قندهار گامهای بلند و اساسی برداشت و در مدت کمی مقلدان امام خمینی سر و سامان مییابند. در سال ۱۳۵۷ با تأسیس مدرسه علمیه اقدام به جذب طلبه نمود و اولین گروه از طلاب از منطقه باغچار اُرزگان در این مدرسه ساکن شدند و مدرسه عملاً شروع به فعالیت کرد و شور و شعف خاصّی در منطقه ایجاد گردید. از این رو مسجد و مدرسه میرویس مینه قندهار پایگاه هماندیشی جوانان مؤمن و انقلابی آن دیار گردید. گفتنی است که آقای نقوی در زمان خفقان حکومت الحاد کمونیستی با این که از نظر سیاسی با مشکلات و فشارهای زیاد مواجه بود، در مسجد منطقه یاد شده سخنرانی میکرد و مردم زیادی جمع میشدند. وقتی امام خمینی به پاریس رفت جناب نقوی به دلیل این که در آن شرایط نمیشد اسم امام را به طور مستقیم برد، از امام به عنوان مسافر پاریس یاد میکرد و برای پیروزی او دعا مینمود و میگفت: « الهی مسافر پاریس را به سلامت بدار، او را در اهداف متعالیشان پیروز گردان» مردم با صدای بلند « الهی آمین» میگفتند و این کار در آن زمان و سرزمین خود نوعی مبارزه معنادار سیاسی و انقلابی بود.
فعالیتهای سیاسی
آقای نقوی با الهام از اندیشه امام خمینی تحت عنوان «مکتبة الخمینی» فعالیت فرهنگی سیاسی داشت، او همین اسم را بر کتابخانه خود گذاشته بود و در کادرسازی بین جوانان و متدینین منطقه ارزگان تلاشهای موفقیتآمیزی داشت، ولی پس از کودتای کمونیستها و اشغال کشور، توسط شوروی سابق، آقای نقوی یک تشکّل سیاسی جهادی به وجود آورد و وارد فاز مبارزه علنی شد. این رو زمانی که اقدام به تشکیل حزب جهادی، سیاسی به نام «نهضت روحانیت و جوان ـ رجا» نمود، اکثر جوانان دانشگاهی مؤمن و انقلابی، طلاب فاضل و متنفذین منطقه به طور فعال با ایشان همکاری ایثارگرانه داشتند. آقای نقوی در بخش فعالیت سیاسی جهادی علنی نیز در قلمرو نفوذ خود مانند ارزگان خاصّ، قندهار، نیمروز و مانند آن موفقیت بسیار داشت و منشأ خدمتهای فراوان شد.
ایجاد وحدت بین مسلمانان
یکی از درخشان ترین کارهای نماینده امام خمینی در ارزگان خاصّ، تلاش ابتکاری برای ایجاد وحدت و تعامل بین شیعه و اهل سنت در ارزگان و سایر قلمرو فعالیت او از جمله قندهار بود. نقوی با الهام از اندیشه امام خمینی معتقد بود که وحدت و همدلی بین مردم و همه مذاهب اسلامی راهکار موفقیت در تلاشهای انقلابی و سیاسی و نجات امت اسلامی است. آقای نقوی در این ساحت نیز موفقیتهای بسیار داشت، مرحوم سید اسحاق نقوی نماینده امام خمینی در ارزگان خاصّ، پس از یک عمر تلاش علمی، فرهنگی، سیاسی و جهادی، سرانجام در تاریخ دوازدهم مهر ماه سال ۱۳۹۸ ش. در شهر کویته پاکستان و در عالم مهاجرت، دار فانی را وداع گفت و در خاک غربت آرام گرفت.
نتیجه
سابقه تشیع در خطه خراسان قدیم و هزارستان و غور وسیستان، به دوره خلافت مولی علیu برمیگردد، شیعیان این خطه هیچگاهی حاضر نشدند، دستور معاویه را مبنی بر لعن به خاندان وحی اجرا کنند؛ آنان به مقام مولی علی علیه اسلام هرگز اهانت نکرده و از این خاطر هزینههای سنگینی را متحمل شدند، بر هزارهها و شیعیان افغانستان مظلومیتها، قتل عامها و تبعیضهای سیتماتیک تاریخی تحمیل شده است، خطه خراسان قدیم و بلخ و هرات و غزنه، مهد پرورش نخبگان علمی بوده که با تبدیل شدن آن خطه با اشاره انگلیس به افغانستان، متاسفانه هزارهها وشیعیان تدریجا زیر فشار گوناگون قرار گرفتند و در قرن ۱۹ بیش از شصت و دو درصد این مردم، قتل عام شده و سرزمین زندگی آبایی آنان نیز غضب شده است، در کنار این جنایات، سرمایههای علمی و فرهنگی نیز نابود گردید.
اما به دلیل سنت حسنهی داشتن ملای موظف در میان باقی مانده شیعیان افغانستان، سازمان وکالت به شکل گسترده و فراگیر با مراجع تقلید در جریان بوده و امام خمینی از حیث مرجعیت دینی و مبارزه با تبعیض و استبداد، نفوذ قابل توجهی بین شیعیان این خطه داشته است، برخی وکلای امام خمینی افزون بر امور مربوط به وکالت شرعی، رابطه تنگاتنگ مبارزاتی و سیاسی با امام خمینی بر قرار کرده و برای مبارزه با استبداد و استعمار همراهی کم نظیری با ایشان داشته و در این راه زندان و شکنجه ساواک را متحمل شده اند. در نجف اشرف نزدیکترین همراه همیشگی امام خمینی را برخی از علمای افغانستانی تشکیل میدادند.
ضمیمه
در ذیل فهرستی از اسامی تعدادی از وکلای امام خمینی(س) تقدیم میشود که زندگینامه آنها در مقاله درج نشده است:
آیت الله محمد عیسی محقق خراسانی. (صحیفه امام، ج۱، ص ۴۷۵؛ اجازات امام خمینی، ص ۵۲۴)
سید حسن فاضل افغانی، بهسود. (صحیفه امام، ج ۱، ص ۴۸۳)
شهید محمد حسن آیتی. (صحیفه امام،ج ۳، ص ۴۰۱)
احمد اخلاقی. (صحیفه امام، ج ۲، ص ۴۶۸)
سید غلامحسین امیری. (صحیفه امام، ج ۳، ص ۹۶)
سید علی توسّلی. (صحیفه امام، ج ۲، ص ۲۷۳)
یعقوب توسّلی. (صحیفه امام، ج۲۱، ص ۳۳۸)
حیدر علی جوادی. (صحیفه امام، ج۱۵، ص ۳۷۵)
سید ابو تراب حسینی. (صحیفه امام، ج۱، ۵۰۷)
محمد ابراهیم خلیلی. (صحیفه امام، ج۱، ص ۵۰۶)
سید خادم حسین دایمرداد. (صحیفه امام، ج۲، ص ۳۴۳)
احمدعلی سعیدی هروی. (صحیفه امام، ج۳، ص ۴۰۱)
سید محمد هادی شریعت افغانی. (صحیفه امام، ج۱، ص ۴۹۱)
شیخ غلامحسین عادلی. (صحیفه امام، ج۲، ص ۳۱۵)
شیخ محمد ظفر عرفانی. (صحیفه امام، ج۱، ص ۴۸۲)
شیخ علی بخش. (صحیفه امام، ج۱، ص ۴۷۵)
سید محمد حسین فهیمی بامیانی. (صحیفه امام، ج۲، ص ۵۰۰)
محمّد عیسی محقق، سیرو ارزگان. (صحیفه امام، ج۱، ص ۴۸۹)
شیخ محمدجان. (صحیفه امام، ج۳، ص ۱۸)
حیدر علی مدرسی ـ کابل. (صحیفه امام، ج۳، ص ۲۸۹)
سید محمد حیدر مرتضوی. (صحیفه امام، ج۳، ص ۱۸۹)
محمّد علی مروج. (صحیفه امام، ج۲، ص ۴۶۸)
سید حسین موسوی لولنج. (صحیفه امام، ج۲، ص ۲۸۵)
سید حسین موسوی لعلی. (صحیفه امام، ج۳، ص ۱۸)
سید میرزا حسین. (صحیفه امام، ج۱، ص ۴۵۸)
شیخ حسین جان واعضی. (صحیفه امام، ج۲، ص ۳۱۶)
کتابنامه
۱) احیای هویت (مجموعه سخنرانیهای استاد شهید عبدالعلی مزاری;)، شهید عبدالعلی مزاری، قم، سراج، ۱۳۷۴.
۲) احیای هویت (مجموعه سخنرانیهای استاد شهید عبدالعلی مزاری;، به کوشش محمد جاوید جاوید، کابل، امیری، ۱۳۹۳.
۳) الاستیعاب، ابن عبدالبر، یوسف، بیروت، دار الجبل، اول، ۱۴۱۲ق.
۴) افغانستان، علی آبادی، علیرضا، تهران، وزارت امور خارجه، مؤسسه چاپ و انتشارات، ۱۳۶۲.
۵) بررسی ریشههای تاریخی تشیع در افغانستان، محقق ارزگانی، قربانعلی، آشیانه مهر، ۱۳۹۱.
۶) پژوهشی در تاریخ هزارهها، یزدانی (حاج کاظم)، حسین علی، قم، مؤلف، چاپ اول، ۱۳۷۳.
۷) تاریخ سیستان، چاپ محمدتقی بهار، تهران، زوار، ۱۳۱۴.
۸) تاریخ ملی هزاره، ل. تیمور خانف، ترجمه عزیز طغیان، تهیه و تنظیم عزیز الله رحیمی، قم، اسماعیلیان، ۱۳۷۲.
۹) حزب وحدت اسلامی افغانستان از کنگره تا کنگره، قربانعلی عرفانی یکه ولنگی، قم، سراج، ۱۳۷۲.
۱۰) خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید علی اکبر محتشمی پور، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۶.
۱۱) خاطرات سالهای نجف، (مصاحبه سید محمّد سجادی و محمّد تقی متقی)، به اهتمام مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، گروه تاریخ، تهران، عروج، ۱۳۸۹.
۱۲) خاطرات سیاسی شهید مزاری توسط خودش و درسهایی از احزاب، بینا، بیجا.
۱۳) رویشهای نو از دیار کهن، یادنامه و کارنامه علما و مفاخر بامیان، جعفری، عبدالله و همکاران، کابل، بنیاد اندیشه، ۱۴۰۲.
۱۴) زندانیان روحانیت تشیع در افغانستان، شفایی، حسین، قم، چاپخانه امیر المؤمنینu، چاپ اول، ۱۳۶۸.
۱۵) سالهای تبعید امام خمینی، فلاحی، اکبر، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵.
۱۶) سراج التواریخ، علامه فیض محمد کاتب هزاره، تهران، عرفان، ۱۳۹۱.
۱۷) شاهد یاران، ماهنامه فرهنگی تاریخی و اجتماعی، دوره جدید، شماره ۵۹، تهران، بنیاد شهید و امور ایثارگران، مهر ماه ۱۳۸۹.
۱۸) شاهد یاران، ماهنامه فرهنگی تاریخی و اجتماعی، دوره جدید، شماره ۶۴، تهران، بنیاد شهید و امور ایثارگران، اسفند ماه ۱۳۸۹.
۱۹) صحیفه امام، امام خمینی، روحالله، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۱.
۲۰) طبقات ناصری، سراج جوزجانی، منهاج الدین، تهران، دنیای کتاب، اول، ۱۳۶۳.
۲۱) عالمان شیعه غزنی، فصیحی، قربانعلی و شریفی علی مدد، تهران، عرفان، چاپ اول، ۱۳۹۳.
۲۲) علمای مجاهد، محمد حسن رجبی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲.
۲۳) الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، علی، بیروت، دار صادر، اول، ۱۳۸۶ق.
۲۴) مزاری سرباز انقلاب اسلامی، یاد نامه شهادت استاد شهید عبدالعلی مزاری، تهران، وزارت خارجه، ستاد پشتیبانی افغانستان، تهران، اسفند ۱۳۷۴.
۲۵) مشاهیر تشیع در افغانستان، ناصری داوودی، عبدالمجید، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۰.
۲۶) موسوعه طبقات الفقهاء، گروهی از نویسندگان، قم، اللجنه العلمیه فی موسوعه الامام الصادقu، اول، ۱۴۱۸ق.
۲۷) وقایع افغانستان، جلد سوم، قسمت اول، علامه فیض محمد کاتب هزاره، تهران، ارگان نشراتی سید جمال الدین حسینی (حبل الله)، چاپ اول، ۱۳۷۲.
۲۸) هزارهها از قتل عام تا احیای هویت، بصیر احمد دولتآبادی، قم، ابتکار دانش، ۱۳۸۵.
۲۹) یاد گل سرخ، مجموعه خاطراتی از رهبر شهید، تهیه کننده محمداسحاق فیاض، ترکیه، مؤلف، ۲۰۱۵م.
۳۰) یاران آفتاب، [مشهد]، فصیحی، قربانعلی و شریفی، علی مدد، شورای فرهنگی افغانستانیهای مقیم ایران، ۱۳۹۵.
[۱]. ر.ک: پایگاه علمی فرهنگی اعتقادی الشیعه، ۲/ ۱۳۹۸
[۲]. ر.ک: الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۳۲۶؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۴۰.
[۳]. ر.ک: موسوعه طبقات الفقهاء، ص ۳۱۰ ـ ۳۱۱؛ طبقات ناصری، ص ۱۲۰؛ رویشهای نو از دیار کهن، ج ۱، ص ۱۳۶ ـ ۱۳۷.
[۴]. حموی بغدادی، ج ۳، ص ۴۱ ـ ۴۵.
[۵]. تاریخ سیستان، ص ۵ ـ ۶؛ سایت فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۷/۰۸/۱۳.
[۶]. پژوهشی در تاریخ هزارهها، ج ۲، ص ۵۷.
[۷] وقایع افغانستان، ص ۲۵۱؛ ر.ک: هزارهها از قتل عام تا احیای هویت، ص ۱۰۵.
[۸]. ر.ک: سایت فرهنگ اسلامی، ۱۳/۸/۱۳۹۷
[۹]. ر.ک: رویشهای نو از دیار کهن، ج ۱، ص ۷۸ ـ ۸۰.
[۱۰]. ر.ک: سراج التواریخ، ج ۳، بخش ۱، ص ۹۹۲ ـ ۹۹۳.
[۱۱]. عالمان شیعه غزنی، ص ۳۶۲.
[۱۲]. مجله عدالت و امید، ش ۶، ص ۲۷ ـ ۲۸.
[۱۳]. ر.ک: افغانستان، ص ۳۲ ـ ۳۳.
[۱۴]. مجله یادآور، ش ۱، ص ۶۴ ـ ۶۵.
[۱۵]. ر.ک: همان، ص ۷۶؛ سالهای تبعید امام خمینی، ص ۱۷۸.
[۱۶]. ر.ک: خاطرات سالهای نجف، ج ۲، ص ۹۳ ـ ۹۴.
[۱۷]. همان، ص ۱۵۰ ـ ۱۵۱.
[۱۸]. ر.ک: خاطرات علی اکبر محتشمیپور، ص ۴۹۱.
[۱۹]. ر.ک: شاهد یاران، ش ۶۴، ص ۶ و ۲۵.
[۲۰].ر.ک: هزارهها از قتل عام تا احیای هویت، ص ۴۵۵.
[۲۱]. صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۴۵۳.
[۲۲]. ر.ک: هزارهها از قتل عام تا احیای هویت، ص ۴۵۳؛ نقل از هفته نامه وحدت، ش ۷۷، ص ۸؛ مجله حریم امام، ش ۲۵۹.
[۲۳]. ر.ک: هزارهها از قتل عام تا احیای هویت، ص ۴۵۵. برای اطلاع بیشتر: مصاحبههای محسن رفیق دوست و اسد الله بادامچیان و حکایت ملاقات آنان با شهید مزاری در زندان اوین و همبند بودن استاد مزاری با مرحوم هاشمی رفسنجانی و شهید رجایی و نیز نماز شب خواندن و تعبد شهید مزاری در؛ مزاری سرباز انقلاب اسلامی ص ۱۶ تا ۱۸؛ ر.ک: هزارهها از قتل عام تا احیای هویت، ص ۴۵۵ ـ ۴۵۷.
[۲۴]. خاطرات سیاسی شهید مزاری، ص. ۱۹۷ ـ ۱۹۸؛ یادگل سرخ، ص ۷۱ ـ ۷۳.
[۲۵]. ر.ک: مجله سراج، ش ۳ ص. ۹۸؛ یاد گل سرخ، ص ۶۳.
[۲۶]. مجله حبل الله، ص ۲۰۳؛ ر.ک: هزارهها از قتل عام تا احیای هویت، ص ۴۵۴ ـ ۴۵۵.
[۲۷]. ر.ک: هزارهها از قتل عام تا احیای هویت، ص ۴۵۴ ـ ۴۵۵؛ نقل از مصاحبه چاپ نشده، ص ۳؛ زندگینامه شهید استاد مزاری، ص ۹.
[۲۸]. ر.ک: حزب وحدت اسلامی از کنگره تا کنگره، ص ۲۲۱ ـ ۲۷۰.
[۲۹]. احیای هویت، ص ۱۳۱.
[۳۰]. همان، ص ۲۲۰ ـ ۲۲۳.
[۳۱]. هزارهها از قتل عام تا احیای هویت، ۵۰۳ ـ ۵۰۴.
[۳۲]. مریم (۱۹): ۹۶.
[۳۳]. یاران آفتاب، ص ۱۵.
[۳۴]. بررسی ریشههای تاریخی تشیّع در افغانستان، ص ۷۷.
[۳۵]. یاران آفتاب، ص ۱۶.
[۳۶]. همان، ص ۱۶.
[۳۷]. همان، ص ۱۶ ـ ۱۷.
[۳۸]. همان.
[۳۹]. زندانیان روحانیت تشیع در افغانستان، ص ۵۰.
[۴۰]. همان، ص ۵۰ ـ ۵۱.
[۴۱]. عالمان شیعه غزنی، ج ۲، ص ۴۳۱.
[۴۲]. همان، ص ۴۳۲.
[۴۳]. همان، ص ۴۳۱ ـ ۴۳۴.
[۴۴]. مشاهیر تشیّع در افغانستان، ج ۲، ص ۲۵۱ ـ ۲۵۴.
[۴۵]. ر.ک: یاران آفتاب، ص ۹۹.
[۴۶]. عالمان شیعه غزنی، ص ۲۹۴ ـ ۲۹۵
[۴۷]. همان، ص ۲۹۴.
[۴۸]. همان، ص ۲۹۴ ـ ۲۹۶.
[۴۹]. یاران آفتاب، ص ۲۹.
[۵۰]. همان، ص ۳۲.
[۵۱]. ر.ک: همان، ص ۳۴؛ رویشهای نو از دیار کهن، ج ۱، ص ۲۳۹ ـ ۲۴۱.
[۵۲]. ر.ک: صحیفه امام، ج ۱، ص ۴۸۹، ردیف ۳۴۴.
[۵۳]. یاران آفتاب، ص ۵۲.
[۵۴]. علمای مجاهد، ص ۳۱۵.
[۵۵]. همان.
[۵۶]. زندانیان روحانیت تشیّع در افغانستان، ص ۸۲ ـ ۸۹؛ مشاهیر تشیّع در افغانستان، ج ۲، ص ۱۷۰ ـ ۱۷۳.
[۵۷]. سایت افق اندیشه.
[۵۸]. همان.
[۵۹]. همان.
[۶۰]. همان.
[۶۱]. برگرفته از سایت افق اندیشه، با تلخیص و ویرایش.
[۶۲]. یاران آفتاب، ص ۴۷.
[۶۳]. همان، ص ۵۰.
[۶۴]. همان.
[۶۵]. همان، ص ۵۰، تصویر دستخط امام هست ولی در صحیفه نیامده؛ عالمان شیعه غزنی، ص ۷۲.
[۶۶]. یاران آفتاب، ص ۱۹.
[۶۷]. همان، ص ۲۰.
[۶۸]. ر.ک: صحیفه امام، ج ۹، ص ۲۴۹.
[۶۹].ر.ک: همان، ج ۲، ص ۳۸۰.
[۷۰]. یاران آفتاب، ص ۲۱.
[۷۱]. همان، ص ۴۰.
[۷۲]. ر.ک: صحیفه امام، ج ۱۸، ص ۵۰۵.
[۷۳]. ر.ک: یاران آفتاب، ص ۲۵ ـ ۲۷.
[۷۴]. ر.ک: عالمان شیعه غزنی، ج ۲، ص ۱۹۷ ـ ۱۹۸.
[۷۵]. ر.ک: همان، ص ۱۹۸
[۷۶]. همان.
[۷۷]. ر.ک: همان، ص ۱۹۷ ـ ۱۹۹.
[۷۸]. ر.ک: سایت افق اندیشه.
[۷۹]. همان.
[۸۰]. همان.
[۸۱]. ظاهراً این مجموعه با عنوان تشکیلاتی «شباب الهزاره ینادی یا حسین» در نجف اشرف فعالیت می کردند؛ قربانعلی عرفانی به همراه تعداد دیگری از علمای افغانستانی در اواخر دهه ۱۳۴۰ش و اوایل ۱۳۵۰ش «انجمن روحانیت مبارز افغانستان» را در نجف اشرف تشکیل دادند و اساسنامه آن را به تأیید امام خمینی رساندند. این افراد سپس هیئت مذهبی برای طلاب و جوانان هزاره به نام «شباب الهزاره ینادی یاحسین» تأسیس کردند که به شباب الهزاره معروف شد. (ویکی شیعه، قربانعلی عرفانی).
[۸۲]. ر.ک: سایت افق اندیشه.
[۸۳]. همان.
[۸۴]. بر گرفته از سایت افق اندیشه، ۲/۶/۱۴۰۲. با تلخیص و تصرف.
[۸۵]. برگرفته از سایت افق اندیشه، دریافت ۶/ ۱۴۰۲.
[۸۶]. این مقاله از جناب محمد امین صادقی ارزگانی دریافت شده، که با تلخیص ارائه گردیده است.
[۸۷]. کتاب تحت عنوان «پرتوی در تاریخ ارزگان (بررسی زندگی علمی و سیاسی حجة الاسلام سید اسحاق نقوی)» بقلم حجت الاسلام رحمت الله ضیائی ارزگانی و مقدمه سید ابو طالب مظفری در ۴۱۳ صفحه تدوین شده است و در سال ۱۴۰۱ توسط انتشارات دار العلم قم منتشر گردیده است.