پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۸۰۰/محمدصادق مزینانی

مرجعیت، به معنای محل رجوع، معنایی عام، به‌ویژه در قلمرو مسائل علمی و شرعی دارد. پس از درگذشت سیدحسین بروجردی، مهم‌ترین مسئله، آینده مرجعیت شیعیان بود. روحانیت ازجمله امام‌خمینی با توطئه رژیم پهلوی درباره انتقال مرجعیت به عراق و تجزیه آن مخالفت کردند.
امام‌خمینی از شخصیت‌های شاخص و استادان برجسته حوزه علمیه قم بود. برخی شاگردان امام‌خمینی و نیز استادان حوزه، ایشان را از نظر علمی قوی‌تر و برتر از دیگر فقهای موجود می‌دانستند که نشانۀ اعلم‌ بودن ایشان بود. بر این اساس مرجعیت امام‌خمینی، با وجود مخالفت شخص ایشان، در میان مردم و نخبگان مطرح شد. سرانجام امام‌خمینی با توجه به شرایط اجتماعی و اصرارهای زیادی که از طرف حوزویان، مردم و نخبگان سیاسی بود، مسئولیت مرجعیت را پذیرفت.با آغاز نهضت اسلامی، محبوبیت امام‌خمینی در میان حوزویان و توده مردم افزون‌تر شد و به تبع، مرجعیت ایشان نیز گسترش بیشتری پیدا کرد.
این مقاله در دوبخش: الف) زمینه‌های شکل‌گیری مرجعیت امام‌خمینی: ب) نقش اساتید برجسته حوزه علمیه در فراگیر شدن مرجعیت امام‌خمینی، از نظر خوانندگان می‌گذرد.

مرجعیت پس از بروجردی
پس از درگذشت سیدحسین بروجردی در فروردین ۱۳۴۰، مهم‌ترین مسئله، آینده مرجعیت شیعیان بود. در این زمان کشمکش نیمه‌پنهانی میان حوزویان از یک سو و رژیم پهلوی از سوی دیگر، درباره تعیین مرجع بعدی و نیز بقای مرجعیت در ایران یا انتقال آن به عراق درگرفت. محمدرضا پهلوی با این انگیزه که اگر مرجعیت از قم، به عراق انتقال یابد، مانعی بر سر راه برنامه‌های خود نخواهد داشت، به سیدمحسن حکیم در نجف تسلیت گفت که در عرف آن روزگار به معنای خواست رژیم در تعیین مرجع بعدی در نجف بود. روحانیت و حوزه علمیه قم این کار را بی‌اعتنایی به مراجع قم و گام اول در راه تضعیف روحانیت تلقی کردند؛ حتی در برخی محافل مذهبی، این اقدام مقدمه‌ای برای انحلال حوزه علمیه قم به‌شمار آمد.

امام‌خمینی در یکی از سخنرانی‌های خود یادآور شده است این کار رژیم پهلوی نه به سبب علاقه به نجف و حکیم، بلکه برای تضعیف حوزه قم و روحانیت و اسلام در ایران بود. روحانیت در ایران از نزدیک با رژیم پهلوی رودررو بود و مفاسد آن را زودتر و بهتر درک می‌کرد و در برابر آن موضع می‌گرفت. به همین دلیل، این رژیم در صدد برآمد مرجعیت را از ایران به عراق منتقل کند.

تجزیه‌شدن مرجعیت، برنامه بعدی رژیم پهلوی بود. آنان در تلاش بودند در صورتی که مرجعیت به عراق منتقل نگردد، دست‌کم نگذارند این مقام در یک فرد جمع شود. در ایران چندین فرد واجد شرایط مرجعیت بودند. در قم، به جز امام‌خمینی، سیدمحمدرضا گلپایگانی، سیدکاظم شریعتمداری و سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی، در تهران سیداحمد خوانساری و در مشهد سیدمحمدهادی میلانی و برخی مجتهدان محلی دیگر نیز مطرح بودند.

روحانیت و حوزه علمیه، ازجمله امام‌خمینی در برابر توطئه رژیم پهلوی درباره مرجعیت واکنش‌های متنوع و پرشماری از خود نشان دادند. امام‌خمینی با انتقال مرجعیت و نیز با تجزیه آن مخالف بود و معتقد بود مرجعیت باید در اختیار فرد واحدی باشد و سیداحمد خوانساری را برای مرجعیت عامه، پیشنهاد داد و از دیگر علما خواست به منظور دستیابی به وحدت، وی را از تهران به قم دعوت و مرجعیت را به وی محول کنند. گفته شده است ایشان با این پیشنهاد سه هدف را پیگیری کرد:

الف) جلوگیری از تجزیه مرجعیت و دوام اقتدار نهاد مرجعیت و حوزه و ناکامی رژیم پهلوی در دستیابی به اهداف تفرقه‌افکنانه خود؛
ب) خاتمه‌دادن به اختلافات و کشمکش‌های نیمه‌پنهان، بلکه آشکار برخی هواداران در تعیین مرجع بعدی؛
ج) جلوگیری از انتقال مرجعیت به عراق و نجف اشرف.

در راستای شکل‌گیری مرجعیت عامه خوانساری، چند تن از علمای قم، سیدمحمد محقق داماد، امام‌خمینی، مرتضی حائری و سیدرضا صدر در جلسه‌ای که در خانه سیدمصطفی صفائی برگزار کردند، با بررسی موضوع، تأکید کردند که مرجعیت مطلق همچنان باید در قم ادامه یابد و وضع حوزه همانند زمان بروجردی حفظ شود و نقشه رژیم خنثی گردد؛ از این رو در نامه‌ای به خوانساری که با امضای صفائی نوشته شد، از خوانساری دعوت کردند از تهران به قم بازگردد و مسئولیت مرجعیت و اداره حوزه علمیه قم را بر عهده بگیرد؛ ولی وی در پاسخ کتبی خود، همراه با سپاسگزاری آن را نپذیرفت. امام‌خمینی در معرفی خوانساری به مرجعیت عامه، که به تقوا، زهد و علمیت وی اشاره داشت، معتقد بود در انتخاب وی، شائبه مسائل شخصی نیز به هیچ‌رو نمی‌رود. به هر رو پیشنهاد امام‌خمینی پذیرفته نشد و قرار شد زعیم آینده حوزه، از میان علمای مقیم قم برگزیده شود و این قرار که در واقع همان تجزیه مرجعیت بود، موجب گردید امام‌خمینی در آن، مشارکتی از خود نشان ندهد و عملاً از زعامت حوزه همراه با مرجعیت کناره‌گیری کند.

در این میان، سیدمحمد بهبهانی فرزند سیدعبدالله بهبهانی (از رهبران مشروطه) که به سبب رحلت بروجردی از تهران به قم رفته بود، روز هفتم رحلت بروجردی از همه کسانی که در مظان مرجعیت بودند، ازجمله امام‌خمینی دعوت کرد تکلیف اداره حوزه را روشن کنند. در آن جلسه، گلپایگانی و شریعتمداری پذیرفتند هر کدام نصف شهریه شصت تومانی بروجردی را پرداخت کنند. مرعشی نجفی نیز متعهد شد نان حوزه را تأمین کند. برخی علاقه‌مندان پس از این جلسه، از اینکه امام‌خمینی این فرصت را برای طرح مرجعیت خود از دست داده بود، ناراحت شدند؛ اما ایشان خوشحال بود که امور حوزه سر و سامان یافته، از خطر انحلال نجات یافته، بار تکلیف نیز از دوش ایشان برداشته شده است؛ چنان‌که ایشان پس از پایان جلسه و بازگشت به خانه، از اینکه مسئولیتی بر عهده ایشان گذاشته نشده بود، احساس آرامش می‌کرد ایشان پس از آنکه مسئولیتی بر عهده نگرفت، قدمی نیز برای طرح مرجعیت خود برنداشت و در برابر پیشنهادها و اقدام‌های دوستان و علاقه‌مندان، مقاومت می‌کرد و حتی در یکی از جلسات درس، از شاگردان خود خواست از اختلاف پرهیز کرده، در جهت مرجعیت ایشان اقدامی نکنند.

زمینه‌های شکل‌گیری
امام‌خمینی از شخصیت‌های شاخص و استادان برجسته حوزه علمیه قم بود. تدریس ایشان در فقه، اصول، فلسفه، عرفان و اخلاق مشهور بود؛ چنان‌که به عنوان نمونه محمد صدوقی از استادان برجسته حوزه قم ـ که در آن زمان ساکن یزد بود ـ ایشان را در تدریس فلسفه، عرفان، فقه و اصول، استاد درجه اول حوزه شمرده که با وجود استادان بزرگ در قم، تدریس ایشان اولویت یافت و پس از درس بروجردی پرجمعیت‌ترین درس‌ها بود. بسیاری از برجستگان علمی در درس ایشان حاضر می‌شدند. افزون بر اعتراف حوزویان به مقام علمی و معنوی ایشان، سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی (ساواک) نیز در گزارشی که در سال ۱۳۳۵ از حوزه علمیه قم تهیه کرده است، در حالی‌که شاگردان گلپایگانی و شریعتمداری را هریک سیصد، سیدمحمدحسین طباطبایی را دویست، محمدعلی اراکی، سیدشهاب‌الدین مرعشی، عباسعلی شاهرودی و سیدمحمد داماد را هریک صد تن ذکر کرده است، شاگردان امام‌خمینی را پانصد تن برشمرده است. و گفته شده این شمار، پس از درگذشت بروجردی به هزار تا ۱۲۰۰ تن رسید.
گزارش ساواک بیانگر موقعیت علمی امام‌خمینی در حوزه علمیه قم حدود پنج سال پیش از درگذشت بروجردی است. جایگاه علمی ایشان نه تنها در میان حوزویان و حکومت وقت بلکه نزد اصحاب مطبوعات نیز شناخته شده بوده است؛ از این‌رو روزنامه کیهان در ۱۲ فروردین ۱۳۴۰، امام‌خمینی را در صدر علمایی که از نگاه خبرگان و صاحب‌نظران صلاحیت جانشینی بروجردی را دارند، آورده و یادآور شده است ایشان چهارصد شاگرد دارد که بیشتر آنان از فضلای تراز اول حوزه قم هستند. افزون بر اینها، شاگردان ایشان معتقد بودند اقتدار ازدست‌رفته حوزه، حضور جدی ایشان را در مقام مرجعیت می‌طلبد؛ به همین جهت، شماری از علاقه‌مندان که بیشتر شاگردان برجسته ایشان بودند، در صدد برآمدند مرجعیت امام‌خمینی را مطرح کنند. حسینعلی منتظری، یوسف صانعی، محمدصادق خلخالی، سیدحسن طاهری خرم‌آبادی، نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی، علی‌اکبر مسعودی خمینی، عبدالرحیم ربانی شیرازی، محمد فاضل لنکرانی، حسین نوری، ابراهیم امینی، ابوالقاسم خزعلی، احمد جنتی، مجتبی تهرانی، ربانی املشی، اکبر هاشمی رفسنجانی و بسیاری از افراد دیگر، ازجمله فضلا و فعالانی بودند که تصمیم گرفتند طی برنامه‌ای مرجعیت ایشان را مطرح کرده، سپس گسترش دهند.
از سوی دیگر، برخی شاگردان امام‌خمینی ازجمله منتظری، مرتضی مطهری و مجتبی تهرانی، ایشان را قوی‌تر و برتر از دیگر فقهای موجود می‌دانستند قوی‌تر و برتر، از نظر علمی به معنای اعلمیت است. منتظری در خاطرات خود به موقعیت ممتاز ایشان در حوزه اشاره کرده، یادآور شده است بسیاری از فضلا و طلبه‌های خاص، به امام‌خمینی نظر داشتند؛ حتی هنگام درخواست رساله از سیدابوالقاسم کاشانی، پس از فوت بروجردی، از مرجعیت امام‌خمینی حمایت کرد و ایشان را از خود و دیگر فقها برتر دانست و مزاح‌گونه گفت: «بی‌سوادها (تعبیر رایج کاشانی) تا حاج‌آقاروح‌الله در قم هست، سراغ هیچ‌کس دیگر نروید؛ نه سراغ من و نه سراغ هیچ‌کس دیگر». محمدمهدی ربانی املشی و فضل‌الله محلاتی نیز معتقد به اعلمیت ایشان بودند. برخی دیگر بر آن بودند اگر در اعلمیت ایشان نسبت به فقهای نجف تردید باشد، بدون شک ایشان از فقهای قم اعلم است. بر همین اساس، پس از رحلت بروجردی به معرفی ایشان در حوزه قم و دیگر شهرها پرداختند.
افزون بر این، پس از درگذشت بروجردی، ربانی املشی در مصاحبه‌ای با خبرنگار روزنامه کیهان که برای تهیه گزارش به قم رفته بود، مرجعیت امام‌خمینی را با دلیل‌های پرشماری مطرح ساخت که همراه با مطالب دیگری درباره جایگاه امام‌خمینی، شاگردان بسیار و نیز برجستگی‌های ایشان منتشر شد. البته امام‌خمینی وقتی از اخبار مندرج در این روزنامه و دیگر روزنامه‌ها مطلع شد، ابراز ناراحتی کرد و یادآور شد وقتی دیگران زحمت اداره حوزه را بر دوش دارند، نباید از ایشان نام برده شود. از سوی دیگر، امام‌خمینی حاضر به برقراری مجلس بزرگداشت برای بروجردی که گاهی برای اعلان مرجعیت به‌شمار می‌رفت، نبود و وقتی با گفتگو و اصرار دوستان و شاگردان آخرین مجلس به نام ایشان گرفته شد، با این شرط پذیرفت که نامی از ایشان برده نشود و وقتی سخنران به ستایش ایشان پرداخت، ناراحت شد. با این حال، در گفتگویی که با سیدمصطفی خمینی فرزند ایشان انجام گرفت، قرار شد بیت ایشان برای رفت و آمد علاقه‌مندان باز باشد؛ چنان‌که برخی شاگردان ایشان ازجمله یوسف صانعی برای مرجعیت و اعلمیت امام‌خمینی نسبت به دیگران، دلایل بسیاری برمی‌شمردند که این دلیل‌ها در قم، تهران و بسیاری از شهرهای دیگر مطرح شد. بر این اساس، پس از فوت بروجردی، مرجعیت امام‌خمینی در میان حوزویان، نخبگان سیاسی و اصحاب رسانه و مردم مطرح بود؛ هرچند با توجه به استنکاف ایشان از پذیرش مرجعیت، اصرار شاگردان در اجازه انتشار رساله بی‌تأثیر نبوده است. پس از فوت سیدعبدالهادی شیرازی که چند ماه پس از رحلت بروجردی بود، دایره مرجعیت امام‌خمینی گسترش یافت و حتی در برخی شهرها ازجمله نجف‌آباد و رفسنجان در ایشان تعیّن پیدا کرد.
با آغاز اعتراض مراجع به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و به‌ویژه مقابله امام‌خمینی با رژیم پهلوی، پس از بازداشت ایشان در شب پانزده خرداد ۱۳۴۲که به قیام پانزده خرداد انجامید، نخست‌وزیر وقت، اسدالله علم طی مصاحبه‌ای تهدیدکننده با خبرنگاران خارجی اعلام کرد پانزده تن از بزرگ‌ترین پیشوایان مذهبی به‌زودی تسلیم محکمه نظامی خواهند شد. این سخن موجب نگرانی شد و شماری از علما و برخی مراجع تقلید وقت از شهرهای بزرگ به تهران مهاجرت کردند؛ ازجمله سیدمحمدهادی میلانی از مشهد با هواپیما عازم تهران بود که از میانه راه به مشهد بازگردانده شد؛ ولی در هر صورت خود را به تهران رساند و بسیاری دیگر از علمای کشور به سبب اعتمادی که به میلانی داشتند، به تهران آمدند که این حرکت در تاریخ معاصر به مهاجرت علما به تهران معروف شد. هدف اصلی آنان از این اقدام، نخست پاسخ به تهدیدهای علم و دوم، درخواست آزادی امام‌خمینی از زندان بود. آنان در برابر تهدید رژیم به اعدام امام‌خمینی، در یک حرکت جمعی که ازجمله میلانی، مرعشی نجفی، محمدتقی آملی و شریعتمداری از مراجع تقلید در میان آنان بودند، به صورت کتبی به مرجعیت امام‌خمینی گواهی دادند و در واقع بر آن تأکید کردند.
مرعشی نجفی پیش از این در روز پانزده خرداد از امام‌خمینی با عنوان «آیت‌الله العظمی آقای خمینی» و «از مراجع وقت» یاد کرده و از مردم خواسته بود از ایشان پشتیبانی کنند. همچنین بسیاری از دیگر علما و فقها ازجمله سیدمرتضی پسندیده برادر امام‌خمینی در مرداد ۱۳۴۲ همراه ۳۳ تن از علما طی اعلامیه‌ای امام‌خمینی را به عنوان مرجع تقلید معرفی کردند.
حمایت‌های همه‌جانبه علما و مردم از مراجع تقلید و به‌ویژه امام‌خمینی موجب شد رژیم پهلوی از محاکمه ایشان منصرف شده، تصمیم به تبعید ایشان بگیرد؛ ولی پافشاری بیشتر علما، رژیم را به عقب‌نشینی وادار کرد و در دوازدهم مرداد حبس ایشان به حصر تبدیل شد و طولی نکشید که دولت علم سقوط کرد و حسنعلی منصور جایگزین او شد و در این دوره، ایشان از حصر آزاد شد. امام‌خمینی با ادامه حرکت خود به‌ویژه مقابله با قضیه کاپیتولاسیون پس از مدتی به ترکیه و پس از حدود یک سال به نجف تبعید شد؛ با این تصور که مردم ترکیه اهل سنت و رژیم آن لائیک است و ایشان در آنجا منزوی خواهد شد و در نجف نیز چهره و شخصیت ایشان، تحت‌الشعاع شخصیت‌ها و فقهای نجف قرار خواهد گرفت؛ ولی سرکنسولگری ایران در نجف و ساواک از سال ۱۳۴۷ از اقبال حوزه به ایشان نگران شد و با گزارشی از نماز جماعت و درس امام‌خمینی، یادآور شد ایشان در میان فضلا و علمای نجف موقعیت خوبی به دست آورده است و چنانچه وضع به همین گونه ادامه یابد، در آینده‌ای نزدیک موقعیت مناسب‌تری به دست خواهد آورد و چنانچه یکی دو تن از مراجع در نجف که سن آنان زیاد است (سیدمحسن حکیم و سیدمحمود شاهرودی)، از دنیا بروند، ایشان مرجع مطلق خواهد شد.

پرهیز از مقام مرجعیت

فقهای گذشته نوعاً از پذیرش مسئولیت مرجعیت پرهیز داشتند و وقتی با اصرار دیگران و انجام وظیفه ناگزیر به پذیرش آن می‌شدند، با توجه به جایگاه خطیر آن بسیار نگران بودند؛ برای نمونه شیخ‌مرتضی انصاری پس از آنکه محمدحسن نجفی، صاحب جواهر وی را برای مرجعیت پس از خود معرفی کرد و صاحب‌نظران بسیاری بر اعلمیت وی گواهی دادند، هنگام پذیرش مسئولیت از امیرالمؤمنین علی(ع) مدد خواست که وی را از لغزش و اشتباه و ترک وظیفه نگه دارد و در طوفان حوادث همواره راهنمای او باشد. پس از وی وقتی شاگردان بزرگ او بر مرجعیت میرزامحمدحسن شیرازی معروف به میرزای شیرازی اتفاق نظر کردند و پذیرش مرجعیت را تکلیف وی دانستند، او در حالی‌که گریان بود، یادآور شد هرگز به فکر وی خطور نکرده است مرجعیت روزی بر عهده او قرار گیرد.

امام‌خمینی نیز، چنان‌که برخی شاگردان ایشان تأکید کرده‌اند، پس از رحلت بروجردی، از پذیرش منصب مرجعیت گریزان بود و نه تنها گامی در این راه برنداشت، بلکه رفتار ایشان بر خلاف آن بود و چیزهایی را که مقدمه مرجعیت به‌شمار می‌آمدند، دفع می‌کرد؛ چنان‌که یکی از فضلای حوزه، یک روز پس از فوت بروجردی به استفتای شفاهی از ایشان مبنی بر جواز بقا بر تقلید از میت پرداخت و ایشان در پاسخ، ضمن اشاره به جواز، پس از اقامه نماز جماعت یادآور شد مبادا از مرجعیت کسی طرفداری کنند؛ زیرا مرجعیت امری الهی است و بدون این مسائل تعیین خواهد شد. روزنامه‌ها با کسانی که در مظان مرجعیت بودند، ازجمله امام‌خمینی مصاحبه کردند که ایشان در پاسخ یادآور شد فعلاً تصمیم ندارد در مسیر مرجعیت گامی بردارد و اگر روزی مصلحت اسلام و مسلمانان یا ضرورت اقتضا کرد، ممکن است تصمیم خود را عوض کند.

امام‌خمینی در راستای رفتار یادشده حتی از حضور در تشییع بروجردی که می‌توانست به معنای قرار دادن خود در معرض مرجعیت باشد یا امکان داشت رقابت علاقه‌مندان را دامن بزند، با همه علاقه‌ای که به وی داشت، پرهیز کرد؛ همچنین مدتی در هیچ‌یک از مجالس بزرگداشت بروجردی، شرکت نکرد؛ زیرا احتمالاً با شعارها و تکریم‌هایی روبه‌رو می‌شد که بی‌شائبه نبود. این است که برخی شاگردان ایشان تأکید کرده‌اند که امام‌خمینی در تمام دوران عمر خود یک گام برای ریاست و مرجعیت برنداشت. پس از فوت بروجردی، برای ریاست و اداره حوزه و در نتیجه مرجعیت، جریان‌ها و فعالیت‌هایی در قم آغاز شد؛ امّا ایشان جداً با این گونه حرکت‌ها مخالفت می‌کرد و حاضر نبود کوچک‌ترین گامی در این راه بردارد. درباره اداره حوزه و پرداخت شهریه به طلاب نیز کاملاً کنار کشید و می‌گفت دیگران حوزه را اداره می‌کنند و ایشان نیز به بحث و درس خود ادامه می‌دهد؛ چنان‌که وقتی ابراهیم امینی درخواستِ تشکیل جلسه استفتا ـ که نشان مرجعیت بود ـ کرد، امام‌خمینی یادآور شد انتظار داشته است به جای پیشنهاد مرجعیت، ایشان را موعظه کرده، به اصلاح نفس و به یاد قیامت دعوت کند؛ همچنین وقتی یکی از شاگردان پیشنهاد تهیه پول و شهریه داد و گفت امروزه تبلیغات مرجعیت بر پایه همین شهریه است، این پیشنهاد را به‌شدت رد کرد و یادآور شد انتظار داشته اگر گرفتار چنین خصلتی بود، نصیحت شود. افزون بر حوزویان، برخی شخصیت‌های سیاسی غیر حوزوی نیز امام‌خمینی را در این جهت ممتاز یافته بودند. امام‌خمینی پس از آنکه به شرایط اجتماعی تن داد و مسئولیت مرجعیت را پذیرفت، نه تنها خود در تبلیغ مرجعیت گامی برنداشت، از لحاظ شخصی نیز علاقه‌ای نداشت شاگردان و یاران، مرجعیت ایشان را تبلیغ کنند. ایشان در سال‌های تبعید در عراق نیز برای کسی مجلس ترحیم برگزار نکرد و به‌شدت از برخی شئون رایج مرجعیت دوری می‌گزید؛ حتی زمانی که پس از رحلت سیدمحمود شاهرودی، قرار شد از سوی ایشان مجلسی برگزار کنند، با آن مخالفت کرد؛ البته پس از مدتی برای اینکه گفته نشود ایشان با شاهرودی رابطه خوبی نداشته است، در بزرگداشت چهلمین روز درگذشت وی، مجلس ختم گرفت.

از سوی دیگر، نشر کتاب‌های علمی و فقهی، زمینه‌ساز مرجعیت است؛ زیرا از این راه فضلای حوزه و مردم به امتیازات علمی فرد پی برده، به سمت و سوی او گرایش پیدا می‌کنند؛ اما کتاب‌هایی که امام‌خمینی نوشته بود، تک‌نسخه و در اختیار خودشان بود و به نشر آن اقدام نمی‌کرد تا اینکه کتاب فقهی ایشان (دماء ثلاثه) با هزینه شخصی مسعودی خمینی و سیدمرتضی پسندیده چاپ شد؛ ولی با آگاهی ساواک از موضوع، همه هزار نسخه آن توقیف شد چنان‌که مجتبی تهرانی و مرتضی تهرانی که از شاگردان شناخته‌شده امام‌خمینی بودند، با اصرار و هزینه خودشان، تصمیم به چاپ کتاب مکاسب محرمه ایشان گرفتند؛ ولی کتاب که برای چاپ آماده شد، نامی از نویسنده در آن نبود و با اصرار و اینکه ممکن است کسی به مطالب کتاب انتقاد داشته باشد و باید مؤلف را بشناسد، امام‌خمینی جمله «اقل الطلاب روح‌الله الموسوی الخمینی» را در قسمت مربوط به نام مؤلف نوشت. درباره آثار فتوایی ایشان نیز همین سختگیری و عدم ابراز آن، وجود داشته است.

درگذشت سیدمحسن حکیم

پس از درگذشت حکیم در دوازدهم خرداد ۱۳۴۹ در نجف، محمدرضا پهلوی برای دورکردن مردم از امام‌خمینی، پیام تسلیتی برای خوانساری و شریعتمداری فرستاد که از رادیو پخش شد. به گفته علم، پهلوی قصد داشت تنها برای شریعتمداری پیام تسلیت بدهد، ولی با صلاحدید وی، نسخه‌ای دیگر از پیام خود برای خوانساری نیز فرستاد. یک روز بعد نیز پیام تشکر آن دو مرجع در پاسخ ارسال پیام تسلیت به پهلوی، از رادیو پخش شد. از طرف وزیر دربار ایران نیز تلگرام تسلیتی به فرزند ارشد حکیم، سیدیوسف حکیم مخابره شد که وی پاسخ نداد. در گزارشی آمده است جمعی از علما ازجمله سیدمحمود طالقانی از شریعتمداری خواستند به تلگرام پهلوی پاسخ ندهد و وقتی دریافتند وی در صدد پاسخ است، از وی قول گرفتند در پاسخ، یک سلسله مسائل سیاسی ازجمله بازگرداندن امام‌خمینی به ایران، آزادی زندانیان، الغای کاپیتولاسیون و دیگر قانون‌های ضداسلامی را خواستار شود. طالقانی با اطمینان به اینکه وی به قول خود عمل خواهد کرد، راهی تهران شد؛ ولی میان راه قم ـ تهران متن تلگرام او را که شنید شگفت‌زده شد. امام‌خمینی در گفتگویی خصوصی با برخی، این کار را نادرست دانست و نگران تکرار آن نیز بود و یکی از پیامدهای آن را به مخاطره‌افتادن مبارزات مردم می‌دانست. برخی روحانیان ایرانی مقیم نجف در اعلامیه‌ای مفصل که در عراق و ایران پخش شد، پاسخ خوانساری و شریعتمداری را نقد و محکوم کردند.

در برابر اقدام محمدرضا پهلوی، از سوی یاران و اصحاب امام‌ خمینی تلگرام تسلیتی از ایران به ایشان مخابره شد؛ ازجمله در ۱۴ خرداد ۱۳۴۹، ۴۷ تن از شاگردان امام‌خمینی در تلگرامی که از ایشان با تعبیر «مرجع بزرگ شیعه» یادشده بود، همراه تسلیت فوت حکیم، عظمت اسلام و مسلمانان و ترقی روزافزون جامعه روحانیت و حوزه‌های علمیه را در پرتو توجهات امام زمان(ع) و رهبری ایشان از خداوند خواستار شدند. ساواک از ارسال این تلگرام که حسینعلی منتظری و عبدالرحیم ربانی شیرازی تهیه کرده بودند، جلوگیری کرد، اما باز در ایران پخش شد در سندی دیگر از ساواک آمده است اکبر هاشمی رفسنجانی تلگرام تسلیتی با امضای هفتاد تن از روحانیان تهیه کرده، قرار است به امام‌خمینی مخابره کند. علمای تهران نیز در تلگرامی رحلت حکیم را به ایشان تسلیت گفتند؛ نیز مدرسان حوزه قم با برگزاری مجلس حکیم سعی کردند از این مجلس نیز برای تبلیغ مرجعیت امام‌خمینی استفاده کنند.

اعلامیه استادان حوزه

به دنبال مسائل یادشده، تلاش روحانیان مبارز در داخل و خارج ایران برای گسترش مرجعیت امام‌ خمینی اوج گرفت. ساواک نیز با حساسیت ویژه این تلاش‌ها را پیگیری و گزارش می‌کرد. ازجمله دوازده تن از مدرسان برجسته حوزه علمیه قم، محمد فاضل لنکرانی، حسین نوری، حسینعلی منتظری، عبدالرحیم ربانی شیرازی، غلامرضا صلواتی، علی مشکینی، نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی، ابوالقاسم خزعلی، ابراهیم امینی، محمد شاه‌آبادی، یحیی انصاری شیرازی و احمد جنتی در اعلامیه‌ای بر مرجعیت و اعلمیت امام‌خمینی تأکید کردند.

ساواک در گزارشی، متن نوشته تک‌تک این افراد را آورده است. فاضل لنکرانی به لحاظ علمی و تقوایی، صلاحیت امام‌خمینی را برای مرجعیت تقلید و حفاظت از حوزه اسلام و حمایت مسلمانان محرز و بدون تردید شمرد. منتظری با توجه به مراتب علمی و عملی امام‌خمینی و روشن‌بینی و مجاهدت‌های ایشان، صلاحیت ایشان را برای مرجعیت و زعامت شیعه محرز و ترویج و تعیین ایشان را به صلاح اسلام و مسلمانان دانست. ربانی شیرازی، با اشاره به مخاطراتی که برای اسلام پیش‌بینی می‌شد، یادآور شد لازم است مسلمانان به شخصی مراجعه کنند که علاوه بر برتری علمی و عملی، به اوضاع جهان واقف و در قبال حوادث صابر باشد و با شهامت هرچه تمام‌تر از حریم مقدس قرآن دفاع کند و مصداق کامل «امّا مَنْ کانَ مِنَ الفقهاء…» باشد، و در پایان اشاره کرد ایشان واجد چنین صفاتی است. امینی، امام‌خمینی را واجد همه شرایط مرجعیت و تقلید از ایشان را به صلاح اسلام و مسلمانان دانست. مشکینی تقلید از ایشان را بی‌اشکال و به صلاح اسلام و مسلمانان شمرد. نوری همدانی تأکید کرد در جامعیت شرایط مرجعیت عامه و تامه ایشان، جای هیچ‌گونه تردیدی نیست و ترویج ایشان به صلاح اسلام و مسلمانان است. انصاری یادآور شد در مرجعیت عامه ایشان هیچ‌گونه تردیدی نیست، و اشاره کرد ایشان جامع حد اعلای شرایط مرجعیت تامه است و تقلید و ترویج از ایشان موجب اعتلای کلمه حق و اعزاز مسلمانان است. جنتی با اشاره به اینکه مرجعیت با تمام شئونات مادی و معنوی مردم مسلمان سر و کار دارد و کیان اسلام و همه حیثیات ملل اسلامی، همیشه وابسته به روشن‌بینی، قاطعیت، علم و تقوای مراجع تقلید بوده، خاطرنشان ساخت امروز با توجه به نیاز اسلام به رهبر واجد شرایط بیش از هر زمان دیگر، ایشان مرجعیت عامه دارد. خزعلی با بدیهی‌دانستن وجوب حفظ حوزه اسلام و حدود دین و اعزاز و تقویت مسلمین، این مسئله را با مرجعیت امام‌خمینی امکان‌پذیر شمرد. شاه‌آبادی، پیروی از آرا و فتاوی ایشان را موجب رستگاری شمرد و صالحی نجف‌آبادی صلاحیت مرجعیت عامه ایشان را بسیار بدیهی و تأیید و ترویج و تقویت ایشان را وظیفه شرعی هر فرد مسلمان و علاقه‌مند به اسلام و مصالح مسلمانان دانست. صلواتی نیز امام‌خمینی را واجد شرایط مرجعیت عامه و تقلید از ایشان را به صلاح اسلام دانست.

از سوی دیگر، با وجود اینکه از استادن حوزه، پرسش شده بود نظر خود را درباره مرجعی که مقلدان پس از فوت حکیم، بایسته است به وی مراجعه کنند، بیان کنند، برخی به تعیّن و اعلم‌بودن امام‌خمینی برای تقلید اشاره کردند، و در همه آنها به نوعی این نکته تصریح شده بود که تقلید از ایشان به مصلحت اسلام و مسلمانان است. بعضی نیز با توجه به اینکه در برخی پاسخ‌ها به مجموع شرایط لازم یک مرجع اشاره شده بود، به حصر مرجعیت در ایشان رسیدند. بعضی دیگر، از اعلامیه دوازده‌امضایی استفاده کردند که گرچه برخی استادان به مرجعیت و جواز تقلید از امام‌خمینی اشاره کرده‌اند، اما از سخنان بیشتر آنان اعلم‌بودن ایشان فهمیده می‌شود.

با توجه به برخی تردید افکنی‌ها که صورت می‌گرفت، اعلامیه دوازده‌ امضایی، تأثیر بسزایی در میان مردم و گسترش مرجعیت امام‌خمینی داشت. بسیاری از مدرسان در خاطرات خود به این مسئله اشاره کرده‌اند؛ ازجمله طاهری خرم‌آبادی ضمن اشاره به آثار مثبت این اعلامیه و واکنش رژیم پهلوی به آن، ابتکار، پیشنهاد و پیگیری آن را کار خود دانسته است. آذری قمی، این اعلامیه را موجب تثبیت مرجعیت امام‌خمینی و به دنبال آن، شتاب و اوج‌گیری نهضت اسلامی دانسته است. فاضل لنکرانی نیز با اشاره به تلاش رژیم پهلوی برای مطرح‌نشدن مرجعیت امام‌خمینی، این اعلامیه را که افزون بر مرجعیت به نوعی مسئله رهبری نیز در آن مطرح شده بود، موجب برهم‌خوردن نقشه و تلاش رژیم شمرده است و به تأثیر آن در میان مردم پرداخته، یادآور شده است چون امضاکنندگان، نخبه‌های حوزه علمیه و مورد تصدیق و اعتماد بیشتر طلاب آگاه حوزه بودند، مسئله مرجعیت ایشان کاملاً تثبیت شد؛ به همین سبب ساواک روی آن حساسیت شدیدی داشت. نوری همدانی نیز با توجه به پخش این اعلامیه در شهرستان‌ها و خوانده‌شدن آن در سخنرانی‌ها، خاطرنشان کرده است این اعلامیه در جذب مردم به مرجعیت امام‌خمینی بسیار اثربخش بود.

از سوی دیگر، منتظری و ربانی شیرازی، افزون بر همراهی در اعلامیه دوازده‌امضایی مدرسان، به صورت جداگانه در اعلامیه‌ای مشترک و مفصل، امام‌خمینی را لایق‌ترین و صالح‌ترین شخص برای تصدی مرجعیت تقلید و زعامت مسلمانان معرفی و لزوم تقلید از ایشان را اعلام کردند. در بخشی از این اعلامیه با اشاره به سابقه مرجعیت در زمان میرزای شیرازی، وضعیت جامعه اسلامی و صفات لازم برای مرجعیت در شرایط کنونی، یادآور شدند حوزه علمیه قم با شناسایی کامل و آگاهی کافی به وضع حوزه‌های علمیه و روحیه افراد، با رعایت کامل مقررات دینی و دقت شدید در تشخیص صفات لازم برای زعامت اسلامی، بارها نظر خود را درباره شخصیت بارز و بی‌نظیر، مرجع عالم اسلام، «حضرت آیت‌الله العظمی آقای خمینی متع الله المسلمین بطول بقائه» بیان کرده، مراتب اتکا و اعتماد خود را به ایشان ابراز داشته، اکنون دوباره به‌صراحت اعلام می‌دارد با توجه به وضعیت روز و موقعیت خطیر مسلمانان، ایشان را لایق‌ترین شخصیت برای رهبری و زعامت و شایسته تقلید و مراجعه عموم می‌داند. از این‌رو آن دو خواستار آن شدند کسانی که تا به حال از ایشان تقلید نکرده‌اند، به اکثریت مردم بپیوندند تا با وحدت کلمه و ایجاد یکپارچگی، در تعظیم اسلام و اعتلای مسلمانان و دفع مفاسد بکوشند. همچنین منتظری در ۱۳ و ۱۴ خرداد این سال، در نامه‌ای به عطاءالله اشرفی اصفهانی در کرمانشاه و سیدحسین خادمی در اصفهان، امام‌خمینی را برای مرجعیت شیعه متعین دانسته، ترویج ایشان را به صلاح اسلام و مسلمانان دانست. مقصود از «متعین»، همان اعلمیت است؛ چون بیشتر فقهای معاصر ازجمله امام‌خمینی تقلید از مجتهد اعلم را در صورت امکان، احتیاط واجب می‌دانند.

این اعلامیه‌ها در ۱۸/۳/۱۳۴۹ در مجلسی که به مناسبت هفتمین روز درگذشت حکیم، جامعه وعاظ تهران در مسجد جامع بازار برگزار کرده بود، خوانده شد. این مسئله در گزارش‌های ساواک بازتاب یافته است. سخنران مجلس علی‌اصغر مروارید پس از اشاره به شرایط مرجعیت و خواندن متن اعلامیه‌ها و امضاکنندگان آن، سوگند یاد کرد کسانی که این تلگرام‌ها را امضا کرده‌اند، به آنان اعتماد کامل است و مردم بیشترِ آنان را می‌شناسند. وی افزون بر اعلامیه مدرسان قم، تلگرام‌های دیگری از حوزه‌های علمیه مختلف کشور، به مردم نشان داد که ضمن تسلیت به امام‌خمینی، ایشان را مرجع تقلید معرفی کرده بودند. سخنرانان در مناطق دیگر نیز نظر و اعلامیه‌های استادان و علمای قم را در اجتماع‌ها می‌خواندند؛ ازجمله رئیس ساواک زنجان گزارش داده است که سیدعزالدین موسوی در مسجد «سیّد» در پاسخ به پرسش‌های مردم از مرجع اعلم، یادآور شده است منتظری، ربانی شیرازی و مشکینی، ایشان را اعلم دانسته‌اند و افزوده این سه تن را می‌شناسد و به آنان اعتماد و اعتقاد دارد. موسوی در مؤاخذه ریاست ساواک بر این گفتار، پاسخ داد تکلیف شرعی وی چنین اقتضایی داشته است. وی خاطرنشان کرد که در تهران، قم، مشهد، کاشان و شیراز این حکم شرعی صادر شده و رساله ایشان در این شهرها پخش شده است. منبع: حریم امام

. انتهای پیام /*