* حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید محمد رضا شریعتمدار

ارائه شده در همایش بین المللی امام خمینی(س) و قلمرو دین سال 86

طرح مسأله

اندیشۀ هر متفکری در حوزه های مختلف اجتماعی، سیاسی، و ... مبتنی بر تفسیر و برداشت وی از انسان است؛ به عبارت دیگر، مهم ترین علت اختلاف نظریه های  سیاسی ـ اجتماعی موجود به نحوۀ نگرش آن ها به نهاد آدمی و جایگاه او در هستی  برمی گردد. یکی از اساسی ترین موضوعات در مباحث انسان شناسی، مسأله کرامت انسان و  ملاک کرامت مندی اوست.

امام خمینی(س) بزرگ ترین اندیشمندی است که جهان اسلام در دورۀ معاصر، به  خود دیده است؛ به طوری که به جرأت می توان گفت: اندیشه های امام خمینی(س) یکی  از تأثیرگذارترین اندیشه ها بر جریان های فکری مسلمانان در دوره معاصر بوده است.

هدف از این نوشته، بررسی دیدگاه اندیشمندان دربارۀ کرامت مندی انسان و تأثیر آن  بر دیدگاه های سیاسی ـ اجتماعی شان، به ویژه دیدگاه امام خمینی(س) دربارۀ انسان و  ملاک کرامت مندی است. در این مقاله بررسی می شود که امام خمینی (س) چه ملاک ها  و چه معیارهایی را برای کرامت انسان در نظر می گیرد؛ آیا صرف انسان بودن برای کرامت مندی انسان کافی است یا این که وی باید شرایط و معیارهایی را احراز کند تا مستحق توصیف به این عنوان گردد. این شرایط و معیارها چیستند و تأثیر دیدگاه امام  دربارۀ کرامت انسان بر سایر حوزه های اندیشه ای وی چه بوده است؟

اهمیت کرامت در اندیشه حضرت امام(س) به قدری زیاد است که ایشان از آن،  بارها در کتاب های خود نام برده است؛ مثلاً در کتاب شرح چهل حدیث حدود 25 بار  کلمۀ کرامت را به کار برده است.

در این نوشته، در صدد پاسخ به این سؤالات هستیم که چه انسان هایی از دیدگاه  امام خمینی(س) کرامت دارند و نظر ایشان در مورد کرامت مندی انسان چه تأثیری بر  دیدگاه سیاسی ـ اجتماعی او گذاشته است؟ دیگر این که برداشت کرامت مند بودن  انسان، چه تأثیری بر دیدگاه سیاسی ـ اجتماعی اندیشمندان دارد؟

در پاسخ به پرسش های فوق، این فرضیه مطرح می شود که از دیدگاه امام راحل،  کرامت به طور بالقوه در همۀ انسان ها مشترک است و این به دلیل مقام خلافت الهی  انسان است و کرامت او معلق بر خلافت اوست. خلیفه در صورتی که به جای  مستخلف عنه، کارهای او را انجام دهد خلیفه است؛ وگرنه غاصب است.

نکتة دیگر: از آن جا که کرامت، ذو مراتب است، اکمل کرامات ( کرامت به معنای  کامل آن) در انسان هایی است که با به فعلیت رساندن ملکات، مراتب کمال را طی کرده  باشند.

نگاه حضرت امام نسبت به انسان و کرامت مندی او موجب نگرش و برداشت  خاص مردم سالارانه از متون دینی سیاست شده است.

بررسی مفهومی واژۀ کرامت

مراد از کرامت در لغت، بزرگی و ارجمندی است.[1] کرامت در اصل، لغتی عربی و به معنی بزرگی ورزیدن، جوانمرد گردیدن، بزرگی،  ارجمندی و بخشندگی است. همچنین کرامت، پایین تر از معجزه و امر خارق عادت  است که از اولیا و صالحان دیده می شود.[2] هر گاه انسان به این مفهوم توصیف گردد،  برای اخلاق و افعال محموده ای که از وی ظاهر می گردد، به او «متصف به کرامت» گفته  می شود.[3]

در تبیین کرامت گفتنی است دو بعد سلبی و اثباتی دارد. کرامت در جنبۀ سلبی؛  یعنی نفی هر گونه رذالت و دنائت و پستی و در جنبه اثباتی، اتصاف به روح بزرگواری  و عزت نفس است. کرامت یعنی حالتی که در آن، انسان به دور از رذالت و پستی، عزت نفس و  بزرگواری داشته باشد.

هدف از نزول قرآن، کرامت بخشیدن به انسان ها و رساندن آن ها به مراتب بالای  تقواست؛ چرا که ملاک کرامت، تقواست: یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ  أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ؛[4]  ای مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را  تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. [این ها ملاک امتیاز نیست]  گرامی ترین شما نزد خدا، باتقوا ترین شماست.

کَرَم، فعل محموده است و اکرم و اشرف، آن عملی است که به قصد خدا صورت  گیرد؛ پس هرگاه کسی با افعال خوب، قصد خدا را داشته باشد، متّقی است؛ پس اکرم مردم، با تقواترین آن هاست.[5]

کرامت نزد خداوند به اندازه ای مهم است که اولین آیة نازل شده بر پیامبر اکرم(ص)، سخن از کرامت دارد: اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ.[6]

از دیدگاه حضرت امام(س)، علی رغم وجود فطرت مشترک، بین همۀ انسان ها که بر یگانگی ذات آن ها دلالت دارد، آن ها دامنه ای از اوج انسانیت تا حضیض حیوانیت را طی می کنند. در فرهنگ اسلامی، انسان به دلیل وجود عقل و قدرت اختیار، در صورتی که مسیر صحیح را انتخاب کند، از ملائک برتر و در غیر این صورت، از بهائم فروتر  می شود. برای توضیح بهتر، شایسته است به دیدگاه های موجود دربارۀ انسان نگاهی  بیندازیم.

انسان شناسی و کرامت انسانی

یکی از مهم ترین مبانی فلسفۀ سیاسی، انسان شناسی است. بحث انسان شناسی در  ادامۀ بحث هستی شناسی و به تبع آن است. موضع هر مکتب در مباحث انسان شناسی،  بستر مناسبی را برای رشد دیدگاه های متناسب با آن مهیا می کند. پرسش های جاودانۀ  فلسفی در این حوزه عبارت است از: انسان چگونه موجودی است و چه نقشی در  هستی دارد؟ چه سرنوشتی دارد؟ ابعاد وجودی او چیست؟ آیا صرفاً بعد مادی دارد؟ آیا  آزادی و اختیار دارد؟ دیگر این که آیا انسان فردگراست یا جمع گرا؟ از نظر آفرینش،  سیاسی است یا غیر سیاسی؟ پاسخ به این سؤالات، نقش تعیین کننده ای حتی در  جزئیات مسائل اجتماعی ـ سیاسی دارد که هر فلسفه ای به آن می پردازد. هر یک از دستگاه های فلسفی با روش خاص خود به توصیف و تبیین انسان و  ویژگی های ذاتی و عرضی او می پردازند.

امام خمینی با توجه به آموزه های اسلامی، انسان را موجودی مرکب از نفس و بدن  دانسته است؛ بُعد روحی انسان، مجرد و حقیقتی پایدار است و بعد جسمانی او  ناپایدار.[7]

انسان در طرز تفکر هندی در مقایسه با حیوانات و گیاهان، مقامی شامخ ندارد.  فلسفۀ هندی برای عالم حیات، نوعی یگانگی قائل است و از «هستی کل» که منشأ تمام  هستی هاست و هر هستی ای از آن، موجود و در آن نابود می شود، صحبت می کند. در  این نظام فکری، وجودها چنان در یکدیگر و با یکدیگرند که تفکیک انسان به عنوان  یک حیوان و سایر موجودات محال می گردد؛ بنابراین، انسان موجودی مستقل نیست؛
بلکه جزئی لاینفک از «هستی کل» است.[8]

انسان از دیدگاه ماتریالیست ها، موجودی مادّی است. دموکریت و اپیکور، واقعیت  انسان را عبارت از اتم های مادی می دانند که با کیفیت مخصوصی گرد هم جمع  شده اند. دموکریت، به خصوص احساسات، ادراکات، اندیشه و همه هستی انسان را  مادی می داند و تحولات مجموعۀ انسان را مربوط به نوع برخورد اتم ها در وجود انسان می پندارد.[9]

همانند مکتب مادی گراییِ مکانیکی که توضیح آن در بند قبل آمد، مکتب زیست شناسی هم، خرد و عقل انسانی را از مقام خود ساقط می کند و تمام ارزش های عقلانی انسانی را به سطح رفتار فیزیولوژیکی تنزّل می دهد و برای آن ها، علت های زیستی ذکر می کند.[10]

از دیدگاه مارکسیست ها و همچنین شوپنهاور، بودن انسان، تعیین کننده آگاهی اوست. بودن، ناشی از شرایط تولید و هستی اقتصادی است؛ در نتیجه، شرایط اقتصادی و تولید، تعیین کنندۀ آگاهی انسان است.[11] انسان در این دیدگاه، هویتی متأثر از شرایط اقتصادی دارد و به خودی خود، نقش تعیین کننده ای ندارد.

از یک منظر، دو دیدگاه دربارۀ ماهیت انسان در غرب وجود دارد: دیدگاه رئالیستی و دیدگاه ایده آلیستی. آیا انسان، ماهیتی شریر دارد و طالب جنگ است یا آن که ماهیتی نیک دارد، کرامت مند است و به صلح تمایل دارد؟

1. رهیافت رئالیستی و ماهیت انسان

رهیافت واقع گرایی سنتی در مباحث ماکیاولی و هابس دربارۀ سرشت انسان و ماهیت سیاسی، ریشه دارد. دیدگاه های حاکم در دنیا، اقتباسی از نگرش های ماکیاولی به قدرت و سیاستند و کاربرد زور و نیرنگ را حتی به قیمت از دست رفتن اخلاق تأیید می کنند. در مقابل، روش دیگر تحت تأثیر آرا و دیدگاه های متفکرانی است که ضوابطی را برای انسان ها و روابط بین آن ها ارائه می کند:

الف. رهیافت ماکیاولی

ماکیاولی سرشت انسان را شر می داند و معتقد است انسان، ذاتاً بد و شریر است. وی در کتاب گفتار ها می نویسد: کسی که می خواهد برای شهری، قوانینی وضع کند و نظامی سیاسی به آن بدهد، باید کار خود را با این فرض آغاز کند که همۀ آدمیان بدند و هر وقت که فرصتی به دست آورند از تمایلات بدِ خود پیروی می کنند و طبیعت شریر خود را به معرض نمایش می نهند و اگر بدی کسی، زمانی نهفته بماند، این امر، ناشی از علتی ناشناخته است و این علت را تا هنگامی می توان شناخت که شرارت او به منصۀ  ظهور رسیده باشد، آن گاه، زمان ـ که می گویند مادر همۀ حقایق است ـ از علت پنهان، پرده برمی افکند.[12]

از دیدگاه «ماکیاولی»، اگر بعضی کارهای نیک از برخی انسان ها سر می زند، این کار نیک، بر خلاف طبیعت انسان و ناشی از یک اجبار و ضرورت است. مردم در صورتی که آزاد شوند به هرج و مرج و بی نظمی روی می آورند؛ از این رو، حیات و بقای شهریار در گرو اندیشۀ جنگ و افزایش قدرت نظامی است.

ماکیاولی در کتاب شهریار می نویسد: پس بر شهریار است که هیچ هدفی را در پیش و هیچ اندیشه ای را در سر نداشته باشد و دل بر هیچ نگمارد، مگر جنگ و سامان و نظم آن، فرمانروایان را کدام هنر بالاتر از این؟ و در نیکویی آن همین بس که نه تنها شاهزادگان را بر تخت پادشاهی نگه می دارد که چه بسیار از میان عامّه نیز کسانی را بدین جایگاه برمی کشد.[13] «ماکیاولی» معتقد است توسل به نیرنگ و خدعه برای حفظ قدرت و در زمان جنگ، افتخار داشته است.[14]

ب. رهیافت هابس

از دیدگاه «هابس»، میل به قدرت در انسان، سیری ناپذیر است و تنها با مرگ او پایان می پذیرد. انسان نمی تواند به داشتن قدرتی معقول و محدود، قانع و خرسند باشد؛ زیرا بدون قدرت پیشین نمی تواند قدرت فعلی خود را که لازمة بهزیستی است تضمین کند. «هابس» با ترسیم وضع طبیعی آدمیان بیان می دارد. زمانی که آدمیان بدون قدرت عمومی به سر می برند که همگان را در حال ترس نگه دارد، در وضعی قرار دارند که جنگ خوانده می شود و چنین جنگی، جنگ همه بر ضد همه است.[15] بنا بر نظر «هابس»، در نهاد آدمی سه علت اصلی برای منازعه وجود دارد: رقابت، برای کسب سود؛ ترس، برای کسب امنیت؛ طلب عزت و افتخار، برای کسب اعتبار و شهرت.[16] از نظر این متفکران، صحنه سیاست ـ چه در داخل و چه در سطح بین الملل ـ به جنگی تبدیل می شود که قانون جنگل و حیوانات بر آن حکومت می کند.

2. رهیافت ایده آلیستی و ماهیت انسان

رهیافت ایده آلیستی به انسان، به عنوان موجودی با ماهیت نیک توجه دارد و به انسان و روابط او خوش بین است و جنگ و بی ثباتی را ناشی از ساختارهایی می داند. رهیافت ایده آلیستی تحت تأثیر آرا و اندیشۀ دانشمندانی مانند «اراسموس»، «ویلیام پن»، «روسو»، «گروسیوس» و «کانت» است. در این بخش به صورت خلاصه به دیدگاه های برخی از این صاحب نظران اشاره می کنیم:

الف. رهیافت کانت

کانت در رسالۀ صلح پایدار، طرحی را برای برقراری و حفظ صلح در روابط بین الملل بیان می دارد. وی به شش اصل مقدماتی صلح پایدار میان کشورها می پردازد و معتقد است، صلح پایدار زمانی حاصل می شود که در پیمان صلح به طور ضمنی، دستاویزی برای جنگ در آینده نباشد؛ زیرا موجب ترک مخاصمه یا توقف عملیات جنگی خواهد شد. همچنین برای رفع جنگ باید ارتش های ثابت به تدریج برچیده شوند؛ زیرا وجود ارتش های ثابت، با آمادگی دایمی برای جنگ، باعث تهدید سایر کشورها و ایجاد رقابت می گردد و این امر، جنگ های تهاجمی را در پی خواهد داشت.

نگاه خوش بینانه کانت به انسان، وی را در امکان برقراری سازش میان سیاست و اخلاق، امیدوار می سازد؛ سیاستی که در آن، حتی در زمان خصومت و منازعه، دولت ها را به رعایت اصول انسانی و اخلاقی وا می دارد.[17] کانت برای انسان، ارزش و کرامت قائل است و با نگاه ابزاری به انسان مخالفت می کند.[18] سپس کانت، سه اصل قطعی صلح پایدار را بیان می دارد که از سطح ملی شروع شده و به سطح شهروندی جهانی خاتمه می یابد. وی تلاش می کند تا ساختار مدنی سطح ملی راـ که در آن آزادی، برابری و قانون واحد بین شهروندان یک کشور حاکم است ـ به روابط فرا ملی کشورها سرایت دهد. او بر این اساس، تشکیل فدراسیون کشورهای آزاد را بیان می دارد که در آن، دولت ها و ملت ها در کنار یکدیگر در شرایط صلح آمیز به سر می برند. در وضعیت ساختار فدراسیونی نیز، وجود قانون ضرورت می یابد.

برای این که کشورها بتوانند در روابط خویش با یکدیگر، از شرایط بی قانونی که چیزی جز جنگ در پی ندارد، خارج شوند، تنها یک راهکار عاقلانه وجود دارد. راهکار مزبور، این است که آن ها همانند افراد انسانی، از آزادی بدوی (بدون قانون) خویش صرف نظر کنند و خود را با قوانین اجباری برای همگان، وفق دهند و در نتیجه، جامعه ای را تشکیل دهند که همواره در حال رشد است که در نهایت همۀ ملل دنیا را در بر خواهد گرفت.[19]

سطح سوم در صلح پایدار کانت به دستیابی، به حق شهروندی جهانی مربوط است. در ساختار جامعۀ مدنی جهانی، صلح پایدار از طریق فرهنگ ارزشی و اخلاقی جهان شمول برقرار می شود. وی هم زیستی جهانی را در پرتو حقوق انسان ها این گونه توضیح می دهد: از آن جا که در اندیشۀ کانت، خرید و فروش و به مالکیت درآوردن کشوری وجود ندارد، حق حضور یافتن در جامعه ای دیگر، متعلق به همۀ موجودات انسانی است و خود، مبتنی بر حقی است که همۀ انسان ها به طور مشترک در مالکیت بر زمین دارا هستند.[20]

جامعۀ جهانی کانت: [جامعۀ جهانی] تا جایی توسعه یافته است که تجاوز به حقوق یک انسان در نقطه ای از جهان، سرتاسر جهان را متأثر می سازد؛ بنابراین، نظریۀ حق شهروندی جهان، تصوری خیال پردازانه و اغراق آمیز نیست؛ بلکه متمم کتاب نانوشتۀ حقوق مدنی و بین المللی است و برای حفظ حقوق عمومی بشر و نیز برای استقرار صلح پایدار، وجود آن ضروری است.[21]

ب. رهیافت روسو و گروسیوس

از دیدگاه روسو، انسان طبیعتاً صلح جو است و خوی جنگ آوری را بر حسب عادت و تجربه کسب می کند. وی، منشأ جنگ و منازعه را اجتماع می داند؛ جامعه ای که در آن، انسان ها در حالت دشمنی و منازعه قرار دارند: انسان فقط وقتی وارد جامعه انسان ها شد، فکر حمله به دیگری در سرش وارد می شود؛ پس از این که شهروند شد به سرباز تبدیل می شود؛ بنابراین، انسان طبیعی، اشتیاقی به جنگیدن با همنوعان خود را ندارد. [22]

روسو در رسالۀ وضعیت جنگی، به جامعۀ مدنی بدبین است و معتقد است: انسان می تواند به صلح و خوشبختی در چهارچوب دولتی کامل دست یابد که بر اساس قرارداد اجتماعی، اتحاد هر فرد با همه، حاکمیت مطلق ارادۀ همگانی، اطاعت از قوانین و همبستگی اجتماعی استقرار یافته باشد.[23]

بنابراین، در سطح ملی به دلیل وجود حکومت بر مبنای قرارداد اجتماعی، می توان شاهد برقراری صلح بود. اما چون در نظام بین الملل، وضعیت آنارشی حاکم است، جنگ میان حکومت ها، همچنان وجود دارد. وی، همچنین به نظریۀ تعادل قوا برای برقراری صلح بین المللی بدبین است! زیرا طبیعت جامعۀ بین المللی بر اساس رقابت است.

بنابراین، برخلاف دیدگاه رئالیستی، جنگ، رابطۀ انسان با انسان نیست و انسان ها با هم در صلح و آرامش زندگی می کنند. جنگ، رابطۀ دولت با دولت است که در آن، انسان ها تصادفاً به مثابه انسان ـ نه حتی مثل شهروند ـ بلکه به صورت سرباز، رو در روی هم قرار گرفته و با هم دشمن شده اند. هر دولت، فقط می تواند دولت یا دولت های دیگر را به عنوان دشمن در مقابل داشته باشد و نه انسان ها را؛ زیرا هیچ گونه نسبت یا رابطه ای میان تبعۀ کشور، با دولت خارجی متصور نیست.[24]

گروسیوس نیز نگرش ایده آلیستی و خوش بینانه به ماهیت انسان دارد. از دیدگاه وی، لوح ضمیر انسان سفید است و می توان از طریق تقویت حقوق بین انسان ها از بروز جنگ جلوگیری کرد.

خلاصه آن که از منظر این اندیشمندان، صحنۀ سیاست، صحنه ای انسانی است و قانون انسانی بر آن حکومت می کند. این اندیشه ها گرچه در عمل، بر فرهنگ سیاسی غرب سیطره نیافته و همان دیدگاه رئالیستی، بر روابط داخلی و بین المللی غرب، غالب و مسلّط است، اما تأثیر آموزه های مسیحیت در آن ها دیده می شود و برای انسان ها کرامت ذاتی قائل می باشند.

امام خمینی(س) با رد دیدگاه های غربی دربارۀ انسان می فرماید: اسلام، انسان می خواهد درست کند؛ انسانی که در همۀ حالات، انسان باشد. غرب  از این، اصلاً خبری ندارد. غرب دنبال این است که طیاره درست کند، به انسان کاری ندارد... دارد انسان را وحشی بار می آورد؛ یعنی آدمکش. بالاتر از وحش، آن است که بیشتر آدم می کشد.[25]

در این جا دیدگاه دیگری نسبت به ماهیت انسان ارائه می شود که در آن، دو نوع تلقی، از انسان و هویت واقعی و استعدادهای او دیده می شود. بنا بر یکی از این دو تلقی، انسان در ذات خود، فاقد شخصیت انسانی است و هیچ امر حیوانی در سرشت او نهاده نشده است. هیچ اصالتی در ناحیۀ ادراکات و پیشنهاد یا در ناحیۀ احساسات و گرایش ها ندارد؛ هرچه محیط به انسان بدهد، او همان می شود. در این نگرش، اصالت انسان با جنبه های حیوانی و غریزی است. او اسیر منافع مادی، محکوم جبر، ابزار تولید و در اسارت شرایط مادی ـ اقتصادی است و تمایلات و اندیشۀ او، انعکاسی از شرایط طبیعی و اجتماعی محیط اوست. اما بنا بر تلقی فطری، انسان سرشتی الهی دارد که حق جو، حق طلب و حاکم بر خویشتن است. توانایی ایستادگی در برابر جبر محیط و سرنوشت را دارد، خواهان عدالت و مکارم اخلاق است.

حضرت امام (س) در این باره می فرماید: انسان عصارة همۀ موجودات است و فشردۀ تمام عالم است و انبیا آمده اند برای این که این عصارۀ بالقوه را بالفعل کنند و انسان یک موجود الهی می شود که این موجود الهی، تمام صفات حق تعالی در اوست و جلوه گاه نور مقدس حق تعالی  است.[26]

در این بخش، برای توضیح بهتر و تقریب ذهن، مروری کوتاه بر وجه تسمیه انسان داریم. در این باره، چهار قول مختلف وجود دارد: 1. انسان از انسیان و نسیان، به معنای فراموشی است. 2. انسان، مشتق از ایناس، به معنی رؤیت و نظر است. 3. انسان، مشتق از نوس، به معنی تحرک و فعالیت است. 4. انسان، مشتق از انس به معنی الفت با یکدیگر است.

آنچه از آیات و روایات برمی آید، مؤید معنای اوّل است. صدوق در کتاب علل الشرائع در روایتی از امام صادق(ع) نقل می کند که فرمود: انسان، از آن جهت، انسان نامیده شد که فراموش می کند و خدای عزّ وجلّ فرمود: وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ؛[27] هر آینه با آدم عهد بستیم که فریب شیطان را نخورد؛ پس آن عهد را فراموش کرد.

نیز فرمود: أَوَلَا یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً؛[28] آیا آدمی متذکر آن نمی شود که اول هیچ محض و معدوم صرف بود؛ ما او را ایجاد کردیم. از دیدگاه امام (س) انسان دو بعد متضاد دارد:

الف. مجرد و مسجود ملائکه و برتر از آن ها؛ ب. ساجد بت ها و پست تر از حیوانات.

غایت قصوای ایجاد عالم هستی از جماد، نبات، حیوان، آسمان، زمین، عرش و تمام و کمال آن: خلقت اشرف موجودات و اعظم مخلوقات، یعنی انسان است؛ چنان که بنای مسکن برای ساکن است که آفریدگار جهان فرمود: هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً؛[29] اوست آن کسی که آ نچه در زمین است، همه را برای شما آفرید.  سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً منه إنَّ فی ذلک لَآیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ؛[30] و آنچه در زمین و آسمان بود، تمام را مسخر شما گردانید و در این کار نیز برای مردمی که تفکر دارند، نشانه هایی است.

انسان و جهان از هم جدا نیستند؛ شناخت این دو با هم است. انسان بر سر دو راهی است. إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً؛[31] ما به حقیقت راه [حق و باطل] را به انسان نمودیم؛ حال خواهد هدایت پذیرد و شکر این نعمت گوید و خواه آن نعمت را کفران کند.

ملاک برتری آدم بر فرشتگان

1. معرفت آدمی بر خداوند متعال و عبادت با اختیار؛ 2. اعلم بودن آدم بر فرشتگان.

بنابراین کمال مطلق چون علم مطلقه، حکمت مطلقه، جمال مطلقه، عزّت مطلقه، جلال مطلقه، عظمت مطلقه، تدبیر مطلقه، قدرت مطلقه و ... از آن خداوند سبحان است و کمال انسان در معرفت به اوست که از راه تزکیه و تقوا حاصل می شود.

از دیدگاه اسلام، سرشت انسان، دو بعد مادی و معنوی دارد و پایة شخصیت انسانی را گرایش های معنوی تشکیل می دهد. بنا بر اصل فطرت، انسان در آغاز تولد، در عین این که بالفعل، نه درک و تصوری دارد و نه تصدیق و گرایش انسانی ای، با ابعاد وجودی ـ علاوه بر ابعاد حیوانی ـ به دنیا می آید. همان ابعاد است که پایه اصلی شخصیت انسانی او به شمار می رود و به تدریج، یک سلسله تصورات و تصدیقات انتزاعی ... که پایة اصلی تفکر انسانی است و بدون آن ها هر گونه تفکر منطقی، محال است و یک سلسله گرایش های علوی را در انسان به وجود می آورد.[32]

استاد شهید مرتضی مطهری، تفاوت انسان با سایر جانداران را در سه ناحیه می داند: 1. ناحیة  ادراک و کشف خود و جهان؛ 2. ناحیۀ جاذبه هایی که بر انسان احاطه دارد؛ 3. ناحیۀ کیفیت تحت تأثیر قرار گرفتن جاذبه ها و انتخاب آن ها.[33]

از دیدگاه امام خمینی(س)، انسان قادر است عملی را که صددرصد با غریزۀ طبیعی و حیوانی او موافق است و هیچ مانع خارجی ندارد، به حکم مصلحت اندیشی ترک کند و کاری را که صددرصد مخالف طبیعت اوست، انجام دهد: انسان اگر به همین حد طبیعت بود و بیشتر از این چیزی نبود، دیگر احتیاج به این که یک چیزی از عالم غیب برای انسان فرستاده شود تا انسان را تربیت کند.[34]

از دیدگاه حضرت امام، انسان در بدو خلقت به صورت بالقوه، همة ادراکات و فعلیات را دارد و با توجه به توان و اختیار خود، می تواند سرنوشت خود را مشخص سازد. امام راحل (س) دربارۀ خلقت انسان در شرح چهل حدیث می نویسد: بدان که انسان، اعجوبه ای است دارای دو نشئه و دو عالم، نشئۀ ظاهرۀ ملکیه دنیویه که آن بدن او است؛ و نشئۀ باطنه غیبیۀ ملکوتیه که از عالم دیگر است.[35]

ایشان در همان کتاب می نویسند: بدان که نفوس انسانیه در بدو ظهور و تعلق آن به ابدان و هبوط آن به عالم ملک، در جمیع علوم و معارف و ملکات حسنه و سیّئه؛ بلکه در جمیع ادراکات و فعلیات، بالقوه است و کم کم رو به فعلیت گذارد. به عنایت حق ـ جلّ و علاـ و ادراکات ضعیفۀ جزئیه اول در او پیدا شود، از قبیل احساس لمس و حواس ظاهرة دیگر الأخس فالأخس؛ و پس از آن، ادراکات باطنیه نیز به ترتیب در او حادث گردد. ولی در جمیع ملکات، باز بالقوه باشد و اگر در تحت تأثیراتی واقع شود، به حسب نوع ملکات خبیثه در او غالب شود و متمایل به زشتی و ناهنجاری گردد ... چون عنایت حق تعالی و رحمتش، شامل حال فرزند آدم در ازل بود، دو نوع از مربّی و مهذِّب به تقدیر کامل در او قرار داد که آن دو به منزلۀ دو بال است ... و این دو یکی مربّی باطنی که قوۀ عقل و تمییز است و دیگر، مربّی خارجی که انبیا و راهنمایان از طرق سعادت و شقاوت می باشند.[36]

نظر قرآن بر این است که انسان همۀ کمالات را بالقوه دارد و باید آن ها را به فعلیت برساند و خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد.[37]

از نظر امام خمینی (س) امور فطری در وجود انسان، الطافی است که خدای تعالی، آن ها را ویژۀ انسان قرار داده است و موجودات دیگر، یا اصلاً این گونه فطرت ها را ندارند یا بهرۀ کمی از آن دارند. به نظر امام خمینی (س) ویژگی مهم فطریات این است که در میان تمام انسان ها مشترک است و با تبدل احوال و تغییر زمان و مکان و تمدن، متحول نمی شود: بباید دانست که آنچه از احکام فطرت است، چون از لوازم وجود و هیئات مخمره در اصل طینت و خلقت است، احدی را در آن اختلاف نباشد. عالم و جاهل و وحشی و متمدن و شهری و صحرانشین در آن متفقند... . اختلاف بلاد و اهویه و مأنوسات و آراء و عادات که در هر چیزی، حتی احکام عقلیه، موجب اختلاف و خلاف شود، در فطریات ابداً تأثیری نکند.[38]

ویژگی های ذاتی انسان از دیدگاه امام خمینی(س)

اسلام، برخی ویژگی ها را ذاتی انسان و با سرشت او عجین می داند. انسان در آیات و روایات، اشرف مخلوقات دارای فطرتی پاک، دارای قابلیت کسب فضایل و رذایل و موجودی دو بعدی توصیف شده است که به صورت مختصر به توضیح هر یک از این ویژگی ها می پردازیم.

الف. انسان، اشرف مخلوقات: انسان موزون ترین و زیباترین آفریدۀ خدا است.[39] حتی چنان که بعضی حکما معتقدند، به صورت الهی آفریده شده است.[40] روح انسان، منشأ الهی دارد؛ زیرا خداوند نسخه ای از روح خود را در او دمیده است.[41]

انسان، تنها موجودی است که به واسطۀ عقل، توان تدبیر امور و ساماندهی زندگی و دنیای اطراف خود را دارد. قوۀ عقلی دارد و برخی، آن را همانند امانت الهی دانسته اند که موجودات دیگر از پذیرش آن، امتناع کردند. تمام هستی به خاطر او آفریده شده است و همه در خدمت او هستند.

امام خمینی (س) در این باره می فرماید: در میان همۀ موجوداتی که در این طبیعت موجود هستند، انسان اختصاصاتی دارد که سایر موجودات ندارند. انسان؛ یک مرتبۀ باطن، یک مرتبۀ عقلیت، یک مرتبۀ بالاتر از مرتبۀ عقل در انسان به قوه هست. از اول در سرشت انسان هست که این  انسان از عالم طبیعت سیر کند تا برسد به آن جایی که وهم ماها نمی تواند برسد.[42]

ب. فطرت: واژۀ فطرت به معنای خلقت است. امور فطری، در وجود انسان، ویژگی ذاتی اوست که موجودات دیگر را از آن بهره ای نیست. فطرت انسانی به گونه ای است که در شرایط زمانی و مکانی مختلف، ثابت و در میان تمام انسان ها مشترک است. به همین دلیل از دیدگاه متفکران مسلمان، انسان ها ذاتی یگانه دارند که صلح و وحدت، ذاتی آن هاست و اگر نزاعی مشاهده شود به خاطر غفلت از مسأله است که در نتیجۀ آگاهی به این فطرت واحد، بعضی از اختلاف ها دفع می شود. خداوند در قرآن دستور می دهد: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ؛[43] پس مستقیم رو به جانب آیین پاک اسلام آور و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد این است آیین استوار حق؛ و لیکن اکثر مردم از حقیقت آن ناآگاهند.

امام خمینی(س) می فرماید: بدان که مقصود از فطرت الله که خدای تعالی مردم را بر آن مفطور فرموده، حالت و هیأتی است که خلق را بر آن قرار داده، که از لوازم وجود آن ها و از چیزهایی است که در اصل خلقت خمیرۀ آن ها بر آن مخمّر شده است. و فطرت های الهی، چنانچه پس از این معلوم شود، از الطافی است که خدای تعالی به آن اختصاص داده بنی الانسان را از بین جمیع مخلوقات و دیگر موجودات، یا اصلاً دارای این
گونه فطرت هایی که ذکر می شود نیستند، یا ناقصند و حظّ کمی از آن دارند.[44]

ج. اختیار: انسان به دلیل عقلی که دارد، قدرت انتخاب دارد و می تواند به اکتساب فضایل و حتی رذایل بپردازد. توانایی برنامه ریزی در زندگی اجتماعی و سیاسیدر سـطـح فردی و اجتماعی را دارد و با انتخاب راه صحـیـح، مستـحق تمجید و ـ یا بالعکس ـ نکوهش می شود. به همین دلیل، در برخی آیات با عناوینی همانند خلیفۀ خدا، دارای کرامت و شرافت و ... و در آیات دیگر، موجودی ناسپاس، طغیان گر، خودبین، فخرفروش و ... توصیف شده است.

حضرت امام می فرماید: الطافی است از جانب خدای تبارک و تعالی به بشر که قابل از برای این است که تربیت شود و تربیت بشر به وحی خدا و به تربیت انبیا... است. [45]

د. بعد خیر و شر در سرشت: سرشت آدمی دو بعد دارد: یکی خیر و دیگری شر؛ به گونه ای که زمینه های صلح خواهی یا جنگ طلبی بالقوه در او وجود دارد. انسان در جهان بینی اسلامی، صرفاً حیوانی مادّی نیست؛ بلکه دربردارندۀ ارزش های الهی ـ انسانی است.

از آن جا که ارزش ها و سجایای معنوی در قاموس اسلامی اصالت دارد، حرکت تکاملی جامعۀ بشری را به سمت ثبات، صلح و عدالت می داند. انسان علاوه بر ویژگی های فطری، ویژگی های اکتسابی نیز دارد. این ویژگی ها بر این مبنای مهم استوارند که انسان می تواند برای زندگی و رفتارهای فردی و اجتماعی خود تصمیم بگیرد و عمل کند. انسان دو راه پیش روی خود دارد: انتخاب راه درست و رسیدن به کرامت و در مقابل، انحراف به کج راه ها و افتادن در مذلّت ها. بر این اساس، انسان می تواند موجودی الهی و ملکوتی شود و یا موجودی شیطانی و جهنمی. انسان ها، درجات و مراتب متنوع و متعددی دارند؛ انسان به گونه ای آفریده شده است که استعداد رسیدن به مراتب مختلف را در خود دارد؛ بنابراین می تواند از ملائکه و فرشتگان الهی به خدا نزدیک تر شود و نیز ممکن است از حیوانات، فروتر رود.

آدمی زاده طُرفه معجونی است             کز فرشته سرشته وَ ز حـیوان

گر کند میلِ این، بود کم از آن             ور کند میل آن، شود به از آن

بدان که در هیچ نوعی از انواع موجودات، اختلافی که در افراد بشر یافت می شود، وجود ندارد و این به آن سبب است که مادۀ انسانی به گونه ای آفریده شده است که در آن، استعداد انتقال به هر صورتی از صور و اتصاف به هر صفتی از صفات وجود دارد. برخی از انسان ها در مرتبۀ بهائم هستند و نفس آن ها، نفس شهودی است و برخی در مرتبۀ درندگانند و نفس آن ها نفس غضبی است و برخی در منازل شیاطینند و برخی، از نوع فرشتگان و هر یک از این اجناس چهارگانه را انواع فراوان و بی شماری است.[46]

از دیدگاه متفکران مسلمان، آدمی موجودی مرکب از نیروهای چندگانه است که نه صرفاً خیر است و نه به کلی شر؛ بلکه در یک نزاع دایمی، در مسیر رسیدن به تکامل یا سقوط قرار گرفته است. بنابراین، همان طور که صفت شرارت و دروغ جزء «خبث نهایی طبیعت» انسان است، خیر و راستی نیز جزء «طبع آدمی زادگان» است. اینان، عقل را مهم ترین عنصر سعادت و حفظ اعتدال درون انسان دانسته اند که همواره سه دشمن هلاک کننده (غضب، شهوت و جهل) دارد.

بنابراین، علی رغم فطرت پاک و سرشت نیک انسان، گاهی هوای نفس ـ تحت تأثیر فرهنگ جامعه و ... ـ بر او غلبه می کند و به شرارت دست می زند؛ همچون ظلم هایی که ابرقدرت ها و حاکمان بعضی کشورها در طول تاریخ بشریت، هم بر مردم کشور خود و هم بر مردم دیگر کشورها روا داشته اند. نیز، ظلم به زیردستان در جامعه، اداره، خانواده و ... به همین دلیل، انسان هماره به تذکر نیاز دارد.

امام خمینی(س) انسان را به دلیل برخورداری از کرامت ذاتی، با سایر حیوانات متفاوت می داند: در میان همه موجوداتی که در این طبیعت موجود هستند، انسان اختصاصاتی دارد که سایر موجودات ندارند. یک مرتبه باطن، یک مرتبه عقلیت، یک مرتبه بالاتر از مرتبه عقل، در انسان بقوه هست. از اول در سرشت انسان هست که این انسان از عالم طبیعت سیر بکند تا برسد به آنجایی که وَهْم ماها نمی‏ تواند برسد و همه اینها محتاج به تربیت است.[47]

ایشان در ادامه به کرامت اکتسابی که در اثر تربیت صحیح حاصل می شود اشاره می کند و می فرماید: رسیدن به این مرتبه نیازمند تربیت صحیح است و فقط خدای متعال که بر انسان و طبیعت او آگاه است، می تواند این تربیت را مهیا کند. اطلاع را خدای تبارک و تعالی دارد و بعث انبیا برای این است که این بشر، این چیزهایی را که اطلاع ندارد، این مراتب از انسانیت را که خود بشر مطلع نیست و کیفیت تربیت را (تا اطلاع بر خود درد و دوا نباشد نمی شود معالجه کرد) انبیا آمدند تا این انسان را به آن مراتبی که کسانی دیگر، علمای طبیعت نمی توانند این مراتب را اطلاع پیدا کنند، و تربیت کنند انسان را، این مراتب را تربیت بدهند و نموّ و مورد ارتقا بدهند.[48]

بین عقل مطلق و نفس کلی که عالی ترین مرتبۀ وجود، بعد از خالق یکتاست و ماده و حیوان که آخرین مرحلۀ وجود است و از عناصر مختلف ترکیب شده، پیوستگی و تعادل است و انسان نیز در این حرکتِِ منسجم و هدفمندِ هستی، از عناصری ترکیب شده که موجب تمایز با موجودات دیگر گشته است؛ به عبارت دیگر،انسان، مرکب از ماده (عالم سفلی) و معنا (عالم علیا) است. بنابراین، وی موجودی چند بعدی است و این ابعاد متضاد، صفات و اخلاقیات متضادی را در رفتار فردی و اجتماعی موجب می شود.

امام خمینی(س) دربارۀ جامع بودن انسان می فرماید: انسان، یک موجود جامع است، نه یک موجود یک بعدی یا دو بعدی. موجودات دیگر، بعضی شان یک بعدی اند، بعضی دو بعدی، بعضی چند بعدی اند؛ لکن همۀ ابعاد وجود در سایر موجودات نیست؛ فقط انسان است در بین همۀ موجودات که یک موجود چندین بعدی است که برای هر بعدش احتیاجات دارد. [49]

در آنچه آمد، امام به کرامت ذاتی انسان، اشاره می فرماید؛ کرامتی که خاص انسان است و انسان را از سایر موجودات متمایز می کند. علت این صفات متضاد و واکنش های مختلف، ناشی از وجود ترکیبی اوست؛ زیرا وجود وی مجموعه ای از نفس و جسم است. انسان ترکیبی از نفس روحانی و بدن جسمانی است و به لحاظ سلسله مراتب، عالم روحانی بر عالم جسمانی تقدم دارد.

چنان که گذشت، انسان با حواس، از عالم محسوسات خارج مطلع می شود؛ ولی این، سبب برتری و امتیاز وی از حیوان نیست؛ بلکه امتیاز انسان تنها به سبب عقلی است که خداوند به او افاضه نموده است.اکنون به بررسی تأثیر کرامت مندی بر دیدگاه های فقهی و سیاسی امام نظری کوتاه می افکنیم:

کرامت انسانی در فقه

کرامت انسانی یکی از مفروضات و اصولی است که امام خمینی و دیگر فقها، آن را در دیدگاه های فقهی خود مبنا قرار می دهند. با نگاهی اجمالی به مباحث فقهی حضرت امام (س) از جمله در مباحث قصاص، دیات، قضا و نکاح می بینیم که امام می فرماید: اگر به قانون قصاص، دیات و حدود اسلام یک سال عمل شود تخم بیدادگری ها و دزدی ها و بی عفتی های خانمان سوز از کشور برچیده می شود.[50]

همین طور در مسائل مربوط به عبادت که عبادات توقیفی اند و اگر در این موارد، نکته ای متضاد با کرامت انسانی باشد، صحیح نیست. برای مثال، می توان به حرمت سقط جنین اشاره کرد. با نظر به دلایل متقن در منابع اسلامی که مورد اتفاق امام خمینی و همۀ فقهاست. «هرکس که سبب آن باشد، قاتل است و باید بنا به مراحلی که جنین طی کرده است، دیه بدهد».

از اسحاق بن عمار نقل شده است: قلت لأبی الحسن(ع): المرأۀ تخاف الحمل فتشرب الدواء فتلقی ما فی بطنها. قال (ع): «لا». فقلت: إنّما هی فتنة. فقال(ع): «إنّ أوّل ما یخلق نطفۀ»؛[51] به موسی بن جعفر (ع) عرض کردم: زنی از آبستن شدن می ترسد، دوایی می آشامد تا آنچه را در شکم دارد بیندازد. آن حضرت فرمود: نه [نباید سقط جنین کند.] عرض کردم هنوز در حال نطفه است. [آیا باز جایز نیست؟] فرمود: آغاز خلقت انسانی، نطفه است.

طبق صریح آیۀ قرآن، وارد آوردن هر گونه اخلال و آسیب به نفس محترم، حرام و عامل آن کیفر داده می شود: مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً؛[52] هر کس نفسی را بدون قصاص یا (فساد در روی  زمین بکشد مانند این است که همۀ انسان ها را کشته است و اگر نفسی را احیا کند مانند این است که همۀ انسان ها را احیا کرده است.

در وسائل الشیعه، چهارده روایت به این مضمون وجود دارد. برای مثال: رسول خدا(ص) می فرماید: «الَّذی بعثنی بالحقّ لو أنّ أهلَ السماء والأرضِ إشترکوا فی دَم إمرئ مُسلِم و رضُوا به لأکبّهم الله علی مفاخِرِهم فی النار»؛[53] سوگند به خدایی که مرا به حق مبعوث  فرموده است، اگر همۀ اهل آسمان ها و زمین در ریختن خون مرد مسلمانی شرکت نمایند و به آن رضایت دهند، خداوند همه را به آتش می اندازد.

اسلام با خودکشی مخالف و آن را حرام شدید دانسته است. خداوند در قرآن می فرماید: وَلَا تَقْتُلُوا أَنفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیماً * وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلکَ عُدْوَاناً وَظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِیهِ نَاراً وَکَانَ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیراً؛[54] خود را مکشید؛ زیرا خداوند با شما مهربان است و هر کس چنین کاری را از روی عداوت و ستم انجام دهد به زودی او را به آتش می اندازیم و این کار برای خدا آسان است.

کرامت انسان و سیاست

از دیدگاه امام راحل، انسان ها به دلیل کرامت ذاتی ای که دارند، مستقل و آزادند و نباید هیچ قدرتی را غیر از خدا به رسمیت بشناسند: منشأ ترس و وحشت انسان از قدرت ها این است که می پندارد قدرت، این است. در حالی که جز قدرت خدا قدرتی نیست. اگر کسی به درک این حقیقت نایل آمد از هیچ قدرتی جز خدا نخواهد ترسید.[55]

همچنین همة ما و خانواده ها و جامعه در قبال نفس خود مسئولیم و باید آن ها را اصلاح کنیم: آن چیزی که بر همۀ ما لازم است، ابتدا کردن به نفس خودمان است و قانع نشدن به این که همین ظاهر درست شود، و از قلبمان شروع کنیم، از مغزمان شروع کنیم... امیدوارم این مجاهدۀ نفسانی برای همۀ ما حاصل شود و دنبال آن مجاهده برای ساختن این کشور ... یعنی اصلاح دولت و اصلاح ادارات و اصلاح جامعه و بازسازی همۀ این ها الآن مسئولیتش بر دوش همۀ ماست.[56]

از دیدگاه امام، مردم در قبال مسئولین امر، مسئولیت دارند و باید بر اعمال آن ها نظارت کنند: این مسأله مهم است و آقایان توجه کنند همه و همه ملت موظفند که نظارت کنند بر این امور. نظارت کنند؛ اگر من یک پایم را کج گذاشتم ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتی، خود را حفظ کن. مسأله مهم است، همة ملت موظفند به این که نظارت داشته باشند.[57]

کرامت و دین از دیدگاه امام خمینی(س)

 در مجموع می توان استنباط کرد که انسان در حصار سه رکن و عنصر مهم قرار دارد و رفتار وی نیز از آن ها متأثر است (دین، عقل و قوای درونی انسان؛ یعنی غضب، شهوت و ...). دین که عالی ترین و مطمئن ترین معارف است، در رأس ارکان سه گانه قرار گرفته است که به سبب ماهیت الهی اش ثبات و بقا دارد.

دین خدا یکی است و فطری است؛ یعنی خداوند از بدو خلقت بشر، او را اشرف مخلوقات و خلیفۀ خود در زمین و شایان تمجید و تکریم از جانب ملائکه قرار می دهد. لذا متناسب با این خلقت و برازندۀ این فطرت و آفرینش، دینی شریف فرا راهش می گذارد، ذات و سرشت و فطرت او را شریف، حنیف، حق گرا، متخلق به خوی الهی می آفریند.[58]

حضرت امام خمینی در این باره می فرماید: تنها چیزی که می تواند انسان را از خیانت و جنایت کاری باز دارد، دین است.[59]

دین، دربارۀ فضایل اخلاقی، چهار نقش مؤثر دارد که عبارت است از: الف. پرورش و تقویت فضایل و احیای کرامت انسانی؛  ب. تعدیل غرایز سرکش و هدایت آن ها؛ ج. پشتوانۀ اجرایی برای تحقق بیشتر ارزش ها؛د. کشف برخی از ارزش های اخلاقی.[60]

در مرتبۀ بعد، عقل قرار دارد که واسطۀ بین عالم معقول و محسوس است و نیز مهم ترین ممیّز انسان از حیوان است که تکالیف دینی، خلیفه الهی و مختار بودن انسان به سبب آن است و در نهایت، سومین حصار انسان، نادانی و قوای انسانی به ویژه غضب و شهوت است که سرچشمۀ هستی و حتی تباهی و انحطاط بشر است. بدین ترتیب، کنش فردی و اجتماعی انسان به واسطۀ این که بر کدام یک مبتنی باشد و یا ترکیبی از کدام یک باشد، متفاوت خواهد بود.

روحانیان، متفکران، روشنفکران و تحصیل کرده ها در هر جامعه، وظیفه دارند، مردم و به ویژه قدرت مندان سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... را به سرشت و فطرتشان یادآور شوند. همۀ پیامبران در جامعه چنین نقشی داشتند. در آیات و روایات، از پیامبران به رسول ظاهری تعبیر شده است که وظیفه دارند زنگارهایی را که بر دل نشسته است بزدایند. امام خمینی(س) در این باره می فرماید: انبیا که دیدند مردم در هلاکت هستند ... خدای تبارک و تعالی به آن ها الهام کرد تا نجات بدهد انسان را به همه ابعادی که دارد. اگر انسان حیوانی بود مثل سایر حیوانات ... احتیاج به آمدن انبیا نداشت ... آمدن انبیا برای این است که آن راه هایی را بشر نمی داند آن حقایقی را که انسان نمی داند، به آن ها تعلیم بفرمایند.[61]

پس در پاسخ به این سئوال که انسان چه سرشتی دارد، می توان گفت: گرچه انسان به طور فطری سرشتی نیک دارد ولی تحت شرایطی، شرارت بر نفس وی غلبه می کند؛ در نتیجه می توان گفت، هم کسانی که به نیک سرشت بودن انسان نظر داده اند صحیح گفته اند و هم کسانی که او را بد سرشت دانسته اند.

 در پایان، شایسته است به این شبهه پاسخ دهیم که اگر خداوند می خواهد انسان به کمال برسد چرا ذات او را به گونه ای نیافرید که به جانب شر مایل نشود؟ امیرمؤمنان علی(ع) این شبهه و پاسخ آن را به زیباترین وجه بیان می کند و می فرماید: اگر خدا می خواست که آدم را از نوری بیافریند که پرتو چشم ها را خیره کند و زیباییش، اندیشه ها را مات سازد و عطر وجودش همه جا را پر کند، چنین می کرد و اگر چنین می کرد همه با فروتنی، سجده را گردن می نهادند و فرشتگان را آزمون، ساده و آسان می شد. اما خداوند سبحان، آفریدگانش را با تکالیفی که ریشه هایش ناشناخته است می آزماید تا بدین آزمون، از هم متمایزشان سازد، استکبارشان را بزداید و خودپسندی را از آنان دور و دورتر کند. [62]

نتیجه

معنای مشترک کرامت، پاک بودن از آلودگی ها، عزت، شرف و کمال مخصوص به آن موجود که کرامت به او نسبت داده می شود است. در دین اسلام، دو نوع کرامت برای انسان وجود دارد:

1. کرامت ذاتی و حیثیت طبیعی همۀ انسان ها؛ مادامی که با خیانت یا جنایت، این صفت را از خود سلب نکنند. در اسلام، بین اقشار ملت ها هیچ تفاوتی نیست و حقوق همۀ ملت ها مراعات شده است. [اسلام] برای تمام افراد بشر، حق بشری قائل است و تمام عالم را به نظر محبت نگاه می کند: وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ؛[63] ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آن ها را به مرکب بر و بحر سوار کردیم.

به نظر امام خمینی (س) برابری انسان ها با اصل توحید فهمیده می شود. ایشان در این باره می فرماید: از همین اصل اعتقادی توحید، ما الهام می گیریم که همۀ انسان ها در پیشگاه خداوند یکسانند. او خالق همه است و همه مخلوق و بندۀ او هستند. اصل برابری انسان ها و این که تنها امتیاز فردی، نسبت به فرد دیگر بر معیار و قاعدۀ تقوا و پاکی از انحراف و خطاست. [64]

از این نقل قول، به کرامت ارزشی انسان می رسیم که توضیح آن خواهد آمد.

2. کرامت ارزشی که از به کار انداختن استعدادها و کسب کمالات به دست می آید و اکتسابی است: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ؛[65] بهترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.

امام خمینی در این باره در شرح چهل حدیث می فرماید: اهل معرفت می گویند حق تعالی برای محبوب خود رفع حجب می کند و خدا
می داند در این رفع حجب چه کرامت هایی است؛ غایت آمال اولیا و نهایت مقصد آن ها.

شاید در هیچ دین و مکتبی به اندازۀ اسلام، بر کرامت انسانی تأکید نشده است. از دیدگاه اسلام، انسان مقام و ارزش والایی دارد و خداوند، سروری موجودات زمین و آسمان را برای او فراهم ساخته است. روح خود را در آدم دمیده و او را شایستۀ تکریم و تعظیم گردانیده است که حتی فرشتگان به سجده کردن بر او مأمور شده اند. انسان، خلیفۀ الله است.[66]

البته بنا به کرامت ارزشی، انسان های با تقوا فضیلت بیشتری دارند؛ زیرا با کسب خوبی ها، کرامت بیشتری خواهند داشت. انسان به دلیل مقام خلیفۀ اللهی اش، دارای کرامت است. ولی کرامت او بسته به انجام این خلافت و عمل بر طبق آن است. در صورت عمل به جای مستخلف عنه مدارج کرامت را طی خواهد کرد؛ ولی در صورت سرپیچی و عمل بر خلاف تعهدات، به قعر منجلاب تباهی ها و ضد کرامت ها نزول خواهد کرد.

از دیدگاه نگارنده، شهیدان و امام شهیدان که به وظیفۀ خود عمل کردند و نفس خود را در کمال سلامتی به جانان تقدیم نمودند، مرتبۀ اعلای کرامت را دارند:

إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ  * أُوْلَئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ  * فَوَاکِهُ وَهُمْ مُکْرَمُونَ؛[67] جز بندگان مخلص خدا [ که از این کیفرها برکنارند] برای آنان روزی معین و ویژه ای است؛ میوه ها [ی گوناگون] و آن ها گرامی داشته می شوند.

همچنین در آیات دیگر قرآن؛ همچون سورۀ معارج، آیه 35؛ سورۀ یس، آیه 27 و سورۀ انبیاء، آیه 26 در این باره سخن ها آمده است.

در پایان، مقاله را با کلامی از امام(س) به انجام می رسانیم: خدای تبارک و تعالی چون به بندگانش عنایت داشته، به آنان عقل داده، نیروی تهذیب و تزکیه عنایت فرموده، انبیا و اولیا فرستاده تا هدایت شوند واگر این پیش گیری ها مایۀ تنبیه و تهذیب انسان نگردید ... با گرفتاری های گوناگون، ابتلائات، فقر و مرض، آن را متوجه می نماید و مانند یک طبیب حاذق ... می کوشد این بشر مریض را از بیماری های خطرناک روحی علاج بخشد و اگر از این راه هم نتیجه ای به دست نیامد و بشر گمراه معالجه نشد و استحقاق نعمت های بهشتی را نیافت در موقع فزع و جان دادن فشارهایی بر او وارد می کند بلکه برگردد و متوجه شود. باز هم اگر اثر نبخشید در قبر و عالم برزخ و در عقبات هولناک بعد از آن فشارها و عذاب هایی وارد می آورد تا پاک و منزه گردد و به جهنم نرود ... [اگر] این معالجات مؤثر واقع نگردد و محتاج باشد که خدای کریم مهربان بندۀ خود را
به آتش اصلاح کند همانند طلایی است که باید در آتش خالص و پاک گردد.[68]

امام(س) در این سخنان، به عقل و اختیار و طلا بودن ذات انسان و نیز عنایات خداوندی اشاره می کند.

منابع

قرآن کریم.

1. صلح پایدار، ایمانوئل کانت، ترجمة محمد صبوری، تهران، نشر به باوران، 1380.

2. امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، قم، 1382.

3. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1381.

4. لویاتان، توماس هابز، ترجمه حسین بشیریه، تهران، نشر نی، 1380.

5. در جستجوی راه از کلام امام، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1364.

6. معجم مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، دار الکتب العلمیه، قم، ایران.

7. درآمدی بر روابط بین الملل، ژان هونترینگر، تهران، آستان قدس رضوی، 1368.

8. قرارداد اجتماعی (متن و زمینه متن)، ژان ژاک روسو، ترجمة مرتضی کلانتریان، انتشارات آگاه، تهران، 1379.

9. شهریار، گفتارها، ترجمة داریوش آشوری، تهران، 1375.

10. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)؛ صحیفه امام؛ 22 ج؛ چ 5، تهران، 1389.

11. فرهنگ آفتاب، عبدالمجید معادیخواه، نشر ذره، 1370.

12. فرهنگ فارسی، حسن عمید، امیرکبیر، تهران، 1384.

13. فرهنگ فارسی، محمد معین، امیرکبیر، تهران، 1371.

14. انسان شناسی فلسفی، لاندمان، ترجمة رامپور صدر نبوی، مشهد.

15. تاریخ فلسفه اسلامی، م. م. شریف، ترجمه: بهاء الدین خرمشاهی.

16. درآمدی بر فلسفة اخلاق از دیدگاه متفکران اسلامی معاصر ایرانی، مسعود امید، دانشگاه تبریز، 1381.

17. مجموعه آثار، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، تهران، 1378.

18. گفتار ها، نیکولو ماکیاولی، مترجم، محمد حسن لطفی، تهران.

 منابع مرتبط:

اصول و مبانی کرامت انسان (ج. ۱)

اصول و مبانی کرامت انسان (ج. ۲)

کرامت انسان در ادیان و مکاتب

آثار حقوقی و سیاسی کرامت انسان

کرامت انسان در قرآن و سنت (ج. ۱)

کرامت انسان در قرآن و سنت (ج. ۲)

کرامت انسان در اندیشه و سیره امام خمینی (س) (ج. ۱)

کرامت انسان در اندیشه و سیره امام خمینی (س) (ج. ۲)



[1] . فرهنگ عمید. [2] . فرهنگ معین؛ فرهنگ عمید. [3] . معجم مفردات الفاظ القرآن. [4] . حجرات (49): 13. [5] . فرهنگ معین؛ فرهنگ عمید. [6]. علق (96):3. [7] . ر.ک: امام خمینی و اندیشه‏ های اخلاقی ـ عرفانی (مجموعه مقالات). [8] . ر.ک: انسان‏شناسی فلسفی، ص 19. [9] . همان، ص 148. [10] . همان، ص 154. [11] . همان، ص 157. [12]. گفتارها، ص 46. [13] . شهریار، ص 99. [14] . ر.ک: گفتارها، ص 46. [15]. لویاتان، ص 158. [16]. ر.ک:‏ همان، ص 157. [17] . ر.ک:‏ صلح پایدار، ص 69. [18]. همان، ص 76. [19]. همان، ص 87. [20] . صلح پایدار، ص 88. [21] . همان، ص 90ـ 91. [22] . قرارداد اجتماعی، ص 85. [23] . درآمدی بر روابط بین‏ الملل، ص 37. [24] . ر.ک: قرارداد اجتماعی، ص 86. [25] . در جستجوی راه از کلام امام (س)، ج 22، ص 50. [26] . همان، ص 80. [27] . طه(20):115. [28] . مریم(19):67. [29] . بقره(2):29. [30] . جاثیه (45):13. [31] . انسان (76):3. [32] . مجموعه آثار (شهید مطهری)، ج 2، ص 393. [33] . همان، ص 274. [34] . در جستجوی راه از کلام امام، ج22، ص 43. [35] . شرح چهل حدیث، ص 5. [36] . همان، ص 237. [37] . مجموعه آثار (شهید مطهری)، ج2، ص 273. [38]. شرح چهل حدیث، ص 180. [39] . ر.ک: تین (95):4. [40] . ر.ک: تاریخ فلسفه اسلامی. [41] . ر.ک: حجر (15):29. [42] . در جستجوی راه از کلام امام، ج 22، ص 41. [43] . روم (30):30. [44] . شرح چهل حدیث، ص 180. [45] . در جستجوی راه از کلام امام، ج 22، ص46. [46] . ر.ک: بقره(2):28. [47] . ر.ک: صحیفه امام؛ ج4، ص 175. [48] . ر.ک: همان. [49] . ر.ک: همان، ص 8 [50] . در جستجوی راه از کلام امام، ج 22، ص 28. [51] . وسائل الشیعه، ج 11، ح 130. [52] . مائده (5): 32. [53] . وسائل الشیعه، ج 19، ص 9. [54][54] . نساء (4): 29 ـ 30. [55] . ر.ک: صحیفه امام، ج 19، ص 354 ـ 355. [56] . در جستجوی راه از کلام امام، ج 22، ص 340. [57] . ر.ک: صحیفه امام؛  ج8، ص 5 [58] .ر.ک: امام خمینی و اندیشه‏ های اخلاقی ـ عرفانی (مجموعه مقالات). [59]. در جستجوی راه از کلام امام، ج 22، ص 27. [60]. ر.ک: درآمدی بر فلسفۀ اخلاق از دیدگاه متفکران مسلمان معاصر ایرانی، ص 217. [61]. ر.ک: صحیفه امام، ج 7، ص 532. [62]. فرهنگ آفتاب، ج1، ص 497. [63] . اسراء(17):70. [64] . ر.ک: صحیفه امام؛ ج 5، ص 388. [65] . حجرات(49): 13. [66] . ر.ک: بقره(2):29. [67] . صافات(37):40 ـ 42. [68] . در جستجوی راه از کلام امام، ج 22، ص 34.

. انتهای پیام /*