دیدگاه فقهی امام خمینی(س) در مبارزه علیه ظلم چه چارچوبی دارد؟ امام بر چه اساسی هیچگاه مجوز برخوردهای مسلحانه با رژیم شاه را نداد؟ دلایل دور ماندن حوزه از تئوری های پیشروانه امام چیست؟

به گزارش پرتال امام خمینی، حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد مقدم، معاون بین الملل موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) در گفتگو با شفقنا به این پرسش ها پاسخ داده است.

در ادامه مشروح گفت و گوی شفقنا با حجت الاسلام والمسلمین مقدم را می خوانید:

*امام خمینی(س) بر اساس چه قاعده فقهی، شیوه مبارزات خود با شاه یا جریان ظلم را آغاز کرد و در مسیر مبارزه براساس چه قواعد فقهی اعتراضات مردم را هدایت می کردند؟

 هنر امام خمینی(س) این بود که نگاه مبارزاتی خود را در عرصه دینی تحقق دادند؛ بدین معنا که قرائتی از دین را مطرح کردند که حافظ و پاسدار آرمان هایی مثل عدالت اجتماعی، آزادیخواهی، مبارزه با ظلم و استبداد و استعمار بود. آنچه جامعه ایران از آن رنج می برد، عبارت بود از استعمار خارجی، استبداد داخلی، بی عدالتی و عدم تحقق آزادی های اجتماعی که امام خمینی(س) همه این موارد را در قالب دینی مطرح کرد. نگرش دینی و اسلامی امام(س) همان اسلام ناب بود. افقی که امام(س) از آن اسلام را مطرح می کرد نیز همان افقی بود که پیامبر(ص) از اسلام نشان می داد. در فرهنگ قرآن قابل مشاهده است که رسالت انبیا، تحقق بخشیدن به عدالت و آزادی بوده است، «ویضع عنهم إصرهم والأغلال التی کانت علیهم». هنگامی که جامعه اسلامی و مردم مسلمان ایران با گوشت و پوست و استخوان خود دریافتند اسلام است که به آزادی و عدالت اجتماعی دعوت می کند و درآویختن با استبداد و  مبارزه با استعمار در متن و بطن اسلام نهفته است، این مبارزه تبدیل به یک حرکت و هویت دینی برای مردم شد. هر کس خود را مسلمان احساس می کرد، در هویت اسلامی خود می دید که باید با ظلم مبارزه و برای تحقق عدالت و آزادی هم تلاش کند. پاسخ سوال شما را در یک جمله خلاصه می کنم، امام(س) احیاگر تفکر و روح و هویت دینی در جامعه ایران بود، با قرائتی از اسلام راستین که تمام  مطالبات و خواسته های مردم در مبارزه در متن خود آن اسلام پیاده می شد.

*نحوه اعتراض امام(س) به شاه و مبارزه با سلطه گری و ستم چه تفاوتی با روحانیون هم دوره امام(س) داشت و چرا از کل حوزه علمیه فقط امام خمینی شروع به هشدار دادن به علما و مردم کردند؟

تفاوت در دو نگرشی بود که گفته شد؛ یکی از آنها نگرشی بود که اسلام را فقط و فقط در عرصه و حوزه مسایل فردی می دید یعنی تصور می کرد اسلام تنها برای پرداختن به احکام فردی و شخصی آمده است که نماز بخوان، روزه بگیر، حج برو، زکات بده! حال آن که امام(س)، رهبر این نگاه بود که اسلام متکفل تمام حوزه های زندگی انسان است و همان گونه که به مسایل فردی بها می دهد، برای مسایل اجتماعی نیز ارزش قایل است. اسلام بناست همان گونه که آمده تا تحقق بخش زندگی سالم فردی برای انسان باشد، تحقق بخش زندگی جمعی و سیاسی نیز برای جامعه باشد. بر این اساس یک تفکر این بود که دین را از سیاست جدا می کرد...

*تفاوت در این دو نگرش فقهی از کجا ناشی می شد؟

: دقیقا تفاوت دیدگاه فقهی از این سوال ناشی می شد که آیا دین در حوزه سیاست ورود دارد یا خیر؟ بسیاری از فقیهان بر این نظر بودند که میان دین و سیاست فصل است، حکومت را باید به اهل آن و دیانت را نیز به اهلش واگذار کرد، مسجد یک سمت و اداره جامعه سمت دیگر است. حوزه و قلمرو دین کجاست؟ بسیاری از فقها قلمرو دین را معنویت و پرداختن به مسایل عبادی، معنوی و روحی انسان می دانستند حال آن که سیاست، متکفل امور دنیایی انسان است. آنها معتقد بودند همان گونه که بین دنیا و آخرت و زمین و آسمان، فصل و جدایی است، میان دیانت و سیاست هم فصل و جدایی است. از این دیدگاه کار فقیه آن است که به دیانت مردم  و کار شاه و سلطان آن است که به سیاست و امور سیاسی دنیایی بپردازد. نگاه دیگری نیز وجود داشت که در دین مطرح بود و بسیاری از گذشتگان هم به آن اعتقاد داشتند که امام خمینی(ره) احیاگر این تفکر شد. امام(س) این تئوری را مطرح کرد که به همان شکل که به معنایی دنیا و آخرت نمی تواند از هم جدا باشد و «الدنیا مزرعة الآخرة»، شما در دنیا کشت می کنید تا در آخرت برداشت کنید، نگاه قرآن نیز میان این دو قلمرو یعنی دین و سیاست دیوار نمی کشد. امام(س) نگاه یگانگی دین و سیاست را مطرح کردند، با این معنا که بسیاری از احکام دینی و اسلامی در حوزه اجتماعی معنا می دهد. اگر امر به معروف و نهی از منکر در اسلام مورد توجه است، فقط و فقط در قلمرو شخصی نیست که در کارهای شخصی کسی دخالت کنیم. امام(س) مطرح کردند که بزرگترین منکر، حاکم بودن ظلم در جامعه و بزرگترین معروف نیز مبارزه کردن با ظلم است بنابراین امام(س) این نگاه فقهی تحت عنوان یکسویی و همگرایی دین و سیاست را مطرح کردند. به تعبیر بسیاری از خارجی ها امام(س) با این نگاه در حقیقت پایه گذار اسلام سیاسی شد. حال آن که تا آن زمان بسیاری از فقیهان، اسلام را سیاسی نمی دانستند، سیاست را امر پلید و زشتی می دانستند که باید از آن دور ماند. در صورتی که سیاست مانند چاقوست و می تواند مثبت یا منفی عمل کند. می تواند  در سیاست، عدالت اجتماعی را برگزار و آزادی های منطقی جامعه و کرامت انسان مطرح باشد که سیاست نوع خوب است و می تواند ظلم و استبداد باشد که نوع منفی آن است. بسیاری از احکام اسلام مانند حدود، دیات، زکات و... در یک عرصه اجتماعی-سیاسی است که معنا می یابد بنابراین روح اسلام، سیاسی است. امام(س) نیز با این نگاه وارد میدان شد، اسلام را از یک انزوای چند صد ساله بیرون آورد و یک نگاه نو با قرائتی جدید را به جامعه اسلامی عرضه کرد.

*حضرت امام(س) در طول مبارزه با ظلم، هرگز جمله ای نگفتند که مبارزه مسلحانه با عوامل ظلم را تایید کند. جغرافیای ذهنی فقه امام چگونه بود که ایشان برخلاف بسیاری از انقلاب ها و اعتراض ها، هیچگاه گامی به سوی اقدامات مسلحانه برنداشت؟

دقیقا! نکته بسیار جالب که شاخص و نماد کلی انقلاب اسلامی است، این است که انقلاب اسلامی پاسخ گل در مقابل گلوله بود و شاید شکوفایی و عظمت این انقلاب در پایان هزاره دوم میلادی نیز همین مساله بود که در دنیایی که همه دنیا به سمت خشونت، جنگ و برخورد در حرکت بود، امام آمد و مطرح کرد که منطق ما منطق کلام است. این منطق برگرفته از روح، جان و هویت آن دینی است که امام(س) به عنوان فقیه، تئولوگ و  مفسر آن بودند، دینی که معجزه آن بر کلمه و فرهنگ است. اسلام بزرگترین معجزه تاریخ بشریت است که 14قرن قبل آمده و قرآن یعنی کلام، منطق و بیان را به عنوان معجزه خود قرار داد. امام(س) نشان داد که این معجزه می تواند  معجزه همگانی باشد. بر همین اساس بود که در تمام عرصه های زندگی و مباررات خود، نه حتی در بحبوحه انقلاب، امام هیچگاه گروه های مسلح که می خواستند با جنگ مسلحانه با رژیم برخورد کنند، تایید نمی کرد. برای این که او هیچگاه در پی این نبود که شاه برود و خود بر جای او بنشیند بلکه معتقد بود که ما به دنبال یک دگرگونی در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه هستیم. طبیعتا این باید به گونه ای باشد که مردم، رشد، آگاهی و اندیشه داشته باشند و با رشد، آگاهی و اندیشه خود بتوانند از نظر فرهنگ جایگزین آن قرار بگیرند. به همین دلایل در سراسر انقلاب اسلامی هم این اصل همیشه محقق بود که خون بر شمشیر پیروز است، گل در مقابل گلوله و کلام در مقابل شکنجه است. بر همین اساس بود که این تفکر به تدریج مانند آبی جاری که در زمین همواری جاری شود، در تمام رگ و ریشه جریانات و تشکیلات جامعه نفوذ کرد و همه را فرا گرفت. دیگر نمی توانست به دست نظام های حاکم بهانه دهد که اینها مسلحند. تمام تلاش مردم ایران هم به پیروی از امام خمینی این بود که جز منطق و مطالبات و خواسته های خود چیزی نداشته باشند. در این روند بود که پیروزی، قطعی و رسوایی رژیم حاکم نیز برای همگان بسیار صریح و روشن مشخص شد.

*امروزه در منطقه مشاهده می شود که انقلاب ها به سرعت تغییر ماهیت می دهند و به تعبیری در نطفه خفه می شوند و با وجود ظاهر وقوع یک انقلاب، ساختارها هیچ تغییری نمی کند. امام(س) چگونه توانستند بعد از انقلاب گرایش های مختلف را مدیریت کنند و مانع از فروپاشی انقلاب -مانند آنچه بر سر مصر و لیبی رفت- شوند؟

انقلاب ایران انقلابی بود که یک رهبری مشخص داشت؛ رهبری یک مرد فقیه پذیرفته شده از آحاد مسلمانان یعنی امام(س) پیش از این که رهبر سیاسی شود، یک مرجع دینی و مرجع تقلید بود و بسیاری گوش به زنگ بودند که به تمام مواضع و مواقفی که امام(س) می گرفت، عمل کنند. حال ممکن است برخی از جنبش ها بی رهبر و بی سر باشند اما ویژگی انقلاب اسلامی ایران این بود که رهبری دارای شأنیت، لیاقت، صلاحیت و مقبولیت عمومی از جامعه داشت و انسانی بسیار باهوش و آگاه بود. او در تمام عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و در جای جای انقلاب حضور داشت و موضع می گرفت. کافی بود امام(س) در یکی دو جا اشتباه کند، بسیاری از قضایا نوعی دیگر می شد. طبیعی است که چنین رهبری در انقلاب به عنوان یکی از بزرگترین امتیازات و نعمت هایی بود که خداوند بزرگ به مردم ایران داد. امام(س) رهبری کرد، انقلاب به پیروزی رسید؛ حتی رهبری کرد و این انقلاب را به تحقق رساند و به صورت یک نظام سیاسی اجتماعی در آورد. رهبری انقلاب و آگاهی، هوشیاری، شناخت و شایستگی که امام(س) داشت، بسیاری از بحران ها را رفع کرد. هنگامی که جامعه ایشان را قبول داشت، در بسیاری از عرصه ها همراهی کرد و همگامی داشت. پس از انقلاب نیز همینطور، نقشی که ضد انقلاب داشت با مواضعی که امام(س) می گرفت و همراهی مردم با امام تعیین کننده بود. در هشت سال جنگ، مردم پا به پای نگاه امام حرکت کردند و زمانی که امام(س) تشخیص داد باید آتش بس شود و قطعنامه را پذیرفت، تمام جامعه یک جا پشت سر امام بود. در تمام مواضع، باوری که ملت ایران نسبت به صداقت، درستی، سلامت و صلاحیت رهبری خود داشت از بسیاری از بحران هایی که هر کدام می توانست لطمه سنگینی به انقلاب بزند، نجات پیدا کرد.

*در حقیقت پشتوانه اصلی را مقبولیت امام بین مردم می دانید؟

دقیقا! مقبولیتی که امام را به یک شخصیت کاریزما تبدیل کرد اما این مقبولیت در یک پروسه چندین دهه ایجاد شد و گام به گام جامعه مشاهده کرد که او در تمام عرصه ها و صحنه ها از خود صداقت، سلامت و صلاحیت نشان داده است و این پیوند عمیق و وثیق میان امام و امت شکل گرفت که توانست انقلاب را به پیروزی و پس از آن نیز به شکوفایی برساند.

*یکی از آفت های انقلاب ها رادیکال شدن فضا و گاهی بروز رفتارهای افراطی است کما اینکه امروز منطقه را افراطیون گرفته اند و در هر گوشه ای با نامی سر برآورده اند، رویکرد امام(س) بعد از انقلاب چگونه بود که خود در دام افراط گرایی نیفتادند و مانع از تشکیل گروه ها افراطی شدند؟

مقدم: در جست وجوی افراط گرایی یا بنیادگرایی مشخص می شود که این مساله ریشه در جهل و نادانی دارد. به ویژه در بسیاری از حرکت ها و نگرش های دینی، هنگامی که جماعتی دچار یک نوع نادانی، عدم شناخت و آگاهی نسبت به بن مایه های تفکر دینی خود شوند، به تدریج به جایی می رسد که مدام این افق ها تنگ تر می شود، خود را حق مطلق می بیند و دچار جهل مرکبی می شود که نمی داند و نمی داند که نمی داند. امام(س) از یک سو اسلام شناسی بود که عمر خود را در راه بنیاد و اساس دین صرف کرده بود و از سوی دیگر فردی بیگانه از زمان و زمین هم نبود. درست است که امام(س) شخصیتی بود که چندیدن دهه از عمرش می گذشت اما ضرورت های زمان را می شناخت و گذشته از شناختی که نسبت به مبانی دینی داشت، آگاهی هایی نسبت به نیازهای زمان و تغییراتی که در جامعه عصر خود شکل گرفته بود و می گرفت، داشت. علاوه بر آن همه شخصیت هایی که پیرامون امام بودند نیز از جریان روشنفکر و آگاه روحانی، بازاری و... بودند یعنی در حقیقت امام مانند یک آهنربا براده های خاص خود را جذب می کرد. شناخت دینی امام و آگاهی ایشان نسبت به عصر و زمان خود موجب شده بود که هیچگاه در چنبره جهل و نادانی که ریشه اصلی افراط است، گرفتار نشود. آنچه امروز با این تفکرات زشت و ناهنجار دامنگیر دنیای اسلامی می شود، ناشی از چیست؟ چه مساله ای موجب می شود که جماعتی خود را اسلامی بداند و صدها دختر مسلمان معصوم را گروگان بگیرد و ببرد که اینها نباید تحصیل کنند و باید آنها را شوهر دهیم! من دلیل این را جز جهالت، نادانی و عقب افتادگی نمی دانم. اینها را به چه عصر و زمانی باید پیوند زد؟ تا حدی جاهل، نادان و سبکسر است و ذهنی آن چنان بسته و مهر خورده دارد که حتی حاضر نیست حرف دو نفر را بشنود. در حالی که اگر ذهنی بیدار و هوشیار بود، نگاهی برگرفته از تعالیم دینی خود داشت و می دید واقعا در عصر پیامبر(ص) چگونه با زن برخورد می شد؟ عصر امام علی(ع) چگونه با جامعه برخورد می شد؟ شناخت دین و آگاهی اجتماعی و آگاهی در حیطه زمان و مکان، دو ویژگی است که یک اندیشه را از پویایی باز نمی دارد و آن را رشد می دهد تا بتواند پیش رود. ویژگی امام(ره) چنین بود؛ در عین حال که فقیهی هفتاد- هشتاد ساله بود، از فتاوای ایشان، روشنگری و از نگاه جهانی اش، آگاهی می بارید. امام(س) در عین حال که فقیهی به معنای واقعی کلمه اصولگرا بود اما از رگه های فهم و شعور اجتماعی و سیاسی نیز در حد اعلا برخوردار بود.

*گاهی نقدهایی نسبت به حضرت امام(س) مطرح می شود، مبنی بر اینکه آنچه امام(س) پیش از انقلاب گفتند، پس از انقلاب چندان اجرایی نشد و به مسیری دیگر رفت؛ نظر شما راجع به این انتقاد چیست؟

 یعنی شما می خواهید بفرمایید بسیاری از شعارهایی که در متن و بطن انقلاب اسلامی بود، در حوزه عمل و اجرا یا ناکام یا ناتمام یا ناقص ماند، درست است؟

*بله! یا از مسیر خود منحرف شد.

 در این پاسخ، من مدافع زمان امام(س) هستم یعنی تا مقطعی که امام(س) حضور دارد، دفاع می کنم. بر این باور نیستم که همیشه در یک جامعه آرمان ها و شعارها به شکل قطعی، حتمی و تمامه می تواند در یک زمان مشخص اجرا شود. ممکن است که من از عدالت اجتماعی، آزادی و استقلال به شکل مطالبه اصلی، صد در صد و تمامیتی سخن بگویم اما زمان ورود در حوزه عمل و اجرا با موانعی برخورد می شود که ممکن است در یک پروسه زمانی و به تدریج به برخی از اینها برسم. بر این اساس آنچه در شکل آرمان مطرح می شود، به این معنا نیست که در عمل نیز در زمان محدودی به همان آرمان صد در صد برسیم؛ مهم این است که مسیر به سمت و سوی تحقق آن آرمان ها باشد؛ اگر گفته می شود استقلال یا آزادی، هر چند کند اما به سمت آن حرکت شود. به اعتقاد من در زمان حیات امام(س) در کلیت به سمت و سوی بسیاری از شعارهای مطرح شده حرکت می شد. باید پدیده های اجتماعی را نیز کنار یکدیگر گذاشت و مجموعه را در نظر گرفت. به طور مثال در جامعه ایران که در حال حرکت در این مسیر بود، گروه هایی از جماعات چپی مثل چریک های مختلف و منافقین پیدا می شوند که از این فضای آزاد جامعه سوءاستفاده و محدودیت هایی را ناخواسته به حکومت تحمیل می کنند. منصفانه به قضایا نگاه کنیم. در مجموع امام(س)، واقعا در کلیت آن بر آنچه مطرح می کرد، باور داشت یعنی هیچگاه در مطالبات و خواسته اش دو گانه رفتار نکرد. در بخشی از عملکردها در حوزه اجرایی و در برخی از این پروسه ها ممکن است در عمل، نقدی وارد باشد و نقد را باید پذیرفت اما در کلیت آن و در زمان حیات امام(س)، من مسیر و سمت و سوی کلی را به سمت تحقق آن آرمان ها می دیدم.

*انتقادی هم به حوزه ها مطرح می شود که به نسبت دیدگاه های فقهی حضرت امام(س) و اقدامات پیشروانه ایشان در فقه، دورتر مانده و نتوانسته در ارائه راه حل های فقهی برای تسهیل مسایل کمک کند؟ دیدگاه شما چیست و چرا حوزه ها عقب هستند؟

بخشی از آن که طبیعی است، بالاخره امام(س) از یک عرصه فقهی و در یک مقطع زمانی تفکری را مطرح کرده که تفکر غالب در حوزه ها نبوده است؛ از جمله ورود در مسایل سیاسی و اجتماعی و حتی بسیاری از فتاوای امام(س) در مورد زنان، موسیقی، هنر و نگاه ایشان نسبت به جوانان و سیاست خارجی و.... امام(س) در عین حال که ارتباط عمیق و وثیق خود را با بن مایه های دینی حفظ می کرد، یک فقیه روشنگر و آگاه به زمان و مکان بود و طبیعی است به این شکل نبود که لایه های دیگر حوزه نیز مانند امام فکر کنند. به همین دلایل به زمان نیاز داشت تا بتواند به تدریج به آن سمت و سو حرکت کند. بسیاری از شاگردان امام(س) بودند که این تفکر را داشتند اما اگر همه طلاب ما آقای دکتر بهشتی، آقای مطهری، آقای باهنر و آقای مفتح بودند که مشکلی وجود نداشت. این را می پذیرم که امام(س) همواره یک نگرانی داشت و آن اینکه مبادا آن جریان رجعت گرای واپس گرای دور افتاده در حوزه متولی امر اداره جامعه شوند. من هم قبول دارم که دیدگاه امام(س) کل حوزه را نگرفت اما کار ساده ای هم نبود زیرا افراد و تفکرات دیگر هم طرفدارانی داشته اند اما مسلم است که این اندیشه، قرائت و نگاه در حوزه موجی ایجاد کرد که بخش هایی از حورزه را یکی پس از دیگری فرا گرفت. من امروزه فراوان به طلاب جوان باور و امید دارم. در زمانی ما زبان انگلیسی را آهسته می خواندیم تا کسی متوجه یادگیری ما نشود اما امروزه اغلب طلاب جوان، زبان انگلیسی بلد هستند. این تحول در تمام ابزار الکترونیک و پیشرفت از کامپیوتر گرفته تا موارد دیگر، چه بخواهند و چه نخواهند دنیای حوزه را فرا گرفته است. لایه های مختلف حوزه، آن آگاهی و شعور اجتماعی-سیاسی و توام با زمان و مکان را پیدا کرده است. مطمئن باشید که اگر چنین نباشد از عرصه ارتباط اجتماعی حذف خواهد شد. تفکر امام که باید به دنیای روز و عرصه زندگی انسان اندیشید، به صورت بسیار جریان یابنده در زمان امام(س) و پس از ایشان در حال بروز و ظهور است؛ البته هنوز هم کم است و نیاز به کار دارد اما این چراغ هیچگاه خاموش نشده است بلکه روز به روز در حال پرنورتر شدن است. آینده از آن طلبه های جوان، خوشفکر، روشن بین، تحصیلکرده حوزوی-دانشگاهی و آشنا به زبان های خارجی و تکنیک های روز است تا بتواند همگام با تحول علمی و صنعتی در زندگی بیرونی، دین و تعلیمات دینی را پیش برد.

. انتهای پیام /*