پس از این که در بیمارستان مشخص شد، سید مصطفى جان به جان آفرین تسلیم کرده است، مهمترین مشکلى که با اعضاى بیت امام و نزدیکان مطرح شد، این بود که این خبر بسیار تلخ را به چه صورتى به امام خمینى(س) اطلاع دهند. همه مى ترسیدند که شاید پیامد بدى داشته باشد. در مورد اولین واکنش امام پس از آگاهى از درگذشت پسرش، سیدرضا برقعى که خودش شاهد بود، چنین مى گوید:

عده اى از ما در بیمارستان، کنار پیکر حاج آقامصطفى(ره) ماندند، عده اى هم به سمت بیت امام(س) آمدند. در راه که مى آمدیم، با خود مى گفتیم که چطور مسأله را به امام(س) اطلاع دهیم. چند نظر مطرح شد: برخى مى گفتند: یک روضه خوان به منزل امام(س) ببریم و روضه بخواند. برخى مى گفتند: خدمت آیت اللّه  خویى برویم و از ایشان بخواهیم تا به دیدن امام(س) بیایند. دیگران مى گفتند: چند نفر از خودمان به حضور امام(س) برویم و از ایشان احوالپرسى کنیم. اینها روشهاى اطلاع رسانى بود. همین کار را هم کردند. چند نفر از پیرمردها و محترمین از جمله پدرخانم بنده (آقاى شیخ حبیب اللّه )، آقاى خاتم یزدى و آقاى کریمى به عنوان احوالپرسى از حاج آقا مصطفى(ره) به دیدن امام رفتند. عده اى هم به دنبال آیت اللّه  خویى رفتند. ایشان گفته بودند: صحیح نیست من الآن و به این صورت به منزل ایشان بیایم. به هر حال ایشان که متوجه مى شود، چه حادثه اى اتفاق افتاده است؛ پس چه فرقى مى کند که من او را از این ماجرا مطلع کنم یا کس دیگرى؟؛ ولى من نمى خواهم این خبر ناگوار را به ایشان بدهم؛ اما در وقت مناسبى خدمت ایشان مى رسم. حاج احمد آقا هم در بیرونى بیت بسیار متأثر بود و گریه مى کرد. به او گفتند که: «آقا مُصرّ هستند که شما را ببینند».

به فاصله کمى از ایشان، ما هم وارد شدیم. آقا به ایشان گفته بود: «چرا معطّل کردید؟ تکلیف مرا روشن کنید. مگر مردن حق نیست؟ اگر آقا مصطفى طورى شده به من بگویید که بدانم، چه باید بکنم.» حاج احمد آقا شروع به گریه کرده بود. ما وارد شدیم، دیدیم امام(س) دارند مى گویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون». قدرى انگشتان خود را در هم کردند و فشار دادند، گویى مى خواهند بر اعصاب خود مسلط شوند. دو سه مرتبه ذکر استرجاع را تکرار کردند و نشستند. ده دوازده نفرى بودیم. آقاى فرقانى که صداى خوبى داشت، روضه اى خواند؛ اما امام(س) گریه نکردند.[1]

مرحوم سید احمد آقا نیز تقریباً ماوقع را شبیه اظهارات آقاى برقعى، نقل کرده است: 

... امام گفتند: «بگویید احمد بیاید» من خدمت ایشان رفتم و گفتند: «من مى خواهم به بیمارستان بروم و مصطفى را ببینم». با ناراحتى زیاد بیرون آمدم و به آقاى رضوانى گفتم: که ایشان چنین مطلبى گفته اند، خوب است به ایشان بگوییم، دکتر، ملاقات با حاج آقا مصطفى را ممنوع کرده است که حتى المقدور امام دیر از جریان مطلع شوند. قرار شد، اینطور مطلب را بگویند، در حالى که آنها هم از طرح این قضیه وحشت داشتند. در طبقه بالا از پنجره اى که در طبقه بالا بود امام مرا دید، صدا زد. گفت: «احمد» من به خدمت ایشان رفتم، گفتند: «مصطفى فوت کرده؟»

من هم بسیار ناراحت شدم و در حال گریه چیزى نگفتم. ایشان همان طور که نشسته بودند و دستهایشان روى زانو قرار داشت، چندبار انگشتانشان را تکان دادند و سه بار گفتند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» تنها عکس العملشان همین بود، هیچ واکنش دیگرى نشان ندادند و بلافاصله، آمدن افراد براى تسلیت امام شروع شد.[2]

امام به دلایل مختلف، در جریان درگذشت فرزندش که در واقع ستون فقرات و امید آینده نهضتش بود، رفتارى عجیب از خود بروز داد که نظیرش کمتر دیده شده است. شهادت سید مصطفى ضربه بزرگى بر امام و نهضت اسلامى بود؛ اما امام خمینى به لحاظ سیاسى، موجب یأس و ناراحتى دشمنان شدند و هیچ جزع و فزعى در این مصیبت نکردند و از طرف دیگر به لحاظ دینى به تأسّى از اولیاى خداوند که در مصیبتهاى بزرگ به خدا پناه مى برند، ایشان نیز چنین کردند.

آقاى سیدرضا برقعى از خاطرات آن روزها نقل مى کند که پس از درگذشت شهادت گونۀ حاج آقا مصطفى، در جریان رفت و آمدها هم، یکى از روحانیون طرفدار رژیم پهلوى که دشمن سرسخت حاج آقا مصطفى بود و انواع توطئه ها را علیه امام و او انجام مى داد، به محض درگذشت سید مصطفى آمد و به امام تسلیت گفت و دیگر این که در آن زمانى که روضه خوانى بود و مردم عزادارى مى کردند، شخصى به امام خمینى(س) اصرار مى کرد و التماس مى نمود که گریه کند، ایشان هم نگاهى مى کردند و هیچ نمى گفتند. یا دوباره از آقاى برقعى نقل شد، که عده اى پزشکى آوردند که قلب امام را معاینه کند و از ایشان نوار قلبى بگیرد که تا حادثه سوئى برایشان مترتّب نباشد؛ اما امام نپذیرفت و گفت: «من حالم خوب است و هیچ ضرورتى ندارد، خود آقایان بروند و نوار قلبى بگیرند.»[3]

واکنش دیگر امام در رابطه با درگذشت پسرشان، در جریان تشییع و تدفین وى بود. امام تشییع جنازه را مانند تشییع جنازه هاى دیگر انجام دادند و هیچ رفتار خاصى از خود نشان ندادند. ایشان وقتى در تشییع جنازه اى شرکت مى کردند، همیشه پنج دقیقه به آخر وقت تشییع مى آمدند و مى نشستند، بعد، جنازه را حرکت مى دادند. در تشییع جنازه حاج آقا مصطفى نیز همین طور آمدند و شرکت کردند. منتهى در تشییع هاى دیگر، مى آمدند و از ایشان تقاضا مى کردند که شما خسته شدید، برگردید؛ اما در تشییع حاج آقا مصطفى وقتى به آن محل همیشگى رسیدند، بدون این که کسى بگوید، با آقایان خداحافظى کردند و رفتند.[4]

واکنش بعدى امام خمینى(س) در جریان مجالس عزادارى بود که اصلاً گریه نکردند و تعجب همگان را برانگیختند. والده حاج آقا مصطفى در این مورد مى گوید: «[در مرگ مصطفى] من زن بودم و داد مى زدم و گریه مى کردم؛ ولى ایشان مرد بودند و مردمى که اطرافشان بودند و نمى توانستند گریه کنند. در میان مردم مى گفتند: من مصطفى را براى آینده اسلام مى خواستم؛ ولى در شب من مى دیدم که گریه مى کردند، مگر مى شود، پدر گریه نکند. آقا، روز، خودشان را نگه مى داشتند؛ ولى من شبها بیدار بودم و مى دیدم که واقعاً گریه مى کردند. براى مصطفى به طور خاصّى گریه مى کردند.»[5]

به هر حال، امام خمینى(س) با صبر و استقامتى که از خود نشان دادند، دوست و دشمن را به حیرت انداختند و درسى براى اهل بصیرت دادند. 

علماى نجف به منظور احترام به آیت اللّه  سید مصطفى خمینى و ابراز همدردى با امام خمینى، تصمیم به تعطیل نمودن دروس روزانۀ خود گرفتند؛ اما امام آنها را از اجراى این تصمیم برحذر داشتند و خودشان نیز همچون ایام عادى در جلسه تدریس حاضر شدند و نماز جماعت روزانه را نیز همچون روزهاى دیگر برگزار نمودند.[6]

ایشان در تاریخ 13 آبان 1356 در پاسخ به پیام تسلیت یاسر عرفات، نوشتند: این مصیبتها در مقابل مصایبى که بر اسلام و مسلمین وارد شده و مى شود ناچیز است.[7]

امام خمینى در پیامى نیز که به مردم ایران پس از شهادت سید مصطفى، به تاریخ 21/8/1356 صادر کردند، فرمودند: ما با گرفتارى عظیم و مصیبتهاى دلخراشى مواجه هستیم که باید ذکرى از مصایب شخصى نکنیم...[8]

یا در بیاناتى که به مناسبت چهلمین روز درگذشت سید مصطفى ایراد کردند، در قسمتى از آن فرمودند:

اینطور قضایا مهم نیست خیلى، پیش مى آید. براى همۀ مردم پیش مى آید. و خداوند تبارک و تعالى الطافى دارد ظاهر و الطافِ خفیه. یک الطاف خفیه اى خداى تبارک و تعالى دارد که ماها علم به آن نداریم، اطلاع بر او نداریم. و چون ناقص هستیم از حیث علم، از حیث عمل، از هر جهتى ناقص هستیم، از این جهت در اینطور امورى که پیش مى آید جزع و فزع مى کنیم، صبر نمى کنیم. این براى نقصان معرفت ماست به مقام بارى تعالى. اگر اطلاع داشتیم از آن الطاف خفیه اى که خداى تبارک و تعالى نسبت به عبادش دارد و اِنَّهُ لَطیفٌ عَلىٰ عِبٰادِه و اطلاع بر آن مسائل داشتیم، در اینطور چیزهایى که جزئى است و مهم نیست اینقدر بى طاقت نبودیم؛ مى فهمیدیم که یک مصالحى در کار است، یک الطافى در کار است...[9]

در ماهها و سالهاى بعد نیز به مناسبتهاى مختلف، مطالب و عبارات مشابهى را بیان کردند و در همه مصایب، سعى کردند که مصیبت حاج آقامصطفى را از مصیبتهاى وارده بر مردم ایران و امت اسلامى جدا نکنند و این را جزئى از مصیبت کلى و عظیم وارده بر مسلمانان قلمداد کنند. این تفکر در واقع یک تفکر امت نگر بود.

منبع: زندگینامه و مبارزات آیت‏ اللّه‏ سید مصطفى خمینى، تألیف: سجاد راعى گلوجه ، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(س)، ص 142-146


[1] کمیته علمى کنگره شهید آیت‏ اللّه‏ مصطفى خمینى؛ یادها و یادمانها از آیت ‏اللّه‏ سید مصطفى خمینى؛ ج 1، ص‏296ـ297 ؛ «آشنایى با مهاجر شهید سید مصطفى خمینى»، یاد؛ دوره سوم، ش‏12 (پاییز 1376)، ص‏130ـ131. [2] کمیته علمى کنگره شهید آیت ‏اللّه‏ مصطفى خمینى؛ یادها و یادمانها از آیت ‏اللّه‏ سید مصطفى خمینى؛ ج 1، ص‏53. [3] «آشنایى با مهاجر شهید سید مصطفى خمینى»، یاد؛ دوره سوم، ش 12 (پاییز 1376)، ص 131ـ132. [4] همان؛ ص 132. [5] کمیته علمى کنگره شهید آیت ‏اللّه‏ مصطفى خمینى؛ یادها و یادمانها از آیت ‏اللّه‏ سید مصطفى خمینى؛ ج 1، ص‏36. [6] باقى، عمادالدین؛ «مرورى بر زندگینامه آیت ‏اللّه‏ شهید حاج سید مصطفى خمینى»، ویژه‏ نامه اطلاعات؛ 1‏آبان‏1376، ص 5. [7] صحیفه امام؛ ج 3، ص 254. [8] همان؛ ص 260. [9] همان؛ ص 234ـ235. 

. انتهای پیام /*