روز بیست و ششم آبان ماه 1357  مصادف با روز ارتش بود. ارتش، تجهیزات فراوان سنگین و نیمه سنگین خود را به همراه سربازان مسلح، به خیابانهاى تهران فرستاده بود. حرکت وسایط نقلیۀ شخصى در بیشتر خیابانها ـ مخصوصاً خیابانهاى شمال شهر ـ نیز ممنوع بود.

فریاد «بگو مرگ بر شاه»، از خیابانهاى فرعى و کوچه پس کوچه هاى محلاّت مرکزى و جنوب شهر به گوش مى رسید. حضور گستردۀ مأموران نظامى در اطراف دانشگاه تهران، مانع از آن می شد که مردم به پیام امام خمینى(س)، خطاب به کارمندان و کارگران اعتصابى شرکت نفت، که آن روز به تهران رسیده بود، دسترسى یابند.

اعلامیه بر اساس برنامه هاى هماهنگ شده تکثیر شد و توسط عده اى از جوانان ـ که مأموریت چنین کارى را داشتند ـ بین مردم تهران توزیع و نسخه هایى از آن نیز به شهرهاى دور و نزدیک فرستاده شد.[1]

امام در این پیام خطاب به اعتصابى هاى شرکت نفت فرمودند: «سلام من و ملت ایران بر کارگران و کارمندان شرکت نفت ایران! رحمت خداوند تعالى بر شما آگاهانى که با اعتصاب پر ارزش خود، روى ملت را سفید نمودید! اعتصاب شما هر روز و هر ساعتش با ارزش و کوبنده است... کسانى که به زور مى خواهند این اعتصاب مقدس را بشکنند، مجرم و خدمتگزار اجانب و خائن به ملت و کشورند.»[2]

در بخش دیگرى از این پیام آمده بود: «...دولت نظامى غیر قانونى سعى دارد با سرنیزه مردم را به حالت عادى خود برگرداند؛ غافل از آنکه با سرنیزه نمى شود رضایت ملت را جلب کرد. این سرنیزه ها بالاخره انفجار عظیمى را به بار خواهند آورد.»[3]

امام در پاسخ به اظهارات حمایت آمیز جیمى کارتر رئیس جمهورى آمریکا از شاه، در این پیام یادآور شدند: «...امریکا باید بداند که اگر بخواهد با فشار خود دولت نظامى را سرپا نگاه داشته و مردم بى پناه ما را هر روز و هر شب زیر رگبار گلولۀ مزدوران خود قرار دهد و اگر بخواهد با تهدید و ارعاب هرچه بیشتر، کارمندان محترم و کارگران محروم شرکت نفت را که خواستار رفتن شاه شده اند زیر فشار خود قرار دهد، طرحهایى براى چاههاى نفت داده مى شود تا مخازن پربهاى ما براى نسلهاى آتیه باقى بماند. امریکا باید در پشتیبانى از شاه تجدید نظر کند. سیاستمداران امریکا دولت خودشان را از این سیاست ظالمانه و مخالف حقوق بشر که بالمآل مخالف مصالح مردم امریکا است، برحذر کنند.»[4]

همراه با این پیام، مصاحبه هاى امام خمینى(س) با خبرنگاران خارجى که از رادیوهاى مختلف ضبط و پیاده و تکثیر شده بود، بین مردم توزیع می گردید. در اینجا به قسمتهایى برگزیده از مصاحبه هاى چند روز گذشته که بیانگر شرایط و حوادث ویژۀ این ایام است، اشاره مى کنیم:

خبرنگار مجلۀ هفتگى «ویکلى گرین» از امام پرسیده بود: [شما فرمودید که مبارزه مسالمت آمیز خواهد بود، چرا از این حد بیرون رفته و به صورت فعالیتهاى  تخریبى درآمده است؟]

امام: «مبارزه از طرف ملت، با آرامى شروع شد، لکن از طرف شاه، خشونت آمیز شد و مردم را به عصیان بیشتر واداشت. به علاوه بسیارى از این تخریبها به دست خود مأمورین شاه انجام گرفته و مى گیرد. مردم فقط مراکز فساد را مى کوبند، زیرا خواستار یک حکومت حق هستند.»

خبرنگار: [شما گمان مى کنید که نظامیان، به دستور شاه از روز یکشنبه شهرها را رها کردند و رفتند، تا این کارها انجام بگیرد و سوژه باشد براى حکومت نظامى که بعداً ایجاد کنند؟] منظور خبرنگار روز یکشنبه 13 آبان ماه 1357 بود.

امام: «اکثر آتش سوزیهاى آن روز از طرف دستگاه بوده است و مردم فقط مراکز فحشا و استثمار را از بین مى بردند.»

خبرنگار: [اگر شاه برود، بر سر ایران چه مى آید؟ آیا ایران از تحت نفوذ امریکا بیرون مى رود؟]

امام: «به نظر ما چنانچه شاه برود، ایران، ایران خوبى خواهد شد ان شاءاللّه . نفوذ ابرقدرتها از آن برداشته مى شود و ایران مال ایرانى مى شود و همۀ قواى ایران فعلاً صرف تعمیر خرابیهاى شاه خواهد شد.»[5]

مصاحبۀ دیگر امام با روزنامۀ آلمانى «دنیاى سوم» بود. در این مصاحبه، نخستین سؤال خبرنگار از امام، این است که [... آیا به نظر شما، با توجه به افزایش فشار بر رژیم شاه، دوران سلطنت وى رو به پایان است؟]

امام پاسخ دادند: «بله، رژیم شاه با اعمال خشونت و کشتار بى سابقۀ مردم در سال گذشته و با فساد بى حد و حصر، آنچنان کشور را بر هم زده است که جز با رفتن او امکان ندارد راه حلى را که مورد قبول مردم باشد عنوان نمود.» و دربارۀ نوع حکومت پس از سرنگونى رژیم شاه، اظهار داشتند: «ملت ایران، خواستار حکومت اسلامى است، و من جمهورى اسلامى متکى به آراى مردم را پیشنهاد کرده ام. و سلطنت پهلوى و یا نظام شاهنشاهى چیزى است که ملت ایران طى بیش از یک سال گذشته عموماً آن را نفى کرده اند و هرکس با آن موافق باشد، خائن به ملت ایران است.»[6]

امام در رابطه با نفوذ غرب در ایران و حضور دائمى بیش از چهل هزار مستشار امریکایى در ایران ـ که اغلب در ارتش هستند ـ فرمودند: «حضور مستشاران نظامى امریکایى در ایران به دنبال سیاستهاى ضد اسلامى و ضد ملى رژیم ایران است، که علاوه بر هزینۀ هنگفت آن که بر ملت سنگینى مى کند، آنان را چنان تسلطى بر ارتش و مقدرات کشور داده است که شرف و حیثیت صاحب منصبان و درجه داران ارتش را به دست آنان لکه دار و نابود کرده است، و ما در اینگونه موارد بر اساس یک سیاست مستقل و آزاد، بدون دخالت قدرتها عمل خواهیم کرد.»[7]

رهبر انقلاب، روز 25 آبان 1357، با خبرنگار خبرگزارى رویتر نیز مصاحبه اى داشت. ایشان در پاسخ این پرسش خبرنگار که چرا حضرت آیت اللّه  راه حل میانه را نمى پذیرند؟ اظهار داشتند:

«راه حل میانه یعنى تسلیم [در برابر] رژیم شاه. زیرا بساط سلطنت و همۀ بنیادهاى فشار و اختناق و تمام برنامه هایى که اجرایشان ایران را به این روز انداخته است و کار را به بن بست فعلى رژیم کشانده است، پابرجا هستند. بنابراین راه حل میانه، یعنى پیوستن به رژیم شاه، و این نه تنها بن بست را از بین نمى برد بلکه کامل مى کند و ملت کسانى را که به این راه حلها گوش مى دهند، نه تنها نفى مى کند بلکه خائن مى شمارد.»[8]

خبرنگار رادیو تلویزیون آلمانى زبان سوئیس، که گویا هنوز تحت تأثیر تبلیغات قبلى شاه است و از محتواى نهضت مردم ایران بى اطلاع است، در مصاحبۀ روز 25 آبان 1357 از امام مى پرسد:

حضرت آیت اللّه ، [در ایران همه چیز به شاه بستگى دارد. در اطراف او هیچ نهضت سیاسى قدرت نفس کشیدن ندارد. شما خواستار رفتن شاه هستید. آیا شما دعوت به بى نظمى و آشوب نمى کنید؟ آیا مارکسیستها نخواهند توانست کشور را به طرف الحاد بکشانند؟]

امام: «چیزهایى که به شاه بستگى داشت از هم گسیخته شد و اکنون شاه در ایران هیچ نقشى ندارد. تمام این ناآرامیها و اختلافات براى این بود که شاه با استبداد و خیانت با این ملت عمل مى کرد. این استبداد و خیانت باعث این مسائل شد. اگر شاه برود و حکومت اسلامى و جمهورى اسلامى جانشین این رژیم شود، تمام این ناآرامیها برطرف مى گردد و ایران صورت دموکراسى حقیقى به خود مى گیرد. و اما مارکسیستها و کمونیستها هیچ نقشى در ایران که بیش از سى میلیون مسْلم دارد و همه با فریادهاى اسلام طلبى بپاخاسته اند، ندارند و ما هیچ خوفى از آنها نداریم.»[9]

رهبر انقلاب درباره ملاقات دکتر کریم سنجابى با ایشان، به خبرنگار اظهار داشتند:

«من مسائل و مطالبى که داشتم، و امکان ندارد یک قدم از آنها برگردم، به ایشان گفتم و ما با جبهۀ خاصى ائتلاف نداریم. همۀ ملت با ما، و ما با همۀ ملت هستیم. و هرکس این مطالبى که ما داریم و عبارت است از استقلال مملکت با آزادى همه جانبه و جمهورى اسلامى که قائم مقام رژیم سلطنتى است، هرکس با اینها موافقت کند از گروه ماست و از ملت است. و اگر موافقت نکند، برخلاف مصالح اسلام و ملت گام برداشته است و ما هیچ ربطى با او نخواهیم داشت. و آنهایى که با ما موافقت کنند، ما هم با آنها هم صدا خواهیم بود، لکن ربط خاصى با کسى نداریم.» آخرین پرسش خبرنگار سوئیسى، دربارۀ ملاقات امینى با شاه و احتمال انتصاب او به نخست وزیرى بود که امام در پاسخ اظهار داشتند:

«دیگر هیچ چیز براى شاه، شانس بقا نمى آورد. همۀ ملت ایران در تمام شهرستانها قیام کرده اند و با این قیام ملت تا شاه نرود، آرامش پیدا نخواهد شد و کسى نمى تواند شاه را نجات دهد. او چاره ندارد جز اینکه برود، و ابرقدرتها چاره ندارند جز اینکه با ملت ما مخالفت نکنند، که اگر مخالفت کنند براى آنها بدتر خواهد شد.»[10]

امام، این سخنان را فردای آن روز با زبانى ساده تر در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج که براى زیارت ایشان به «نوفل لوشاتو» آمده اند، بیان مى کنند. ایشان در بیانات خود با بیان گوشه هایى از تاریخچۀ وابستگیهاى دودمان پهلوى، بر عزم غیرقابل تغییر ملت ایران یعنى سرنگونى رژیم سلطنتى و استقرار حکومت اسلامى تأکید مى کنند و به تمامى دول پشتیبان شاه نسبت به برخورد آینده ملت با آنان پس از بدست گرفتن قدرت هشدار مى دهند.

روز ارتش و نمایش قدرت نیروهاى تا دندان مسلح شاه، تا بعد از ظهر روز 26 آبان 1357 ادامه داشت، با تاریک شدن هوا، مردم بالاى بامها رفته و فریاد «بگو مرگ بر شاه، بگو مرگ بر شاه» همراه صفیر گلوله هاى مزدوران شاه، تا نیمه هاى شب ادامه یافت. شاه از «روز ارتش» و به نمایش گذاردن جیره خواران خود هم نتیجه اى نگرفت. او فقط به حمایت امریکا دل بسته، و این در حالى است که آمریکا وضع بحرانى شاه را در شرایط کنونى، به خوبى درک کرده است و مى داند که تلاش براى نجات وى کار آسانى نیست.  (منبع: کوثر، ج2، ص 304-308)

اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم

بسم اللَّه الرحمن الرحیم

حق تعیین سرنوشت

دنباله آن دو اصلى که از آن سه اصلْ ما و ملت ایران پیشنهاد دارند که اصل اولش اینکه این سلسله پهلوى سلطنتشان قانونى نیست و باید بروند؛ و اصل دوم اینکه اصل سلطنت و رژیم سلطنتى یک امر باطلى است و باید برچیده بشود و همین ماده اى که در قانون اساسى هست، ما باز یک توجهى به آن بکنیم؛ این ماده اى که مستند سلطنت محمد رضا شاه [است ]، ایشان استناد به آن مى کند که در قانون اساسى است که سلطنت موهبتى است الهى که ملت به شخص سلطان آن را اعطا مى کند. ملت یک جمعیتى هستند که بالفعل و در حال حاضر این جمعیت در این مملکت ساکن هستند و از اهالى این مملکت هستند، و یک وحدت عقیده اى یا وحدت جهات دیگر دارند؛ اینکه ملت است، این طبقه موجودْ ملت هستند یا اینکه طبقاتى که الآن دیگر نیستند، آنها هم الآن ملت ایران هستند؟ آنها ملت «بودند» یا ملت «هستند»؟ خوب، شکى نیست در اینکه آنهایى که نیامدند حالا، مثلًا پانصد سال دیگر، خوب ایران هم باز داراى یک جمعیتى است، ملتى دارد اما آنها الآن ملت ایران هستند یا آنها بعدها که آمدند ملت ایرانند؟ همان طور که مثلًا علماى ایران، حزب مردم ایران، علماى ایران، عبارت از آنهایى هستند که در پانصد سال بعد از این مى آیند! اگر گفتند باید یک چیزى به رأى علماىِ- مثلًا- ایران باشد یا به رأى اطباى ایران باشد، آیا آنهایى که بعدها مى آیند اطباى ایران هستند یا آنها الآن نیستند تا اسمشان طبیب باشد یا اسمشان عالِم باشد؟ همان طورى که نسبت به اشخاصى که بعدها مى آیند معنا ندارد این مطلب، یعنى این قانون منطبق نیست که اگر گفتند ملت ایران اعطا مى کند یک چیزى را، سلطنت را اعطا مى کند، عبارت از آن ملتى که بعدها وجود پیدا مى کنند نیست؛ هر ملت آن وقت ملت است که موجود است بالفعل. اینهایى که الآن موجودند بالفعل، اینها، اطباى ایران- طبیبهایشان اطباى ایران هستند، علمایشان علماى ایران هستند- عرض بکنم که- مهندسین شان مهندسین ایران هستند، طوایفشان، طایفه مثلًا کردشان، طایفه ایران است و اما آنهایى که در پانصد سال بعد وجود پیدا مى کنند، الآن نه از علماى ایران هستند و نه از مهندسین ایران هستند و نه از اطباى ایران هستند و نه ملت ایران. آنهایى که پانصد سال پیش از این موجود بوده اند و حالا موجود نیستند، اینها علماى ایران یکوقتى بوده اند اما حالا دیگر نیستند؛ تمام شد. مهندسهایشان مهندسین ایران «بوده اند»، نه مهندس ایران «هستند». در قانون- آن طورى که حالا اینها به آن تشبث کردند- این است که سلطنت یک موهبتى است الهى که ملت ایران به شخص سلطان مى دهند. خوب روى این میزان باید همین ملتى که الآن ملت است، این سلطنت را بدهند. آنهایى که فرض کنید در پانصد سال پیش از این [نظر] دادند، ما فرض مى کنیم پانصد سال پیش از این آنها به علم غیب مى دانستند که محمد رضا خان در سَنه کذا مى آید در ایران! و آنها روى آن علمى که داشتند در آن وقت گفتند که سلطنت مال آن محمد رضا خانى که بعد از پانصد سال مى آید! آنها ملت ایران نبودند؛ ملت ایران در زمان خودشان بودند. الآن باید ملت ایران اعطا کند یک چیزى را به او. الآن ملت ایران عبارت از اینهاست که موجود هستند؛ اینها ملت ایرانند. اگر این ملت ایران به حَسَب این قانون اساسى- که مورد تمسک ایشان است- اگر این ملت ایران الآن به ایشان رأى دادند و گفتند شما سلطان باشید، به حَسَب این ماده قانون اساسى ایشان مى شوند سلطان. این ملتى که الآن هستند که رأى ندادند به ایشان. کدام یک از این ملت رأى داده به ایشان؟ حالا ما اینکه ایشان رأیشان را پس گرفتند نمى گوییم، براى اینکه مردم مى گویند «نه»، حالا ما قبل از اینکه آن مطلب را بگوییم مى گوییم که شما مى گویید که قانون اساسى مى گوید که سلطنت موهبتى است الهى که ملت به شخص سلطان مى دهد، ملت باید به شخص سلطان، یعنى آن وقتى که به سلطان مى خواهند بدهند، باید اسمش ملت باشد که بدهد؛ آنهایى که پانصد سال پیش از این به جد اعلاىِ- مثلًا- یک سلطانى رأى دادند، نسبت به آن سلطانى که رأى دادند ملت ایران بودند؛ و رأى دادند بر یک مصداقى که، شخصى که عبارت از آن سلطان بوده است. بسیار خوب، به حَسَب قانون اساسى آنهایى که در آن وقت رأى داده بودند به ایشان، به آن آدم، او شد سلطان؛ اما نسبت به آن اشخاصى که در آن وقت بودند، نسبت به این آدمى که حالاست که رأى ندادند. بر فرض اینکه رأى داده بودند، حالا ملت ایران نیستند. رأیى داده بودند، خودشان پوسیدند و رأیهایشان هم پوسید، تمام شد رفت سراغ کارش. نه خودشان الآن هستند نه رأیى آنها دارند. الآن مى تواند کسى بگوید که آراى اشخاصى که در پانصد سال پیش از این است آرایشان عبارت از این است حالا؟ خوب رأى ندارند حالا؛ همه فوت شدند؛ خدا رحمتشان کند!

رأى ملت ایران

به حَسَب قانون اساسى ملت رأى به ایشان ندادند، براى اینکه ملت اجتماع بر این معنا- همه مان مى دانیم که- نکردند که یک رأیى بدهند به ایشان. ما فرض مى کنیم که آنها رأى داده باشند؛ یعنى آن طبقه جلویى که زمان رضا خان بودند، آن طبقه اى که زمان رضا خان بود، الآن از آنها نیست الّا چهار تا، پنج تا، ده تا، صدتا پیرمرد که اینها ملت ایران نیستند. الآن ملت ایران را این طبقه اى که الآن موجودند تشکیل کرده اند. خوب، ما از این طبقه اى که موجودند- که اینها ملت هستند، آنها دیگر حالا ملت ایران نیستند، یعنى آنهایى که رفتند و فوت شدند ملت ایران نیستند، پدران ما ملت ایران نیستند، ملت ایران الآن ماها هستیم که موجود هستیم- ماهایى که موجود هستیم، شما در تمام ایران بگردید ببینید که کى رأى داده است به ایشان تا اینکه این ماده قانون منطبق باشد که عبارت است از اینکه سلطنت موهبتى است الهى که ملت اعطا مى کند به شخص سلطان. پس بنا بر این، این قانون منطبق بر ایشان نیست.

سلطنت غیر قانونى

باز اشکال دیگر است و آن این است که در قانون دارد که- در همین قانون- که اعطا مى کند، سلطنت یک موهبتى است الهى که ملت اعطا مى کند به شخص سلطان؛ در پنجاه سال پیش از این شخص سلطانى که مى خواست اعطا کند ملت به او عبارت از پدرِ- فرض کنید اگر صحت داشت، صحت که ندارد، حالا اگر صحت داشت- به پدر ایشان [که ] یک شخصى آن وقت بوده. آنهایى که رأى دادند بعداً گفتند «و سلسله ایشان»! سلسله ایشان «شخص» نیست، یک عنوانى است. «شخص» عبارت از این است. عالِم شخص نیست، این آقا شخص است. قانون مى گوید که سلطنت موهبتى است الهى که ملت مى دهند به «شخص» سلطان. اینکه سابق آنها- فرض مى کنیم حالا این اشکال نبوده که ملت نیستند آنها، خوب مى گوییم- ملت بوده اما قانون مى گوید که باید اعطا کنند به شخص؛ یعنى این آدمِ یک ذرع و نیمىِ داراى کذا و داراى وصفِ کذا و اسمش محمد رضا خان و داراى همچو اخلاق کریمه اى که همه مردم را مى کشد! [خنده حضار] و اینها، این شخصِ موجود در خارج، این «یک سر و دو گوش» که موجود است در خارج. در اول سلطنت رضا شاه- که آن هم همه جهاتش را گفتم که همه اش باطل اندر باطل اندر باطل است- آنهایى که رأى دادند نسبت به شخص رضا شاه، بسیار خوب به شخص رضا شاه اینها این موهبت الهى را- نعوذ باللَّه- دادند [خنده حضار] اما نسبت به ایشان که دیگر ندادند؛ به شخص ندادند. بعد گفتند «سلسله پهلوى» و اولاد او! اولاد او «شخص» نیست؛ یک کلى است. این خلاف قانون است. قانون مى گوید باید به شخص او بدهند؛ ندادند به شخص او.

سلطنت غصبى

اینها همه روى فرض این است که- یک فرضهاى باطلى است که ما مى کنیم- که خیر در زمان رضا خان، در آن وقتى که کودتا کرد و آمد و تهران را گرفت و آن کارها و رسواییها را کرد، مردم ایران رأى داده باشند به رضا شاه! مردم ایران اطلاعى از این مسائل اصلًا نداشت. کار نداشتند به اینکه ... اصلًا مخالف بودند ذاتاً با رضا خان؛ منتها سرنیزه بود. همان طورى که الآن حکومت نظامى یک حکومت ... سرنیزه اى است. سرنیزه بود و با سرنیزه آمدند و مجلس درست کردند. یک عده اى را آوردند در مجلس بدون اینکه اصلًا ملت اطلاعى از این مطلب داشته باشد، رضایتى به این مطلب داشته باشد. همه آن بابْ بابِ سرنیزه بود. با سرنیزه مجلس درست کردند، با سرنیزه حکم کردند که باید خلع کنید قاجاریه را، با سرنیزه گفتند باید نصب کنید رضا شاه را. قضیه همه اش سرنیزه اى بود. هیچ وقت قضیه اى نبود که ملت ... روى این ماده قانونى تا کنون عمل نشده. یعنى از اولى که دنیا سلطان به خودش دیده تا حالا، شما رجوع کنید به تاریخ از اولى که دنیا- 2500 سال است که اینها مى گویند، بگویید صد هزار سال- از اولى که دنیا سلطان به خودش دیده تا حالا یک دسته دزدى بودند که مى آمدند به زور یک مملکتى را مى گرفتند و بعدش هم حکمفرمایى مى کردند. مردم رأى مى دادند به اینها یا آنها کارى به مردم داشتند؟! قبل از مشروطه که این حرف و این قانون هم نبوده؛ هر که گرفت هر جا را، گرفت! بسیار خوب، هر دزدى اول دزد بود، بعد که آمد گرفت و مملکت را فتح کرد، آن وقت شد «اعلیحضرت»! [خنده حضار]

زمانى که مشروطه بوده، تا حالا هم همچو چیزى تا حالا نشده؛ از اول مشروطه که زمان مظفر الدین شاه بوده تا الآن که زمان شماها هست، این چند نفر از سلاطینى که آمدند- که بعد از مظفر الدین شاه یک چند وقتى هم محمد على میرزا بود و یک مدتى هم احمد شاه بود و بعد هم رضا شاه، شاه شد و بعد این شد- از آن وقت تا حالا به این ماده قانون هیچ عمل نشده: اینکه موهبتى است الهى که ملت اعطا مى کنند به شخص سلطان. ایشان بیایند یک شاهدى بیاورند که یک ملتى، یک دِهى [که ] ایشان [را تأیید] بکنند، یک دِه را اگر ایشان درست کردند که- اما آزاد بگذارند مردم را، نه اینکه خوب ممکن است که همه مردم را با سرنیزه وادار کنید که رأى بدهند، نخیر اینها آزاد بگذارند مردم را یعنى سرنیزه را بگذارند کنار و بیایند مثل یک آدم عادى در میدان و بگویند که آقا به کى رأى مى دهید؛ اگر یک دِه به ایشان رأى داد ما تصدیق مى کنیم که ایشان سلطان السلاطین است. اما نیست همچو چیزى. نه رأى داده اند تا حالا نه به این ماده از قانون تا کنون عمل شده است؛ نه در زمان سابق نه در زمان سلطنت ایشان به این ماده قانون عمل نشده. بر فرض اینکه این اشکالاتى که ما راجع به این ماده داریم اینها همچو غَمْضِ عَیْن کنیم، لکن عمل نشده به این ماده. ماده یک ماده معطلى است مثل خیلى از مواد قانون اساسى که معطّل است، از اول عمل نشده تا حالا به آن.

غیر قانونى بودن تمام امور در سلطنت شاه

خوب، روى این زمینه که سلطنت این آقا قانونى نیست، اولًا یاغى است؛ کسى که سلطنتش قانونى نیست و آمده به زور دارد سلطنت مى کند- به حَسَب قانون اساسى- ایشان یاغى است. ایشان باید محاکمه بشود که چرا آمدى؟ چرا ادعاى سلطنت تو دارى مى کنى؟ چرا، چرا تاجگذارى کردى؟ چرا مردم را چه کردى؟ چرا مالیات گرفتى؟ چرا حقوق سلطنت گرفتى؟ همه اش چرا، همه اش چرا. ایشان هم جواب ندارد بدهد. و مهم این است که کلیه قراردادهایى که از زمان مشروطه تا حالا شده کلیه قراردادها باطل است- به حَسَب قانون اساسى. براى اینکه قانون اساسى مى گوید که باید مجلس باشد به آراى مردم، و سلطان وقت که قسم خورده است براى مردم و وفادارى و کذا و کذا، این هم امر بکند به اینکه انتخابات آزاد چه بشود و انتخابات درست بشود و بعد از انتخاباتْ آنها رأى به- مثلًا- هر چه دادند، با قواعد دیگرى که هست از قانون اساسى و متمم قانون اساسى، آن وقت قانونیت پیدا مى کند. این قراردادهایى که در زمان مشروطیت، چه زمان مظفر الدین شاه و چه زمان احمد شاه و چه زمان این دوتاى دیگر، تمام این قراردادها که شده است، نه سلطانش سلطان قانونى بوده- به حَسَب قانون اساسى- نه مجلسْ مجلس قانونى بوده. اما سلطانْ قانونى نبوده است که عرض کردم که مردم رأى هیچ وقت ندادند بر سلطنت ایشان. ایشان باید خودش هم قبول داشته باشد. منتها اینها مى گویند که اصلًا ملت زاییده که شده است، هر بچه اى که آمده است، او سلطنت را میل دارد! دوست دارد! الآن هم که مردم دارند فریاد مى زنند که «مرده باد شاه»، باز اگر از ایشان بپرسى، مى گویند مردم شاه دوست هستند! [خنده حضار] این علامت شاه دوستى شان است! بنا بر این، خوب، سلطنتْ سلطنت قانونى است!

مجلس غیر قانونى

و مى آییم سراغ مجلس. مجلس هم تا آن اندازه اى که ما اطلاع داریم، به آراى مردم نبوده [که ] مردم بیایند رأى بدهند یک چیزى را در زمان رضا شاه، در زمان محمد رضا شاه. اینها جزء واضحات است. هر کس یادش است. خوب، شما همه تان این مجلس را یادتان است. تا حالا، شما که اطلاع دارید، عقیده تان این است که در تهران، در اصفهان، در یزد، در کرمان، در هر جا، خود مردم جمع شدند و یک وکیل درست کردند؟! یا اینکه به قول خود شاه لیستش را از- سفارتخانه ها ... خود ایشان گفتند- لیست را از سفارتخانه ها مى آوردند و مى دادند مى گفتند اینها باید وکیل بشوند! مردم چکاره اند؛ اینها باید بشوند! دولت چکاره است، شاه چه کاره است؛ آنکه باید تعیین کند سرنوشت ما را سفارت امریکاست و سفارت انگلستان است و سفارت شوروى است و اینها! و تا حالا هم همین کارها را کرده اند. لیست این وکلا را آنها تعیین کردند و آنهایى که دوستان آنها و یا [به ] تعبیر دیگر نوکرهاى خودشان بوده، آنها را تعیین کردند که اینها باشند تا رأى بدهند به هر چیزى که آنها دلشان مى خواهد! بنا بر این آن قدرى که ماها یادمان است در زمان این دوتا- عرض مى کنم که- دیکتاتور، در زمان اینها، ابداً یک مجلس قانونى، یک مجلس ملى که ملت رأى داده باشند به آنها، ابداً همچو چیزى نبوده. ما فرض مى کنیم حالا چهار تا وکیل هم ملت به او رأى داده، اما سایرین رأى ندادند. چهار تا وکیل هم مثلًا فرض کنید تهران یک قدرى چیزهایى بوده است- ملاحظاتى بوده فلان، به چهار نفر وکیل هم رأى داده باشند مردم، مثل مرحوم مدرس مثلًا رأى داده اند مردم به او، اما مجلس وقتى قانونى است که همه اهالى مجلس که مى آیند، به حَسَب قانون توى مجلس آمده باشند، رأیشان دخالت دارد در مطالب اکثریتى که حاصل مى شده در مجالس که به آن اکثریت یک شرکتى را، یک قراردادى را، یک بساطى را درست مى کردند، این اکثریت اگر چهار تایشان هم فرض بکنیم که ملى بودند و ملت تعیین کردند لکن باقى شان نبوده. این را هیچ کس نمى تواند ادعا بکند که در زمان سلطنت رضا شاه و محمد رضا شاه این مجلس یک مجلسى بوده است ملى، و مردم آن را، اینها را تعیین کردند. هیچ کس نمى تواند یک همچو ادعایى بکند که مردم تعیین کردند. اگر کسى هم ادعا بکند در یک دوره، دو دوره، مردم به مدرس رأى مى دادند، بله به مدرس رأى دادند، بعضى هم اشخاص دیگر هم نظیر او را رأى دادند اما یکى، دوتا، چهار تا وکیل که کار را درست نمى کند. باید تمام این وکلا ملى باشند؛ یعنى ملت تعیین کرده باشد تا اینکه وقتى یک مجلسى تشکیل بشود، یک مجلسِ قانونى باشد؛ تا اینکه وقتى رأى دادند، اکثریت رأى داد به حَسَب قانون، اکثریت رأیش مثلًا صحیح باشد، درست باشد؛ باید قانونى باشد؛ لکن اینها که نبوده در کار.

قراردادهاى غیر قانونى

تمام قراردادهایى که در زمان مشروطه شده است و این قراردادهایى که در زمان رضا خان شده، این قراردادهایى که در زمان محمد رضا خان شده است، تمام این قراردادها بر خلاف قانون اساسى است، به خلاف میل این ملت است. این ملت مخالف با همه اینهاست. یکى از آن هم قانونى نیست. بنا بر این تمام این قراردادها- با هر که قرارداد کرده باشند- خیر، فرض کنید یک قرارداد مفیدى براى ملت هم باشد، قانونى نیست. بله، اگر چنانچه یک حکومت ملى اسلامى تشکیل شد و این قراردادها را مطالعه کردند و دیدند یک قراردادى مفید به حال ملت است- اگر توى آن باشد، نمى دانم هست یا نه- اگر دیدند یک قراردادى مفید به حال ملت است، خوب آنها هم امضا مى کنند، آنها هم قبول مى کنند؛ یعنى قبول مى کنند که از حالا قرارداد مى شود؛ قبلًا باز باطل بوده، از حالا قرارداد مى شود؛ یعنى این دولتى که قانونى است وقتى که قراردادى را قبول کرد، قانوناً صحیح مى شود این؛ اما نه اینکه عطف به جلو هم بکنند! جلو هم، بماسبقش را هم درست بکنند. نه، آنها همه آن خلاف قانون بوده و اگر اینهایى که پشتیبانى دارند مى کنند از محمد رضا خان، این دولتهایى که پشتیبانى مى کنند، اصرار بر پشتیبانى شان بکنند، همه قراردادشان، قراردادهایشان و لو اینکه مفید براى ملت باشد لغو خواهد شد. باید تجدید نظر در این مسائل بکنند.

موازین دنیاى امروز

ملت ایران زیر بار این زورها نخواهد رفت. بله، ممکن است که بریزند، همین طور که حالا الواط را دارند مى ریزند به شهرها و مردم را کتک مى زنند و یا کولیها را یا- عرض مى کنم- ارتشیها را به صورت دیگرى در مى آورند و مى ریزند مردم را کتک مى زنند و اینها، ممکن است که یکوقتى هم فرض کنید که دولت شوروى و دولت امریکا بریزد جمعیتشان اینها، ولى شعر است اینها! حالا دیگر این حرفها نخواهد شد. ممکن است، اما شعر است! الآن نمى شود روى موازینى که دنیا دارد. دنیا [ى ] امروز غیر دنیاى دیروز است. این طور نیست که هر که هر کارى، هر که هر چه زورى دارد، آن زور را باید اعمال بکند؛ این طور نیست. باید روى موازین باشد. و یک ملتى همه ایستاده اند و مى گویند که ما مى خواهیم مستقل باشیم؛ یعنى ما مى خواهیم که امریکا دخالت نداشته باشد در مملکتمان، شوروى هم دخالت نداشته باشد، انگلستان هم نداشته باشد، یک مملکتى باشد مال خود ما.

تهدید به لغو قراردادهاى خارجى

حالا ما اعلام مى کنیم که اگر چنانچه این دوَل به اصرار خودشان باقى باشند در پشتیبانى کردن از محمد رضا خان، دولتى اگر تشکیل شد، ملت ایران امر مى کند به اینکه تمام این قراردادهایى که کردید و لو به نفع ما هم باشد نمى خواهیم. اگر امریکا زیاد اصرار در این باب بکند، دیگر با او قراردادى بسته نخواهد شد. از حالا باید مقام خودش را، موضع خودش را احراز کند؛ درست کند. هر کدام از این چیزها، رئیس جمهورها و این دولتها، از حالا باید حسابشان را درست کنند با مملکت ایران. و میزان این است که پشتیبانى از این آدمى که این مردم را، پنجاه سال خانواده اش مردم را اختناق کرده اند و الآن در این چند سال و در این یک سال آخر این همه کشتار کردند و 15 خرداد آن قدر کشتار کرده، یک نفر آدم و دشمن مردم است و مردم دشمن او هستند، اگر چنانچه اینها پشتیبانى از این بکنند و اصرار به این پشتیبانى بکنند، ملت ایران تمام قراردادهایى که اینها دارند لغو مى کند و بعد از این هم با اینها قرارداد نمى بندد. نه نفتى [خنده حضار] هست و نه چیزى. زهر مار هم به آنها نمى دهیم! [خنده حضار] و اگر چنانچه نه، پشتیبانى نکنند و مثل آدم زندگى کنند، موضعشان را حالا با ایران معیّن کنند، نفت را ما نمى خواهیم بخوریم، مى فروشیم نفت را! اما مى فروشیم و از آنها پول مى گیریم براى ملت؛ نه مى فروشیم و برایشان اسلحه مى گیریم که به نفع خود آنها باشد.

ژاندارم خلیج فارس

همین دیروز، چند روز پیش از این که آقاى کارتر صحبت کردند، جزء حرفهایى که زدند این بوده است که الآن مملکت ایران هجده میلیارد دلار از ما، هجده میلیارد دلار از ما اسلحه خریده! و یک مملکت قوى اى ایجاد کرده است که این اسباب این مى شود که براى ما یک منافعى دارد! کمونیستها را نمى گذارد چه بشود! مسلمانهاى چپگرا را نمى گذارد چه بشود! ژاندارمى، ژاندارم خلیج هست براى ما، و ما این برایمان خیلى ارزش دارد! ملت ایران روى همین حرفها دارد مى گوید ما این را نمى خواهیم که هجده میلیارد از شما [اسلحه ] خریده و نفت ما را داده براى اینکه ژاندارمِ شما باشد، پاسدار شما باشد. ملت ایران براى همین جهت است که دارد جوان مى دهد، دارد مال مى دهد، دارد همه چیز مى دهد تا اینکه نباشد یک آدمى که این طور خیانتکار به ملت است. و همین مطلب را ایشان یکى از مناقب ایشان حساب مى کند که هجده میلیارد دلار این [سلاح ] خریده است، اسلحه خریده و مملکت را یک قدرتى به آن داده که در مقابل کمونیست که دشمن ماست، در مقابل چپگراها از مسلمین که دشمن ما هستند، و حافظ منافع ما در خلیج است! و از این حرفها مى زند.

فقر و محرومیت مردم، میراث شاه

همین حرفهایى که ملت ایران به واسطه همین حرفها دادش بلند شده است که آقا ما نمى خواهیم بسته به غیر باشیم، ما نمى خواهیم همه منافع مملکت ما به شما داده بشود؛ ما مى خواهیم منافع مملکتمان صرف این فقرا و بیچاره ها بشود، صرف اینهایى که آب ندارند بخورند و هیچ چیز ندارند. مناطقى در ایران هیچ چیز ندارند. شما خیال [نکنید] اینها مى آیند بعضیها نشان مى دهند. آن وقت بنا بر این بود [که ] یکوقتى مى خواست مثلًا شاه عبور کند از یک جایى با یک نفر رئیسِ کذا، مردم را الزام مى کردند به اینکه باید سر جاده همه کت و شلوار خوب از جایى پیدا بکنید بپوشید بایستید اینجا، اینها ببینند که خیال کنند همه مملکت ما داراى لباس فاخر و یک چیزى! بیچاره ها گرسنگى اینجا مى خوردند لکن آن وقت باید از خارج یک عده اى بیایند با کت و شلوار بایستند آنجا؛ یا خود اینها بروند لباس نو از یک جایى تهیه کنند بایستند آنجا و «زنده باد» بگویند تا اینکه آن آدمى که آمده خیال کند که واقعاً اینها یک مملکت مرفهى هستند! چهار تا خیابان تهران را ملاحظه نکنید! بروید خوزستان را ببینید و اطراف خوزستان که آب همین طور هدر مى رود و زمین همین طور هدر مى رود و مردم همین طور گرسنگى مى خورند. بروید آنجاها را ببینید که به حَسَب روزنامه اطلاعات- که در چند وقت پیش از این نوشته بود یا کیهان نوشته بود به اینکه- از بى آبى صبح که مى شود بچه که چشمش به هم به واسطه تراخم [چسبیده ] شده، با بول چشم این را باز مى کنند! شما تهران را نگاه نکنید چهار تا خیابان را درست کردند و چه مى کنند که به رخ دیگران مى کشند که خیر، مرفه و مرفه! مملکت را باید، همه مملکت را باید نگاه کرد. آن دورافتاده ها را نگاه کنید. شما در خود تهران این زاغه نشینها را ملاحظه کنید که اینها چه مى کنند، چه زندگى اى دارند. داد مملکت، ملت ایران که بلند شده براى یک همچو وضعى [است ] که الآن پیش آوردند اینها. از آن طرف در بلندگوهایشان و در تبلیغاتشان هى تا رادیو را باز مى کردند «اعلیحضرت آریامهر»! شما شاید پیدا نمى کردید که یک جایى که تا باز مى کنند «اعلیحضرت» چه کرد، «والا حضرت» چه کرد! از آن طرف آن همه حرفها بود، از این طرف مردم را این طور ضعیف و ذلیل و بیچاره نگه داشته بودند و همه گرسنه، بیچاره. یک عده هم البته مرفه داشتند از باب اینکه از خودشان بود یا اینکه روابطى با خودشان داشت؛ یا خیر فرض کنید یک دسته هم این طور بود.

مردم بیدارند

در هر صورت، الآن مردم دیگر گوش به این حرفها نمى دهند. حکومت را نظامى کنى، همین است که هست. دولت هم نظامى کنى، خوب همین است که هست. نظامى هست الآن دیگر؛ حالا تو تغییرش بده اسمش را دولت بگذار. الآن مدتهاست که ایران با حکومت نظامى دارد مى گذراند. چند تا شهرش رسماً نظامى است، بقیه اش هم مِنْ غیرِ رسم نظامى است. خوب، غیر نظامى در کار نیست. مگر تو مى توانى بدون سرنیزه زندگى کنى؟ تو یک روز سرنیزه را بردارند به باد فنا خواهى رفت، نمى توانى زندگى کنى.

حالا فرض کنید که امریکا نقشه اش هم این باشد که بعد از این یک دولت دیگرى در کار بیاورد و شاه را ببرد و یک کودتاى نظامى بکند، همین نظامى است و همین بساط و همین کشتار و همین کردار. مردم هم همانند که هستند. دست برنمى دارند مردم. خوب مردم مى خواهند از زیر این بار بیرون بیایند. باید فکر بکنند ... باید رها کنند ایران را، باید بروند سراغ کارشان، رها کنند ایران را.

ان شاء اللَّه خداوند همه تان را توفیق بدهد؛ موفق باشید ان شاء اللَّه.

(صحیفه امام، ج 5، ص: 3-14)


[1]. کارکنان انقلابى شرکت مخابرات با دریافت و ارسال پیام هاى حضرت امام، با استفاده از امکانات مخابراتى نقش بسزایى در این ایام داشتند. [2]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 498 [3]. همان، ص 498 - 499 [4]. همان، ص 499 [5]. همان، ص 511 [6]. همان، ص 505 [7]. همان، ص 508 [8]. همان، ص 520 [9]. همان، ص 501 [10]. همان، ص 504 

. انتهای پیام /*