امام خمینی(س) نه تنها تئوریسین و ایدئولوگ انقلاب شکوهمند اسلامی است که بنیانگذار عرفان متعالی، فقه حاضر در عرصۀ زمان و یک متکلم و فیلسوف برجسته است. در شاکلۀ امام، عشق، حماسه، تلازم با اجتماع و سیاست، اندیشه و علم، به وحدت رسیده اند. پس عرفان او عرفانی است اجتماعی و بیداد ستیز، فقه او فقهی است درگیر با مستکبران و اصحاب زر و زور و تزویر و در یک کلام وحدت او با کثرت، بعد خالقی  اش با خلق و دینش با دنیا گره خورده است بی آنکه به آخرتش آسیبی وارد شود؛ بلکه او دنیا را برای آخرت می طلبد. پس اسلام امام ایدئولوژیک است ولی این ایدئولوژی از متن دین برخاسته است به عبارت دیگر؛ ایدئولوژی – به مفهوم واقعی نه به مفهوم مارکسیستی، هیتلری و کلیشه  ای آن که با روح اسلام ناسازگار است – لازمۀ اسلام است نه اینکه امام دین را ایدئولوژیک کرده باشد ایدئولوژی با تار و پود اسلام عجین است و ایدئولوگی مانند امام صرفاً آن را کشف و برجسته می کند و به کار می بندد. بنابراین، غیر ایدئولوژیک کردن دین؛ یعنی، غیر دینی کردن و سلب هویت دینی از آن. البته روشن است که این ایدئولوژی مانند ابعاد دیگر اسلام جاودانه و پویاست؛ ایدئولوژی بشری است که یکبار مصرف است و بخاطر خشکی و انعطاف  ناپذیری در برابر حق فرجامی جز شکست ندارد. اصولاً آسیب پذیری ایدئولوژیهای بشری و یکبار مصرف بودن آنها بهترین شاهد بر ضرورت ایدئولوژی الهی است.

پس ما بجای آنکه با استناد به ضعف و آسیب پذیری ایدئولوژی های بشری، به غیر ایدئولوژیک بودن اسلام فتوا دهیم، ضروری است به فهم و شناخت اصول و ویژگی های ایدئولوژی اسلامی همت گماریم نه اینکه با محکوم کردن ایدئولوژی ها، ایدئولوژیک بودن اسلام را انکار کنیم. اینک هیچ تردیدی نمی توان داشت که اسلام مورد حمایت امام خمینی(س) ایدئولوژیک است؛ یعنی، اسلام او با دنیا، پیکار و دنیاسازی، تمدن آفرینی، هنر و... گره خورده است. زیرا که متن اسلام با این امور پیوند ناگسستنی دارد و آن ایدئولوژیی است جاودانه و پویا؛ علی(ع) فرمود: «الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطی هی الجادة»(نهج ‏‏البلاغه، شهیدی، طبۀ 16) راست روی و چپ روی گمراهی است و راه میانه جادۀ حقیقت است.

اینک فرازهایی از آثار امام(س) را که بر پیوند دین و دنیا در اندیشۀ آن حضرت گمراهی می دهد مطرح می کنیم:

دربارۀ جایگاه حکومت و سیاست می فرماید: «مع الاسف به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل، قرآن این کتاب سرنوشت ساز. نقشی جز در گورستانها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آنکه باید وسیلۀ جمع مسلمانان و بشریت و کتاب زندگی آنان باشد، وسیلۀ تفرقه و اختلاف گردید و یا به کلی از صحنه خارج شد که دیدیم اگر کسی دم از حکومت اسلامی برمی آورد و از سیاست که نقش بزرگ اسلام و رسول بزرگوار(ص) و قرآن و سنت مشحون آن است سخن می گفت گویی بزرگترین معصیت را مرتکب شده و کلمۀ آخوند سیاسی موازن با آخوند بی دین بود و اکنون نیز هست» (صحیفه امام، ج21، ص 395)

در کتاب ولایت فقیه، منکر ضرورت حکومت اسلامی را منکر ضرورت اجرای احکام اسلامی و جامعیت و جاودانگی اسلام می داند: «هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد منکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.» (ولایت فقیه، ص 28)

در فراز دیگر از کتاب ولایت فقیه ماهیت و کیفیت قوانین اسلام را دلیل لزوم حکومت اسلامی می شناسد: «دلیل دیگر بر لزوم تشکیل حکومت، ماهیت و کیفیت قوانین اسلام – احکام شرع – است. ماهیت و کیفیت این قوانین می رساند که برای تکوین یک دولت و برای ادارۀ سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریع گشته است... احکام شرع حاوی قوانین و مقررات متنوعی است که یک نظام کلی اجتماعی را می سازد. در این نظام حقوقی، هر چه بشر نیاز دارد فراهم آمده است، از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم و خویش و همشهری و امور خصوصی زندگی زناشویی گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل، از قوانین جزایی تا حقوق تجارت و صنعت و کشاورزی.» (همان، 28)

و در موارد متعددی به جنبه  های انقلابی و ایدئولوژیک بودن اسلام اشاره می کند و حکومت بنی امیه و بنی العباس – که طرفدار سکولاریسم بودند – را سلطنتی و ضد دین می شناسد و بر لزوم انقلاب و مبارزه علیه آنان تاکید می کند: «رژیم حکومت و طرز اداره و سیاست بنی امیه و بنی العباس ضد اسلامی بود. رژیم حکومت کاملا وارونه و سلطنتی شد و به صورت رژیم شاهنشاهان ایران و امپراطوران رم و فراعنۀ مصر درآمد و در ادوار بعد غالباً به همان اشکال غیر اسلامی ادامه پیدا کرد تا حالا که می بینیم. شرع و حق حکم می کند که باید نگذاریم وضع حکومتها به همین صورت ضد اسلامی یا غیر اسلامی ادامه پیدا کند دلایل این کار واضح است چون برقراری نظام سیاسی غیراسلامی به معنی بی اجرا ماندن نظام سیاسی اسلام است. همچنین به این دلیل که نظام سیاسی غیراسلامی نظامی شرک آمیز است چون حاکمش طاغوت است و ما موظفیم آثار شرک را از جامعۀ مسلمانان و از حیات آنان دور کنیم و از بین ببریم» (همان، ص 35)

آنگاه فلسفۀ شرک زدایی و طاغوت ستیزی را تربیت انسان های کامل و بافضیلت می داند: «و باز به این دلیل که موظفیم شرایط اجتماعی مساعدی برای تربیت افراد مؤمن و بافضیلت فراهم سازیم و این شرایط درست ضد شرایط حاکمیت طاغوت و قدرتهای نارواست... در این شرایط اجتماعی و سیاسی، انسان مؤمن و متقی و عادل نمی  تواند زندگی کند و بر ایمان و رفتار صالحش باقی بماند و دو راه در برابر خود دارد: یا اجباراً اعمالی مرتکب شود که شرک  آمیز و ناصالح است یا برای اینکه چنین اعمالی مرتکب نشود و تسلیم اوامر و قوانین طواغیت نشود با آنها مخالفت و مبارزه کند تا آن شرایط فاسد را از بین ببرد. ما چاره نداریم جز اینکه دستگاه هایحکومتی فاسد و فاسد کننده را از بین ببریم و هیئت های حاکمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون کنیم. این وظیفه  ای است که همۀ مسلمانان در یکایک کشورهای اسلامی باید انجام بدهند.» (همان، ص 35)

در گفتار جامع دیگری رابطۀ دین و دنیا را اینگونه به بحث می کشد: «گاهی ناشیانه و با صراحت به اینکه احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است نمی تواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند یا آنکه اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمی شود کشورها از تمدن جهانی و مظاهر آن کناره گیرند و امثال این تبلیغات ابلهانه و گاهی موذیانه و شیطنت آمیز بگونۀ طرفداری از قداست اسلام که اسلام و دیگر ادیان الهی سروکار دارند با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه که انسان را به خدای تعالی نزدیک و از دنیا دور کند و حکومت و سیاست و سررشته  داری برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوی است. چه اینها برای تعمیر دنیاست و آن مخالف مسلک انبیای عظام است و مع الاسف تبلیغ به وجه دوّم در بعضی از روحانیان و متدینان بی خبر از اسلام تأثیر گذاشته که حتی دخالت در حکومت و سیاست را به مثابۀ یک گناه و فسق می دانستند.» (صحیفه امام، ج21، ص 405)

دربارۀ رابطۀ دین و تکنولوژی می گوید: «و ادعای آنکه اسلام با نوآوردها مخالف است. همانسان که محمدرضا پهلوی مخلوع می گفت که اینان می خواهند با چارپایان در این عصر سفر کنند یک اتهام ابلهانه بیش نیست زیرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتکارات و صنعت های پیشرفته که در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارد هیچگاه اسلام و هیچ مذهب توحیدی با آن مخالفت نخواهد کرد بلکه علم و صنعت مورد تأکید اسلام و قرآن مجید است.» (همان، ص 406)

بر اساس عقیده به وحدت علم و دین و پیوند دین و دنیا بر پیوند دین شناسان و دنیاشناسان تأکیدهای ویژه ای دارد و هر دو را مانند دو بال می شناسد که یکی بدون دیگری کارآیی ندارد؛ آنگاه انزوای روحانیت و ایجاد بدبینی به این قشر و دامن زدن به اختلاف میان حوزه و دانشگاه را زمینه ساز سکولاریسم و اشاعۀ فرهنگ غرب برای سلطۀ سیاسی و اقتصادی آن می شناسد. بشنوید: «از نقشه  های شیطانی قدرتهای بزرگ استعمار و استثمارگر که سالهای طولانی در دست اجراست و در کشور ایران از زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمدرضا با روش های مختلف دنباله  گیری شد، به انزوا کشاندن روحانیت است... و در زمان محمدرضا با نقشه و روشهای دیگر که یکی از آنها ایجاد عداوت بین دانشگاهیان و روحانیان بود که تبلیغات وسیعی در این زمینه شد و مع  الاسف به واسطۀ بی خبری هر دو قشر از توطئۀ شیطانی ابرقدرتها نتیجۀ چشمگیری گرفته شد... و اینان (روحانیون) را عمال انگلیس در آن زمان و طرفدار سرمایه  داران و زمین خواران و طرفدار ارتجاع و مخالف تمدن و تعالی در بعد از آن معرفی می نمودند. و از طرف دیگر با تبلیغات سوء روحانیون و مبلغان و متدینان را از دانشگاه و دانشگاهیان ترسانیده و همه را به بیدینی و بی بند و باری و مخالف با مظاهر اسلام و ادیان متهم می نمودند.» (همان، ص 413)

یا: «نقشۀ آنان برداشتن روحانیون از سر راه و منزوی کردن آنان است... و اما در دانشگاه نقشه آن است که جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهای خود منحرف کنند و به سوی شرق و غرب بکشانند... و قشر روحانی با انزوا و منفوریت قادر بر جلوگیری نباشد.» (همان، ص 418)

در فراز دیگر: «توصیۀ اینجانب آن است که نسل حاضر و آینده غفلت نکنند و دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز هر چه بیشتر با روحانیان و طلاب علوم اسلامی پیوند دوستی و تفاهم را محکمتر و استوارتر سازند.» (همان، ص 414)

روشن است که این همه تأکید بر وحدت این دو قشر بر بنیاد عقیده به «پیوند عمیق میان دین و دنیا» مبتنی است زیرا وحدت دین  شناسان با دنیاشناسان بدون پیوند و اتحاد میان موضوع و قلمرو شناخت آنان ناممکن خواهد بود.

منبع: درآمدی بر مبانی آثار و اندیشه های امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص 142-147

. انتهای پیام /*