بدون تردید، بررسی ابعاد گسترده اخلاق و عرفان حضرت امام خمینی(س) فرصتی به آدمی می دهد تا برای گام نهادن در مسیر سبزی که او تا همیشه تاریخ برای بشریت ترسیم نمود، تأملی دوباره کند؛ چه این که شناختن او که حقیقتی فراموش نشدنی در خاطره اعصار است، شناختن همه خوبی ­ها است. او چکیده قرن ها درس ­آموزی بشر در محضر انبیا و اولیای الهی است و حیات انسانی کمتر چنین وجود با عظمتی به خود دیده است.

باید اقرار نمود که اگرچه قلم ­ها و زبان­ های بسیاری درباره گستره وجودی او سخن گفته ­اند، اما به جرأت می توان گفت که هنوز ابعاد وسیعی از وجود الهی او ناشناخته باقی مانده است. و گلستان خصایص او همچنان مجال گسترده­ای برای سیر در خود می طلبد و اقیانوس مواج عرفان و اخلاق او بسیار عمیق­ تر از تلاش دُریابان آن است؛ اما در همین عرصه کوتاه و مجال اندک، ماه ضیافت الهی بهانه ­ای دست داد تا گوش جان به آوای سیره  ملکوتی او بسپاریم و در محضر او زانوی ادب زده، میهمانان سفره رمضان را به جرعه ­نوشی و توشه ­گیری از خوان نعیم او فرا خوانیم.

مجموعه حاضر، ره ­آوردی است از آیات و روایات و سیره نورانی امام راحل(س) که در  سی بخش، متناسب با سی روز ماه مبارک رمضان تهیه و تنظیم شده است.

مفهوم­ شناسی ورع

در ادبیات اسلامی ورع به معنای پرهیزکاری، خداترسی و یا همان تقوا است. حضرت امام در توضیح این معنا می نویسد: الورع... به معنای تقوی یا شدت تقوی و کمال پرهیزکاری است... و یا از ورّع به معنای «ردّ» مأخوذ باشد... زیرا که نفس را ردّ می کنی از مشتهیات خود و ارتکاب آن ها.[1]

همچنین می نویسند: آن را یکی از منازل سالکین و منازل سایرین شمرده ­اند و آن را به طوری که جناب عارف معروف، خواجه عبدالله انصاری تعریف فرموده است... ورع عبارت است از نگاهداری کامل و آخر مرتبه حفظ نفس، و در عین حال ترسناک بودن از لغزش؛ یا سختگیری بر نفس است برای تعظیم حق.[2]

ورع در قرآن

این لغت در قرآن نیامده است؛ اما مترادف ­های فراوانی از دیگر ریشه­ ها مانند: تقوا، خوف و یا خشیت الهی در قرآن آمده است.

بر آستان جانان

1. امام صادق(ع) می فرماید: «اُوصیک بتقوی الله، والورع، والاجتهاد. واعلم أنّه لا ینفع اجتهادٌ لا ورع فیه»؛[3] تو را به خداترسی الهی، پرهیزکاری و جدیت در عبادت سفارش می کنم و بدان که جدیت در عبادت در صورتی که ورع در آن نباشد، فایده ­ای ندارد.

2. یزید بن خلیفه می گوید: امام صادق(ع) ما را نصیحت نمود و فرمایشاتی نمود و دعوت به زهد کرد و سپس فرمود: «علیکم بالورع؛ فإنّه لا ینال ما عند الله إلا بالورع»؛[4] بر شما باد به ورع؛ زیرا آنچه نزد خداوند است جز به ورع به دست نمی آید. 

3. امام باقر(ع) می فرماید: «لا تنال ولایتنا إلا بالعمل والورع»؛[5] ولایت ما دست یافتنی نیست، جز با عمل [نیکو] و ورع.

4. امام صادق(ع) می فرماید: «لیس منّا ولا کرامة من کان فی مصرٍ فیه مأة ألفٍ أو یزیدون وکان فی ذلک المصر أحدٌ أورع منه»؛[6] از ما نیست و کرامتی در او نیست کسی که در شهری باشد که در آن صد هزار نفر یا بیشتر جمعیت باشد؛ در حالی که در آن شهر یک نفر از او با ورع ­تر وجود داشته باشد.

5. امام صادق(ع) می فرماید: «کونوا دعاةً للنّاس بالخیر بغیر ألسنتکم لیروا منکم الاجتهاد والصّدق والورع»؛[7] دعوت­ کننده مردم به نیکی با غیر از زبان­ هایتان باشید تا از شما جدیت در امر خیر و راستی و ورع ببینند.

6. امام صادق(ع) می فرماید: «شیعتنا أهل الورع والاجتهاد...»؛[8] شیعیان ما اهل ورع و جدیت در عبادت هستند.

گلبرگی از آفتاب

1. امام صادق(ع) می فرماید: «إنّا لا نعدّ الرجل مؤمناً حتّی یکون لجمیع أمرنا متّبعاً مریداً ألا وإنّ من اتّباع أمرنا وإرادته الورع فتزیّنوا به یرحمکم الله وکبّدوا أعداءنا به ینعشکم الله»؛[9] ما مردی را مؤمن نشماریم مگر این که همه اوامر ما را بخواهد و پیروی کند. آگاه باشید که یکی از موارد پیروی امر ما و خواست آن، ورع است. پس خود را بدان بیارایید تا خدا شما را رحمت کند و دشمنان ما را با آن در تنگنا گذارید تا خدا شما را نجات بخشد.

2. در حدیث معراج آمده است: «یا أحمد(ص)! علیک بالورع فإنّ الورع رأس الدین ووسط الدین وآخر الدین... إنّ الورع رأس الإیمان وعماد الدین إنّ الورع مثله کمثل السفینة کما أنّ فی البحر لا ینجو إلا من کان فیها کذلک لا ینجو الزاهدون إلا بالورع»؛[10] بر تو باد ورع! پس به درستی که ورع، اوّل دین، وسط دین و آخر دین است. همانا ورع رأس ایمان و ستون دین است و به تحقیق که مثل ورع، مثل کشتی است؛ همان گونه که در دریا نجات نمی یابند مگر کسانی که در آن کشتی هستند، زاهدان نیز جز با پرهیزکاری نجات نمی یابند.

پرتو نور

1. احتیاط بسیار

حضرت امام در مورد مسائل شرعی بسیار محتاط بودند. برخی نقل می کنند که دیده ­اند وقتی حضرت امام به حمام ­های عمومی تشریف می بردند، زمانی که می خواستند لباس بپوشند کاملاً صبر می کردند تا عرق بدنشان خشک شود، بعد لباس می پوشیدند؛ چون خلاف احتیاط می دانستند که با بدن عرق کرده لباس بپوشند.[11]

برخی از اوقات که امام(س) در گرفتن روزه شبهه داشتند که ممکن است به ایشان ضرری برسد، مسافرت می کردند و با این کار، حرمت ماه رمضان را نگه می داشتند و روزه را در وقتی که برایشان ضرری نداشته باشد، نگه می داشتند.[12]

2. دوری از محرمات

تنها چیزی که امام(س) غالباً در خانواده ­ها توصیه می کردند تا اول از همه به آن عمل کنند، انجام واجبات و دوری از محرمات بود.[13]

امام کمتر پیش می آید که اهل نصیحت باشند. بیشتر عملشان هست که نشان می دهد چه کاری خوب است و چه کاری بد، و از عکس ­العمل ایشان ما متوجه می شویم کاری قبیح است یا نه. عکس ­العمل امام در رابطه با مسائل مختلف فرق می کند؛ در مسأله محرمات و واجبات خیلی شدید برخورد دارند و در مستحبات کمتر.[14]

من یک روزی خشم امام را نسبت به ارتکاب امر حرام دیدم که ایشان واقعاً خشمگین شدند؛ نه در حد امر به معروف. گاهی ما امر حرامی را از کسی ببینیم، امر به معروف می کنیم؛ اما امام واقعاً خشمگین می شوند؛ که در حالت صورت و نگاه ایشان دیده می شود و اصلاً بدنشان لرزش پیدا می کند.[15]

3. نهایت دقت در مسأله محرم و نامحرم

امام شدیداً از کسی که خلاف شرع انجام می داد، ناراحت می شدند و خیلی حالتشان برانگیخته می شد. یعنی اگر یک وقت سر سفره دست ما از حد مجاز از آستین بیرون می آمد، تذکر می دادند.[16]

برخورد امام با دامادها و عروس ­هایشان، هم خیلی محترمانه بود و هم خیلی دوستانه. منتها چون دامادها به همه اهل منزل محرم نیستند، امام با رفت ­وآمد زیاد دامادها موافق نبودند. از این جهت، همیشه بین ما و دامادها فاصله ­ای بود؛ چون دخترهای دیگری هم داخل منزل بودند و آقا هم در مسأله محرم و نامحرمی سختگیر بودند. در گذشته مثل زمان حال رسم نبود که داماد از روز عقد مرتب به خانه عروس رفت ­ وآمد داشته باشد. تا این اواخر هم در منزل امام نسبت به دامادها همین­طور بود که دامادها خیلی رسمی به آن جا رفت­ و آمد می کردند؛ چون دخترها و نوه­ ها آن جا خیلی آزاد رفت­و  آمد می کردند، لذا مردهای نامحرم می بایست کمتر بیایند و بروند.[17]

در ملاقات­های حضوری که با امام داشتم شاهد بودم وقتی جمعی از خانم­ ها برای دست­بوسی خدمت امام می رسیدند، به محض این که آن ها قصد بوسیدن دست مبارکشان را داشتند فوراً گوشه شمدی را که به هنگام نشستن روی زانویشان می انداختند بر روی پشت دست چپشان می کشیدند تا خانم ­ها دست ایشان را نبوسند و همزمان ضمن پاسخ به سلام آن ها، صورتشان را که همیشه با تبسم به طرف ملاقات­ کنندگان بود، مقداری به سمت راست می چرخاندند.[18]

4. تذکر انجام تکلیف شرعی

... یادم است ده سال بیشتر نداشتم و با برادرها و پسرخاله­ام قایم موشک بازی می کردیم. حجاب هم داشتم؛ اما یک روز امام مرا صدا کردند و گفتند: شما هیچ تفاوتی با خواهرتان ندارید، مگر او با پسرها بازی می کند که شما با پسرها بازی می کنید؟[19] 

منزلی در نزدیکی ما بود که امام صلاح نمی دانستند ما که دختر بودیم به آن خانه رفت­ و آمد داشته باشیم. البته من هنوز مکلف نبودم؛ اما دوتا خواهرهای دیگرم که با هم دو سال اختلاف داریم، مکلف شده بودند. آقا هم منع کرده بودند که ما نباید آن جا برویم. اما ما روی بچگی خودمان و روی این­­که با دخترشان آشنایی داشتیم، به آن منزل رفتیم. ظاهراً ایشان وقتی نزدیک غروب برگشتند از درس، صدای ما را از توی کوچه شنیدند که داشتیم بازی می کردیم. فرستادند دنبال ما. ما هم با ترس زیاد وارد شدیم. تابستان بود و زیرزمین محل سکونت بود. ما رفتیم زیرزمین ایشان چوب ضخیمی را برداشتند؛ اما خودشان متوجه بودند که تحمل کتک خوردن با این چوب را نداریم؛ البته من اصلاً مورد خطاب نبودم. به دیوار زیرزمین زدند و اظهار ناراحتی و عصبانیت کردند که من گفته بودم نروید. تا این­که چوب شکست و تکه ­اش خورد به پای خواهر بزرگترم. به هر حال، ناراحتی امام تمام شد. بعداً خواهرم پایش کبود شد. ایشان که فهمیدند پای خواهرم صدیقه کبود شده، آمدند پا را دیدند و بعد بابت آن مجروحیت غیرعمدی به او دیه دادند.[20]

5. احتیاط در مورد حق­ الناس

در طول مدتی که امام در نجف اقامت داشتند، سالی چند بار به مناسبت زیارت های ویژه امام حسین(ع) به کربلا مشرف می شدند و در منزل محقری که یکی از اهالی کویت در اختیار ایشان قرار داده بود، سکونت می کردند. امام ظهرها در همان منزل نماز جماعت اقامه می کردند که با شرکت جمع محدودی از دوستان در اتاق بیرونی و گاهی که جمعیت بیشتر می شد در حیاط منزل برگزار می شد. مساحت حیاط حدود پنجاه متر بود و فرش هم به اندازه کافی نبود. از این رو، افراد عباهایشان را تا می کردند و به عنوان سجاده و زیرانداز روی آن به نماز می ایستادند. وقتی امام از اندرونی برای اقامه نماز وارد حیاط می شدند، برای رسیدن به جلوی جمعیت می بایست از میان صفوف جماعت عبور کنند. تمام افراد حاضر بی گمان افتخار می کردند که عبایشان با قدم مبارک ایشان تبرک شود و امام نیز به این نکته واقف بودند. با این حال، هنگام عبور، چه از پشت صفوف که کفش ­ها بود و چه در مسیری که عباها پهن بود، امام با حرکتی مارپیچ و با برداشتن گام­هایی مناسب، با دقت سعی می کردند که به هیچ وجه پایشان را نه روی کفش­ها بگذارند و نه روی عبای دیگران، و بدین گونه، عملاً رعایت دقیق حق مردم را به مقلدان خود می آموختند.[21]

روزی در نجف اشرف، امام خمینی برای برگزاری نماز جماعت خواستند وارد اتاق بیرونی شوند. کفش­کن اتاق از کفش ­های مردمی که برای شرکت در نماز جماعت آن جا گرد آمده بودند، انباشته شده بود؛ به طوری که جای پا گذاشتن نبود و ما و دیگر روحانیون و بسیاری از فضلا بدون توجه پا روی کفش ­های مردم می گذاشتیم و رد می شدیم و جز این چاره­ای نبود. امام وقتی به کفش­کن رسید و آن وضع را دید،  توقف کرد و از پا گذاشتن روی کفش مردم خودداری ورزید و دستور داد کفش­ ها را از سر راه جمع کنند و راه را باز نمایند. و تازه خیلی از ما متوجه شدند که پا گذاشتن روی کفش مردم تصرف در مال غیر است و خالی از اشکال نیست.[22]

6. ورع در ارتباط با غیرمسلمانان

یکی از سفیران نوشته بود: در بعضی از مجالس که دعوت می شویم مشروبات الکلی وجود دارد و اگر ما نپذیریم و نرویم، حمل به چیزهای دیگر می شود و مشکلاتی در روابط پیش می آید. امام فرمودند: «به جهنم! نباید از این چیزها بترسند، نباید بروند، دلیلش را هم باید بگویند تا آن ها هم کم کم بفهمند برای چیست».[23]

روزی رئیس پلیس نوفل لوشاتو عکسی از امام را که در حال قنوت نماز بودند برای امضا آورد. امام عکس را گرفتند و امضا کردند، وقتی به امضا توجه کردم دیدم مثل سایر امضاهای ایشان نیست و کلمه ای از اسمشان جا افتاده است. عرض کردم: مثل این­که امضای شما مثل سایر امضاها نیست. فرمودند: «چون مسیحی هستند و رعایت وضو را نمی کنند، اسم روح­ا لله را ننوشتم مبادا دستشان مسح کلمه الله کند».[24]

وقتی امام در پاریس بودند، اگر مردی داخل اتاق می شد و مثلاً انگشتر طلا به دستش بود، فوراً از او می خواستند که انگشتر را دربیاورد.[25]

هنگامی که هواپیما به قصد پرواز به سوی تبعیدگاه ترکیه، موتور خود را روشن کرد، یکی از مقامات به اصطلاح امنیتی پاسپورت امام را به دست ایشان داد و گفت: اکنون به ترکیه می روید و خانواده شما نیز به زودی به شما ملحق خواهند شد. سرهنگ افضلی هم که تا تبعیدگاه امام را همراهی می کرد، در کنار امام قرار گرفت. وقتی هواپیما از زمین کنده شد و اوج گرفت، یکی از مهمانداران به امام نزدیک شد و گفت: اجازه می فرمایید برای شما چای بیاورم؟ امام از سرهنگ افضلی پرسیدند: آیا ایشان... مسلمانند؟ مهماندار بلافاصله پاسخ داد: اختیار دارید حضرت آقا! من از خانواده ای روحانی هستم و سپس پدر بزرگ خود را که یکی از علما بود، معرفی کرد. آن­گاه امام با آوردن چایی موافقت کردند.[26]

7. رعایت ورع و تقوا حتی نسبت به محکومان

وقتی تیمسار رحیمی در بازداشت نیروهای کمیته استقبال از امام بود، امام فرموده بودند تا محاکمه انجام نشده نباید به او بی ­احترامی شود.[27]

امام می فرمودند: حتی شما اگر برای کشف مواد مخدر به خانه کسی می روید، موظف نیستید که آلبومش را ببینید. یخچالش را نگاه کنید و حتی اگر گناهی کرده باشد، موظف نیستید که او را بگیرید و افشا کنید.[28]

امام این جانب را مأمور نمودند تا برای رسیدگی به وضع زندان­ ها هیأتی تشکیل دهم. ایشان از شایعه شکنجه در زندان­ها سخت ناراحت بودند و فرمودند این هیأت باید با قاطعیت از تمام زندان­ ها بازدید نموده و در صورت ثبوت شکنجه، باید شکنجه­ گر قصاص گردد و برای اطمینان بیشتر امام نماینده­ای در این هیأت قرار دادند تا این هیأت با اختیارات تمام به زندان­ ها رفته و با زندانیان تماس برقرار نمایند.[29]

زمانی که مرحوم آیت الله طالقانی در اعتراض به دستگیری فرزندشان چند روزی به عنوان اعتراض از نظرها پنهان شدند. ایشان سپس به خدمت امام رسید. امام به آقای طالقانی گفتند: پسر شما یکی از منحرفان وابسته به گروه­های چپ است و نباید این قدر از این بابت که دستگیر شده اند ناراحت شوید. سپس اضافه کردند: والله قسم! اگر احمد دچار کوچک­ترین انحرافی باشد و حکمش مرگ باشد، من شخصاً او را خواهم کشت.[30]

8. ورع در صدور حکم

دوقلوهای به هم چسبیده (لاله و لادن) را خدمت امام بردیم و موضوع عمل جراحی را با ایشان در میان گذاشتیم. امام فرمودند: «اگر قرار باشد در این عمل جراحی یکی از آن ها از بین برود، قتل است؛ ولی اگر امکان زنده ماندن هر دو وجود دارد، عمل بلامانع است». این دوقلوها از ناحیه سیاهرگ مشترک بودند.[31]

خودم با امام دیدار نداشتم؛ اما مادر و خواهرم که با ایشان دیدار خصوصی داشتند، به آقا گفته بودند که کوروش اعتصاب غذا کرده و امام فرموده بودند که اعتصاب غذا صحیح نیست و من هم اعتصاب را شکستم. امام آن موقع به خواهرم گفته بودند: به کوروش بگویید اگر آن ها هر چه به من و به انقلاب توهین کردند، او جواب ندهد تا به خاطر من اذیت نشود.[32]

در نجف من یک وقت سیگار می کشیدم و در اواخر احساس کردم که برایم مضر است؛ یعنی طوری بود که سرفه زیاد می کردم، تنگی نفس و سرگیجه هم داشتم. چون امام در رساله ­شان دارند که هرچه مضر باشد استعمالشان جایز نیست، می خواستم از ایشان سؤال کنم که آیا این سیگار جزء همان مسأله است یا نه. از حرم که بیرون می آمدیم، عرض کردم آقا این سیگار کشیدن ضرر دارد؟ امام نفرمودند ضرر دارد یا ندارد؛ بلکه حکایتی را برای من فرمودند که: «مرحوم میرزای شیرازی پیپ می کشید. کسی خدمت ایشان رفته بود و دیده بود که دورادور منقلشان پیپ چیده است. آن شخص به مرحوم میرزای شیرازی عرض کرده بود: این­ها ضرر ندارد؟ آقا فرموده بودند: احتمال ضرر می دهی؟ گفته بود: بله، فرمود: جمع کن». همان شب،  این کلام امام چنان در من تأثیر کرد که دیگر سیگار نکشیدم و کسالت­ هایی هم که داشتم تمام مرتفع شد.[33]

در سایه سار عترت

1. توصیه ­ای جاودان

«عمرو بن سعید» از دوستداران امام صادق(ع) روزی خدمت ایشان رسید و عرض کرد: «مولای من! من چند سال یک بار شما را زیارت می کنم توصیه ­ای به من بنمایید تا نهایت استفاده را از آن ببرم». امام صادق(ع) فرمود: «من به تو سفارش می کنم که در مورد خدا تقوا و ورع و جدیت در عبادت داشته باشی. بدان که هیچ کوششی بدون ورع سودی نخواهد بخشید».[34]

2. یاران راستین امام

«ابوصباح کنانی» که از یاران خاص امام صادق(ع) بود، روزی از شدت طعن ه­ها و زخم زبان­ هایی که از دشمنان شنیده بود،  به تنگ آمد و با ناراحتی خدمت امام صادق(ع) رفت و به امام گفت: «آه که ما برای شما [اهل بیت(ع)] چه بی مهری­ ها که از مردم نمی بینیم». امام(ع) او را دعوت به آرامش کرد و فرمود: «چه بی­مهری­ ای به جهت ما از مردم دید ه­ای؟» ابوصباح با حالتی افسرده گفت: «هرگاه بین من و برخی از این جاهلان گفت وگو می شود، به من می گویند: «جعفری خبیث!» امام(ع) به او فرمود: «آیا مردم شما را به من نسبت می دهند و به جهت من شما را سرزنش می کنند؟» پاسخ داد: «آری!» امام(ع) فرمود: «به خدا قسم که از شما چقدر کم هستند پیروان راستین جعفر(ع). همانا اصحاب من کسانی هستند که ورع شدید دارند و برای آفریننده خود تلاش می کنند و تنها به او امید دارند. اینان یاران راستین منند».[35]

دلبرگ­ های عاشقی

همان­ گونه که از زبان پیامبر اعظم(ص) گفته شد، جهاد با نفس جهاد اکبر است و بسی بزرگ­تر از جهاد اصغر است؛ چرا که مبارزه با نفس و پرهیزکاری الهی سنگ­ بنای جهاد با دشمن بیرونی است. جهاد اصغر بدون پیروزی در جهاد اکبر پیامدی جز غرور، فساد، ظلم، ریا، عجب و بی تقوایی به دنبال ندارد. کسی که در جبهه درونی و غلبه بر هوای نفس پیروز شود، در صحنه­ های گوناگون بیرونی نیز پیروز خواهد شد.

صحنه عاشورا بدیع­ ترین و چشم­ن وازترین صحنه آزمون برای پیروزشدگان در جهاد اکبر و پیشی­ گیرندگان در جهاد اصغر است و ستارگان آسمان آن هر یک از دیگری درخشان­ تر و چشم­ نوازتر بودند. از جمله آنان، «نافع بن هلال» بود. او جوانی رشید بود که به همراه خانواده و همسرش که تازه با او ازدواج کرده بود و نامزد وی بود، در کربلا حضور یافت. گیر و دارِ قیام هنوز به او اجازه عروسی نداده بود. او در کنار امام(ع) و رهبر خویش گام به گام حرکت کرد. حتی شبی از شب­ هایی که آب را بر خیمه ­های آل الله بسته بودند، به همراه جمعی از سپاهیان و فداییان امام(ع) به شریعه فرات یورش برد. نگاهبان فرات او را شناخت و هنگامی که برق شمشیر و چهره درهم کشیده و مصمم نافع بن هلال را دید، به او گفت: «تو خود می توانی آب بخوری؛ ولی برای امام حق نداری آب ببری». نافع توفنده پاسخ داد: «محال است که حسین بن علی(ع) و  یاران و فرزندانش تشنه باشند و من آب بنوشم.[36] به هر حال، او موفق شد به خیمه­ها آب برساند.

صبح روز عاشورا، هنگامه جدایی نافع از همه  علایق و خواسته­ های درونی بود. صبح عاشورا جهاد اکبر او با جهاد اصغر همراه شد؛ آن هنگام که لباس رزم پوشید و برای خداحافظی نزد عروس خود آمد. همسر جوانش با زاری از او خواست که به میدان نرود؛ اما نافع مصم م­تر از آن بود که نگاه مهرآمیز فرزند رسول خدا(ص) را در واپسین لحظه زندگانی به نگاه ­های نگران همسرش بفروشد. همین صحنه کافی بود که هر جوانی را در انگیزه جهاد متزلزل کند؛ اما نافع با بی اعتنایی از خیمه بیرون رفت. امام حسین(ع) متوجه موضوع شد و کریمانه از او خواست که شادمانی همسرش را بر میدان رفتن ترجیح دهد. اشک از چشمان نافع سرازیر شد و با دیدن این رأفت و بزرگواری امام(ع) عرض کرد: «ای پسر پیامبر خدا(ص)! اگر امروز تو را یاری نکنم، فردا چگونه پاسخ جدت رسول خدا(ص) را بدهم!»[37] آن­گاه با اصرار اجازه طلبید و در جهاد اصغر نیز پیروز شد و بر بستر سرخ شهادت آرمید.

منبع: بر ساحل آفتاب، ص 199-214


[1]. شرح چهل حدیث، ص 468.  [2]. همان، ص 473.  [3]. همان، ص 474.  [4]. همان.  [5]. همان، ص 475.  [6]. همان، ص 515.  [7]. همان، ص 473.  [8]. همان، ص 517.  [9]. بحار الانوار، ج 67، ص 302، ح 12.  [10]. همان، ج 77، ص 26.  [11]. ر.ک: برداشت­هایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 377؛ به نقل از: آیت الله ایزدی نجف آبادی.  [12]. ر.ک: همان؛ به نقل از: آیة الله ایزدی نجف آبادی.  [13]. همان، ص 381؛ به نقل از: فاطمه طباطبایی.  [14]. همان، ص 382؛ به نقل از: زهرا مصطفوی.  [15]. همان، ص 383 ـ 384؛ به نقل از: زهرا مصطفوی.  [16]. همان، ص 383؛ به نقل از: فاطمه طباطبایی.  [17]. همان، ص 381؛ به نقل از: فریده مصطفوی.  [18]. همان، ص 385 ـ 386؛ به نقل از: غلامعلی رجایی.  [19]. همان، ص 382؛ به نقل از: عاطفه اشراقی.  [20]. همان، ص 384 ـ 385؛ به نقل از: زهرا مصطفوی.  [21]. همان، ص 386؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان.  [22]. سرگذشت­های ویژه از زندگی حضرت امام خمینیS، ج 1،  ص 100؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین سید  حمید روحانی.  [23]. برداشت ­هایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 401 ـ 402؛ به نقـل از: حجة الاسلام والمسلمین محمدحسن  رحیمیان.  [24]. همان، ص 403؛ به نقل از: مرضیه حدیده­چی.  [25]. همان، ص 404؛ به نقل از: فاطمه طباطبایی.  [26]. همان، ص 403؛ به نقل از: مرضیه حدیده ­چی.  [27]. همان، ص 405؛  به نقل از: جواد صفویان.  [28]. همان، ص 406؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین ناطق نوری.  [29]. همان، ص 407؛ به نقل از: آیت الله موسوی اردبیلی.  [30]. همان، ص 408؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین آشتیانی.  [31]. همان؛ به نقل از: صفائیان پدرخوانده دوقلوها.  [32]. پلیس انگلستان کوروش فولادی را به بهانه یک انفجار در لندن دستگیر و زندانی کرده بود. آنان او را پس از  شکنجه مداوم، سال­ها بلاتکلیف نگه داشته بودند و او نیز برای تعیین تکلیف خود و خلاصی از زندان، دست  به اعتصاب غذا زده بود. (همان، ص 409)  [33]. همان؛ به نقل از: حجة الاسلام والمسلمین عبدالعلی قرهی.  [34]. الکافی، ج 2، ص 103.  [35]. همان، ص 104.  [36]. موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 386.  [37]. همان، ص 447.

. انتهای پیام /*