پرتال امام خمینی:  آن چه در پی می آید، جلسه سوم از سخنرانی استاد داود صمدی آملی است که در محرم سال  93 برگزار شده است. در این جلسه وی، با استناد به آیه ای از قرآن، امامت را جزو اصول دین بر می شمارد و بیان می دارد که این امامت، در همه زمان ها و در زمان همه انبیای الهی نیز جاری بوده و البته دارای مراتب بوده است. به رای صمدی آملی، انبیایی چون آدم و ابراهیم، در زمان خود در کنار مقام نبوت، به مقام امامت که بالاتر از نبوت و رسالت  است، مبعوث شده اند. بنابراین وی نه تنها امامت را جزو اصول مذهب شیعه، که بالاتر از آن جزو اصول دین برمی شمارد. به اعتقاد صمدی آملی، مسئله خلافت و ولایت علی (ع)، قبل از غدیر و در زمان معراج پیامبر به او جعل شده است و غدیر، تنها مقام اظهار آن مقام بوده است و نه جعل و ایجاد آن. وی معتقد است که مسئله غدیر مبتنی بر اولویت پیامبر بر همه مومنان است و پیامبر بر اساس این اولویت، که همه مسلمانان به آن اذعان داشته اند، خلافت و ولایت علی (ع) را اظهار کرده است. صمدی آملی با استفاده از تعابیر فلسفی، بیان می دارد که جعل خلافت و ولایت علی (ع) و جانشینانش، به جعل بسیط است و نه جعل مرکب. در واقع این جعل همراه با جعل نبوت و خاتمیت رسول مکرم اسلام بوده است و نه جعلی جدای از آن.به اعتقاد وی حدیث منزلت هم نشان می دهد که خلافت و ولایت علی(ع) مربوط به قبل از غدیر بوده است.

در ادامه، متن این جلسه، تقدیم شیفتگان خاندان عصمت و طهارت می شود.

امامت جزو اصول دین است یا اصول فروع دین؟

یکی از نکاتی که در باب ولایت جای دقت هست، گرچه بحث آن قبلا هم مطرح شد؛ این است که آیا امامت جزو اصول دین است یا فروع دین و یا این که جزو اصول مذهب است که این 3  اصطلاح یا نوعا 2 اصطلاح اصول دین و اصول مذهب، در این موضوعات مطرح می ­شود. بعضی از بزرگان ما، امامت را به عنوان یکی از اصول پنج­گانه­ ی دین قرار داده­ اند. با احتساب به این­ که عدل هم در کنار توحید، نبوت و معاد به عنوان اصول دین باشد. بعضی از بزرگواران هم فرمودند که اصول دین، در همان حد توحید و نبوت و معاد است، منتهی دو اصل عدل و امامت به عنوان اصول مذهب ماست. در این رابطه نظرشان را منعطف به نظریه­ ی مذهب کردند، که مذهب بنا­بر آن ­چه بین ما شهرت پیدا کرده، به اسم مبارک حضرت امام صادق (ع)  شهرت یافت.

چرا امام صادق رییس مذهب است؟

از باب آن­ که در بین ائمه اطهار(ع) هم، هیچ­ یک از این بزرگواران مثل امام صادق (ع)، فرصت نشر احکام الهی و تربیت شاگردان فراوان را نیافتند و این امر به خاطر دشمنی دشمنان با اهل بیت بود. فقط امام صادق (ع) در یک مقطع 2 سال و نیمه، که حکومت از بنی امیه به بنی عباس منتقل شد، کشمکش درونیشان باعث شد از امام صادق(ع)، که امام عصر بود، غافل شوند و حضرت توانست حوزه­ ای تشکیل دهد، و بیش از 4000 شاگرد در محضر آقا تربیت شوند. و چون در این عصر، که بهترین عصر بعد از زمان پیغمبر بود؛ معارف قرآنی و روایی و احکام شرعی و دینی در سطح وسیعی انتشار یافت و به خصوص حوزه­ ی علمیه صادقیه برقرار شد،  بیش از 4000 شاگرد از جا­های مختلف در این حوزه جمع شدند. و لذا مذهب ما به اسم مذهب جعفری (ع) نام گرفت.  لذا بعضی­ ها گفتند که امامت به­ عنوان مذهب جعفری اصل است و از اصول مذهب است.

بحث امامت در حوزه اصول دین است و نه فقط اصول مذهب

بحث امامت را می­ خواهیم در حوزه­ ی اصول دین بگنجانیم و نه فقط اصول مذهب؛ برای این­ که تمام علمای ما در اثبات اصل امامت، به آیات قرآن استناد کردند. سند اصل امامت را آیه­ ی «َإِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» قرار دادند.حضرت استادمان(استاد حسن زاده آملی) هم در اثبات امامت، دو آیه آوردند که یکی، همین آیه است. دیگرانی هم که درباره امامت سخن گفته اند، یکی از آیات شاخص امامت را همین آیه ذکر کرده اند.

ابراهیم بعد از مقام نبوت به امامت رسید

پس اگر بخواهیم برای اثبات اصل امامت از آیه­ ای استفاده کنیم،به  این آیه، که در­مورد حضرت ابراهیم (س) است، استناد می کنیم. مطابق این آیه، به تفسیر آقایان و علمای شیعه؛ کلمه ­ی امام را به غیر از نبوت می گیریم. بر این حساب و با این دلیل، از روی این آیه می­ خواهیم بگوییم امامت از اصول است؛ همان­ گونه که نبوت از اصول است. به وزان اصل بودن نبوت، می­ خواهیم امامت را هم از اصول بدانیم. این امامت، در این آیه­ ی شریفه، تصریح دارد که مربوط به جعل امامت حضرت ابراهیم است که اسمش هم در آیه تصریحا آمده است.  هنگامی­ که خدای متعال او را به کلماتی آزمود، بر اساس روایات ما، آن در دورانی بود که آن بزرگوار به نبوت رسیده­ بودند. در ایام نبوت، ربّ ابراهیم، او را در همان ایامی که نبی الله بود و حتی با این که رسول بود، آزمود. او را مورد امتحانات و کلماتی قرار داد؛ و ایشان همه­ ی آن کلمات را به اتمام رساند. «فاتمهن» که ضمیر اتم به ابراهیم برمی گردد، به این معنی است که تمام امتحانات و آزمایشات سخت الهی را به اتمام رسانید. به تعبیر مدرسه­ ای، نمره شان 20 شد، بعد خدای متعال به ایشان اشاره کرد یا رب ابراهیم قال: «انی جاعلک للانسان اماما.»

اهل سنت، امامت را همان نبوت می دانند اما شیعه امامت را بالاتر از مرتبه نبوت می دانند

طبق تحلیل اهل ­سنت، این امامت همان نبوت است. ولی با تحلیل­ هایی که شیعه در مقام تفسیر این آیه می کند، می­ گویند که این امامت غیر نبوت است؛ ولی نه غیر، به معنای تباین عزلی، بلکه غیر به این معنا که مرتبه امامت، بالاتر از مرتبه­ ی نبوت است. اگر بخواهیم مثل همین آیه را به عنوان یک دلیل محکم برای اثبات اصل  امامت استفاده کنیم، باید امامت را جزو اصول دین بدانیم نه اصول مذهب؛ یعنی امامت هم از اصول مذهب و هم از اصول دین است.  که «انّ الدین عندالله الاسلام». یک دین از اول به حضرت آدم القا شده­ است. همان دین، استمرار پیدا کرده­ است تا به زمان خاتم­ انبیا رسیده  و آن دین، در غدیر به اکمال رسیده­ است و همین دین کامل­ شده، به عنوان قیم و سر­پرست امور مردم، بعد از خاتم انبیا شده است. اگر بخواهیم از مثل این آیه­­ ی شریفه استنباط کنیم که امامت از اصول اعتقادی ماست، باید طبیعتا امامت را به عنوان یک اصل دینی به کار ببریم، نه به عنوان دایره­ ی مذهب بعد از ظهور پیغمبر ما، که این مذهب به اسم مبارک حضرت صادق مشهور شد و گر نه مذهب ما هم مذهب جعفری است، هم باقری و هم سجادی هم حسینی و هم حسنی و هم علوی و هم محمدی است.

امام صادق (ع) و 4000 هزار شاگرد

امام صادق (ع)، در یک مقطع زمانی، توفیق انتشار این مذهب را در بین شاگردان زیادی که 4000 نفرشان شمارش شده­ اند و هرکدام از این شاگردان، برای خود شاگردانی داشته­ اند، داشتند.  در آن مقطع 2 سال و نیم، نزدیک به 6000 جلد کتاب نوشته­ شد. یعنی مطالبی که شاگردان از حضرت فر­اگرفته بودند، قریب به 6000 جلد کتاب شده است. تا به زمان امام رضا برسد، تعداد این کتاب­ ها، از 6000  جلد گذشت و به 6600 جلد رسید.

سابقه مباحثه طلاب به زمان امام صادق باز می گردد

سر منشأ نوشتن این­ همه کتاب، در زمان امام صادق بود. به همین دلیل مذهب ما به نام امام صادق مشهور شد. چون انتشارش و گسترش و توسعه­ ی علمی، مباحثه، مناظره، مکاشفه در زمان ایشان صورت گرفت. گاهی شاگردان در مسجد کوفه گرد هم می­ آمدند و سخنان حضرت را برای هم نقل می­ کردند و معنا و مفهوم آن­ ها را کشف می­ کردند؛ مثل کاری که طلبه­ ها اکنون انجام می­ دهند.

امامت هم جزو اصول دین و هم جزو اصول مذهب است

پس اگر ما بخواهیم امامت را از مثل آیه­ ای که مربوط به حضرت ابراهیم است، (ابراهیم و پسرش اسماعیل به درگاه خدا دعا می­ کردند که:رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ بارالها ما را در برابر خودت تسلیم شدگان یعنی مسلمان قرار بده. و همچنین دعا می­ کردند که:ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ پیامبری از جانب خدا برای ارشاد مردم مبعوث شود. روایت است که یکی از علل ظهور پیامبر خاتم، دعای ابراهیم و اسماعیل بعد از ساختن خانه کعبه بوده است که گفتند: بارالاها ما را به عنوان دو مسلمان در بین مردم قرار بده و برای این مردم هم رسولی را مبعوث بفرما. در نتیجه دعای آن ها مستجاب شد و نتیجه­ اش آن که، خاتم انبیا به عنوان رسول در مکه مبعوث شد) اگر این آیه بخواهد به عنوان شاهدی بر  اصل بودن امامت قرار­گیرد، به مبنای من و شما؛ باید طبیعتا آن را به عنوان اصول دین بگیریم.  لذا آن قولی که علما فرمودند که امامت از اصول دین است قول محکم و متقنی است و استوار­تر است از آن قول که می­ خواهد امامت را فقط در دایره­ ی مذهب جعفری پیاده کند.

از نظر شیعه عصمت برای امام، مانند پیامبر جاری است

وانگهی در بحث امامت اگر مراد این باشد که بخواهیم از امامت فقط در خصوص امیرالمومنین و اهل بیت امامت را اثبات کنیم، جزو آن مباحثی است که شاید بعضی از بزرگواران که گفته­ اند که امامت از اصول مذهب است، این جا همان مذهب جعفری مد نظر است و در این جا بین اهل شیعه و اهل سنت اختلاف وجود دارد که آیا بعد از پیغمبر، امامتی که شیعیان به آن معتقدند، داریم یا نداریم؟

اختلاف شیعه و سنی بر سر مسله عصمت

آن­ ها قائل به این نحو امامت با معنای عصمت نیستند و لذا در منظر آن­ ها توحید، نبوت و معاد به عنوان اصول مطرح است و امامت جزو فروع دین است، یعنی جزو مباحث تابع است.  ما عکس آن را قائلیم. ما علاوه بر آن­ که بعد از پیغمبر اکرم، امام را تعیین می­ کنیم، قائل نیستیم که عصمت به پیغمبر اکرم ختم شد. چون اهل سنت معتقدند که بعد از پیامبر، عصمت به پایان رسید و بعد از ایشان عصمت ادامه ندارد. اهل سنت این نظر را دارند که کلیه­ ی اصحاب پیغمبر مجتهدند. اما هیچ­ کدام به مقام عصمت نرسیدند. از نظر اهل سنتُ چون عصمت منقطع شد، همه اصحاب پیامبر مجتهدند و معصوم نیستند. پس اهل سنت این نظر را دارند که اگر حکومت  به هر کدام از صحابه­ ی پیغمبر برسد، حق است. اما ما بر اساس آیات و روایات قائلیم که بعد از پیامبر عصمت ادامه دارد و وقتی می­ گوییم پیامبر خاتم انبیاست، یعنی خاتم است در بخش نبوت و هدایت تشریعی، اما بعد از او عصمت را ادامه یافته می­ دانیم. در واقع پیامبر خاتم عصمت نیست که بعد از ایشان عصمت ادامه نداشته باشد. مراد از ختمیت یعنی بعد از وی رسول تشریعی نمی آید.

حدیث منزلت، در جنگ تبوک صادر شد

هنگامی که رسول الله  برای جنگ تبوک می­ رفتند و مدینه برای این جنگ خالی بود و احتمال حمله­ ی دشمن به مدینه بود. پیامبر،علی را به جای خود در مدینه به جانشینی گذاشت و صلاح دید که خود به جنگ برود. ایشان هنگامی که امام علی را جانشین قرار داد، فرمود:  یا علی! أنتَ مِنِّی‌ بمَنزِلَةِ هَارونَ مِن‌ مُوسَی‌ إلا أنَّه‌ لانَبیَّ بَعْدی‌ تو برای من  به منزله هارون برای موسی هستی، به جز آن که بعد از من پیامبری نیست. من هم اینک تو را به عنوان جانشین انتخاب کردم و تو باید در مدینه بمانی.

مسئله خلافت علی (ع)قبل از  غدیر محقق شده بود

مسئله­ ی خلافت امیرالمومنین، فقط مربوط به غدیر نیست. غدیر تنها، بیان ظهورش، نسبت به این خلافت است.  خلافت، قبل از غدیر محقق شده بود؛ برای این که جنگ تبوک مربوط به قبل از غدیر است.  غدیر مربوط به سال دهم هجری و دو ماه قبل از رحلت پیامبر بود. 18 ذی الحجه در غدیر، پیامبر علی را به عنوان جانشینش معرفی کرد و در 28ماه صفر وفات کرد. اما جنگ تبوک مربوط به سال­ های نخستین هجری است.در آن جا پیامبر به علی فرمود که تو بعد از من در مدینه بمان .من به جبهه می روم. شما جانشین من در مدینه باش.چرا؟ چون که  أنتَ مِنِّی‌ بمَنزِلَةِ هَارونَ مِن‌ مُوسَی‌ إلا أنَّه‌ لانَبیَّ بَعْدی‌،  برای این که نسبت تو به من، مانند نسبت هارون به موسی است؛ چرا که هارون به نص قرآن، خلیفه موسی شده بود در زمان حیاتش.

نسبت علی(ع) به پیامبر(ص)، مانند نسبت هارون به موسی(ع) بود

شما در ایام ذی الحجه، در آن دو رکعت بین مغرب و عشاء، وقتی دهه اول آن دو رکعت را می خوانید این آیه را می خوانید: وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَى لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ. در آیات دیگر هم آمده است که جناب موسای کلیم، از حق تعالی تقاضا کرد، بار الاها برای من یک وزیری قرار بده: وَ اجْعَلْ لی وَزیرًا مِنْ أَهْلی هارُونَ أَخی و در ادامه تقاضا دارد که بار الاها این وزیر من، همین برادرم هارون باشد.

در خواست موسی از خداوند برای تعیین وزیر برای او

یعنی تمام این ها، به تصریح در آیه آمده است: هم برای من وزیری تعیین کن و هم وزیری که می خواهی تعیین کنی، همین برادرم هارون باشد. معلوم است که تنها یک برادر به نام هارون داشته است، که اگر دوبرادر به نام هارون داشت، آیه مجمل می شد. اگر در فامیل های او احیانا هارون های دیگر بودند، و فقط می گفت خدایا برای من وزیری قرار بده که نامش هارون باشد، باز هم آیه مجمل بود. کدام هارون؟ برادرت هم هارون است، مثلا پسر دائیت هم هارون است و پسر عمویت نیز هارون نام دارد، کدام یک از این هارون ها مد نظر است؟ بعد خودش تصریح کرد که:هارون اخی. لذا وقتی پیامبر به علی می گوید تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی، به این معنی است که هر چه قرآن در باره هارون در قرآن نقل کرده است، تو هم برای من همان نسبت را داری.

آیه ای که دلالت دارد که امامت از اصول دین است

  اما چرا حضرت بلافاصله فرمود به جز آن­ که بعد از من پیامبری نیست؟ زیرا منظور از کلام حضرت، در قسمت اول حدیث این است که هر چه در­مورد هارون و موسی تحقق پیدا کرده­ است، در مورد رسول و علی هم صدق کند. در آیات قرآن آمده­ است که هارون در زمان حیات خود موسی، خلیفه اش شد. در مورد مرگش هم آیه دارد که موسی دعا کرد برادرش هم برای قبل و هم بعد از مرگش خلیفه باشد، منتهی هارون بعدها از انبیا شد و حضرت رسول برای آن­ که دفع دخل مقدر کند، که مبادا کسی ذهنش بیاید که آیا بعد از پیامبر نبی تشریعی می­ آید یا نه فرمود: إلا أنَّه‌ لانَبیَّ بَعْدی‌. بنابراین، فقط نبوت تشریعی را نفی کرده و مابقی مقامات هارون نسبت به موسی را آورده­ است. طبق این حساب، اگر بخواهیم در بحث امامت، امامت خصوص امیرالمومنین و اهل بیت را برای پیغمبر در نظر بگیریم و بحث امامت را فقط در این بخش منحصر کنیم، در این صورت امامت جزو اصول مذهب است. اما اگر به آیه­ ای چونَإِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً که مصداق حضرت ابراهیم بود، استناد کنیم، نمی توانیم امامت را فقط در دایره اصول مذهب، که بعداز پیامبر پدید آمد قرار دهیم، بلکه باید آن را جزو اصول دین برشماریم.

مقام امامت از رسالت بالاتر است

بنابراین، هم در زمان حضرت ابراهیم، که دین او دین حنیف و پاکیزه نام گرفته­ است، این اصل شریف، بعد از نبوت آمده­ است و هم اصل امتدادی از اصول دین، در مرتبه­ ی اعلایش به پیامبر اکرم رسیده­ است. امام بعد از پیغمبر، وارث خاتم انبیاست. وارث هیچ­ یک از انبیا گذشته به نحو کامل نیست؛ گرچه وارث آدم و وارث نوح  و وارث موسی است. تمام جملات دعای وارث نشان می­ دهد که وارثان هم از موسی، هم از عیسی، هم از آدم، هم از نوح و هم از خاتم انبیا و هم از ابراهیم ارث برده اند. که به این­ ها خطاب می­ کنیم: السلام علیک یا وارث ابراهیم، یا وارث موسی و..

اعلی مرتبه امامت را خاتم انبیا دارد و بعد از وی، به علی و فرزندانش رسیده است

اما وقتی می­ آییم در دایره­ ی تمام مراتب علمی و عملی و در دایره­ ی تمام مقامات انسانی (که دراین مقامات انسانی5 چیز مطرح است: محدثیت، نبوت، رسالت، اولوالعزم بودن و امامت) که حضرت رسول، خاتم تمام این 5 مورد است. از حضرت رسول به بعد، ائمه­ ی ما همه وارث این مقام جمعی ختمی هستند. یعنی آن­ چه پیغمبر دارد (به جز مقام نبوت تشریعی) همه را به یک­ باره به علی تقدیم کرد. طبق این روال، اگر آیه­ ای مثل آیه­ ی  مذکور مد نظر باشد، که بخواهیم با آن امامت را بالا­تر از نبوت در نظر بگیریم، نباید مقام نبوت حتی موسی را با امامان مقایسه کنیم. لذا ائمه ما گفته اند حتی ما را با موسای کلیم هم مقایسه نکنید؛ چرا که مقام امامان حتی از پیامبری که تمام مقامات انسانی را داراست، بالا­تر است. مثلا علی از موسی بالا­تر است. پس امامتی که می­ خواهیم برای امامان اثبات کنیم،  و آن امامتی که قبل از اهل بیت، برای جناب رسول الله بود، و قبل از پیامبر برای ابراهیم بود که: إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً، معلوم می­ شود این امتدادی است که این امامت در هر مرتبه­ ای از تاریخ، به وفق وجودی شخصی که امامت را می­ پذیرد، دارای مرتبه می­ شود. اعلی مرتبه­ ی امامت را خاتم الانبیا دارد. آن مرتبه­ ی اتم امامت را امیرالمومنین از باب ارث گرفتن از خاتم انبیا دارد و لذا امامت علی امامت به تبع است، نه بالاصالت.

امام زمان در عصر محمدی کیست؟

لذا تعبیر حضرت آیت الله حسن زاده آملی را در این باب می خوانیم. در ابتدای کتاب نهج الولایه می فرمایند:  امام زمان کیست؟ این امام زمان را اگر بخواهیم در عصر انبیای دیگر غیر از پیغمبر بگیریم، باید ببینیم چه کسی اشت. امام زمان حضرت ابراهیم کیست؟ معلوم است  که همان حضرت ابراهیم است. امام در زمان حضرت آدم کیست؟ معلوم است که به جز حضرت آدم، کسی دیگری را نداریم، پس او امام است. امام زمان در عصر محمدی کیست؟ وقتی می رسیم به امام زمان در عصر جناب رسول الله، گه  بعد از پیغمبر، در مقاطع زمانی مختلف، مثلا زمان امیرالمومنین، زمان امام حسن و زمان امام حسین، تا برسیم به امام زمان ما، که از حدود 1200 سال قبل تا به الان شروع شده­ است، آن وقت بخواهیم این امام زمان­ را تفسیر کنیم یک­ جور تفسیر می­ کنیم، امام زمان عصر پیغمبر را جور دیگری تفسیر می­ کنیم، امام زمان قبل از پیغمبر را یک جور تفسیر می کنیم، محموعا هر دو معنا در امتداد یک اصل است که از متن دین، آغاز شده است؛ چون دین یعنی هر آن­ چه از زبان یک پیغمبر الهی با مقامات انسانی ذکر­شده که امام و محدث و رسول، اولو العزم هم هست، بیرون می­ آید و هر چه که از فعل و تقریر او بیرون می آید، دین است. لذا آن­ چه را که پیامبر برای ما اظهار نکرد، دین نیست. آن­ چه را بیان کرده دین است.

دین آن چیزهایی است که پیامبر بیان کرده است.

چرا  خداوند به پیغمبر در غدیر گفت: بلّغ ما انزل الیک «آن­ چه به تو نازل شده است به مردم بیان کن و برسان»؟ چون آن­ چه به عنوان دین باید از طریق پیامبر گفته­ می­ شد، پیش از آن گفته­ شده­ بود؛ اما چون به بیان نیامده بود، درقلمرو دین قرار نگرفته بود. دین آن هایی را می گویند که بیان شده باشد و گرنه، پیامبر حقایق فراوانی را در معراج گرفته است اما همه­ ی آن حقایق را بیان نکرد. حتی حضرت باقر(ع) فرمود: جدّ ما، با احدی در کنه آن­ چه با عقل خود  یافته­ بود سخن نگفت. پس معلوم است یافته­ های حضرت خاتم که هنوز به بیان نیامده است، با احدی مطرح نشده­ است.

خلافت و ولایت علی(ع) در معراج پیامبر بیان شده بود، روز غدیر تنها اظهار آن بود

پیامبر «من کنت مولاه» را از قبل گرفته بود ونه در روز غدیر. در واقع، آن را در معراج هایش گرفته بود. در واقع تا قبل از غدیر، فقط آن ها را به بیان نیاورده بود، نه این که از آن مطلع نباشد. لذا ما تبلیغ را از مقام اظهار می­ گیریم نه مقام ایجاد. پس از آیه ی یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ما این­ گونه استظهار می­ کنیم  که تبلیغ مقام اظهار است، نه این­ که خداوند به پیامبر بگوید روز غدیر علی را از طرف ما جعل کن؛ چرا که این جعل را پیامبر از قبل از خداوند گرفته بود. این غدیر تنها مقام تبلیغ است. یعنی آن­ چه را قبلا گرفته ای  و تا کنون مخفی داشته­ ای رابیان کن.

خلافت علی (ع) و فرزندانش به همان جعلی است که رسالت پیامبر است

لذا غدیر را مقام ظهور می­ گیریم. یعنی به همان حعل رسول الله به مقام نبوت و رسالت، امیرالمومنین هم به مقام خلافت مجعول است. از این جا می خواهیم به نکته ی لطیف تری اشاره کنیم که آن نکته لطیف این است که به تعبیر طلبگی، این جعل؛ جعل بسیط است و نه مرکب. یعنی آن روزی که خداند پیامبر را به عنوان رسول ما جعل کردند، همان جا علی (ع) و فرزندانش را به عنوان جانشینان رسالت با همان جعل، جعل نمود. مانند پیامبر، حضرت علی هم مجعول است. مابقی مقام  اظهار است نه مقام جعل و ایجاد، چون جعل به ایجاد بر­می­ گردد.

به هنگام معراج پیامبر، علی (ع) به عنوان ولی زمین بود

از آیه «قال انی جاعلک للناس اماما» معلوم است بعدا برای ابراهیم، امامت جعل شد. و جدای از نبوت جعل شد. اما امامت خاتم انبیا و مقامات انسانی او( رسالت، ختمیت و..) به یک جعل مجعول است؛ چه این که خلافت خاتم انبیا به همان جعل نبوت وی مجعول است. تجلی این امر قضیه­ ی معراج است. وقتی پیغمبر به معراج می­ رود، می­ بیند تمام ملائکه او را سلام می­ کنند و سخن از خلیفه­ ی رسول الله دارند که «آقا خلیفه­ ی شما حالش  چطور است؟» پیغمبر به معراج می­ رفت، علی در مقام زمین بود چرا که: لولا الحجة لساخت الأرض بأهلها.

معراج پیامبر هم روحانی بود و هم جسمانی

اگر پیغمبر به معراج برود و زمین را تخلیه کند،( معراج را هم روحانی و هم جسمانی می­ دانید.) زمین از حجت خالی می شود، در حالی­ که خدا فرمود:انی جاعل فی الارض خلیفه. «من تو را در زمین جانشین خود قرار دادم». پس پیغمبر به معراج می­ رود و معراج هم روحانی و هم جسمانی است. معراج در سطح زمین نبود. برای این­ که می فرماید:سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی که از مسجدالحرام به مسجدالاقصی رفت و دوباره از مسجدالاقصی بالا رفت. به تعبیری اگر این معراج را در مقام جسمیت، برای رفتن بدن طبیعی آقا بگیریم، پس سطح زمین از جسم طبیعی آقا خالی می­ شود، در حالی که حجت الله باید با بدن عنصری در زمین باشد. و لذا در روایات داریم، پیامبر وقتی به معراج می­ رفتند، از تمام ملائکه و انبیایی که پیامبر را زیارت می­ کردند؛ از علی (ع) سوال می­ کردند. احوال­ پرسی می­ کردند. «آقا! احوال علی چطور است».

غدیر اظهار خلافت علی بود و نه جعل آن/انبیا و ملائکه در معراج از پیامبر احوال علی(ع) را می پرسیدند

معلوم می­ شود همان زمانی که پیامبر به معراج می­ رفت، علی به عنوان خلیفه انتخاب شده بود که:لولا الحجة لساخت الأرض بأهلها. این روایات و آیات بسیار لطیف اند.  لذا خلافت حضرت که در روز غدیر بیان شد، جعل نیست. ایجاد نیست. بلکه اظهار است. در مقام اظهار بود که حتی خطراتی­ هم روی آورده­ بود. ذیل آیه هم دارد که: وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ به این معنی است «تو اظهار کن، نگران نباش! ما تو را از شر مردم در امان می ­داریم» و آن روز پیغمبر از دست مردم حفظ شد.

حداقل 90000 هزار نفر، ندای من کنت مولاه فهذا علی مولاه را شنیدند

آن ها،همان مردمی بودند که 2 ماه بعد، در زمان ارتحال پیامبر به آن نحو اختلاف انگیزی کردند. خسیسین، که جزو مردم روز غدیرند، هنوز این­ ها به مرحله­ ای نرسیدند که به این­ ها خطابی بالا­تر از ناس بشود. و بعد از پیغمبر، جمعیتی که ماه­ ها قبل از مدینه به مکه رفتند و شمارشان 90000 حداقل تن بود که بین شیعه و سنی متفق علیه است وگرنه تا 145000 نفر هم ذکر شده است،  با پیامبر تمامی حج­ های واجب و مستحب را انجام دادند؛ در روز غدیر این 90000  مقام اظهار: من کنت مولاه فهذا علی مولاه را شنیدند و  بعد 2 ماه بعد در خانه­ ی ابوبکر با او بیعت کردند!

بازگشت برخی صحابه به عقب!

و انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ برگشتند به عقبه­ ی جاهلیشان. عقبه­ ای که در آن بت پرستی کفر و شرک مشهود بود و یاران نزدیک پیامبر، پیش از پیامبر، همگی بر این روش بودند.برخی از آن صحابه، در زمره مشرکین بودند و برخی به مذاهب دیگر چون یهودیت و مسیحیت. بعد از ظهور اسلام هم پذیرفتن این دین از سوی آنان اندکی به طول انجامید. لذا بعد از پیامبر دوباره سیر قهقرایی آن ها شروع شد و به زمان جاهلیتشان بازگشتند و شدند انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ. با این که به تعبیر شیخ مفید، در ابتدای ارشاد، اگر بخواهیم «من کنت مولاه» را معنا کنیم، «فعلی مولاه» مترتب بر مولویت خاتم انبیاست. مولویت پیغمبر مترتب بر اولویت پیغمبر است؛ چون بلافاصله قبل از این آقا فرموده بود که:یاایهاالناس الست اولی بکم من انفسکم «آیا من نسبت به شما از خود شما اولی نیستم؟» همه گفتند «بله».

مسئله اولویت پیامبر بر مردم، اساس غدیر است

مسئله­ ی اولویت اساس غدیر است. مولویت پیغمبر بر اساس اولویت اوست.مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ همان من کنت مولاه فهذا علی مولاه است منتهی قبل از این که پیعمبر این مولویت را مطرح بکند، مسئله اولویت را مطرج کرد که الست اولی بکم من انفسکم؟من از خود شما بر شما برتری ندارم؟همه مردم، بدون هیچ اختلافی گفتند بله. یعنی اجماع امت هم بوده است.ما هم اجماع امت پیامبر را حجت می دانیم. اما اجماع در صورتی حجت است که کشف از قول معصوم کند.

غدیر، هم اجماع امت بود و هم ابلاغ

روز غدیر، هم روز ابلاغ است هم روز اجماع است. چون پیغمبر در بین 90000 نفر در مورد اولویت خود نسبت به مردم سوال کرد و همه اجماعا با آن موافقت داشتند.این اجماع غدیریه است. لطافت غدیر در همین است که هم ابلاغ است و هم اجماع.  هم از طرف خدا و پیامبر ابلاغ مولویت علی است و هم از طرف مردم و هم پیغمبر ابلاغ اولویت پیغمبر است و هم قبول کردن اجماعی اولویت خاتم انبیاست.

اجماع امت بر اولویت پیامبر

و لذا در بررسی حدیث غدیر، باید اولویت را قبل از مولویت بگیریم؛ یعنی من کنت مولاه را عطف بر ماقبل بگیریم و ببینیم که قبل از آن چه پیش آمده است. پیامبر فرمود آیا من بر شما برتر از خودتان نیستم؛ همه گفتند بله. بعد از این ابلاغ و اجماع  بود که فرمودند:من کنت مولاه فهذا علی مولاه. لذا مولویت علی، مترتب بر مولویت پیغمبر است. مولویت پیغمبر، مترتب بر اولویت اوست، که این اولویت، هم به ابلاغ است و هم به اجماع امت محمدی است.

معنای مولی در حدیث چیست؟چرا؟

بر اساس این اجماع، پیغمبر مولای اطلاقی است و چون پیغمبر مولای اطلاقی است، پس علی هم مولای اطلاقی است. مولویت علی، مترتب بر مولویت پیامبر است و مترتب بر اولویت او .پس در غدیر هم ابلاغ بوده است و هم اجماع. متاسفانه در میان ما، فقط توجه به ابلاغش است و گویا اجماعش فراموش شده است. همه مردم در آن جا گفتند ای پیامبر تو حتی از خود من بر خودم، اولی هستی. فرض قضیه را می گویم:اگر جناب رسول الله بخواهد بیاید از هر کسی مال او را بگیرد،بر اساس قاعده اولویت می تواند.اگر بخواهد جان کسی را هم بگیرد بر اساس این اولویت می تواند. هیچ کس در این اولویت شک ندارد. اولویت پیامبر یک اولویت اطلاقی است. بعد از آن است که مولویت خاتم انبیا آمده  است. لذا شیخ مفید، حدیث غدیر را نص بر  امامت و ولات حضرت علی می­ داند. با آن که کلمه­ ی مولویت 20 معنی مختلف دارد، اما هیچ کدام جز مولویت اطلاقی، در این جا کاربرد ندارد. مولی بودن خاتم، بر اساس اولی بودن خاتم است. برای این که مولا را معنا کنیم، باید ابتدا اولی را معنا کنیم. اولویت خاتم انبیا به جعل الهی است.لذا پیامبر مجعول است از مولویت و اولویت خدای متعال.لذا مولویت علی مترتب بر مولویت پیامبر است و مولویت پیامبر، مترتب و مباشر و مستقیم به مولویت خود خدا است. و این مولویت مولویت اطلاقی است؛ چرا که پیامبر ختم مقامات انسانی است و بالاتر از آن متصور نیست. فلذا وقتی خداوند مولویت خود را در پیامبر ظهور می دهد، به صورت اتم صورت می دهد که هیچ نقصی در آن نیست. لذا می گوییم علی هم اولویت دارد، اولویت او مترتب بر اولویت پیامبر است و اولویت پیغمبر هم مترتب بر اولویت خدا است. به تعبیری، به همان جعل نبوت پیامبر، خلافت علی هم جعل شده است.

امامت جزو اصول دین است و در هر مقطعی مراتبی دارد

لذا این امامت، می شود جزو امتداد اصلی دین، که درهرمقطعی مراتبی دارند. امامت جناب ابراهیم به مرتبه خودش است، که البته خیلی در مراتب اعلی است.معلوم است که مقام امامت او بالاتر از مقام امامت حضرت آدم است. لذا  ما با این طرح بحث، امامت را جزو اصول دین می دانیم. یعنی نه تنها اصول مذهب است که از اصول دین آن را می دانیم که ظهور، تجلی این اصل دائمی است. لذا حضرت استاد در دفتر دل می فرمایند:امامت در جهان اصلی است قائم/ چو اصل قائمش اصلی است دائم/

بعد از پیغامبر امام کیست؟

می گوییم، عصر محمدی(ص)، آن امامی است که وارث همه حقایق است و آن چه را که پیغمبر به ارث گذاشته است، هست به غیر از مناصب مستاثره او مانند منصب ختم انبیایی ایشان و بعضی امور دیگر. به غیر از این، هر آن چه از پیامبر ارث می ماند، ائمه به ارث می برند.بنابر این امام زمان در عصر علی، علی است.( نه ابوبکر است و نه عمر و عثمان). در عصر امام حسن، خود او امام است نه معاویه. در عصر امام حسین، امام خود او است نه معاویه. تا برسیم به عصر ما که امام، حضرت م ح م د، ابن عسگری است، که ما این امام را حی و زنده، منتظر و از نسل پیامبر و علی و فاطمه و از جدول وجودی امام حسن عسگری می دانیم. لذا امام زمان در بین ما شیعیان به ابن عسگری، معروف است. این خود دارای لطیفه ای است.

سنی ها هم به امام زمان قائل هستند

سنی ها هم قائل به امام زمان آخر زمان اند. حتما وقتی به مدینه رفته اید کتابی را که سنی ها در باره امام زمان، در مسجد بقیع پخش می کردند، دیده اید. نویسنده این کتاب به شدت خلط کرده است. بسیاری از ما هم دیده ام که خلط می کنیم. آن ها هم قائل به امام زمان در آخر زمان هستند و او را از نسل پیامبر و علی و فاطمه می دانند. آن ها هم او را ابن الحسن می دانند؛ همان طور که ما می دانیم. با این تفاوت که مراد آن ها امام حسن مجتبی است و مراد ما شیعیان، امام حسن عسگری است.آن ها می گویند در آخر زمان یک مهدی فاطمی علویِ منتظر به دنیا می آید که پدرش عبدالله علوی است که این عبدالله، فرزند امام حسن مجتبی است.در حالی که ما امام زمان را فرزند یازدهمین امام خود، یعنی امام حسن عسگری می دانیم. آن ها او را نوه امام حسن مجتبی می دانند.این بحث را هم نویسنده بقیع خلط کرده و هم بسیاری از خودی ها خلط می کنند.اسم او م ح م د است.او امام زمان عصر ما است.هر امام زمانی در هر عصری به مقتضای عصر خودش است.

شب های قبل مصیبت مسلم خوانده شد. بعضی نقل ها هم، امشب را که شب سوم است، به عنوان حضرت رقیه می خوانند.مهم این است که همه این عزاداری ها را به یاد بیاوریم.

فرشته ای که به هنگام تولد امام حسین، بانگ عزا سر داد

هنگامی که اباعبدالله متولد شد، فرشته ای از ملائک مقرب در بحر اعظم نازل شد.(امروز ما به آن اقیانوس می گوییم).آن ملک در آن اقیانوس آمد و در روز ولادت امام، به مردم گفت ای مردم لباس عزا بپوشید.گفتند چرا لباس عزا بپوشیم؟امروز که روز ولادت است باید لباس شادی بپوشیم. گفت چون جوجه فاطمه ذبح شد. در باره این موضوع باید بیشتر سخن بگوییم تا حرف روشن شود.

از دل و جان به حضرت سلام می دهیم.نمی دانم کلمه جوجه  چرا در این بجث ها زیاد آمده است. خود آقا به نزد قبر رسول الله رفت و گفت:یا رسول الله جوجه تو و جوجه جوجه ی تو آمده است. سبحان الله.(این یک لطافت زبان عربی در ناز کردن است). در واقع فاطمه به عنوان جوجه پیامبر و خودش به عنوان جوجه ی فاطمه است. در این جا هم دیدیدم که ملک گفت جوجه فاطمه را ذبح کرده اند. چطور می گویید:صلی الله علیه و آله و سلم، خداوند در قبل ازلی بر پیامبر و آلش سلام فرستاد.این جا هم در روزی که امام حسین به دنیا آمد گفت ذبح شده است. چگونه ذبح شده است در حالی که باید 57 سال دیگر ذبح شود؟این است که برای عالم شیعه، خداوند عزا و ماتم و عم و اندوه و قبض را مورد تعالی قرار داد.به قول استاد حسن زاده در الهی نامه:خدایا هر که بسط می خواهد به او عطا کن، اما به حسن قبض بده، که هر چه برکت است در قبض است.لذا یوم البسط حسین که روز ولادتش است، متن یوم القبض می شود و تمام شیعیان در قبض اند و بهترین راه تعالیشان مقام قبضی است که خدای متعال عطا فرموده است.


السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ .اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ و علی اخ الحسین العباس و علی اخت الحسین الزینب.یا ابا عبدالله.

سر نی در کربلا می ماند اگر زینب نبود/کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

روز دوم محرم امام به کربلا رسید

روز دوم محرم آقا به کربلا رسید. وقتی اصحاب و یاران به کربلا رسیدند، زینب به برادر گفت از وقتی به این سرزمین رسیدم در اظطرابم. امام حسین فرمود بیست سال پیش از همین مسیر به صفین می رفتیم، پدرم همین جا پیاده شد و مدام می گفت:ها هنا، ها هنا. همین جا، همین جا. مقداری از خاک را بر می داشت و بو می کرد و مدام می گفت همین جا، همین جا. اصحاب گفتند آقا جان این به چه معنی است؟فرمود همین جا حسین من کشته می شود. سپس فرمود پدرم خسته بودند و بر بالین برادرم حسن خوابیده بودند.وقتی بیدار شدند دیدیم گریه می کنند و اشک می ریزد و به من نگاه می کند.برادرم سوال کرد چرا گریه می کنی پدرجان.فرمود همین الان در خواب دیدم که این صحرا، صحرای پر خون است و حسین من در این دریای پر خون غرق می شود و هر چه فریاد می زند کسی به فریادش نمی رسد.

وقتی رقیه با سر بریده پدر مواجه می شود

وقتی در خرابه شام دختر امام حسین بی تابی می کند و با سر بریده پدر روبه رو می شود، سر بریده را بغل می کند و برای سر بریده پدر مادری می کند.با سربریده نجوا می کند و می گوید:یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی چه کسی من را یتیم کرده، چه کسی مرا در دوران کودکی بی پدر کرده است؟پدر روی خار مغیلان ما را دواندند.پدر ما را از کربلا تا شام به اسیری آوردند، کجا بودی؟نا گاه دیدند صدای این دختر سه چهار ساله آقا قطع شد، زیبنب نگاه کرد دید که رقیه از دنیا رفته است....حسین.لعنة الله علی القوم الظالمین.
ادامه دارد...

بخشی از نجوای رقیه با سر بریده پدر بر اساس کتاب نفس المهموم ص 270

«یَا اَبَتَاه! مَن ذَا الّذِی خَضَبَکَ بِدِمَائِکَ؟ یَا اَبَتَاه! مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَرِیدَکَ؟ یَا اَبَتَاه! مَن ذَا الَّذِی اَیتَمَنِی عَلی صِغَرِ سِنِّی؟ یَا اَبَتَاه! مَن بَقِیَ بَعدَکَ نَرجُوهُ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلیَتِیمَةِ حَتَّی تَکبرُ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلنِّسَاءِ الحَاسِراتِ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلاَرَامِل المُسبَیَاتِ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلعُیُونِ البَاکِیَاتِ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلضَّایِعَاتِ الغَریبَاتِ؟ یَا اَبَتَاه! مَن لِلشُّعُورِ المَنشُورَات؟ یَا اَبَتَاه! مَن بَعدُکَ؟ وَا خَیبَتَاه مِن بَعدِکَ، وَا غُربَتَاه! یَا اَبَتَاه! لَیتَنِی لَکَ الفِدَاءُ! یَا اَبَتَاه! لَیتَنِی قَبلَ هَذَا الیَومِ عُمیَاءٌ! یَا اَبَتَاه! لَیتَنِی تَوَسَّدتُ التُّرَابِ وَ لا اَری شَیبَکَ مُخضَباً بِالدِّمَاءِ»22
ای پدر! چه کسی صورتت را با خون سرت رنگین کرد؟ چه کسی رگ های گلویت را برید؟ چه کسی مرا در این خردسالی یتیم کرد؟ چه کسی بانوان را در پناه خود می گیرد؟ چه کسی زنان بیوه شده را آشیان می دهد؟ چه کسی اشک از چشم های اشک بار پاک می کند؟ چه کسی زنان آواره را مأوا می دهد؟ چه کسی موهای پریشان مان را می پوشاند؟ پس از تو که... وای بر خواری پس از تو؟ وای از غریبی!کاش پیش از دیدن این روز کور می شدم! کاش چهره در خاک می بردم و محاسن تو را خونین نمی دیدم.
سپس آن قدر گریه کرد تا از هوش رفت و ناله اش برای همیشه خاموش گردید.

. انتهای پیام /*