سخنرانی
تهذیب نفس و حفظ وحدت
سخنرانی در جمع طلاب نجف (تهذیب نفس و حفظ وحدت)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

شماره صفحه : 14

موضوع : تهذیب نفس و حفظ وحدت

زبان اثر : فارسی

حضار : علما، فضلا و طلاب حوزه علمیه نجف

سخنرانی در جمع طلاب نجف (تهذیب نفس و حفظ وحدت)

سخنرانی

زمان: ؟ (بین 1344 تا شهریور 1346 هجری شمسی)

مکان: نجف، مسجد شیخ انصاری

موضوع: تهذیب نفس و حفظ وحدت

حضار: علما، فضلا و طلاب حوزۀ علمیۀ نجف

‏أعوذبالله من الشیطان الرجیم‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

اختلافات بی اساس، توطئۀ دشمن

‏     بنده می خواستم امروز مباحثه بکنم لکن دیروز دو نفر از آقایان آمدند و‏‎ ‎‏مطالبی گفتند که موجب تأسف شد، و لازم شد که من یک تذکراتی به آقایان عرض‏‎ ‎‏بکنم. حتی بعضی شان گفتند ـ در پرده گفتند ـ که اگر یک جلوگیری نشود، ممکن است‏‎ ‎‏که یک اختلاف شدید و یک زد و خورد راه بیفتد در بعضی موارد. و من نمی دانم که این‏‎ ‎‏اختلافات  سر چیست؟ سر دنیا هست؟ شما که دنیا نداشته اید؛ ما و شما که دنیا نداریم که‏‎ ‎‏سر دنیا این اختلافات را داشته باشید. همۀ زندگیهای ما را که روی هم بریزند، به مرتبۀ‏‎ ‎‏زندگی اشخاص مرفه نیست. برای یک امر خیلی مبتذل و خیلی پیش پا افتاده آیا لازم‏‎ ‎‏است که آقایان قیام بکنند و با هم جبهه بندی کنند؟ و خوف این برود که سه دسته از‏‎ ‎‏آقایان در بعضی موارد بریزند به جان هم؟ شما احتمال نمی دهید که یک دستی در کار‏‎ ‎‏باشد برای اینکه این حوزه ها را مفتضح کند؟ از این مفتضح تر؟ شما احتمال نمی دهید که‏‎ ‎‏دشمن دنبال این مطلب باشد و دست داشته باشد در این مسائل، به طوری که شما ملتفت‏‎ ‎‏نشوید. از پشت یک حجابی باشد، با آن زرنگیهایی که آنها دارند و سیاستی که آنها‏‎ ‎‏دارند و خدعه ها و فریبی که آنها دارند، یک دستی دنبال این مطلب باشد، دست ناپاکی،‏‎ ‎‏و بخواهد شما را در جامعه مفتضح کند و بعد از افتضاح از بین ببرد، و مردم تشکر کنند بر‏‎ ‎‏اینکه این آخوندها از بین رفتند. احتمال این معنی نمی رود به صورت دیانت، به صورت‏‎ ‎

‏عرض می کنم که مقدسی، به صورت ظاهرالصلاح، اشخاصی وارد بشوند در بین شما؛ یا‏‎ ‎‏اشخاصی اشخاص دیگری را که از خود شما هستند اغفال کنند؛ یا این اغفال شده ها در‏‎ ‎‏بین شما بیایند و یک مطلبی را پخش بکنند که به واسطۀ این مطالب یک مفسده هایی پیدا‏‎ ‎‏بشود، علاوه بر این مفسده هایی که در حوزه ها انسان می بیند؟‏

توطئه برای ایجاد آشوب در حوزه ها

‏     ما عددمان ـ اصلش ـ چندتاست؟ عدد ما که الآن در نجف هستیم و در اعتاب مقدسۀ‏‎ ‎‏دیگر و در ایران و در سایر ممالکی که حوزۀ شیعه هست، شما عددتان چندتاست؟ به‏‎ ‎‏بیست هزار می رسد عدد شما؟ حوزه های ما به بیست هزار... ما فرض می کنیم شما‏‎ ‎‏دویست هزار جمعیت باشید از آخوند ده و غیر ده و اینها، دویست هزار جمعیت شما‏‎ ‎‏باشید؛ این دویست هزار جمعیت اگر چنانچه با هم بودند و اجتماع داشتند و همین طوری‏‎ ‎‏که اسلام دعوت کرده است اینها هم تبعیت می کردند، ازشان خیلی کار برمی آمد. لکن‏‎ ‎‏دویست هزار نفری که، اگر نگویم دویست هزار رأی، آرای متشتت مختلف دارند، هر‏‎ ‎‏کسی هر جبهه ای به قول شما یک رأی مستقلی دارد که روی آن رأی جبهه های دیگر را‏‎ ‎‏می کوبد، اگر بنا شد جمعیت ما اینطور شد که در داخل خودمان ما یکدیگر را مفتضح‏‎ ‎‏کردیم، پیرمردمان پیرمرد را، جوانمان جوان را، جوانمان پیرمرد را، پیرمردمان جوان را،‏‎ ‎‏مفتضح کردیم، ویک دستهایی هم در دنبال قضیه بود که علاوه بر این مفسده ای که هست‏‎ ‎‏و انسان می بیند، یک آشوبی در حوزه ها بپا کند به اسم جبهۀ کذا و جبهۀ کذا، و دنبال این‏‎ ‎‏آشوب یک نتیجه هایی ـ آنهایی که می خواهند این حوزه ها نباشند و اینها را مضر به حال‏‎ ‎‏خودشان می دانند، اینها یک نتایجی ـ ببرند و با این نتیجه ملت هم به شما اظهار تأسف‏‎ ‎‏نکند، بگوید اینها وضعشان این بود که دیدید و وضعشان این است که می بینید.‏

جبهه بندیهای کاذب

‏     من متأسفم که یک نفر جوان ـ از اروپا آمده بود اینجا، یا یکی دو دفعه با من ملاقات‏‎ ‎‏کرد، و شاید هفت ـ هشت روز، پنج ـ شش روز، هفت ـ هشت روز، یک همچو چیزی،‏‎ ‎

‏خیلی کم اینجا بود، به یکی از آقایان گفته بود ـ به من صحبتی نکرد ـ به یکی از آقایان‏‎ ‎‏گفته بود که خوب شد که من که آخوندزاده ام آمدم نجف، اگر یک کس دیگری می آمد‏‎ ‎‏و این وضع را می دید چه می کرد؟! من نمی دانم که در این چند روز، در این چهار ـ پنج‏‎ ‎‏روز، یک نفر، یک نفر آدم محصل خارجی که از سنخ ما هم نیست، ولو پدرش از سنخ‏‎ ‎‏ماست، خودش از سنخ ماها نیست، این در این حوزۀ مبارکه چی دیده است! با چه‏‎ ‎‏اشخاصی تماس پیدا کرده، آنها چه مطالبی به این آدم گفته اند که باید اظهار تأسف کند‏‎ ‎‏یک نفر آدم محصل جدید. اظهار تأسف کند از اینکه چرا وضع نجف اینطور است! اگر‏‎ ‎‏یک دستهایی در کار باشد و شما را همین دستها وادار کند که من از جبهۀ کذا و زید از‏‎ ‎‏جبهۀ کذا و آن از جبهۀ کذا ـ حتی در یک مدرسه ـ شما با هم جبهه بندی کنید و خدای‏‎ ‎‏نخواسته اگر راست باشد این مطلب، یکوقتی یک انفجاری در یک مدرسه پیدا بشود و‏‎ ‎‏از این مدرسه هم به مدرسۀ دیگر سرایت کند و از این طایفه هم به طایفۀ دیگر سرایت‏‎ ‎‏کند و دستهای ناپاکی هم اینها را دامن بزند و این آتش را روشن کند، علاوه بر اینکه در‏‎ ‎‏دنیا ما کاذب می شویم و نجف ساقط می شود ـ نه من و شما تنها ـ یک حوزۀ هزار سالۀ‏‎ ‎‏دینی ساقط می شود، یک اشخاص عالم متدین که بحمدالله باز فراوانند، اینها هم در‏‎ ‎‏جامعه ساقط می شوند ـ علاوه بر این ما جواب خدا را چه بدهیم؟‏

آفات علمِ بی عمل

‏     اینکه در روایات ما هست که اهل جهنم متأذی‏‎[1]‎‏ می شوند از بوی عالِمی که به‏‎ ‎‏علمش عمل نکند،‏‎[2]‎‏ این برای چیست که عالِم وضعش اینطور است؟ این برای این است‏‎ ‎‏که فرق است مابین عالِم و غیر عالِم ـ از جهاتی فرق است. عالِم اگر خدای نخواسته‏‎ ‎‏منحرف شد، یک امت را ممکن است منحرف بکند. من خودم دیده ام این مطلب را که‏‎ ‎‏در بعضی از شهرستانهایی که در ایام تابستان ما می رفتیم، بعضی از شهرستانها را من‏‎ ‎

‏می دیدم که اینها بسیار مؤدب به آداب، جامعۀ آنجا مؤدب به آداب شرع هستند ـ مثل‏‎ ‎‏محلات که آن وقتها این جور بود ـ انسان وقتی ملاحظه می کرد می دید که عالِم خوبی‏‎ ‎‏آنجا بوده. چند تا ملاّی متدین خوب اگر در یک جامعه ای، در یک شهری، چند نفر‏‎ ‎‏ملاّی متوجه به دیانت، عاقل و عامل به علم خودش باشد، لازم نیست موعظه کند اصلاً،‏‎ ‎‏خود وجود او موعظه است. ما اشخاصی را دیدیم که خودِ وجودشان در انسان تأثیر‏‎ ‎‏می کرد. ملاّهایی یکوقتی در قم بود‏‏[‏‏ند‏‏]‏‏ که خودِ وجودشان، اصلاً انسان وقتی نگاه‏‎ ‎‏می کرد به او ـ همان نگاه ـ موعظه بود. از آن طرف، ما الآن می بینیم که، تهران را من یک‏‎ ‎‏قدری اطلاع دارم؛ محلات مختلف تهران فرق دارد، یک گوشه می بینید که یک آدم‏‎ ‎‏منحرف آنجا معمم است یا امام جماعت شده است، یک طایفه ای را منحرف کرده‏‎ ‎‏است! این گندش چقدر است؟ همان گند است که اینجا به مشام می رسد. این گندی است‏‎ ‎‏که ما در دنیا تهیه می کنیم؛ نه یکی یک گندی را به ما اضافه بکنند؛ این گند خود ماست.‏‎ ‎‏هر چه در عالم آخرت واقع می شود، یک چیزی است که از اینجا ما تهیه کرده ایم و وارد‏‎ ‎‏می کنیم در عالم آخرت. به ما یک چیزی خارج از عملمان نمی دهند؛ اعمال ماست اینها.‏

فساد عالِم، فساد عالَم

‏     وقتی بنا شد که یک عالِمی مفسده جو باشد و یک حوزه را در معرض خطر قرار‏‎ ‎‏بدهد، این گندش یک حوزه را بلکه یک امت را می گیرد؛ و همین گند است که الآن‏‎ ‎‏شامۀ ما درست نمی تواند ادراک کند؛ وقتی که در جهنم رفتیم ـ خدای نخواسته ـ آنجا‏‎ ‎‏ادراک می کند شامه ها. و این گندی که از این عالِم بلند شده است و در دنیا اینطور کرده،‏‎ ‎‏آنجا مردم را متأذی می کند. و در همین روایت است که ‏اَشدُّ الناس حسرةً‎[3]‎‏ آنهایی هستند‏‎ ‎‏که دعوت می کنند اشخاص را به صلاح و خیر و آنها استجابت می کنند و عمل می کنند به‏‎ ‎‏قول این آدم و آنها در بهشت می روند، و خود این آدم عالِمی است که به علم خودش‏‎ ‎

‏عمل نمی کند و در جهنم می رود! آن شاید می بیند آنها را که آن بقال بود که به واسطۀ‏‎ ‎‏ارشاد من و به واسطۀ امر و نهی من الآن وارد شده است در ‏نعیم مقیم‎[4]‎‏، و این منم که به‏‎ ‎‏واسطۀ اینکه عمل نکردم به علم خودم وارد شدم در این. این چقدر حسرت دارد!‏

آداب و وظایف اهل علم

‏     وظایف عالِم خیلی زیاد است. همان طوری که آن همه تعریف از برای عالِم شده‏‎ ‎‏است در روایات کریمه، در قرآن هم تعریف شده است، وظایفی که در روایات شریفۀ ما‏‎ ‎‏وارد شده است مراجعه بفرمایید، کتاب کافی را مراجعه بفرمایید، کتاب وسائل را، آن‏‎ ‎‏ابوابی که مُعَد‏‎[5]‎‏ برای این چیزهاست مراجعه بفرمایید، اصول کافی خصوصاً در این‏‎ ‎‏مسأله، در این مسائل مراجعه بفرمایید که آن وظایفی که از برای ملاّها هست، آن وظایفی‏‎ ‎‏که از برای اهل علم هست، آن آدابی که از برای مفید و مستفید هست.‏

‏     آقا این اصطلاحات ـ خدا می داند که این اصطلاحات ـ یک وبالی است به عهدۀ ما!‏‎ ‎‏خدا می داند که این اصطلاحات هر چه زیادتر شد، اگر تهذیب نفس در کار نباشد، به‏‎ ‎‏ضرر دنیا و آخرت جامعۀ مسلمین تمام می شود. اصطلاحاتْ اثری ندارد. علم توحید،‏‎ ‎‏اگر چنانچه مشفوع‏‎[6]‎‏ نباشد با این صفای نفس، همان علم توحید برای انسان وبال خواهد‏‎ ‎‏شد! چه بسا اشخاصی که عالم به علم توحید بودند و منحرف کردند طوایفی را؛‏‎ ‎‏اشخاصی را منحرف کردند؛ و حال اینکه عالم به علم توحید بودند. چه بسا اشخاصی که‏‎ ‎‏همین اطلاعات شما را بهتر می دانستند لکن از باب اینکه انحراف داشتند، وقتی که وارد‏‎ ‎‏شدند در یک جامعه، منحرف کردند یک جامعه را.‏

انحراف عالِم، وسیلۀ لطمه به اسلام و حوزه های دیانت

‏     از اموری که باید مواظبت بشود ـ و نکته این است که عالِم وضعش اینطوری است ـ‏‎ ‎

‏این است که (آقا بفرمایید)‏‏ [‏‏خطاب به یکی از حضار‏‏]‏‏ در سایر مردم اصلاً وضع این جور‏‎ ‎‏شده اگر یک بقالی یک خلافی بکند مردم می گویند فلان بقال آدم بدی است؛ یک‏‎ ‎‏عطاری، یک اداری، یک کذا، اینطور می گویند؛ لکن اگر یک آخوندی یک کاری را‏‎ ‎‏بکند، می گویند «آخوندها» کذا! نمی گویند که، آخوند را تجزیه و تحلیل نمی کنند که در‏‎ ‎‏بین آخوند، خوب، اینها هم بشرند، دو طایفه هستند، یک طایفه شان مردم صالحی‏‎ ‎‏هستند، یک طایفه شان هم مردمِ ـ نعوذبالله ـ غیر صالحی هستند. اینجا تجزیه نمی کنند؛‏‎ ‎‏اینجا اگر من یک کار بدی بکنم، می گویند «آخوندها» کذا هستند! این لطمه اش به اسلام‏‎ ‎‏وارد می شود؛ این لطمه اش به حوزه های دیانتی وارد می شود؛ این لطمه اش به احکام‏‎ ‎‏اسلام وارد می شود.اگر چنانچه شما خودتان حذف کنید خودتان را، و خود جامعه های‏‎ ‎‏علمی به جان هم بیفتند و هم را حذف کنند و فحش بدهند و تفسیق بکنند و تکفیر بکنند،‏‎ ‎‏و عرض می کنم هیاهو درست کنند و امثال ذلک، اگر ما خودمان را بشکنیم و خودمان را‏‎ ‎‏از بین ببریم، در جامعه دیگر از قول ما اسلام قوّت نمی گیرد؛ ما نمی توانیم پخش اسلام‏‎ ‎‏بکنیم. این امانت است در دست ما آقا! خدای تبارک و تعالی دینش را امانتاً در دست ما ـ‏‎ ‎‏الآن اشخاصی که در اینجا هستیم، اشخاصی که در جاهای دیگر هستند ـ امانت گذاشته‏‎ ‎‏خدا این دیانت را؛ خیانت به این امانت نکنید. این جبهه بندیها خیانت است. مگر شما از‏‎ ‎‏دو دین هستید؟ مگر مذهب شما شُعَب مختلفه دارد؟ مگر ملاّهای شما هر کدام به یک‏‎ ‎‏دینی دعوت می کنند؟ جبهه بندی یعنی چه؟ این دنبال آن ملاّ، آن دنبال آن ملاّ. اینها‏‎ ‎‏غلط است؛ اینها کفر است؛ اینها از کبایر، از اعظم کبایر است اگر چنانچه این مفاسد بر آن‏‎ ‎‏مترتب بشود. نکنید این طور.‏

دیانت که دعوا ندارد!

‏     این اختلافاتْ جزئی تر و یک مطالبِ خیلی غیر ارزنده است؛ خیلی مبتذل! از جهت‏‎ ‎‏مادی حساب کنند، هیچ نیست. مگر آقایان به شما چه می دهند؟ پول سیگارتان است. من‏‎ ‎‏در یک روزنامه ای، مجله ای، کجا یادم نیست الآن، یک وقتی دیدم که بودجه ای را که‏‎ ‎

‏پاپ برای آن کشیشی که در واشنگتن دارد، آن بودجه ای که برای همان کشیشی که در‏‎ ‎‏واشنگتن است، آن وقت من یادم است که حساب کردم، حساب کردیم دیدیم شد، قلم؛‏‎ ‎‏یک قلمی بود که از تمام بودجه ای که حوزه های شیعه دارند بیشتر بود! شما چیزی‏‎ ‎‏ندارید که سر او دعوا کنید. سر دیانت است؛ دیانت هم که دعوا ندارد. الحمدلله دیانت‏‎ ‎‏دارید اما دیانت که دعوا ندارد. سر همۀ اینها به دنیا برمی گردد. انسان خودش را بازی‏‎ ‎‏می دهد که من در فلان جبهه که واقع شدم تکلیف شرعی اقتضا می کند! تکلیف شرعی‏‎ ‎‏اقتضا می کند که انسان اهانت کند به مسلمین؟! اهانت کند به ملاّ؟! اهانت کند به ـ عرض‏‎ ‎‏می کنم که ـ همجنس خودش؟! این تکلیف شرعی است؟! دنیاست آقا اینها! هواهای‏‎ ‎‏نفس است.‏

دستهای ناپاک در پی ساقط کردن حوزه ها

‏     انسان اگر چنانچه در خلال تحصیلی که مشغول تحصیل است یک قدم هم برای‏‎ ‎‏تهذیب نفس بردارد... این حوزه ها فاقد شدند این مطالب را. این نیست الآن، کم است‏‎ ‎‏اینها. اینها هم نمی گویند. کم است آن اشخاصی که حالا هم یک حوزۀ تهذیبی داشته‏‎ ‎‏باشند؛ یک حوزۀ اخلاقی داشته باشند؛ یک حوزۀ موعظه ای داشته باشند. یک دستهای‏‎ ‎‏ناپاک اینها را ساقط کرده؛ یعنی این حوزه ها را ساقط کرده است. ای آقا! فلانی اهل منبر‏‎ ‎‏است! خوب، اهل منبر باشد. حضرت امیر هم اهل منبر بود. اینها برای این است که این‏‎ ‎‏حوزه ها از این معنویاتی که دارند ساقط بشوند. مادیات هم که ندارند، یک آبرویی هم‏‎ ‎‏که در جامعه دارند که دولتها از این آبرویی که اینها در جامعه دارند می ترسند، از من و‏‎ ‎‏جنابعالی که نمی ترسند، من و شما که قدرتی نداریم، اگر از یک آخوندی، از یک‏‎ ‎‏مرجعی، بترسند، نه از دعای او می ترسند و نه از نفرین او می ترسند، کیْ آنها اعتقاد به دعا‏‎ ‎‏و نفرین دارند؟ آنها از ملتها می ترسند؛ می ترسند که اگر اهانتی به فلان بکنند ملتها بر آنها‏‎ ‎‏چه بشود. اگر ما به جان هم بیفتیم و من آن را تکفیر کنم، او من را تکفیر کند، هر دومان‏‎ ‎‏ساقط بشویم، خوب در بین ملتها هم، ملت هم از دست ما می رود؛ چنانچه رفته است‏‎ ‎

‏حالا؛ یک مقدار کمی از آن مانده، باقی اش از بین رفته. همه اش وقتی که انسان می شنود‏‎ ‎‏از اشخاص، هی اشکال بر این است که آخوندها این جورند و این جورند!‏

وضع حوزۀ نجف

‏     در خصوص نجف یک زوایدی هست که در سایر جاها نیست؛ این از مختصات‏‎ ‎‏نجف است. حوزه، حوزۀ قدیمی هزار ساله است؛ دیگر حوزه ها حوزه های جدید‏‎ ‎‏هستند. حوزه در جوار حضرت امیر واقع شده، دیگران در جوار حضرت امیر نیستند.‏‎ ‎‏خوب، ما باید یک قدری مطالعه کنیم در وضع زندگی این مرد بزرگ. ما ادعا می کنیم‏‎ ‎‏شیعه هستیم؛ چه شیعه ای؟! خوب آن زهد دارد، من که ندارم، باز شیعه ام؟! او تقوا دارد،‏‎ ‎‏ما نداریم، باز شیعه هستیم؟! او وضع زندگی اش چطور است، ما نداریم، باز هم شیعه‏‎ ‎‏هستیم؟! شیعه هستی، آخر شیعه باید یک مشایعتی از او کرده باشد، یک تبعیتی از او‏‎ ‎‏کرده باشد تا شیعه باشد.‏

تعجیل در «توبه»

‏     من می ترسم که وقتی که رسید به اینجایی که موت آمد برای ما، ما از این مذهب شیعه‏‎ ‎‏و از این اسلام و از اینها اصلاً خارج بشویم ـ خدای نخواسته ـ از این دنیا برویم! اگر بنا‏‎ ‎‏باشد که اعمال ما اینطور باشد که وضع زندگی ما وضع اعمال ما این نحو باشد که انسان‏‎ ‎‏ملاحظه می کند، بترسید از اینکه خدای نخواسته در آخر عمر وقتی که... در روایتی‏‎ ‎‏هست که وقتی که نفَس به اینجا رسید، یا نفَس به اینجا رسید و اشاره به حلقوم کرد، عالِم‏‎ ‎‏دیگر برایش توبه نیست! برای اینکه در آیۀ شریفه فرموده است که آنهایی که عمل‏‎ ‎‏می کنند «بِجَهالَةٍ»، آنها برایشان توبه است.‏‎[7]‎‏ عالِم حالا که مهلت دارد، توبه می تواند‏‎ ‎‏بکند؛ اما به شما سند دادند که از این مجلس می توانید بیرون بروید؟ شاید صاعقه‏‎ ‎‏آمدش. سندی ندادند که. به شما سند دادند که تا فردا زنده هستید؟ شاید نبودید! به ما‏‎ ‎‏سند دادند که تا ده سال دیگر زنده هستیم؟ خوب، شاید نبودیم. اگر جوانها به فکر نباشند‏‎ ‎

‏و به فکر نیفتند؛ ما به پیری رسیدیم و مصیبت را می دانیم آقا. من که حالا آمده ام به شما‏‎ ‎‏عرض می کنم، نه اینکه خود من یک آدمی هستم، آدم شدنْ مرحوم آقای حاج شیخ‏‎[8]‎‎ ‎‏می گفت محال است! من عرض کردم که سنم یک قدری از شما زیادتر است، و شما‏‎ ‎‏وقتی به سراغ بنده می آیید اینجا حرف من را گوش کنید، از این جهت به شما عرض‏‎ ‎‏می کنم تا جوان هستید می توانید یک کاری انجام بدهید. ریشه های فساد در قلب جوان‏‎ ‎‏ضعیف است؛ هر چه بزرگ شد... آن روایت را ملاحظه کرده اید؛ من سابقاً ‏‏[‏‏در‏‎ ‎‏احادیث‏‏]‏‏ دیده ام که قلب انسان نقطۀ سفید است؛ بعد که چیز می کند، گناه می کند، نقطۀ‏‎ ‎‏سیاهی پیدا می شود؛ و هر چه گناه زیاد بشود، سیاهْ سیاهتر می شود.‏‎[9]‎‏ این جوان قلبش‏‎ ‎‏لطیف است، ملکوتی است، لکن وقتی که وارد شد در این جامعه ها، وارد شد در این‏‎ ‎‏چیزها، کم کم ـ خدای نخواسته ـ ابتلائات پیدا می کند. دائماً یک کاری می کند؛ یک شب‏‎ ‎‏و روزی از او نمی گذرد الاّ اینکه یک کار ـ نعوذبالله ـ خلافی می کند. خوب، این یک‏‎ ‎‏نقطۀ سودا در قلبش پیدا می شود؛ نه در این قلب، در آن قلبی که نفسانی و روحانی است.‏‎ ‎‏کم کم آن نقطۀ سیاه زیاد می شود؛ وقتی که به پیری رسید و قلبش سیاه شده است، او‏‎ ‎‏نمی تواند به این زودیها این قلب را برگرداند به حال اول؛ لکن شما جوانها می توانید؛‏‎ ‎‏قدرت دارید؛ قدرت جوانی دارید. از این طرف قدرت جوانی دارید، از آن طرف این‏‎ ‎‏امور در شما ضعیف است الآن. هر چه سن شما اضافه بشود و هر قدمی که بردارید و‏‎ ‎‏برداریم، بروی به طرف آخرت، آن چیزهایی که منافی است با سعادت انسان زیاد‏‎ ‎‏می شود؛ قدرت هم کم می شود. به سن پیری که رسید نمی تواند دیگر؛از او نمی آید توبه.‏

معنای واقعی توبه

‏     توبه یک امری نیست که انسان بالفظ اَتوبُ اِلی الله کارش درست بشود! ندامت است.‏‎ ‎‏این ندامت به این زودیها نمی آید برای یک اشخاصی که پنجاه سال غیبت کرده؛ پنجاه‏‎ ‎‏[‏‏سال‏‏]‏‏ فحش داده؛ ریشش را سفید کرده در فحش و غیبت! او نمی تواند.او تا آخر عمر‏‎ ‎

‏مبتلاست. اما ‏‏[‏‏شما‏‏]‏‏ جوانها که گاهی اتفاق می افتد ـ و نگذارید اتفاق بیفتد ـ اگر یک‏‎ ‎‏مجلسی دیدید که غیبت می کنند،در یک روایتی مثل اینکه هست که حضرت می فرماید:‏‎ ‎‏پاشو ازاین مجلس. می گوید نمی شود. گفت:اگر به پدرت فحش می داد تو پانمی شدی که‏‎ ‎‏جلوبگیری؟ پامی شدی دیگر! مثل اینکه یک همچو روایتی هست؛نگذارید غیبت بشود‏‎ ‎السامِعُ اَحَدُ المُغتابَیْن.‎[10]‎‏ این جور نیست که او غیبت می کند؛ منی هم که گوش می کنم ‏اَحَدُ‎ ‎المغتابَیْن‏ هستم. نگذارید که این مفسده ها پیدا بشود؛ خودتان را نصیحت کنید.‏

ایمان مستودَع و موقت

‏     آقا شما چند نفر جوانید که عمرتان را گذاشته اید روی این کار، در صورتی که این کار‏‎ ‎‏برای شما یک منافع سرشاری ندارد. جوانیتان را دارید تلف می کنید. اگر چنانچه این‏‎ ‎‏جوانی را در راه خدا بدهید و در راه خدا تلف بکنید، تلف نشده؛ برای شما باقی است.‏‎ ‎‏اگر چنانچه خدای نخواسته شما هم مثل سایر اهل دنیا باشید، جوانی از دستتان برود، آنها‏‎ ‎‏دنیا را دارند، شما جوانی را دادید دنیا را هم ندارید، ‏خَسِرَ الدُّنیا و الآخِرَة.‎[11]‎‏ خوب، آنها دنیا‏‎ ‎‏را لااقل دارند. اگر بنا شد که حب دنیا و حب نفس در ما همچو غلبه کند که نگذارد حقایق‏‎ ‎‏را ببینیم، نگذارد واقعیات را ملاحظه کنیم، سد راه هدایت ما بشود، کم کم زیاد بشود این‏‎ ‎‏معنی تا آنجایی که گفته می شود که شیطان ایمان را می خواهد... همۀ وسایل برای این‏‎ ‎‏است که ایمان را از انسان بگیرد. این آخر امرْ ایمان را از دست ما بگیرد. کسی سند ندارد‏‎ ‎‏که من ایمانم همین طور صاف! زیرا شاید مُسْتَوْدَع‏‎[12]‎‏ باشد.‏

گند عالِم فاسد در جهنم

‏     من باید جدیت کنم؛ شما باید جدیت کنید. مهذب کنید خودتان را. موظفید علاوه بر‏‎ ‎‏تهذیب خودتان، رفقایتان را هم مهذب کنید. جرم شما مثل جرم سایرین نیست؛ در‏‎ ‎‏روایت است فقط این نیست که یک گناهی من می کنم؛ اگر چنانچه عالِم ارتکاب یک‏‎ ‎

‏معصیتی بکند، این جامعه را فاسد می کند: ‏اِذا فَسَدَ العالِمُ فَسَدَ العالَم.‎[13]‎‏ این یک مطلب‏‎ ‎‏واضحی است که هر مقداری که شعاع وجودی این عالِم است، همان مقدار فاسد می کند.‏‎ ‎‏الآن عالِمهایی پیدا می شود ـ که درفرض کنید ـ که یک جایی، درتهران،درجاهای دیگر،‏‎ ‎‏پیدا می شود که همان جا که هستند یک محله را به گند زده اند! خوب گند این آخوند در‏‎ ‎‏آنجا یک محله را برده؛ در جهنم هم گندش را همه می شنوند؛ اذیت می کند همه را.‏

قرآن کریم: امانت نزد ما

‏     ما وظیفه نداریم؟ آقا، این قرآن، این قرآن کریم پیش ما امانت است؛ ما وظیفه نداریم‏‎ ‎‏حفظ این قرآن کریم را بکنیم؟ حفظ این احکام اسلام را ما وظیفه نداریم بکنیم؟ وظیفۀ‏‎ ‎‏ما همین است که یک مطالب اصولی را بحث کنیم تا آخر. بعد از پنجاه سال که مطالب‏‎ ‎‏اصولی هم خیلی درست شده است، وقتی که اخلاقش را، عرض می کنم آدابش را،‏‎ ‎‏آداب دینی اش را اینها... اینها نیست اینطور. باید از اول این مطلب را شما در نظر داشته‏‎ ‎‏باشید، شما جوانید می توانید، از اول هر قدمی که برای علم برمی دارید، همان قدر یک‏‎ ‎‏قدم هم برای تقوا بردارید؛ برای تهذیب نفس بردارید؛ برای اینکه هوای نفس را کم‏‎ ‎‏کنید بردارید.‏

اعظمِ معاصی: اختلاف علما

‏     برای چی شما نزاع با هم دارید؟ آخر چه تان است؟ چه دشمنی ای با هم دارید شما؟‏‎ ‎‏هر کدام از یک بلدی هستید، همه تان هم اهل علم هستید، و همه تان هم ان شاءالله خوب‏‎ ‎‏هستید، چرا باید اینطور باشد که بگویند که آقایان اگر چنانچه یک صحبتی نشود، اگر‏‎ ‎‏چنانچه یک موعظه ای نشود، ممکن است یک انفجاری حاصل بشود! ممکن است که به‏‎ ‎‏جان هم بیفتند! آخر چرا؟ سر چی شما دعوا دارید؟ شما خیال می کنید دعوای شما‏‎ ‎‏دعوای بین دو نفر پهلوان است؟ دعوای شما پیش خدا اعظمِ از همۀ معاصی است؛ ...‏‎ ‎‏برای اینکه یک جامعه را شما به گند می زنید؛ یک نجف را شما ساقط می کنید در نظر‏‎ ‎

‏مردم. نجف اگر ساقط شد دیانت اسلام ساقط است. شما باید وقتی که وارد اینجا‏‎ ‎‏می شوید، وقتی اینجا هستید و از اینجا می خواهید بروید در یک شهر دیگری، باید مردم‏‎ ‎‏آن شهر از علم شما، از اخلاق شما، از ـ عرض می کنم که ـ اعمال شما، از همۀ اینها باید‏‎ ‎‏استفاده کنند و موعظه گیرند. شما خیال نکنید تا آخر عمر بتوانید با ریاکاری کارتان را‏‎ ‎‏درست کنید که بیخود من همۀ کارها را می کنم ولی می روم آنجا با ریا! نمی توانید.‏‎ ‎‏بالاخره کشف می شود فساد. خوب، فرض کنید توانستید؛ چند سال عمر می کنید؟ چند‏‎ ‎‏سال با ریا و تزویر و با خدعه و با فحشِ به مردم زندگی می کنید؟ صد و بیست سال؟ و‏‎ ‎‏حال اینکه صد و بیست ساله در بین ما نیست! در بین مردم هم خیلی خیلی کم اند ـ حالا ما‏‎ ‎‏فرض می کنیم صد و بیست سال؛ شما صد و بیست سال با خدعه و فریب توانستید یک‏‎ ‎‏زندگی ‏‏[‏‏داشته باشید‏‏]‏‏؛ چه زندگی ای؟ چه زندگی ای؟ یک زندگی طلبگی! یک زندگی‏‎ ‎‏مبتذل! ما فرض می کنیم یک زندگی مثل هارون الرشید ـ اینطور فرض می کنیم که ـ یک‏‎ ‎‏زندگی ای شما صد و بیست سال عمر می کنید و یک زندگی ای پیدا می کنید مثل‏‎ ‎‏هارون الرشید! صد و بیست سال در مقابل غیر متناهی چه نسبتی دارد؟ بَعدش غیر متناهی‏‎ ‎‏معذبید! اگر چنانچه به دیانت اسلام اعتقاد دارید، اگر اعتقاد انسان باقی ماند و اینطور‏‎ ‎‏چیزها، خوب، فشارها وارد می کند.‏

‏     خدای تبارک و تعالی عنایت دارد به بندگان خودش؛ عقل داده به اینها؛ عرض‏‎ ‎‏می کنم که قوۀ اینکه بتوانند خودشان را تهذیب کنند داده است؛ اکتفا به این نکرده، انبیا‏‎ ‎‏فرستاده است؛ کتاب فرستاده است؛ اولیا فرستاده است؛ مهذِّبین فرستاده است؛ اگر اینها‏‎ ‎‏تأثیر نکرد، باز فشارهایی در دنیا به آنها وارد می کند. اینها عنایاتی است که از طرف‏‎ ‎‏حق تعالی است که فشار بر آنها وارد می کند؛ یوغ و خنّاق بر آنها وارد می کند؛ حبسشان‏‎ ‎‏می برد و ـ عرض می کنم که ـ جلویشان را در امور می گیرند؛ عمامۀ آنها را برمی دارند،‏‎ ‎‏هزار اهانتها می کنند. اینها همه عنایاتی است که خدا بر شماها دارد، و ما خودمان‏‎ ‎‏نمی فهمیم که اینها عنایت است. اگر چنانچه با این هم آدم نشد، در مرضها فشارها بر او‏‎ ‎

‏وارد می شود. اگر در آنجا هم نشد، عِنْدَ النَّزْع‏‎[14]‎‏ فشار زیاد بر او وارد می شود. اگر آن هم‏‎ ‎‏نشد آن مهالک و آن «عَقَباتی»‏‎[15]‎‏ که در کار هست، در آن عقبات، در برازخ و در آن‏‎ ‎‏عقبات بر او چیز ‏‏[‏‏فشار‏‏]‏‏ واقع می شود. اگر نشد در قیامت بر او یک فشارهایی وارد‏‎ ‎‏می شود، برای اینکه جهنم نرود. لکن اگر نشد چطور؟ ‏آخِرُ الدَّواءِ اَلْکیّ؛‎[16]‎‏ خدا نکند به او‏‎ ‎‏برسد. در روایتی هست که ‏لابِثینَ فیها اَحقاباً،‎[17]‎‏ این مال اشخاصی است که اهلِ ـ عرض‏‎ ‎‏می کنم که ـ هدایت هستند؛ یعنی اشخاصی هستند که دیانتشان محفوظ است!‏‎[18]‎‏ برای‏‎ ‎‏من و جنابعالی است! آن وقت هر «حَقْبه»اش‏‎[19]‎‏ چند هزار سال! آقا شما الآن یک سنگ‏‎ ‎‏گرمی را نمی توانید دستتان بگیرید، آتش است؛ بترسید از آتش! این آتشها را از حوزه ها‏‎ ‎‏بیرون کنید؛ از قلبهایتان این اختلافات را بیرون بکنید. مهذب کنید خودتان را. شما‏‎ ‎‏می خواهید وارد بشوید در یک جامعه ای، تهذیب کنید آنها را؛ از شما که تهذیب‏‎ ‎‏برنمی آید! کسی که خودش را نتواند اداره کند دیگران را می تواند؟! این دسته بندیها‏‎ ‎‏غلط است؛ این دسته بندیها فسق است. حوزه ها را ضایع می کند این کارها. دست بردارید‏‎ ‎‏از این لوطیگریها.‏

خطر نفوذ دشمن در حوزه ها

‏     من همه اش خوف ـ خیلی خوف ـ از این مطلب دارم که یک اشخاصی در بین این‏‎ ‎‏جمعیتها پیدا می شود، پیدا شده باشد. ممکن هم هست که اینجا توی مدرسه ها نباشد،‏‎ ‎‏توی مدرسه ها ممکن است اصلاً نباشد، همه اشخاص مهذب و خوب باشند لکن او به‏‎ ‎‏وسایط، وسایط به واسطه، واسطه به واسطه برسد به اینکه تکلیف شرعی درست کنند!‏‎ ‎


‏تکلیف شرعی من این است که باید چه بکنم، تکلیف شرعی او هم این است که باید چه‏‎ ‎‏بکند! با این تکلیف شرعی یک فسادی در حوزۀ نجف ایجاد بکنند. آنها از آدم‏‎ ‎‏می ترسند؛ می خواهند این آدمها ساقط بشوند. آنها می خواهند آدمها را ساقط کنند. آن‏‎ ‎‏دستها بیاید حوزه ها را اینطور کند که اگر یک جوانی که برای آتیۀ اسلام مفید هست یا‏‎ ‎‏اشخاصی برای آتیۀ اسلام مفید هستند، اینها ساقط بشوند در جمعیت که نتوانند دیگر‏‎ ‎‏فایده بدهند به اسلام و مسلمین. شما باید فایده بدهید به اسلام؛ و الاّ یک موجود‏‎ ‎‏بیفایده ای که در اینجا باشد و نه درس بخواند نه درس بدهد نه هیچ، این چه اثری دارد؟‏‎ ‎‏اینها اگر چنانچه تحصیل کرده اند، چه کرده اند، آنهایی که در اینجا هیچ کاری ندارند،‏‎ ‎‏خوب، بروند مشغول کار بشوند؛ مشغول تهذیب مردم بشوند.‏

برنامۀ اخلاقی برای آیندۀ طلاب

‏     شما جوانها باید خودتان را مهیا کنید برای آتیه. آتیۀ شما بدتر از آتیۀ ماست. ما‏‎ ‎‏آتیه مان تمام شد دیگر. من چند سال دیگر هستم؟ من هفتاد سالم است؛ از ما تمام شد. ما‏‎ ‎‏این نفَسهای آخر هستیم، چند روز دیگر می گذرد و تمام می شود. شما برای آتیۀ اسلام‏‎ ‎‏باید به درد بخورید. آتیۀ شما یک آتیۀ بدی است. باید مجهز بشوید. دستهای دشمنهای‏‎ ‎‏کثیر برای شما هست از هر طبقه. مجهز بشوید؛ تهذیب کنید خودتان را آقا. اخلاقتان را‏‎ ‎‏تهذیب کنید. حب دنیا را از دلتان بیرون کنید ـ این دنیای ناداشته! آنها حب دنیا دارند،‏‎ ‎‏دنیایش را هم دارند؛ من و شما حبش را داریم! آن مفسده اش را داریم، آن مصلحتش را‏‎ ‎‏نداریم! خودش را نداریم، حبش را داریم! ‏حُبُّ الدُنیا رَأسُ کلِّ خطیئة‎[20]‎‏ ما ذِئْبانِ‏‎ ‎ضاریانِ ـ ‏در قطیع غَنَم‏ ـ هذا مِن اَوَّلهِ و هذا مِن آخِرِه‎[21]‎‏ و اضرِّ‏‎[22]‎‏ بر این ظاهراً از حب نفس‏‎ ‎

‏است و از حب دنیاست یک همچو چیزهایی. آن ـ حالا اگر با این تعبیر هم نباشد ـ واقع‏‎ ‎‏مطلب همین است. دین اسلام، دین ما را، از بین می برد این حب نفس؛ این حب جاه؛ این‏‎ ‎‏حب مسند ـ اینها دین را ازبین می برد. یک قدری فکر کنید که این حب را از دلتان بیرون‏‎ ‎‏بکنید.چیزی نیست. آخراین صحیح نیست که اینها حب دنیا داشته باشند؛ آن هم این دنیا!‏

‏     من تکلیفم این بود که امروز به آقایان این مطالب را عرض بکنم، و آن مقداری که از‏‎ ‎‏قِبَل من است ابلاغ بکنم به آقایان که آقایان خیلی توجه داشته باشند این نحو کارها که‏‎ ‎‏انجام می گیرد، یا بنا دارند انجام بدهند یا امثال ذلک، اینها به ضرر آبروی خودشان تنها‏‎ ‎‏تمام نمی شود؛ به ضرر آبروی یک جامعه تمام می شود، به ضرر آبروی یک ملت تمام‏‎ ‎‏می شود، به ‏‏[‏‏ضرر‏‏]‏‏ اسلام تمام می شود. و شما خیلی مسئولید در این باب اگر چنانچه‏‎ ‎‏جلوی مفاسد را نگیرید. دست بردارید از اینطور اختلافات جزئی و امثال این اختلافات‏‎ ‎‏جزئی که خیلی مبتذل است! بسیار مبتذل است! مبتذل! خودمان این را نمی فهمیم چقدر‏‎ ‎‏مبتذلیم. ما مبتذلیم! ما یک اشخاصی هستیم که جامعه هم، کأَنه دنیامان را رأس خودمان‏‎ ‎‏قرار داده ایم. حب نفس ما... چیزی دست ما نیست! همه را از دست ما گرفته اند. ما را زیر‏‎ ‎‏یک مدرسه ای، کنج یک مدرسه ای، یک خانه ای، کنج یک خانه ‏‏[‏‏گذاشته اند‏‏]‏‏! سر این‏‎ ‎‏مدرسه، سر این کنج خانه دعوا کنیم! سر چی دعوا کنیم؟ این دعوا دارد؟! این حرفها‏‎ ‎‏چیست آقا؟ شما با نظر رحمت نگاه کنید به بندگان خدا. خوب، هر کسی حق دارد خوب‏‎ ‎‏یک کاری بکند، به شما چه اگر خلاف شرع است؟... امر به معروف و نهی از منکر برای‏‎ ‎‏شما... امر به معروفش کنید، دعوا و چیز دیگر لازم نیست.‏

‏     ان شاءالله خدای تبارک و تعالی به همۀ آقایان توفیق عنایت کند؛ و اصلاح حال همۀ‏‎ ‎‏حوزه های اسلامی را ان شاءالله بکند؛ و ما را مجهز کند برای آن دنیا. این دنیا از دست ما‏‎ ‎‏رفته و می رود، چیزی نیست؛ چیز حسابی نیست که انسان به او دل ببندد، مهم آن‏‎ ‎‏دنیاست. ان شاءالله خداوند آن دنیای شما را آباد کند؛ و شما را موفق کند به خدمت به‏‎ ‎‏اسلام و مسلمین؛ و شما را مهذب کند؛ و خود شما در فکرِ تازه ان شاءالله بیفتید. و فردا‏‎ ‎‏ان شاءالله مباحثمان ...‏

 

  • ـ آزرده.
  • ـ اصول کافی، ج 1، ص 44.
  • ـ امام صادق (ع) فرمود: «اَشدُّ الناسِ حسرةً یومَ القیامةِ مَن وَصَفَ عَدْلاً ثم عَمِلَ بِغیره»؛ حسرت دیده ترین مردم در  قیامت کسی است که در عدالت و نیکرفتاری سخن می گفته و برخلاف آن عمل می کرده است.اصول کافی، ج 2، ص  299.
  • ـ اقتباس از آیۀ 21 سورۀ توبه: «نعمت جاویدان».
  • ـ آماده شده.
  • ـ جفت، همراه، توأم.
  • ـ اشاره به سورۀ نساء، آیۀ 17.
  • ـ آقای عبدالکریم حائری یزدی (از مراجع بزرگ تقلید).
  • ـ مفهوم روایتی از امام باقر (ع)                کافی، ج 2، ص 273.
  • ـ بحارالانوار، ج 72، ص 226: «گوش کننده به غیبت هم غیبت کننده است».
  • ـ بخشی از آیۀ 11 سورۀ حج: «زیان برنده در دنیا و آخرت».
  • ـ به ودیعه نهاده شده، امری که پس گرفته می شود.
  • ـ بحار الانوار، ج 74، ص 138.
  • ـ هنگام مرگ (جان کندن).
  • ـ منظور «مواقف» قیامت است که انسان باید از آن بگذرد.
  • ـ «آخرین درمان و چاره داغ کردن است». نهج البلاغه (فیض الاسلام) خطبۀ 167، وسائل الشیعه، ج 17، ص181.
  • ـ سورۀ نبأ، آیۀ 23. برای تحقیق پیرامون روایت مذکور                  معانی الاخبار، ص 220.
  • ـ تفسیر مجمع البیان، ذیل آیۀ 23 سورۀ نبأ.
  • ـ مدت زمان نامعلوم.
  • ـ روایتی از امام صادق (ع) منقول از رسول اکرم (ص): «منشأ همۀ گناهان دنیادوستی است». اصول کافی، ج 2،  ص 315.
  • ـ از امام باقر (ع) است که «ماذئبانِ ضاریانِ فی غَنَمٍ لیسَ لها راعٍ، هذا فی اَوَّلِها و هذا فی آخِرِها مأاَسرَعَ فیها مِن  حبِّ المالِ و الشرفِ فی دینِ المُؤْمن» دو گرگ درندۀ خونخوار درگلۀ بی شبان که یکی از جلو و دیگری در عقب آن  بیفتند دیرتر گله را از بین می برند تا حب مال و جاه که دین مؤمن را از میان می برد. اصول کافی، ج 2، ص 315.
  • ـ مضرتر.