سخنرانی
لزوم اسلامی شدن دانشگاه ها
سخنرانی در جمع پزشکان، اساتید و دانشجویان شیراز (اسلامی شدن دانشگاه ها)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 16 خ‍رداد ‭1358

زمان (قمری) : 11 رج‍ب‌ ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 61

موضوع : لزوم اسلامی شدن دانشگاه ها

زبان اثر : فارسی

حضار : پزشکان، استادان و دانشجویان دانشگاه شیراز

سخنرانی در جمع پزشکان، اساتید و دانشجویان شیراز (اسلامی شدن دانشگاه ها)

سخنرانی

‏زمان: 16 خرداد 1358 / 11 رجب 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: لزوم اسلامی شدن دانشگاهها‏

‏حضار: پزشکان، استادان و دانشجویان دانشگاه شیراز‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

دانشگاه، مرکز تربیت و پرورش انسانها

‏     دانشگاه مرکز سعادت و در مقابل، شقاوت یک ملت است. از دانشگاه‏‎ ‎‏باید سرنوشت یک ملت تعیین بشود. دانشگاه خوب یک ملت را سعادتمند می کند.‏‎ ‎‏و دانشگاه غیر اسلامی، دانشگاه بد، یک ملت را به عقب می زند. در رژیم سابق، شاید‏‎ ‎‏از همۀ جنایتها، جنایت اینکه دانشگاه را به طور صحیح نگذاشتند عمل بکند شاید‏‎ ‎‏از همۀ جنایات بالاتر باشد. آنچه که در اسلام مطرح است اموال نیست؛ مادیات‏‎ ‎‏نیست؛ معنویات است که باید از دانشگاه به همۀ اقشار سرایت بکند. یعنی چه‏‎ ‎‏دانشگاه شما، و چه دانشگاه روحانیون. این دو قشر هستند که تربیت امت به عهدۀ‏‎ ‎‏این دو قشر است. این دو قشر از همۀ قشرها عملشان شریفتر و از همۀ قشرها‏‎ ‎‏مسئولیتشان بیشتر است. عمل شریف، برای اینکه مرکز انسان درست کردن است.‏‎ ‎‏دانشگاه باید مرکز درست کردن انسان باشد. چه دانشگاه روحانی، و چه دانشگاه شما. و‏‎ ‎‏این یک امری بوده است که انبیا ـ علیهم السلام ـ مأمور بر همین امر بوده اند که انسان‏‎ ‎‏درست کنند. کتب آسمانی، همۀ کتب آسمانی، برای انسان ساختن آمده است. اگر انسان‏‎ ‎‏ساخته بشود، همه چیز به صورت معنویت درمی آید؛ یعنی مادیات هم به صورت‏‎ ‎‏معنویت در می آید. به عکس، اگر چنانچه قشرها شیطانی باشند و از دانشگاه ما و شما‏‎ ‎‏انسانهای منحرف بیرون بیایند، معنویات هم به صورت مادیات درمی آید؛ فانی در‏‎ ‎‏مادیات می شود.‏


رسالت پیامبران، الهی کردن همه ابعاد انسان

‏     آن چیزی که انبیا می خواستند این بود که همۀ امور را الهی کنند؛ تمام ابعاد عالم را و‏‎ ‎‏تمام ابعاد انسان را، که خلاصۀ عالم است؛ عصارۀ عالم است. انبیا برای این آمدند که همۀ‏‎ ‎‏اینها را الهی کنند. یعنی انسان، که خلاصه و عصارۀ همۀ عالم است، یک انسان الهی بشود‏‎ ‎‏که وقتی که هر کاری می کند روی جنبۀ الهیت بکند. انبیا اینطور بودند که معاشرتهایشان‏‎ ‎‏هم جنبۀ الهی داشته است؛ ازدواجهاشان هم جنبۀ الهی داشته؛ همه چیزهایشان؛ هر‏‎ ‎‏جهتی که ما به نظرمان یک جهت مادی حیوانی هست آنها این جنبه را انسانی، این جنبه‏‎ ‎‏را الهی کرده اند. اگر جنگ می کنند، جنگهایشان الهی است و برای اوست. اگر صلح‏‎ ‎‏می کنند صلحهایشان هم الهی است و برای اوست. در مقابل طاغوت. یک جنبۀ الهی در‏‎ ‎‏مقابل طاغوت است. طاغوت همه چیزش مادی است؛ شیطانی است؛ معنویات را هم‏‎ ‎‏می کشد طرف مادیات و طرف دنیا. لکن آنها که تابع دستورات الهی هستند همین‏‎ ‎‏مادیاتی که همه از آن استفاده می کنند، همین مادیات را، یک صورت معنویت به آن‏‎ ‎‏می دهند؛ با جنبۀ معنویت به اینها نگاه می کنند؛ همۀ عالم را به جنبۀ الهیت نگاه می کنند؛‏‎ ‎‏همه را مظاهر خدا می دانند اگر محبت به مردم داشته باشد، نه به عنوان اینکه این پسر من‏‎ ‎‏است؛ دختر من است؛ این برادر من است؛ به آن عنوان معنویت که هست که بندۀ‏‎ ‎‏خداست؛ فرستادۀ خداست. شیطان عکس این است. طاغوت عکس این است.‏

‏     انبیا آمدند که مردم را از ظلمات به نور دعوت کنند؛ ‏الله ُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخرِجُهُم مِنَ‎ ‎الظُلُماتِ إلَی النُّورِ والَّذینَ کَفَرُوا أولِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّور إلَی الظُلُمَاتِ‎[1]‎‏ یا اخراج از‏‎ ‎‏ظلمتها به نور است؛ این کار انبیاست؛ این کاری است که خدای تبارک و تعالی به وسیلۀ‏‎ ‎‏انبیا انجام می دهد. و یا از نور به ظلمت است. فطرت انسانی، که یک فطرت نورانی است‏‎ ‎‏به حسب خلقت، اینها این فطرت را می کشند طرف ظلمت؛ از نور به ظلمت می آید. این‏‎ ‎‏کار طاغوت است. این دو جنبه است. و هر کدام اصحابی دارد. مؤمنین، آنهایی که به خدا‏

‏ایمان دارند، از همۀ ظلمتها به نور کشیده می شوند. و کفار، آنهایی که ایمان به خدا‏‎ ‎‏ندارند، از نور به طرف ظلمتها کشیده می شوند.‏

انقلاب در راستای حاکمیت الهی

‏     چیزهایی که در عالم واقع می شود و ما باید از آن چیزها تنبه پیدا بکنیم، یکی از امور‏‎ ‎‏همین نهضت ایران است. از این نهضت ایران باید ما تعلّم پیدا کنیم؛ تنبه پیدا بکنیم.‏‎ ‎‏مطالعه کنیم در این نهضت ببینیم که این نهضت چه بود؛ برای چه بود؛ و چه شد که تا‏‎ ‎‏اینجا پیروز شده است؛ و باید چه کرد که تا آخر پیروز بشود. نهضتها در عالم خیلی بوده‏‎ ‎‏است؛ انقلابات در عالم خیلی بوده است؛ انقلاب در شوروی هم بود؛ انقلاب در فرانسه‏‎ ‎‏هم بود؛ انقلاب ایران با آنجا چه فرقی دارد؟ و انقلاب ایران برای چه هست، و انقلاب‏‎ ‎‏شوروی برای چه بود؟ مردم ایران چرا در خیابانها ریختند و فریاد کردند و همه «الله اکبر»‏‎ ‎‏گفتند و فریاد کردند؟ قضیه این چه بود؟ آیا مردم ایران هم مثل شورشیهای شوروی‏‎ ‎‏فریاد می کردند و علف می خواستند؟ فریاد می کردند و دنیا می خواستند؟ خونشان را‏‎ ‎‏جوانهای ما برای اینکه یک زندگی مرفهی در دنیا داشته باشند خون می دادند؟ این‏‎ ‎‏می شود که یک کسی خودش را بکشد که زندگی اش خوب باشد؟ یا خیر، این یک‏‎ ‎‏نهضت الهی بود. نهضت مثل نهضتهای آنهایی که به خدا اعتقاد ندارند یا آنهایی که‏‎ ‎‏نهضتهایشان نهضتهای جهت مادی بوده است، نبوده است. نهضت ایران نهضتی بود که‏‎ ‎‏خدای تبارک و تعالی در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهوری اسلامی، به عنوان‏‎ ‎‏اسلام، به عنوان احکام اسلام،در خیابانها ریختند و همه گفتند ما این رژیم را‏‎ ‎‏نمی خواهیم؛ و حکومت عدل اسلامی و جمهوری اسلامی می خواهیم. آن چیزی که‏‎ ‎‏انگیزۀ این ملت بود، انگیزۀ همه قشرها، اِلاّ بعضیها. زنها در خیابانها ریختند؛ مردها در‏‎ ‎‏خیابانها ریختند؛ بچه ها آمدند. ‏‏[‏‏اسلام بود‏‏]‏‏ همین دیشب کسی می گفت که من شاهد‏‎ ‎‏قضیه بودم که یک بچۀ ده دوازده ساله سوار موتورسیکلت شده بود و حمله کرد طرف‏‎ ‎‏یک تانک! از آن طرف هم بچه را تکه تکه کردند. اما او یک بیرق دستش بود و حمله‏

‏کرد. این چه بود؟ قضیه، قضیۀ چه بود که یک همچو تحول در یک ملت پیدا شد؟‏

گرایش ملت ایران به راه و روش مسلمانان صدر اسلام 

‏     این تحول عظیمی که در این ملت پیدا شد یک تحولی بود که فقط برای این معنا که‏‎ ‎‏مثلاً رژیم نباشد؟ یا دنباله داشت؟ رژیم نباشد؛ حکومت اسلامی باشد. اساس آن بود؛‏‎ ‎‏اساس آن بود که می خواستند قرآن حکومت کند در این کشور. موانع را برداشتند که‏‎ ‎‏حکومت، حکومت اسلامی باشد؛ نه اینکه همۀ مقصد این بود که فقط آزاد باشیم. همۀ‏‎ ‎‏مقصد این بود که مستقل باشیم؟ ایران می خواست که مثل مملکت مثلاً سوئد باشد؟ آزاد‏‎ ‎‏هستند؛ مستقل هم هستند؛ اما اگر از قرآن در آن خبری نباشد، باز هم چنین می خواهند؟‏‎ ‎‏ایرانی ها این را می خواستند که قرآن باشد یا نباشد؟ اسلام باشد یا نباشد؟ ما آزاد باشیم،‏‎ ‎‏ما آن جهت حیوانی مان، آن جهت حیوانی مان اشباع بشود، کاری به معنویات دیگر ما‏‎ ‎‏نداریم! ایران جوانهای خودش را برای این داد؟ یا ایران متحول شده بود به یک ملت‏‎ ‎‏صدر اسلامی؛ یک جوانهایی مثل جوانهای صدر اسلام که شهادت را برای خودشان‏‎ ‎‏فوز می دانستند، می گفتند شهید هم بشویم سعادتمندیم. مسئله این بود؛ و مسئله این‏‎ ‎‏هست.‏

حوزه و دانشگاه ایده آل

‏     دانشگاه مبدأ همۀ تحولات است. از دانشگاه، چه دانشگاه علوم قدیمه چه دانشگاه‏‎ ‎‏علوم جدیده، از دانشگاه سعادت یک ملت و در مقابل سعادت، شقاوت یک ملت‏‎ ‎‏سرچشمه می گیرد. دانشگاه را باید جدیت کرد، جدیت بکنید دانشگاه را درستش کنید،‏‎ ‎‏دانشگاه را اسلامی اش کنید. مملکت ما برای اسلام زحمت کشیده است و باید برای‏‎ ‎‏اسلام زحمت بکشد و می کشد و همه چیزش باید اسلامی بشود. همین توقع نباشد که‏‎ ‎‏دولت اسلامی باشد؛ خیر، همه چیز باید اسلامی بشود. همۀ قشرها باید قشر اسلامی‏‎ ‎‏باشد؛ که هرکس بیاید ببیند جمعیت را، ببیند که یک جمعیت الهی اینها هستند؛ یک‏‎ ‎‏جمعیت اسلامی اینها هستند. الآن وقتی است که خدای تبارک و تعالی ما را امتحان‏

‏می کند. همین حالا. همین «عصر». ما الآن بعد از اینکه انقلاب به پیروزی رسیده است، تا‏‎ ‎‏حدودی الآن وقتی است که ما در امتحان هستیم که حالا که ما آزادی پیدا کردیم، این‏‎ ‎‏آزادی را صرف چه می کنیم. آزادی پیدا کردیم؛ آزادی! حالا من آزادم که هر کاری‏‎ ‎‏می خواهم بکنم؟ آزادم که به هر که می خواهم اذیت بکنم؟ آزادم که هرچه می خواهم‏‎ ‎‏بنویسم؟ ولو به ضد اسلام باشد؛ ولو به ضد منافع مملکت باشد. این آزادی است؟! این را‏‎ ‎‏ما می خواستیم؟ ما آزادی می خواستیم، یا آزادی در پناه اسلام ما می خواستیم؟ ما اسلام‏‎ ‎‏می خواستیم. اسلام هم آزادی دارد، اما آزادی بی بندوباری نه. آزادی غربی ما‏‎ ‎‏نمی خواهیم. بی بندوباری است آن. هرکس با هر جوری می خواهد!؟ هرچه هرچه!؟‏‎ ‎‏نیست آنطور. آزادی که ما می خواهیم، آزادی در پناه قرآن ما می خواهیم. استقلال ما‏‎ ‎‏می خواهیم، آن استقلالی که اسلام به ما بدهد؛ آنکه اسلام بیمه اش کند. تمام مقصد ما‏‎ ‎‏اسلام است. همه اسلام است، برای اینکه اسلام مبدأ همۀ سعادتها و همۀ قشرها را از‏‎ ‎‏ظلمات به نور می رساند. ما می خواهیم یک جمعیتی نورانی پیدا بکنیم، یک قشرهای‏‎ ‎‏نورانی که وقتی وارد می شویم در یک دانشگاهی، عملش نورانی، علمش نورانی،‏‎ ‎‏اخلاقش نورانی، همه چیزش نورانی باشد؛ الهی باشد. پیروزی نه برای این است که ما‏‎ ‎‏برسیم به یک مثلاً آزادی؛ برسیم به یک استقلالی و منافع برای خودمان باشد، همین؛‏‎ ‎‏همین دیگر تمام؟ حالا که دیگر منافع مال خودمان شد، دیگر کاری دیگر نداریم؟‏

هدف انبیا، تربیت انسان

‏     اینها مقدمه است. همه اش مقدمۀ این است که یک ملت انسان پیدا بشود؛ یک ملتی‏‎ ‎‏که روح انسانیت در آن باشد پیدا بشود؛ تحول پیدا بشود در خود اشخاص. آن چیزی که‏‎ ‎‏مطرح است پیش انبیا انسان است. آن چیز، چیز دیگر نیست؛ انسان مطرح است پیش‏‎ ‎‏انبیا؛ چیز دیگر پیش انبیا مطرح نیست. همه چیز به صورت انسان باید درآید. می خواهند‏‎ ‎‏انسان درست کنند. انسان که درست شد، همه چیز درست می شود. رژیمها، به تبع‏‎ ‎‏خارجیها، می خواستند که در این ممالک شرقی انسان درست نشود. آنها از انسان‏

‏می ترسند. آنها می خواهند که یک انسانی پیدا نشود. انسان اگر پیدا شد، زیر بار زور‏‎ ‎‏نمی رود. انسان اگر پیدا شد، منافع مملکتش را به خارج نمی دهد. امین است انسان. انسان‏‎ ‎‏برای خدا کار می کند و برای خداست. زندگی اش برای خداست و مردنش هم برای‏‎ ‎‏خداست. یک همچو موجودی ممکن نیست که برای اجانب خدمت بکند و به ضد‏‎ ‎‏کشور خودش قیام بکند. اینها نخواستند در دانشگاههای ما انسان درست بشود. از انسان‏‎ ‎‏می ترسیدند. کوشش کردند که نیروی انسانی ما را نگذارند رشد بکند؛ نیروی انسانی ما‏‎ ‎‏را نگذارند جلو برود؛ کوشش کردند؛ با هر ترتیبی که توانستند؛ با هر نقشه ای که داشتند.‏‎ ‎‏عمدۀ کارشان روی انسانها بود که انسانها را نگذارند رشد بکنند. وقتی انسان تربیت نشد‏‎ ‎‏در یک مملکت، وقتی تمام نظر یک فرد به مادیت بود، وقتی تربیت، تربیت مادی بود،‏‎ ‎‏خوب، این آدم می خواهد که دارای یک پارک باشد، این از هر راهی شد بشود؛ این‏‎ ‎‏فرقی به حالش نمی کند. برای اینکه مادی است. آدم مادی همین جهت ماده را نگاه‏‎ ‎‏می کند؛ کار ندارد که این ماده، این پارکی که پیدا شده است، این اتومبیلی که پیدا شده‏‎ ‎‏است، از کجاست. هر چیز خودش را می خواهد، به مبدأش کار ندارد. انسانِ الهی است‏‎ ‎‏که اگر چنانچه یک چیزی را به او بدهند، می پرسد از کجاست؛ چه هست؛ استفادۀ این‏‎ ‎‏آیا صحیح است یا نه؛ این اتومبیل آیا از راه حلال است یا حرام؛ خیانت است یا امانت.‏‎ ‎‏این انسان است که این چیزها پیشش مطرح است؛ ما هم این را می خواهیم. این اشتباه‏‎ ‎‏است که ما می گفتیم که، یا می گوییم که، رژیم نباشد بس است دیگر؛ استقلال باشد بس‏‎ ‎‏است؛ آزادی باشد بس است. نخیر، مسئله این نیست. ما همۀ اینها را فدای انسان می کنیم.‏‎ ‎‏ما انسان می خواهیم. همه فدای انسان. انسان وقتی درست بشود، همه چیز درست‏‎ ‎‏می شود. ‏

مدرس، یک انسان بود

‏     در این چند سال کوشش کردند که انسان نباشد. ... نگذارند یک انسانی پیدا بشود.‏‎ ‎‏اینها می دیدند که یک فرد انسان اگر پیدا بشود ممکن است یک ملت را هدایت کند،‏

‏ممکن است که یک ملت را به خلاف آنها کند، از این ناراحت بودند نمی گذاشتند کسی‏‎ ‎‏تحقق پیدا بکند. آنها از مدرس می ترسیدند. مدرس یک انسان بود. یک نفری نگذاشت‏‎ ‎‏پیش برود کارهای او را تا وقتی کشتندش. یک نفری غلبه می کرد بر همۀ مجلس! بر اهالی‏‎ ‎‏که در مجلس بودند غلبه می کرد یک نفری، یک نفری تا توی مجلس نبود ـ من آن وقت‏‎ ‎‏مجلس رفتم دیدم برای تماشا. بچه بودم، جوان بودم رفتم ـ مجلس آن وقت تا مدرس‏‎ ‎‏نبود، مثل اینکه چیزی در آن نیست؛ مثل اینکه محتوا ندارد. مدرس با آن عبای نازک و با‏‎ ‎‏آن ـ عرض بکنم ـ قبای کرباسی وقتی وارد می شد، مجلس می شد یک مجلس ـ‏‎ ‎‏طرحهایی که در مجلس داده می شد، آنکه مخالف بود، مدرس مخالفت می کرد و‏‎ ‎‏می ماساند مطلب را! وقتی که روسیه در یک قضیه ای ـ که الآن یادم نیست ـ اولتیماتوم داد‏‎ ‎‏به ایران و آوردند به مجلس و قوای نظامیش هم حرکت کرده بودند به طرف تهران یا‏‎ ‎‏قزوین که این را قبول کنند، مجلس ـ آنطور که حالا نقل می کنند ـ بهتشان زده بود که باید‏‎ ‎‏چه بکنند. قوا، قوای شوروی است، مقاومت نمی توانیم بکنیم؛ قبول این هم که خیانت‏‎ ‎‏است. آنجا نوشته است که یک روحانی با دست لرزان آمد و گفت حالا که ما باید از بین‏‎ ‎‏برویم چرا خودمان از بین ببریم؟ ما این را ردش می کنیم. رد کرد. همه هم قبول کردند.‏‎ ‎‏آنها هم هیچ کاری نکردند. اینها می بینند یک انسان وقتی در یک ملت پیدا بشود،‏‎ ‎‏می تواند که مجرای امور را از آن طریقی که آنها می خواهند برگرداند. آنی که آنها‏‎ ‎‏می خواهند نگذارد بشود. کوشش کردند نگذارند انسان پیدا بشود. ‏

سعادت ملت در گرو حوزه و دانشگاه

‏     شما دانشگاهیها کوشش کنید که انسان درست کنید. اگر انسان درست کردید،‏‎ ‎‏مملکت خودتان را نجات می دهید. اگر انسان متعهد درست کردید، انسان امین، انسان‏‎ ‎‏معتقد به یک عالم دیگر، انسان معتقد به خدا، مؤمن به خدا، اگر این انسان در‏‎ ‎‏دانشگاههای شما و ما تربیت شد، مملکتتان را نجات می دهد. بنابراین، کار، کار بسیار‏‎ ‎‏شریف، و مسئولیت، مسئولیت بسیار زیاد. الآن این مسئولیت به دوش ما و شماست. این‏

‏مسئولیت بزرگ، یعنی سعادت ملت را شما و ما باید بیمه کنیم: قشر روحانی و قشر‏‎ ‎‏دانشگاهی. سعادت ملت را شماها باید بیمه کنید. این مسئولیت به دوشتان آمده، نرفتید‏‎ ‎‏زارع بشوید. اگر زارع بودید مسئولیت داشتید، اما نه این مسئولیت را. اگر یک کاسبی‏‎ ‎‏بودید مسئولیت داشتید در حدود شعاع خودتان؛ اما الآن مسئولیت، مسئولیت یک ملت‏‎ ‎‏است؛ مسئولیت یک کشور است. مسئولیت برای اسلام است. مقابل خدا، الآن همه‏‎ ‎‏مسئولیم. باید همۀ ما کوشش کنیم، دانشگاه کوشش کند، دانشگاههای دینی کوشش‏‎ ‎‏کنند، دانشگاههای علمیِ شما کوشش کنند، انسان درست کنند همه دنبال این باشید:‏‎ ‎‏انسان.‏

تفاوت انسانهای الهی و مادی 

‏     اگر انسانیت را استثنا بکنید، یک فردی درست کنید دانشمند، یک طبیبی که بهتر از‏‎ ‎‏همۀ اطبای دنیاست، اگر این وجهۀ انسانی نداشته باشد، همین طبیب مضر است. همین‏‎ ‎‏طبیب وقتی که می خواهد یک کسی را معالجه کند، دنبال منافع است؛ نه دنبال معالجه؛‏‎ ‎‏دنبال این است از این چقدر درمی آید! هرچه بشود بیشتر بدوشد او را. اگر یک طبیب‏‎ ‎‏درست کنید که انسانی بار بیاید، او دنبال معالجه است؛ نه دنبال اینکه از این چقدر‏‎ ‎‏درمی آید. قضیۀ کسب نیست؛ قضیۀ علاج انسانی است؛ الهی است. یک طبیب می تواند‏‎ ‎‏معالجه اش الهی باشد؛ می شود معالجه اش شیطانی و طاغوتی باشد. معالجۀ طاغوتی،‏‎ ‎‏اینکه برود دنبال اینکه چقدر از این درمی آید. ـ چقدر ما قضیۀ استخوان لای زخم!‏‎ ‎‏چقدر ما می توانیم از این استفاده کنیم. هر چقدر می توانیم استفاده کنیم معطلش کنیم!‏‎ ‎‏الهی می خواهد این را نجات بدهد، ولو چیزی گیرش نیاید؛ می خواهد این را نجات‏‎ ‎‏بدهد. اگر در دانشگاه شما انسان درست شد، او می خواهد ملت را نجات بدهد؛ در فکر‏‎ ‎‏این نیست که خودم چی باشم؛ مقام خودم چی باشد؛ می خواهد نجات بدهد؛ و اگر‏‎ ‎‏طاغوتی شد، می خواهد استفاده کند؛ نمی خواهد نجات بدهد؛ می خواهد خودش را،‏‎ ‎‏برای خودش کار کند، نه برای کشور.‏


‏     کوشش کنید که الآن همه مسئول هستیم و باید همه از عهدۀ این مسئولیت بیرون‏‎ ‎‏بیاییم. و همه باید خدمت بکنیم. الآن مملکت ما محتاج به خدمت است. چه آنهایی که‏‎ ‎‏انسان می خواهند درست کنند و نیروی انسانی در دست آنهاست، و چه آنهایی که در‏‎ ‎‏قشرهای دیگر هستند، همه باید به این مملکت خدمت بکنند، بلکه این آشفتگیهایی که‏‎ ‎‏هست، این آشفتگیها ان شاءالله از بین برود؛ و شما به یک مملکتی که از خودتان باشد‏‎ ‎‏خودتان در آن خدمت بکنید؛ برای ملت خودتان و خودتان. و عمده اینکه برای نجات‏‎ ‎‏کشورتان و برای خدا. خداوند همۀ شما را ان شاءالله موفق کند؛ و همۀ ما را به‏‎ ‎‏خدمتگزاری برای کشورمان، برای ملتمان، موفق کند.‏

‏[‏‏امام د ر جواب سؤال یکی از حضار فرمودند:‏‏]‏‏ ‏

‏     ‏‏من دیگر وقت اینکه حالا بنشینم و هی صحبت کنم ندارم، من حرفهایم همینهاست.‏‎ ‎‏من الآن دیگر حالم مقتضی نیست، حرفهای ما همینهاست، دیگر بیشتر از این ما حرفی‏‎ ‎‏نداریم.‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎

  • - سورۀ بقره، آیۀ 257: «خدا یار اهل ایمان است. آنان را از تاریکیهای جهان بیرون آورد و به عالم روشنایی برد. و آنان که راه کفر گزیدند یار ایشان طاغوت است. آنها را از روشنایی به تاریکیها افکند».