سخنرانی
حفظ پیروزی مشکل تر از اصل پیروزی
سخنرانی در جمع مردم و پاسداران حصارک کرج (اهمیت حفظ پیروزی)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 16 ت‍ی‍ر ‭1358

زمان (قمری) : 12 ش‍ع‍ب‍ان‌ ‭1399

مکان: قم

شماره صفحه : 501

موضوع : حفظ پیروزی مشکل تر از اصل پیروزی

زبان اثر : فارسی

مخاطب : اقشار مختلف مردم و پاسداران حصارک کرج

سخنرانی در جمع مردم و پاسداران حصارک کرج (اهمیت حفظ پیروزی)

سخنرانی

‏زمان: 16 تیر 1358 / 12 شعبان 1399‏

‏مکان: قم‏

‏موضوع: حفظ پیروزی مشکل تر از اصل پیروزی‏

‏مخاطب: اقشار مختلف مردم و پاسداران حصارک کرج‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

اهمیت حفظ پیروزی

‏     ‏‏من اول راجع به آنچه گذشته است یک کلمه عرض می کنم و بعد آنچه باید درآینده‏‎ ‎‏بشود:‏

‏     ما تکلیف داریم راجع به آنچه گذشت؛ و ـ بحمدالله ـ خوب گذشت. چه چیز اسباب‏‎ ‎‏شد که این ملت این راه را رفت و پیروز شد؟ و چه باید کرد که این پیروزی ادامه پیدا کند؟‏‎ ‎‏چه بسا یک لشکری، یک جمعیتی، پیروز بشوند به یک جمعیت یا ملت دیگر، و خوب‏‎ ‎‏هم از عهده برآیند لکن نتوانند حفظ کنند پیروزی خودشان را. بسیاری از این کشور‏‎ ‎‏گشاها بوده اند که زده اند و جلو رفته اند و فتح کرده اند؛ لکن نتوانستند حفظ کنند. وقتی که‏‎ ‎‏به یک حدی رسیدند، یک جهاتی پیش آمد که نتوانستند حفظ کنند، شکست خوردند.‏‎ ‎‏این باید عبرت بشود برای کسانی که در یک میدان پیروز شدند و باز تتمه دارند؛‏‎ ‎‏نرسیده اند به مقصد. در همین جنگهای عمومی که شده است، یک وقت یک سرداری با‏‎ ‎‏فشار و زور و با لشکر خیلی جَرّار‏‎[1]‎‏ جاهایی را گرفت و پیش رفت، مثل هیتلر پیش رفت،‏‎ ‎‏فرانسه را گرفت و حمله کرد به شوروی و یک مقداری هم از شوروی گرفت؛ لکن‏‎ ‎‏جهاتی پیش آمد که در همان جا شکست خورد و شکستش تا آخر هم تا ملزم شد ـ به‏‎ ‎‏طوری که گفته اند ـ خودش را بکشد. ما نباید مغرور بشویم به این پیروزی که پیدا‏‎ ‎‏کرده ایم با اینکه پیروزی بزرگی بود؛ یعنی یک پیروزی بود که احتمالش را نمی دادند.‏

‏شاید این حرکات ما را یک حرکات غیر عاقلانه می دانستند. حتی در این اواخر هم که‏‎ ‎‏خود آن مردک‏‎[2]‎‏ رفته بود و بختیار جایش بود، باز ناصحهای بی اطلاع نصیحت‏‎ ‎‏می کردند که باید ساخت دیگر با اینها! باید شورای سلطنتی را تأیید کرد و بعد رفت وکیل‏‎ ‎‏درست کرد. و بعد از راه او مسئله را ختم کرد، و شاید این پافشاریهایی که از طرف بعضی‏‎ ‎‏می شد، اینها صحیح نمی دانستند. حالا شما به یک پیروزی ـ بحمدالله ـ رسیدید و یک‏‎ ‎‏پیروزی بزرگی بود که هم یک قدرت بسیار بزرگ را شکستید و هم از کشور خودتان‏‎ ‎‏دست قدرتهای بزرگ را کوتاه کردید. تا اینجا باید ما از همۀ ملت تشکر کنیم و این‏‎ ‎‏خدمتی که ملت کرد، این وحدت کلمه ای که پیدا کرد، این کوششی که کرد، این‏‎ ‎‏جان نثاری و فداکاری که کرد، در محضر خدای تبارک و تعالی مأجور است و مورد نظر‏‎ ‎‏ولیّ عصر ـ سلام الله علیه ـ است. تا اینجا خوب رفتیم و نتیجه هم خوب گرفتیم؛ اما ما‏‎ ‎‏کارمان که به آخر نرسیده است. الآن نه یک حکومتی مستقر داریم ـ یک دولت انتقالی‏‎ ‎‏است، در عین حال که خوب است، لکن یک دولت متزلزل انتقالی است ـ و نه قانون‏‎ ‎‏اساسی، که اساس هر کشوری هست، الآن داریم؛ و نه یک رئیس جمهور داریم؛ و نه‏‎ ‎‏یک مجلس شورا داریم که اینها اساس یک حکومت است و همۀ اینها باید باشد. آن‏‎ ‎‏قدری که ما تا حالا به آن رسیدیم این که با رأی و رفراندم عمومی آن رژیم از بین رفت و‏‎ ‎‏به جای او جمهوری اسلامی آمد. الآن ایران به عنوان جمهوری اسلامی در دنیا شناخته‏‎ ‎‏شده است. اما جمهوری اسلامی که فقط ما رأی به آن دادیم؛ اما مجلس نداریم و رئیس‏‎ ‎‏جمهور نداریم و قانون اساسی نداریم، اینها را باید درست کنیم، پس ما بین راهیم؛ مثل‏‎ ‎‏یک لشکر فاتح می ماند که زده و رفته و یک جایی را گرفته است لکن معلوم نیست که‏‎ ‎‏بتواند حفظش بکند. ما الآن با این توطئه ها که هست و با این تفرّقها که موجود شده است‏‎ ‎‏و با این کارها که انجام می گیرد، بعد از پیروزی معلوم نیست سرنوشتمان چه خواهد شد؛‏‎ ‎‏نگرانی داریم. تکلیف ما امروز چه هست؟ ما اگر بخواهیم پیروزیمان که تا اینجا رسیده به‏

‏آخر برسد، چه بکنیم که حفظ بشود این پیروزی، و مثل قضیۀ هیتلر نشود که محتاج بشود‏‎ ‎‏به خودکشی!‏

عامل شکست: سستی و توجه به منافع شخصی

‏     ‏‏ما باید بفهمیم چرا پیروز شدیم، این چرا را اگر فهمیدیم آن وقت باید کوشش کنیم که‏‎ ‎‏همان چیزی که ما را پیروز کرده حفظش کنیم، اگر حفظش نکنیم؛ همان است که یک‏‎ ‎‏لشکر فاتحی آمده و نتوانسته بعدش حفظ کند. اکثر فتحهایی که شده است نتوانستند‏‎ ‎‏حفظ کنند، بعد رفتند و رها کردند، حتی نادرشاه هم که رفت هندوستان را گرفت، آنجا‏‎ ‎‏دید نمی تواند حفظ کند، یک قراردادی کرد و برگشت.‏

‏حفظ یک نظامی، حفظ یک پیروزی، از اصلِ یک پیروزی مشکلتر است و نکته اش هم‏‎ ‎‏این است: در آن وقتی که یک جمعیتی دارند حمله می کنند برای گرفتن یک قلعه ای،‏‎ ‎‏همه توجهشان به گرفتن قلعه است، هیچ توجه دیگری ندارند، هیچ یک فکرش این‏‎ ‎‏نیست که ما امشب وقتی شب شد شام چه داریم، ناهار چه داریم، بچه مان کسالت دارد،‏‎ ‎‏هیچ در فکر نیستند، تمام قوای هر فرد دنبال این است که این فتح را بکند؛ این قلعه را‏‎ ‎‏بگیرد. و یک گروهی که با هم مجتمع شدند، همه یکصدا و قوای مختلفه جمع شده است‏‎ ‎‏و به حال حمله است، همه قوا مجتمع شده است و همه هم نظرشان یک چیز است و آن‏‎ ‎‏این است که این قلعه را باید ما فتح بکنیم، تا وقتی رسیدند و فتح کردند و آن وقتی که در‏‎ ‎‏داخل قلعه بودند و نشستند و دیدند الحمدلله فتح کردیم، سستیها شروع می کند پیدا‏‎ ‎‏شدن، خستگیها، سستیها، اختلافها در داخل همان قلعه ممکن است که هم سستی برای‏‎ ‎‏این افرادی که آن وقت با این قدرت پیش رفتند پیش بیاید و قدرت خودشان را از دست‏‎ ‎‏بدهند و هم تا حالا همه متّحدالکلمه برای این فتح و پیروزی بودند، حالا که خودشان را‏‎ ‎‏پیروز می بینند، می افتند به گله هایی که از هم دارند؛ اشکالاتی که برایشان هست:‏‎ ‎‏زندگیمان چه جوری هست، بچه هایمان چه طوری شد. مناقشاتی که بعضی با بعضی‏‎ ‎‏دارند؛ اغراضی که دارند.‏


تأثیر منفی اختلاف و سستی پس از پیروزی

‏     ‏‏آن سستی بعد از پیروزی و این اختلاف بعد از پیروزی موجب این می شود که نتواند‏‎ ‎‏این فاتح حفظ کند فتح خودش را و آنهایی که شکست خورده اند ـ بسیار این طور اتفاق‏‎ ‎‏افتاده ـ آنهایی که شکست خورده اند برای اینکه عقدۀ شکست خوردن درشان هست،‏‎ ‎‏شروع می کنند به پیوند با هم. از آن طرف شکست خورده ها روی عقده ای که پیدا کردند‏‎ ‎‏بنا می کنند این جزئی جزئی ها به هم متصل بشوند و وحدت پیدا بکنند. از این طرف،‏‎ ‎‏اینهایی که فتح کرده اند، برای اینکه عمق مسائل را درست ادراک نکرده اند، شروع‏‎ ‎‏می کنند به اینکه استراحت بکنند؛ سستی پیدا می کنند و عمده اختلافات، جدا از هم‏‎ ‎‏بشوند. آن وقت که با هم مجتمع بودند فتح کردند، حالا آنهایی که شکست خوردند‏‎ ‎‏دارند با هم مجتمع می شوند؛ اینهایی که فتح کردند دارند از هم جدا می شوند؛ نتیجه چه‏‎ ‎‏می شود؟ نتیجه این می شود که همان رمزی که در فتح شما بود در آنها پیدا می شود و‏‎ ‎‏همان رمزی که در شکست آنها بود در شما پیدا می شود. پس ما باید چه بکنیم؟‏

عظمت انقلاب ایران

‏     ‏‏این فتحی را که کردید یک فتح کوچکی نبود. ما باز ادراکش را خیلی نمی کنیم.‏‎ ‎‏اینهایی که از خارج می آیند، از امریکا می آیند، از انگلستان می آیند، از بلاد خارج و‏‎ ‎‏غرب می آیند، اینها گاهی به ما می گویند که ایرانیان نمی دانند چه کرده اند! نمی دانند چه‏‎ ‎‏فتحی کرده اند. یک فتحی بوده است که همۀ عالم را به تعجب واداشته است که چه طور‏‎ ‎‏یک جمعیتی که هیچ چیز دستشان نبود بر یک قوایی که همۀ قوای عالم با هم جمع شده‏‎ ‎‏بودند، شما خیال می کنید که فقط محمدرضا بود و امریکا؟ مسئله این نبود! محمدرضا‏‎ ‎‏بود و دنبال سرش همۀ دولتها ـ چه اسلامی و چه غیر اسلامی ـ همه دنبال سرش بودند.‏‎ ‎‏بی جهت بود که ما را در کویت راه ندادند؟ با ما دشمنی نداشتند آنها، برای اینکه پشت‏‎ ‎‏سر او بودند. بی جهت بود که کاری کردند که نتوانیم عراق بمانیم؟ بی جهت بود که من‏‎ ‎‏ممالک اسلامی را رها کردم و رفتم به خارج، در یک مملکت کفری! اینها همه جهت‏

‏داشت برای اینکه من دیدم همین کاری که عراق دارد می کند و همین کاری که کویت‏‎ ‎‏می کند نمی گذارد ما از این طرف شهر برویم آن طرف شهر، سوار طیّاره بشویم برویم،‏‎ ‎‏این قدر هم مانع شدند، گفتند: از همان جا که آمدید به همان جا برگردید. این برای این‏‎ ‎‏بود که همه اینها طرفدار بودند با آن رژیم، آن وقت آن قدرتهای بزرگ هم همه پشت‏‎ ‎‏سرش بودند. بعضیها صریح می گفتند مثل امریکا و انگلستان، بعضیها هم صریح‏‎ ‎‏نمی گفتند لکن بودند؛ برای اینکه منافع خودشان را به وجود او می دانستند و متأسف‏‎ ‎‏بودند از رفتن او. در عین حال که همه قوّه های عالم بر خلاف یک سی و پنج میلیون‏‎ ‎‏جمعیت، یک جمعیت ایرانی، همه قوّه های عالم، مخالف، مع ذلک نتوانستند نگه دارند‏‎ ‎‏این را. چه اسباب این شد که یک همچو پیروزی پیدا شد؟ ماها عُرضه ای داشتیم؟ نه،‏‎ ‎‏ایمان و نظر خدا بود، وقتی همۀ شما از ظلم بیزارید و همۀ شما به عدالت اسلامی رو‏‎ ‎‏آوردید، خدای تبارک و تعالی به شما کمک می کند؛ ملائکة الله کمک می کنند. این‏‎ ‎‏ملائکة الله که در جنگهای اسلامی به جمعیتهای کوچک کمک می کردند که پیروز‏‎ ‎‏می شدند بر جمعیتهای بزرگ، منتها خود مردم آنجا نمی دانستند؛ پیغمبر می دانست به‏‎ ‎‏وحی. الآن هم اگر پیغمبر بودند، شاید می فرمودند که شما این پیروزی که پیدا کردید،‏‎ ‎‏ملائکة الله با شما موافق بود. همه اسلام را می خواستید، دین حق را می خواستید و از رژیم‏‎ ‎‏فاسد اعراض کردید، این اسباب این معنا شد.‏

وحدت، رمز پیروزی است

‏     ‏‏این دو تا کلمه: همه با هم وحدت کلمه و همه با اسلام. این دو تا کلمه رمز پیروزی شما‏‎ ‎‏بود، و عمل به آیه کریمۀ ‏وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ الله ِ جَمیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا‎[3]‎‏ در این آیه همین رمز است که‏‎ ‎‏همه تان با هم به خدا بپیوندید و جدا از هم نباشید؛ اجتماع با هم باشد، و توجه به خدا‏‎ ‎‏باشد؛ تفرقه هم نباشد در کارهایتان. این اسباب این شد که یک جمعیت کمی با نداشتن‏‎ ‎‏هیچ ساز و برگ جنگی، مشتی داشتند و ایمانی داشتند، غلبه کردند بر جمعیتهای بزرگ و‏

‏با اشخاصی که منافعشان در خطر بود، منافع حیاتشان در خطر بود و پشتیبان او بودند.‏‎ ‎‏هیچ کس نتوانست این را نگهش دارد. ما تا اینجا آمده ایم، پس ما یک فاتحی هستیم که‏‎ ‎‏در نیمه راهیم، از اینجا به بعد چه بکنیم که این فتح را به آخر برسانیم، حفظ کنیم این فتح‏‎ ‎‏را، این پیروزی را حفظ کنیم؟ مثل هیتلر نشویم که بین راه بَرَش گرداندند، تو دهنش زدند‏‎ ‎‏بَرَش گرداندند و محتاج به خودکشی شد! آنچه که باید بکنیم این است که همین رمز را،‏‎ ‎‏همین دو تا کلمه را، حفظ کنیم: یکی جدا نشویم از هم.‏

‏     و الآن دستهایی در کار است که می خواهند این رمز را از دست ما بگیرند، دستهای‏‎ ‎‏زیاد، دستهایی که مع الأسف اغفال کرده اند دوستان ما را؛ نه همان دشمنها، دوستان را هم‏‎ ‎‏اغفال کرده اند؛ و دارند بذر نفاق و جدایی را در این مملکت پخش می کنند. این مملکتی‏‎ ‎‏که از مرکز تا سرحَدّات همه جا یک کلمه می گفتند، می گفتند: «جمهوری اسلامی». یک‏‎ ‎‏کلمه مقدمه او بود: می گفتند که این رژیم نه، از مرکز این بود تا سرحَدّات، از هر طرف‏‎ ‎‏بروی، هر جا می رفتی، همین کلمه بود. فهمیدند آنهایی که می خواهند غارت کنند ما را‏‎ ‎‏که رمز پیروزی ما این وحدت کلمه بود و مقصد، یک مقصد بودن، هر کس یک طرف‏‎ ‎‏نمی کشید، همه یک چیز می گفتند، همه می گفتند «جمهوری اسلامی». حالایی که ما‏‎ ‎‏رسیده ایم به اینجا، الآن آنهایی که این معنا را لمس کردند که این وحدت کلمه و وحدت‏‎ ‎‏مقصد، همه با هم و همه با هم اسلام، این پیروز کرده ما را، می خواهند این را از ما‏‎ ‎‏بگیرند، همه با هم را بگیرند؛ اسلامش را هم بگیرند. این دو تا کلمه ای که اساس پیروزی‏‎ ‎‏شما بود. الآن شیاطین در صددند که از شما این رمز را بگیرند و اگر این رمز را حفظش‏‎ ‎‏نکنید و شیاطین خدای نخواسته غلبه کنند بر شما و رمز را بگیرند، مملکت ما می شود مثل‏‎ ‎‏همان قضیۀ هیتلر، در نیمه راه برش می گردانند، می زنند توی دهنش بیرونش می کنند! ما‏‎ ‎‏باید این را حفظش کنیم.‏

پرهیز از تفرقه و گروهگرایی

‏     ‏‏الآن شما ببینید در تهران از قراری که روزنامه ها می نویسند قریب صد گروه پیدا‏

‏شده اند! اظهار وجود کرده اند. گروه، گروه ولو چیزی نیستند اینها، در مقابل ملت اینها‏‎ ‎‏چیزی نیستند، لکن این زنگ خطر برای اینکه آن رمز پیروزی را که اجتماع بود ـ از ما‏‎ ‎‏بگیرند. آن وقت ما گروه گروه ها را به هم پیوند دادیم، ملتْ، گروه ها را به هم پیوند داد،‏‎ ‎‏حالا در مقابل او، بعد از اینکه به این حد رسیدید، دارد پیوندها از هم گسسته می شود و‏‎ ‎‏گروه گروه می شوند. این کیست؟ حزب چه، این کیست؟ حزب چه، این کیست؟ جبهه‏‎ ‎‏چه، بسیاریشان هم اسم اسلام رویش هست، اما غفلت از اینکه حالا تکه تکه کردن‏‎ ‎‏صحیح نیست؛ محله محله کردن، گروه گروه کردن، الآن صحیح نیست. ما در یک حالی‏‎ ‎‏الآن هستیم که باید این مراحل را طی کنیم تا بتوانیم بگوییم ما حالا پیروز شده ایم. آن‏‎ ‎‏وقت هم باید حفظش بکنیم. همیشه باید حفظش بکنیم، اما حالا نیمه پیروزی است، نه‏‎ ‎‏پیروزی. الآن ما یک مقدار جلو رفتیم، مقدار دیگرش مانده است. اگر در این نیمه راه که‏‎ ‎‏ما هستیم غلبه کنند بر ما، ما از هم جدا بشویم. کم کم آنها از زیر پیوند کنند، مثل همان‏‎ ‎‏فاتحی که قلعه را فتح کرده و لشکرش رو به سستی و رو به افتراق گذاشته است و اهالی‏‎ ‎‏قلعه ای که شکست خورده بودند رو به اجتماع و روی دسته بندی... یکی بشوند،‏‎ ‎‏نتیجه اش این می شود که بعد از چندی این گروه فاتح، شکست خورده می شوند و از قلعه‏‎ ‎‏بیرونشان می کنند. اگر ما این رمز را حفظ نکنیم ـ «ما» مقصودم همۀ ایران است، همۀ‏‎ ‎‏مملکت، طبقۀ روحانی، طبقۀ دانشگاهی، پاسداران، بازاری، کارمند، کارگر، دهقان،‏‎ ‎‏همه مکلّفیم ـ اگر ما نگه نداریم این پیروزی که برای ما پیدا شده و این فتح عظیمی که‏‎ ‎‏برای شما پیدا شده است، اگر حفظش نکنیم، در حالی که بین راه هستیم، آنها دارند با هم‏‎ ‎‏مجتمع می شوند؛ ما داریم گروه گروه می شویم الآن بسیاری از این منحرفینْ زیرزمینی با‏‎ ‎‏هم مجتمع دارند می شوند؛ با هم پیوند می کنند. اضافه کنید که دستهایی هم از خارج‏‎ ‎‏هست، که آن دستها و کمکهای خارجی هم این مطلب را به آن دامن می زنند، کمک‏‎ ‎‏می کند. از مرزها الآن باز اشخاص وارد می شوند، اسلحه وارد می شود! از این چیزها. در‏‎ ‎‏داخل باز این طور روابط دارد درست می شود. گروهها با هم مجتمع می شوند. آنها دارند‏‎ ‎‏مجتمع می شوند؛ ماها داریم متفرق می شویم! ما خودمان را فاتح دیدیم به سستی‏

‏گراییدیم و جدا داریم از هم می شویم؛ آنها خودشان را مغلوب دیدند و عقده پیدا کردند‏‎ ‎‏و دارند با هم پیوند می کنند و ما را متفرق می کنند؛ رمز را از ما می گیرند و خودشان رفتار‏‎ ‎‏می کنند. رمز پیروزی، یعنی یک رمزش را و او وحدت کلمه و آن اجتماع، اجتماع را‏‎ ‎‏دارند از ما می گیرند؛ گروه گروهش می کنند. آقا، این بی جهت نیست که صد گروه یک‏‎ ‎‏وقت، در حدود یک ماه یا یک خرده بیشتر در تهران پیدا بشود! این یک مسئله عادی‏‎ ‎‏نیست که یک دسته ای دلشان خواسته. دلشان خواسته! این یک نقشه ای است، یک‏‎ ‎‏چیزی است که زیر پرده یک دستی پشت سر اینهاست، آنهایی که آدمهای صحیح و‏‎ ‎‏حسن نیت دارند، غفلت می کنند، باید بیدار بشوند؛ آنهایی که شیاطین هستند روی نقشه‏‎ ‎‏کار می کنند. اگر این دسته هایی که علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به کشور خودشان،‏‎ ‎‏علاقه دارند به ملت خودشان، این دسته ها از این تفرقها دست بردارند، برای آنها چیزی‏‎ ‎‏خیلی نمی ماند؛ دیگر آنها صد گروه نیستند. از آن طرف دارد آن ها مجتمع می شود، از‏‎ ‎‏این طرف گسسته. نتیجه این می شود که خدای نخواسته اگر ما سستی کنیم، اگر ما غفلت‏‎ ‎‏کنیم، شیاطین هم با هم مجتمع بشوند، یک وقت چشممان را باز کردیم که یک کودتا شد‏‎ ‎‏و همۀ بساط را به هم ریخت! همۀ بساطی که تا حالا همۀ خونهایی که تا حالا دادید هدر‏‎ ‎‏می رود؛ همه زحمتهایی که کشیدید باطل شد.‏

‏     باید چه کرد؟ نباید امروز ما هی فریاد کنیم که ما چنین کردیم؛ ما امروز باید فریاد کنیم‏‎ ‎‏که باید این کار را بکنیم. نباید یک لشکر فاتح هی بنشیند از فتحش بگوید. این ثناخوانی‏‎ ‎‏از فتح، اسباب این می شود که دلگرم می شوند که الحمدلله دیگر گذشت، سستی پیدا‏‎ ‎‏می شود. باید از آن طرف صحبت کنیم که ما باید جلو برویم. همان فریادهای الله اکبری‏‎ ‎‏که کردید و با قدرت الهی پیش بردید این پیشبرد عظیم را، همین را باید حفظش بکنید.‏

لزوم حفظ رمز پیروزی

‏الآن ماه مبارک رمضان جلو است، ماه بسیار شریف شعبان هم درش واقع هستیم، این‏‎ ‎‏مساجد را باید مسلمانها پر کنند از جمعیت، این سنگرهای اسلامی را پر کنند از جمعیتها و‏‎ ‎‏در آنجا مسائل روز را بگویند و فریاد کنند. الآن ما احتیاج به «الله اکبر» داریم تا آن وقتی‏

‏که آن مردک بود، الآن احتیاج ما بیشتر است. الآن ما به اجتماعات بیشتر احتیاج داریم.‏‎ ‎‏حربه دست شماست، اگر بتوانید نگهش دارید، شما همه چیز دارید، اگر بتوانید نگه‏‎ ‎‏دارید. شما قدرت ایمان دارید، باید نگهش دارید. شما یک ملت رنج دیده بودید که از‏‎ ‎‏وقتی چشمتان را باز کردید و هوشتان بوده است هی سازمان امنیت به گوشتان خورده،‏‎ ‎‏هی در سازمان امنیت چه شده، هی دلتان لرزیده برای اینکه سازمان امنیت مبادا چه‏‎ ‎‏بکند، پاسبان مبادا چه بکند. شما با این تنفری که پیدا کردید از این رژیم و با آن توجهی‏‎ ‎‏که پیدا کردید به اسلام، پیروز شدید.‏

‏     این وحدت کلمه را حفظش کنید و این ایمان را، این ایمان را که جوانهای عزیز ما،‏‎ ‎‏بسیار عزیز ما می آیند استدعا می کنند که دعا کنید ما شهید بشویم. این جوان سی ساله،‏‎ ‎‏بیست ساله، بیست و پنج ساله، کمتر هجده ساله، می آید می گوید که دعا کنید من شهید‏‎ ‎‏بشوم. این احساس، این تحولی که در جامعۀ ما پیدا شد، اینها رمز پیروزی ما بود، این را‏‎ ‎‏نگهش دارید. این روحیه، این روحیۀ بزرگ، این روحیۀ الهی ـ غیبی، این را حفظش‏‎ ‎‏کنید و از تفرقات، از این افتراقها، پرهیز کنید. من همه را دارم می گویم، من خطابم به هر‏‎ ‎‏جا‏‏[‏‏ست که‏‏]‏‏ برسد صدایم. معنا ندارد امروز در یک مملکتی که فتحش نیمه کاره است،‏‎ ‎‏احزاب مختلف بگذارند استقرار پیدا بکند، بعد هر کاری می خواهند بکنند. بگذارند ما‏‎ ‎‏درست مستقر بشویم، اقتصادمان درست بشود، زراعتمان درست بشود، لااقل دستمان‏‎ ‎‏دراز نباشد برای دیگران که گندم بده، جو بده، چه بده! همه چیزمان را از دیگران‏‎ ‎‏بگیریم. بگذارید اینها یک قدری درست بشود. اگر شما خدا را می شناسید، برای خاطر‏‎ ‎‏خدا، اگر شما ملت را دوست دارید، برای خاطر ملت، اگر کشورتان را می خواهید، برای‏‎ ‎‏خاطر کشور. بازی نخورید از این یک مشتی که دارند کاری می کنند که همه چیز ما به باد‏‎ ‎‏برود. تا می توانستند نمی گذاشتند کسی زراعت درست بکند؛ بعدش نمی گذاشتند کسی‏‎ ‎‏زراعتش را بردارد، حالا که برداشت کرده اند آتش می زنند! اینها دلشان برای ملت‏‎ ‎‏سوخته؟ ارزاق یک ملتی را این طور دارند به باد می دهند، آن وقت می گویند که ما‏‎ ‎‏«ملّی» هستیم! ما با ملت آشنا هستیم. نیست مطلب این طور، بازی نخورند این جوانهای‏

‏عزیز ما اینهایی که قصدشان است که خدمت بکنند، لکن راه را نمی دانند. دست بردارند‏‎ ‎‏اینها از این متفرق شدن و گروه گروه درست کردن.‏

‏     مطلب زیاد است من هم نمی توانم دیگر ادامه بدهم، محوَّل به خودتان. اسلام را‏‎ ‎‏امروز به دوش من و شما گذاشتند که این را حفظش کنیم، مسئولیتش به دوش من و‏‎ ‎‏شماست، به دوش این ملت است؛ این را حفظش کنید. شما پاسداران، خدمت می توانید‏‎ ‎‏بکنید به این نهضت؛ و خدای نخواسته می توانید کاری بکنید که اسلام از دست برود.‏‎ ‎‏شما پاسدارها اگر واقعاً پاسداری از اسلام می کنید، پاسداری از مملکت اسلامی‏‎ ‎‏می خواهید بکنید، توجه کنید به اینکه خودتان یک قدم خلاف برندارید. اگر شمایی که‏‎ ‎‏الآن پاسدار اسلامید از شما یک خلاف ببینند، می گویند اسلام این طوری است ـ چنانچه‏‎ ‎‏اگر از روحانیون یک چیزی ببینند، می گویند اسلام این است ـ باید شماها وظایف‏‎ ‎‏پاسداری از اسلام، پاسداری از جمهوری اسلامی، پاسداری از مملکت اسلام، شمایی‏‎ ‎‏که الآن به این شغل بسیار شریف و لباس بسیار مبارک درآمدید قدرش را بدانید. اگر الآن‏‎ ‎‏شما یک خلافی بکنید، گردن شما نیست؛ می گذارند کردن جمهوری اسلامی، می گویند‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی هم همین است. آن وقت سازمان امنیت به ما ظلم می کرد، حالا‏‎ ‎‏پاسدارهای اسلامی! مکتب ما را، آن مکتب بزرگ ما را، دفن می کند. اگر در این نهضت‏‎ ‎‏مکتب ما شکست بخورد، دفن می شود، و دیگر کسی نمی تواند بیرونش بیاورد. کاری‏‎ ‎‏بکنید که شکست نخورید، کاری بکنید که مکتبتان شکست نخورد.‏

عمل به وظایف انسانی اسلامی

‏     ‏‏شما به وظایف انسانی و اسلامی خودتان رفتار کنید ما هم همین طور، ان شاءالله و همۀ‏‎ ‎‏گروهها هم همین طور، تا اینکه این فتحی که تا اینجا رساندیم بتوانیم نگهش داریم تا به‏‎ ‎‏آخر برسانیم و بتوانیم ما عرضه کنیم به دنیا که ما یک همچو متاعی داریم؛ اسلام یک‏‎ ‎‏همچو چیزی است. اگر بنا باشد که حالایی که یک پیروزی نصیب ملت ما شده است،‏‎ ‎‏کمیته ها تعدّی کنند خدای نخواسته، پاسدارها تعدّی بکنند خدای نخواسته، روحانیون‏

‏خلاف مسلک روحانیت عمل بکنند خدای نخواسته، دولت خلاف دولت اسلامی‏‎ ‎‏رفتار کند خدای نخواسته، ارتش خلاف ارتش اسلامی رفتار کند خدای نخواسته، و‏‎ ‎‏همین طور، اگر یک همچو قصه ای پیش بیاید، در دنیا منعکس می شود. آنهایی که در‏‎ ‎‏صددند که این نهضت را آلوده کنند و اسلام را ـ دشمن دارد اسلام ـ آنها در خارج و در‏‎ ‎‏داخل منعکس کنند که مهره ها عوض شده، اَعمال همان اَعمال است! مهره ها عوض‏‎ ‎‏شده، آن وقت نصیری‏‎[4]‎‏ بود، حالا بصیری،‏‎[5]‎‏ هست. عمل چه عملی است، اگر ما‏‎ ‎‏اعمالمان را موافق با آنکه جمهوری اسلامی اقتضا دارد منطبق نکنیم، اگر ما که پاسدار‏‎ ‎‏احکام و شما پاسدار اسلام ـ همه مان الحمدلله امیدوارم پاسدار باشیم ـ اگر ما اعمالمان را‏‎ ‎‏مطابق با آن وظیفه پاسداری نکنیم، ما را متهم می کنند به اینکه ـ خودمان را متهم‏‎ ‎‏نمی کنند؛ آنها دیگر حالا کار به شخص ندارند؛ مکتب ما را متهم می کنند به اینکه ـ این‏‎ ‎‏هم همان رژیم شاهنشاهی است، افراد فرق کرده اند، اسمش فرق کرده، آن وقت‏‎ ‎‏می گفتند «رژیم شاهنشاهی»؛ حالا می گویند «جمهوری اسلامی» آن وقت می گفتند‏‎ ‎‏«شاهنشاه»، حالا می گویند یکی دیگر، اما معنا همان معناست؛ محتوا همان محتواست،‏‎ ‎‏اشکالات همان اشکالات است و تعدّیات همان تعدّیات است. اگر یک کاری بکنید،‏‎ ‎‏زیادش می کنند. ‏‏[‏‏اگر کسی‏‏]‏‏ یک تعدّی بکند، نمی گویند این کرده، می گویند‏‎ ‎‏پاسدارهای اسلامی این طور. از اینجا هم بَرَش می دارند و می گذارند روی اسلام و‏‎ ‎‏می گویند اسلام این است! آن اسلامی که اینها فریاد می کردند ما اسلام می خواهیم، ما‏‎ ‎‏رژیم شاهنشاهی را نمی خواهیم، ما رژیم اسلام را می خواهیم؛ این هم اسلامشان! این‏‎ ‎‏طور برای ما می گویند.‏

حفظ حرمت اسلام و اصلاح خویشتن

‏     ‏‏امروز اسلام به شما محتاج است، قرآن کریم محتاج به شماست؛ خودتان را اصلاح‏

‏کنید! شما هم خودتان را اصلاح کنید؛ این طبقه هم خودش را اصلاح کند. اگر هر کس‏‎ ‎‏یک جایی، ـ فرض کنید ـ، یک صورت روحانی به خودش داد و چهار تا از این‏‎ ‎‏تفنگدارها را دور خودش جمع کرد و شروع کرد خلاف آن چیزی که وظیفۀ روحانی‏‎ ‎‏است عمل بکند، اسلام را به باد داده. امروز نمی گویند زید این کار را کرده؛ می گویند‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی این است. منعکس می کنند، این جمهوری اسلامی. وظیفه سنگین.‏‎ ‎‏مسئولیت سنگین و همه تان مسئول خواهید بود. اگر یکیتان یک کاری بکند، دیگری‏‎ ‎‏ساکت باشد، او هم مسئول است. اگر یکی خلاف کرده، همه باید بروید دنبالش که آقا‏‎ ‎‏چرا؟ لازم نیست که کُتک کاری بکنید، مؤاخذه کنید. اگر یک نفر خلاف کرد، بیست نفر‏‎ ‎‏از شماها رفت گفت نکن، این کار صحیح نیست، تحت تأثیر واقع می شود. اگر یک‏‎ ‎‏معمّم، یک صورت معمّم، یک کار خلاف کرد، از اطراف، معمّمین هجوم به آن‏‎ ‎‏آوردند که چرا این کار را می کنی؟ نمی کند دیگر. اگر من یک خلافی کردم همه تان‏‎ ‎‏هجوم آورید که چرا این کار را می کنی؟ من سر جایم می نشینم. همه تان مسئولید،‏‎ ‎‏همه مان مسئولیم. امروز مسئولیت، بزرگ است برای ما، ما نصف راه هستیم و من خوف‏‎ ‎‏این را دارم که قضیۀ ما قضیۀ هیتلر بشود.‏

‏     خداوند ان شاءالله شما را سلامت بدارد، ماها همه را به وظایف خودمان آشنا کند‏‎ ‎‏مملکت ما را از همۀ شرها نجات بدهد و نادانهای ما را دانا کند و آن کسانی که خیانت‏‎ ‎‏می خواهند بکنند به این مملکت، هدایت کند.‏

‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته‏

‎ ‎

  • - لشکر آراسته و انبوه.
  • - محمدرضا شاه پهلوی.
  • - سورۀ آل عمران، آیه 103 : «به ریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده نشوید».
  • - نعمت اللّه نصیری رئیس سازمان امنیت ساواک.
  • - کنایه از یک فرد فَرضی است که تفاوت چندانی با «نصیری» ندارد.