مجله کودک 29 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 29 صفحه 14

بین این همه مدرسه­های مختلف تو چه جور مدرسه­ای می­روی؟ دولتی، غیرانتفاعی یا نمونه دولتی؟ هر جور مدرسه­ای که بروی، حتماً دیده­ای که بعضی از بچه­ها با سرویس به مدرسه می­روند؛ شاید خودت هم سرویسی باشی. ممکن است خودت تنها به خانه بروی یا شاید هم کسی دنبالت می­آید. راضیه کلاس اول دبستان است. فاصله خانه راضیه تا مدرسه خیلی زیاد است و چون هنوز کوچک است، نمی­تواند خودش تنها به مدرسه رفت و آمد کند. مادر و پدرش هم شاغل هستند. به خاطر همین راضیه و چند نفر از دوستان دیگرش با ماشین احمد آقا به مدرسه می­آیند. احمد آقا راننده سرویس آنهاست. بچه­ها او را خیلی دوست دارند. چون در طول راه برایشان شعر و آواز می­خواند و گاهی اوقات شکلات هم به آنها می­دهد. راضیه­و دوستانش، نشستن روی صندلیها را نوبتی کرده­اند تا دعوایشان نشود هر هفته نوبت یکی است که روی صندلی جلو، کنار دست احمد آقا بنشینند. راضیه سرویس سواری را خیلی دوست دارد و از این که توی راه مدرسه هم با دوستانش است، لذت می­برد. مصطفی کلاس دوم است. چند ماهی است که مادر مصطفی به خاطر یک مریضی خانه­نشین شده و نمی­تواند او را به مدرسه ببرد. پدر مصطفی برای او سرویس گرفته، امّا مصطفی دوست دارد باز هم با مادرش مدرسه برود. او توی سرویس تنهاست و حوصله­اش سر می­رود. ریحانه هم سرویسش را دوست ندارد. او ترجیح می­دهد خودش با اتوبوس به مدرسه برود، امّا پدر و مادرش فکر می­کنند هنوز زود است که او تنها به مدرسه رفتن را تجربه کند. ریحانه می­گوید: «چند تا از هم کلاسی­های من خودشان به مدرسه می­آیند و هیچ اتفاقی هم برایشان نمی­افتد. من نمی­دانم چرا پدر و مادرم اجازه نمی­دهند من هم این کار را بکنم.» مادر ریحانه می­گوید: «ریحانه هنوز کوچک است. وقتی او وارد دوره راهنمایی شد، می­تواند خودش تنها تا مدرسه برود، امّا او هنوز خیلی از قوانین را نمی­داند. مثلاً این که چطور از خیابان­های بزرگ و شلوغ رد بشود یا اگر مسیر را اشتباه رفت چطور به خانه برگردد. به خاطر این چیزهاست که ما ترجیح می­دهیم او با سرویس رفت و آمد کند». علی و مرتضی، سوار سرویس بزرگتری می­شوند. سرویس آنها یک مینی بوس است که تعداد زیادی از همکلاسیهای آنها را به خانه می­برد. آنها توی سرویسشان یک نماینده دارند. این هفته علی نماینده سرویس بود. علی می­گوید: «نماینده سرویس دقت می­کند که بچه­ها شلوغ نکنند تا حواس آقای راننده پرت شود نماینده کارهای دیگری هم می­کند، مثلاً اگر جا برای نشستن همه نبود، مواظب است که بچه­های کوچکتر حتماً

مجلات دوست کودکانمجله کودک 29صفحه 14