مجله کودک 395 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 395 صفحه 8

روزی یک مرد فیلسوف در ساحل دریا ایستاده و شاهد غرق شدن یک کشتی بادبانی بزرگ بود. در مقابل چشمهای حیرت زدهی فیلسوف، کشتی با تمام خدمه و مسافرانش زیر آب رفت و حتّی یک نفر نجات پیدا نکرد. با دیدن این صحنههای دلخراش، فیلسوف آه بلندی کشید و با زبان اعتراض گفت: «به راستی که این دور از عدالت و انصاف است! آخر چرا باید چنین اتفاقی بیفتد؟ گیرم که یک نفر آدم گناهکاری توی آن کشتی بوده باشد، آیا به خاطر وجود آن یک نفر خطاکار، باید این همه آدم بیگناه بمیرند؟!» در حالی که فیلسوف به شدّت از قضا و قدر الهی گله و شکایت میکرد، سوزش تندی در قسمت ران پای راستش احساس کرد. فیلسوف تکانی خورد و بیاختیار به زمین نگاه کرد: تعداد زیادی از مورچههای درشت ساحلی او را محاصره کرده بودند. آخر فیلسوف درست روی لانهی مورچهها ایستاده بود! فیلسوف، با دیدن مورچهها چنان عصبانی شد که مثل دیوانهها از جا پرید و مورچهها را به شدت لگدمال کرد و حتّی یکی از آنها را زنده نگذاشت! در این وقت فرشتهای در مقابل او ظاهر شد و با عصایی که در قصههای ایزوپ «فیلسوف و مورچهها» Ÿ موضوع تمبر: چهره شخصیتهای کمونیست سودان Ÿ قیمت: 4 واحد Ÿ سال انتشار: 1969

مجلات دوست کودکانمجله کودک 395صفحه 8