مجله کودک 395 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 395 صفحه 34

«شب یلدار»، بچهها حتماً مثل هر سال به کلبهام میآیند تا برایشان قصه بگویم.» بعد آه بلندی کشید و گفت: «خورشید جان، امسال کرسیام سرد است، پنبهای برای ریسیدن و پولی برای خریدن خاک زغال ندارم!» خورشید آهسته خندید و گفت: «دلت گرم باشد بیبی، خدا بزرگ است!» بیبی نگاهی به آسمان انداخت خورشید آرامآرام به میان آسمان میرسید، ابرهای سیاه و سفید گلهگله دور و بر خورشید حرکت میکردند. هوا بوی برف و بوران میداد. بیبی یکدفعه لرزید؛ یاد پشت بام کلبهاش افتاد که از چند جا ترک برداشته است. دوباره به آسمان نگاه کرد و گفت: «خورشید جان، دعا کن پیش بچهها رو سیاه نشوم!» بعد کمرش را راست کرد و به کلبهاش رفت. خورشید دلش لرزید؛ بیبی خورشید دوست عزیزش نگران بود . بیبی کنار چرخ پنبهریسی کهنهاش، که پای تنها پنجرهی کلبه ساکت و منتظر ایستاده بود نشست. دسته چرخ رایک دور چرخاند. غژ غژ غژ با خودش گفت: «چه موضوع تمبر: حیات وحش گامبیا قیمت : دو واحد سال انتشار: 1963

مجلات دوست کودکانمجله کودک 395صفحه 34