مجله کودک 395 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 395 صفحه 15

ناتان گفت: «شاید این پیشنهاد را قبول کنم.» برادرش گفت: «من هم برایت یک داستان خوب تعریف میکنم تا حسابی خوابت ببرد.» ناتان گفت: «بسیار خوب.» پس از آن همگی به طبقه بالا رفتند. در حالی که ناتان پشت پدرش سوار شده بود و خودش را تکان تکان میداد. مادرش ناتان را در رختخواب گذاشت. خواهرش خرسش را به او داد. برادرش هم برایش یک داستان خوب تعریف کرد. بعد هم مادر ده بار بوسیدش و برایش لالایی خواند و وقتی که همگی فکر میکردند خوابش برده و میخواستند آرام از اتاق بیرون بروند. ناتان دوباره چشمهایش را باز کرد و گفت: «نروید هنوز خوابم نبرده.» به این ترتیب هیچ کس از پیش او نرفت. پدر، مادر، خواهر و برادر ناتان پیش او ماندند. بعد از مدّتی، همگی خسته شدند هر کدام در گوشهای از اتاق یا پایین تخت ناتان خوابشان برد. پس از زمان کوتاهی، حتی صدار خروپف پدرش، نفس کشیدنهای عمیق مادرش، در خواب درس جواب دادن خواهرش، و دعوا کردن برادرش در خواب با دوستهایش هم بلند شد. امّا ناتان هنوز هم بیدار بود و خوابش نمیبرد، تازه خیلی هم گرسنه شده بود. به همین دلیل از تخت پایین آمد، در را باز کرد، از پلهها پایین آمد و رفت سراغ یخچال تا کمی خوراکی پیدا کند. بعد از آن هم تلویزیون را روشن کرد و در حالی که سیبی را گاز میزد، روی مبل دراز کشید و همان جا خوابش برد! موضوع تمبر: تمبر مشترک کنیا، اوگاندا، تانزانیا (مستعمره انگلستان) قیمت : 50 واحد سال انتشار: 1935

مجلات دوست کودکانمجله کودک 395صفحه 15