مجله کودک 54 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 54 صفحه 12

داستانهای یک قل، دو قل قسمت چهل و یکم هیچکدام من و محمدحسین دیگر مرد شده بودیم و میخواستیم برویم مدرسه. ما دو تا میرفتیم آمادگی. مدرسة ما نزدیک نزدیک بود. هر چی من و محمدحسین به مامانی گفتیم که خودمان تنهایی میخواهیم برویم مدرسه، مامانی گفت: «نمیشه، ما باید با هم بریم.» ما دو تا لباسمان را پوشیدیم. لباسمان سورمهای بود، جیب هم داشت. مامانی روی یک پارچه سفید اسم من و محمد حسین را نوشته بود و بعد دوخته بود به لباسمان. توی مدرسه شلوغ شلوغ بود. کلی بچهها آمده بود مدرسه. مامانها هم بودند. حتی باباها هم بودند. حیاط مدرسه خیلی گنده بود، تاب و سرسره هم داشت، بعد یک خانمی رفت پشت بلندگو و یک چیزهایی گفت و بعد ما را فرستادند توی صف. آن خانم گفت: به ترتیب قد وایسید، پشت سر هم، کوتاهترها اول و بلندترها پشت سرشون.» بچهها ایستادند، من و محمدحسین دعوایمان شد، من میخواستم جلو محمدحسین بایستم، ولی محمدحسین هی مرا میکشید عقب و خودش میآمد جلو. من گفتم: «من کوچکترم، تو زودتر دنیا اومدی.» محمدحسین گفت: «نه خیر من میخوام جلو باشم.» یک پسری که جلو بود: گفت: «اه درست وایسید دیگه، اصلاً شما دوتاتون قد هم هستید.» پسره راست میگفت، ما اندازة اندازة هم بودیم. برای همین دوتامون تو صف بغل دست هم ایستادیم. بعد یک خانمی از بین بچه ها آمد و آمد پیش ما، خانمه پیش ما که رسید، گفت: «اه، چرا شما دوتا وایسادید پیش هم، پشت سر هم وایسید.» محمدحسین گفت: «آخه ما دوقلو هستیم.» من هم گفتم: «خانم ما هیچ کدوممون بزرگتر نیستیم که بریم عقب.» بعد خانمه دست مرا گرفت و مرا برد جلو محمد حسین. محمدحسین حسود کلی لجش درآمد. خانمه که رفت، محمدحسین هی یقة مرا میکشید که من برم عقب. من هم نرفتم. مامانی هم هی از دور برای ما دست تکان میداد. باز محمدحسین مرا کشید عقب و بچة جلویی را هل داد و آمد جلوی من ایستاد. من نمیخواستم پشت باشم. برای همین پیراهن محمد حسین را گرفتم و کشیدم تا خودم بروم جلو که یکدفعه دکمه پیراهن محمدحسین کنده شد. محمدحسین دگمه را برداشت و هی به آن نگاه کرد و بعد مرا هل

مجلات دوست کودکانمجله کودک 54صفحه 12