مجله کودک 212 صفحه 40
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 212 صفحه 40

یک معجزه کوچک در اعماق جنگل خانواده ای زندگی می کردند . مرد آن خانه هیزم شکن و مادر آن خانه زنی زحمت کش بود . آن ها دختری زیبا به نام مو طلایی داشتند . موطلایی نابینا بود و در یک حادثه که گرگی به او حمله کرده بود چشمان آبی خود را از دست داده بود . مو طلایی دختر خوش قلب و مهربانی بود روزی مو طلایی در بیرون از خانه بازی می کرد و چون جلوی خود را ندید پایش به سنگی بزرگ گیر کرد و زخمی شد هیزم شکن وقتی به خانه آمد با عصبانیت به مو طلایی گفت : « دختر کور دست و پا چلفتی یک دختر کور به چه درد می خورد ؟ » مو طلایی از این سخن پدر سخت متأثر شد و با خود گفت : « حالا که من به درد پدر نمی خوردم بهتر است بروم . » او شبانه از خانه بیرون می زند در راه به درخت خرمایی برخورد و از هوش رفت وقتی به هوش آمد صدای زیبایی شنید که می گفت : حالت خوبه . آن موجود خوش قلب لک لک بود لک لک گفت چرا تو بیهوش آمدی ولی چشم باز نمی کنی مو طلایی سرش را پایین انداخت و گفت من کور هستم . انگار تیری به قلب لک لک فرو رفت آن ها روز های خوبی را با هم می گذراندند . هر روز علاقه ی لک لک به مو طلایی بیشتر می شد اما همیشه افسوس می خورد که چرا مو طلایی کور است روزی مو طلایی تصمیم گرفت به خانه برگردد و لک لک را هم با خود برد شبی لک لک وقتی مو طلایی خواب بود به بام خانه رفت و سرش را رو به ماه کرد و گفت خدایا مو طلایی را بینا کن خدایا او دختر مهربانی است حیف است که اطراف خود را نبیند صبح روز بعد مو طلایی بینا شد . هیزم شکن و مادر مو طلایی برای این معجزه یی کوچک خدا را شکر کردند وقتی مو طلایی خواست به بام برود لک لک را ندید زیرا موقع کوچ شده بود . لک لک هر سال بعد از کوچ بازمی گشت و با مو طلایی بازی می کرد . بهاره نظری منش کلاس پنجم 11 ساله از تهران قلّک قلّک خریده مورچه ی دانا جمع می کند او سکّه در آنجا اما یک روزی لیز خورد آن طفلک همراه سکّه افتاد در قلّک یاسمین باقی شیره جینی ، از گنبد کاوس مهسا محمدی /13 ساله / از کرمانشاه محسن حسین خانی /7 ساله / از تهران لطیفه صاحبخانه : « آ های . . . . کمک کنید . . . دزد به خانه ام آمده است . » دزد : « داد نزن بابا ! من کمک لازم ندارم ! خودم چند نفر را با خودم آورده ام . » *** یک روز بچه ای در یخچال را باز می کند . ژله تکان می خورد . می گوید : نترس ، آمدم پنیر بردارم . فاطمه اسماعیل زاده 9 ساله از تهران چیستان آن چیست که هر چه درونش آب می ریزی پر نمی شود . جواب : آبکش *** لطیفه اولی : خط وسط قرص برای چیست ؟ دومی : برای این است که اگر با آب نرفت پایین با پیچ گوشتی بدیم پایین ! الهام تمیزی 13 ساله از تهران محسن حسین خانی/ 7 ساله / ازتهران کیمیا نقره گی/ 5/4 ساله از تهران مسلسل 10MAC با وزن دو کیلو و هفتصد گرم از سبک وزن ترین مسلسل های جهان است . طول اسلحه بدون قنداق 29 سانتی متر و با قنداق 55 سانتی متر است . کالیبر این مسلسل 9 میلی متر است و خشاب آن قابلیت نگهداری 32 فشنگ را دارد . این تعداد فشنگ در 5/1 ثانیه شلیک

مجلات دوست کودکانمجله کودک 212صفحه 40