مجله کودک 219 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 219 صفحه 9

حضرت علی (ع) از او تشکر کرد. چند مهمان از راه رسیدند. دوستان قدیمی حضرت بودند. با دیدن عسلها، دهان آنها آب افتاد. حضرت علی (ع) به یکی از آنها گفت: «زودتر به شهر کوفه برو و بچههای یتیم را برای خوردن عسل به این جا بیاور!» مرد ایرانی تعجب کرد. دوست حضرت از خانه بیرون رفت. بعد از چند ساعت بچههای زیادی به خانهاش آمدند. بچهها از شوق سر و صدا میکردند. گاهی هم با حضرت هم صحبت میشدند. صورتش را میبوسیدند و دست در گردنش میانداختند. حضرت علی (ع) دست به کار شد. بند مشکها را باز کرد و عسلها را داخل کاسههای کوچک ریخت. چشمهای بچهها برق زد. حضرت مثل پدری مهربان گفت: «بخورید عزیزانم، بخورید!» بچهها با شادی مشغول خوردن شدند. یکی از دوستان حضرت علی (ع) تعجبکنان جلو رفت و آهسته پرسید: «ای امیر مومنان چرا باید اول این بچهها از عسل بخورند بعد بزرگترها؟» حضرت علی (ع) جواب داد: «امام پدر یتیمان است. من چون باید مثل یک پدر با این بچهها رفتار کنم، گفتم اول آنها از این عسلها بخورند.» دوست حضرت علی (ع) شاد شد. مرد ایرانی هم از خوشحالی، خدا را شکر کرد. کمی بعد، بچهها از خوردن عسل سیر شدند و کنار رفتند. حالا نوبت بزرگترها بود. او به استوارت میگوید که هرچه زودتر فرار کند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 219صفحه 9