
تقویم انقلاب اسلامی
18 اردیبهشت 1357:
کشتار دانشجویان تبریز. 12
روز بعد در سیام اردیبهشت،
پلیس شاه دست به کشتار مردم
قم زد و به منازل مراجع تقلید
در این شهر حمله کرد.
همه چیز برای مریم به شکل دیگری در آمده است و زندگی چقدر بنظرش جالبتر میرسد. امّا یک روز که مریم سرگرم بازی بود صحبتهای پدر و مادرش را میشنود. پدر میگوید: نمیدانم چرا مدتی است اصلاَ به موقع سرکار نمیرسم. اگر اینطوری ادامه پیدا کند، از کار بیکار میشوم. مریم کمی تهدلش خالی میشود. امّا برای اینکه خودش را سرگرم کند سراغ جوجه اردکش میرود و برایش دانه میپاشد. امّا هر چه دانه میپاشد فایدهای ندارد. چون جوجه اردکش اصلاً بزرگ نمیشود. در حالیکه جوجه اردک همسایه آنقدر بزرگ شده که خودش هم تخم میگذارد. مریم با حسرت به اردک همسایه نگاه میکند و دلش برای اردک خودش میسوزد. بعد با آبپاش سراغ گلدان گلش میرود. امّا چه فایده! هر چه آب میدهد، غنچۀ گلش باز نمیشود که نمیشود. تاز ه از همۀ اینها گذشته، امتحانات آخر سال نزدیک است و او در تمام درسهایی که دیر به کلاس رسیده، اشکال دارد. مریم با ناراحتی روی تختش دراز میکشد. احساس میکند امروز با همان روزی که عقربههای ساعت را برداشت و زیر بالش خود قایم کرد هیچ فرقی ندارد. انگار اصلاً زندگی نکرده. دستش را یواشکی زیر بالش میبرد و عقربهها را برمیدارد و سراغ ساعتهای خانه میرود و همۀ آنها را سر جایشان میگذارد.
ناگهان صدای همه بلند می-شود. مادربزرگ میگوید: مریم اذان است جانمازم را بیاور. مادر میگوید: مریم دستهایت را بشور وقت شام است. پدر میگوید: مریم زنگ ساعت را برای هفت صبح کوک کن. و مریم با خوشحالی میگوید: بله بابا- بله مامان، بله مادربزرگ!
طول بال: 10 متر و 60 سانتیمتر
اسلحه: 4 مسلسل 30 میلیمتری کانن- 24 راکت هوا به هوا
مجلات دوست کودکانمجله کودک 222صفحه 9