مجله کودک 480 صفحه 40
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 480 صفحه 40

جیلی و پُلی روزی روزگاری در جنگلی دور، دو نفر به اسم «جیلی» و« پُلی» زندگی میکردند. آنها یک طویله داشتند که در آن طویله سه مرغ، یک خروس و پنج جوجه داشتند. یک صبح قشنگ جیلی و پلی بیدار شدند. دیدند که یکی از مرغها نیست. متوجه شدند که روباه حقهباز آن را برده است. جیلی و پلی با تمام قدرت به دنبال روباه دویدند. روباه آنقدر دوید تا به وسط جنگل رسید. اما جیلی و پلی آن مرغ را خیلی دوست داشتند، پس دست از کار نکشیدند. روباه هم همینطور میدوید، تا اینکه خسته شد. روی درختی به خواب رفت. صبح جیلی و پلی دیدند که روباه از کوه بالا میرود. روباه به جایی که زندگی میکرد، رسید. جیلی و پلی دست از کار نکشیدند و دوباره شب شد. جیلی و پلی در بالای خانهی روباه آتش روشن کرده بودند. دوباره صبح شد. آنها از بالای تپه دیدند که روباه سوار قایقی در آب میشود و میرود. پس با سرعت زیادی دنبال او دویدند. جیلی صاف روی آب خوابید و پلی هم با تکه چوب روی آب حرکت کرد! وای یادم رفت به شما بگویم، خروس هم با آنها بود. وقتی به ساحل رسیدند، دیدند قایق لب دریا افتاده است. دیدند خانهای در آن ساحل وجود دارد. رفتند لب پنجره دیدند روباه با مرغ در خانه هستند. آنها با هم دوست شده بودند. جیلی و پلی با چوب کلفتی وارد خانه شدند. وای خیلی عصبانی بودند. مرخ خیلی ترسیده بود و به خاطر روباه به آنها گفت: «او دوست من است؛ به او کاری نداشته باشید!» و بعد با ناراحتی داشت از روباه خداحافظی میکرد که جیلی و پلی با خروس تصمیم گرفتند شب را پیش روباه بمانند. فردا صبح به خانه برگشتند. البته بدون مرغ! یعنی مرغ پهلوی روباه ماند تا تنها نباشد. فاطمه نظری از تهران ژنرال ارتش چکسلواکی محل خدمت انگلستان (سال 1940) لباس نظامیان چکسلواکی اعزامی به انگلستان، شباهت زیادی به لباس نظامیان انگلستان داشت.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 480صفحه 40