مجله نوجوان 69 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 69 صفحه 12

نویسنده : آلفرد هیچکاک مترجم : مهرک بهرانی داستان دنباله دار دنیای وارونه سرایدار و مباشر ساختمان مرد لاغر و سبیلویی بود . وقتی خودم را معرفی کردم قدری جا خورد ، امّا به سئوالاتم پاسخ داد . پرسیدم : - آقای « نورتون » چه جور مستأجری است؟ مباشر آهسته خندید . - خیلی خوب ولی باید مواظبش باشید . مثلاً تا مطمئن نشده اید که سوزنی یا رنگی توی مشتش قایم نکرده است با او دست ندهید . مستر « نورتون » ماشاءالله فوق العاده خوش ذوق تشریف دارد . وقت و بی وقت شوخی می کند و سر به سر همه کس می گذارد . یک دفعه به کمک من شیر های آب گرم و سرد آپارتمان زن و شوهر پیر و بد عنقی را با هم عوض کرد . نمی دانید چه قشقرق خنده داری به پاشد . البته آن خانواده نفهمیدند اصل واقعه چی بود و من خودم شیرها را درست کردم امّا جناب نورتون مرد دست و دلبازی است و شب های کریسمس به من عیدی قابلی می دهد . - او تازگیها در آپارتمان دست به تعمیراتی زده؟ فی المثل تغییر دکوراسیون ، یا رنگ کاری و این چیزها؟ - گمانم بله . چند روزی سه- چهار تا کارگر ساختمانی به آن جا رفت وآمد می کردند ولی مثل این که کارشان تمام شده است چون امروز آنها را ندیدم . - آقای نورتون برای تزئین مجدد آپارتمانش از مالک اجازه گرفت؟ - والله نه ! یادش رفت من هم چیزی نگفتم . او مستأجر خوبی است و از ده سال پیش این جا زندگی می کند . *** با اتومبیل به خیابان « لینکلن » رفتم . آپارتمان مرحوم « رابرت » کریمر پر از اثاثیه سنگین و گران قیمت بود و همسرش « تلما » زن سیاه موی عصبی و نسبتاً زیبایی به نظر می رسید و گفت : - بله آقای رایگان؟ رک و راست پرسیدم : - خانم « کریمر » می دانید که شما دیگر وارث حق بیمۀ عمر شوهرتان نیستید؟ رنگ صورت زن آهسته پرید : - امّا این غیرممکن است . وقتی « باب » خودش را بیمه کرد من حاضر بودم و دیدم که اسم مرا به عنوان وظیفه خور نوشت . - متأسفم خانم ، او شش ماه پیش این سند را تغییر داد . چشم های زن تنگ شد و سؤال کرد : - پس حالا وارثش کیست؟ - خانمی به نام « هلن مورلند » . - اوه ، خدا چرا کمپانی شما قبلاً موضوع را به من اطلاع نداد؟ - این به ما ربطی ندارد خانم « کریمر » ! یک مرد می تواند هر وقت دلش خواست وارث بیمۀ خود را عوض کند و خبر دادن و یا ندادن به همسرش نیز با شخص اوست . زن چنگ به دستمالش زد و غرّید : - آن دخترۀ ناجنس نمی تواند پولها را بگیرد و مفت در برود . من

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 69صفحه 12