مجله نوجوان 69 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 69 صفحه 18

اسماعیل امینی گل ها ، شعرها ، شهیدان شعر سرشار از گل است . یعنی اگر احوال گل را از شعر و شاعران سراغ بگیریم می بینیم که بیشتر از باغ و باغبان از گل خبر دارند و با گل سر و کار دارند و حتی با گل ها حرف می زنند : شاعری دیدم هنگام خطاب به گل سوسن می گفت : شما برای گل ها غصه می خورند و گریه می کنند : بیدار رفت لالۀ بر باد رفته را یا رب خزان چه بود بهار شکفته را؟ هر نوع گلی که از دل این خاکدان دمید نو کرد داغ ماتم یاران خفته را گاهی گل ها را نصیحت می کنند : فریب تربیت باغبان نخور ای گل که آب می دهد اما گلاب می گیرد و گاهی توقعاتی از گل ها دارند که آدم باورش نمی شود که هیچ ! خیال می کند که شاعران بفهمی نفهمی خالی بندند : . . . و یکبار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد/ و باران تندی گرفت/ و سردم شد/ آن وقت در پشت یک سنگ/ اجاق شقایق مرا گرم کرد/ انگار شقایق یک جور تنور صحرایی است یا یک جور بخاری برقی بیابانی : تنور لاله چنان بر فروخت باد بهار که غنچه غرق عرق گشت گل به جوش امد برخی شاعران هم حرف های خودشان را از زبان گل های بی زبان بیان می کنند و هر چه دلشان می خواهد به این زبان بسته ها نسبت می دهند . آنها را می گریانند و می خندانند : گل خندان که نخندد چه کند علم از مشک نبیند چه کند این حرف مولاناست . این هم حرف حضرت حافظ از زبان بلبل و گل : صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت نازکم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت گل بخندید که از راست نرنجیم ولی هیچ عاشق سخن تلخ به معشوق نگفت سعدی نگران زیبایی زودگذر گل هاست . دوست داردکه گل ها همیشه سر زنده و با طراوت باشند مثل شعرها و حکایت های خودش در گلستان . حتی خیال می کند که نوشته های او از گل ها هم بهتر و قابل استفاده تر هستند . به چه کار آیدت زگل طبقی از گلستان من ببر ورقی گل همین پنج روز و شش باشد و این گلستان همیشه خوش باشد امّا حافظ می گوید که باید همین عمر کوتاه گل را هم گرامی بداریم و قدر زیبایی اش را بدانیم : گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد . لابد شعر های سهراب سپهری را خوانده اید . او هم مثل بیشتر شاعران ، گل ها را دوست دارد؛ آن قدر که دلش نمی آید یکی را زیباتر از دیگری ببینید . سپهری می گوید که همه گل ها و اصلاً همه مخلوقات خدا زیبا هستند . من نمی دانم/که چرا می گویند/ اسب حیوان نجیبی است/ کبوتر زیباست/ و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست/ گل شبدر چه کم از لالۀ قرمز دارد/ چشمها را باید شست/ جور دیگر باید دید/ چشم ! چشمها را می شوییم و اگر لازم شد اتوکشی هم می کنیم و سعی می کنیم جور دیگر ببینیم امّا هر کار می کنیم عقلمان قد نمی دهد و دلمان راضی نمی شود که کرکس را با آن قیافۀ

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 69صفحه 18