مجله نوجوان 76 صفحه 23
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 76 صفحه 23

ابری ترین هوای زمین صحرا از آسمان تو باران نمی رسد این انتظار تلخ به پایان نمی رسد اسب بهار هر چه بتازد بر این کویر حتی به گرد پای زمستان نمی رسد چندی ست پلک خستۀ چشمان من به هم از ترس خواب های پریشان نمی رسد مانند موریانه به جانم فتاده است شکی که سالهاست به ایمان نمی رسد تاری تنیده بر تن من تیرگی و هیچ پیکی ز سمت صبح درخشان نمی رسد ابری ترین هوای زمینم که سالهاست دستم به روشنایی باران نمی رسد بس کن غزل ! که حس پریشان روح من جز در پناه مرگ به آسمان نمی رسد الهام امین پلکی زدی ، شروع شد از چشمت آسمان تا گفت : « کُن» نگاه به چشمت دمیده شد پلکی زدی و هر دو جهان آفریده شد پلکی زد ، شروع شد از چشمت آسمان پلکی زدی ، بساط زمین نیز چیده شد پلکی زدی از آبی خیس نگاه تو دریا حلول کرد و به ساحل کشیده شد پیشانی ات شکفت به پیدایش زمان خورشید سرگرفت ، سیاهی سپیده شد انگشتهات خلق جهان را قلم شدند مرقوم هر کدام ، هزاران پدیده شد دستی به روی خاک کشیدی ، نفس کشید ابر از طراوت نفست آبدیده شد باران گرفت و زمزمه ات ریخت در بهار موسیقی تبلور نامت شنیده شد لبها گشوده شد به تکلم که نام تو از بین واژه های جهان برگزیده شد انبوه واژه ها پی نام تو آمدند در بطنشان طنین حضورت تنیده شد حالا جهان به فصل تغزل رسیده بود جانها بها شدند که مهرت خریده شد اینسان گذشت و بودن انسان به من رسید من ماندم و دمی که به جانم دمیده شد من ماندم و تغزّل و انبوه واژه ها نامت جوانه کرد و زبانم رسیده شد گفتم بگویمت غزلی تا بگویمت اما نشد ، اگر چه که شعرم قصیده شد . ابراهیم اسماعیلی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 76صفحه 23