مجله نوجوان 49 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 49 صفحه 12

قصه های عامیانه نویسنده: النا اشلی ترجمه: دلارام کارخیران اژدهای سنگی قصه ما با یکی بود یکی نبود شروع می شود، چون بهترین قصه های دنیا، با یکی بود یکی نبود شروع می شوند! بنابراین، یکی بود، یکی نبود ... حالا اگر می توانید تخیلتان را خوب هب کار بیندازید و یک دره عمیق را مجسم کنید! با درختهای سر به فلک کشیده و میوه های رنگارنگ و علفزارهای وسیع با علفهای بلندی که تا زیر زانوهایتان می رسند. طوری که اگر بخواهید بدوید، باید زانوهایتان را بالا بیاورید، درست مثل وقتی که بخواهید در آب رودخانه ای بدوید! دره ای که پر از گلهای وحشی است و مغزتان از بوی گل و وزوز زنبورهایی که مشغول جمع کردن شهد گلها هستند، انباشته می شود. مردمانی که در این دره زندگی می کنند، آدمهای سخت کوش و شادی هستند. آنها مدام به خانه هایی که خودشان ساخته اند، رسیدگی می کنند و صورت بچه های آنها، از شادی و آرامش، می درخشد. قصه ما در یک تابستان عجیب و غریب رخ می دهد! تابستانی که خیلی گرمتر از یک تابستان معمولی است. راستش را بخواهید، گرمای هوا باعث شده تا سگها به جای مراقبت از گله ها چرت بزنند و مزرعه دارها، آرام آرام سوت بزنند تا خودشان را سر حال نشان بدهند ولی در واقع مشغول فکر کردن باشند، چون هوا آنقدر گرم است که آنها باید کلی فکر کنند تا یادشان بیاید چه کارهایی را باید انجام بدهند! ساعت 2 بعدازظهر، گرمترین ساعت روز است. در این ساعت صدای خرو پف مادربزرگها به صدای وزوز زنبورها غلبه

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 49صفحه 12