مجله نوجوان 248 صفحه 27
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 248 صفحه 27

دار مکافات کرمانشاه مردی پدر پیر و از پا افتاده اش را در زنبیلی گذاشت و با پسر کوچکش به طرف جنگل به راه افتاد. رفتند و رفتند تا به درخت بزرگی رسیدند. مرد از درخت بالا رفت و زنبیل را روی شاخه بلندی آویزان کرد. وقتی که داشت از درخت پایین میآمد پیرمرد خندهای کرد و گفت: میدانی پسرم دنیا دار مکافات است. من هم روزگاری پدر پیرم را داخل زنبیل کردم و توی همین جنگل روی شاخه همین درخت آویزان کردم. مرد خیلی ناراحت شد اما چون دیگر از دست او به ستوه آمده بود از درخت پایین آمد دست پسرش را گرفت و به طرف خانه به راه افتادند. پسرک در راه از پدرش خواست برایش یک زنبیل بخرد. مرد پرسید: چرا؟ پسرک گفت : برای اینکه وقتی تو خیلی پیر شدی و دیگر نتوانستی حرکت کنی تو را اینجا آویزان کنم. بند دل مرد پاره شد. زود برگشت جنگل و پدرش را از درخت پایین آورد و به خانه برد.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 248صفحه 27