مجله نوجوان 155 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 155 صفحه 4

محمد رضا سنگری قسمت دوم آتش و کاروان قافله به حرم نبوی رسیده است. دیروز وداع تداعی می­شود. اشکهای حسین نجوای سوگمندانۀ شبانه­اش با رسول­الله و شبی که طوفان خیزتر از آن را تنها در کربلا تجربه کرده بود. بوی حسین می­آمد. فضا سرشار تصویر حسین بود و لبریز عطر حضور قافله سالار. تربت محمدی بود و هزاران داغ گفته و ناگفته. کاروان طواف می­کرد. گرداب داغ، گردو خاک پیامبر هروله می­کرد. هیچ لبی به شکوه و سخن گشوده نمی­شد. تنها اشک بود که فریاد می­زد و آه بود که ماجرا می­گفت. یادگار عزیز حسین - سجاد- پابرهنه کرد. دستار فرو کشید دستی بر سر و دستی بر سینه از طواف پیامبر، رو به بقیع کرد و زینب در پی او، همۀ سفر آمدگان نیز. می­دویدند و می­افتادند. بوی فاطمه می­آمد. بوی طراوت یاس و بوی پاره­های معطر جگر مجتبی علیه السلام. سجاد زانو زد. زینب نیز و قافله زانوزدگان دست بر سینه، گریان و شیون­کنان در بقیع حلقه زدند. ام­البنین عبیدالله را بر شانه گرفت. زینب ضحه زد. سکینه آه کشید. یاد لحظه­ای افتادند که ام­البنین عبیدالله را بر شانه گرفته بود تا به لبهای عباس برساند و پدر فرزند را به آخرین بوسۀ وداع بنوازد. به بقیع رسید. نشست، شکست. آن قامت رشید، کم کم افول کرد. گداخته­تر از شمع آب شد. و شعله­ورتر از خیمه­ها، خاکستر. - عزیزم زینب! ازکربلا بگو، از عباس، نه نه از عباس نگو. از جعفر و عبدالله و عثمان نگو از حسین بگو. از حسین از حسین... دم می­گیرد و شعر بشیر همچون گدازه­های آتشفشان بر زبانش می­تراود:

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 155صفحه 4