مجله کودک 431 صفحه 38
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 431 صفحه 38

امیرمحمد لاجورد شروعی برای یک دوستی بزرگ دانش­آموزان: «خانم، ما بگیم؟... خانم ما بگیم؟...» معلم: «یه دقیقه صبر کنین ببینم، محمد، چرا تو دستت رو بلند نمی­کنی؟ جواب­شو بلد نیستی؟ مدتیه که درس­هات خیلی افت کرده، نمره­ی امتحان هفته­ی پیشت هم که اصلا خوب نشد، پاشو ببینم، برو پای تخته... ...بیا، اینو حساب کن.» محمد: «خانم، می­شه که ما هفته­ی بعد بیایم پای تخته و مسئله حل کنیم؟» معلم: «به جای این حرفا حواست رو خوب جمع کن، اصلا سخت نیست، خیلی هم آسونه.» ده دقیقه بعد چند تا از دانش­آموزان: «خانم اجازه؟ ما بیایم حل­اش کنیم خانم؟» معلم: «نخیر، اجازه بدین خودش حل می­کنه، پس چی شد جانم؟ کاری نداره که.» محمد خدا خدا می­کرد تا هر چه زودتر خانم معلم­شان اجازه دهد تا او برود و سرجایش بنشیند. آخر در این­جور مواقع فضای کلاس برای آدم، پای تخته سیاه، گچ به دست، همینطور معطل بماند و از معلم­اش خجالت بکشد. اما از همه بدتر، خنده­های بچه­هاست که... معلوم هم نیست برای چه می­خندند. بچه­ها می­خندیدند اما در بین آنها، امیر تنها کسی بود که نمی­خندید. چرا که دلیلی برای خندیدن نمی­دید. حداکثر سرعت: 462 کیلومتر در ساعت Õ وزن: 16738 کیلوگرم (بدون بمب)

مجلات دوست کودکانمجله کودک 431صفحه 38