مجله کودک 434 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 434 صفحه 28

کجاستپوریایولی؟ قصهقهرمانیپوریایولی ... هنوز چیزی نگذشته بود که مرد بلندقامت و تنومند از پشت یکی از ستونهای مسجد، صدای گریه پیرزنی را شنید که به درگاه خدا چنین التماس میکرد: خداوندا! رو به درگاه تو آوردهام، نیازمندم و از تو حاجت میخواهم، ناامیدم مکن. مرد بیتاب شد و با خود فکر کرد حتماً این پیرزن تهیدست و نیازمند است. آرام به او نزدیک شد. پیرزن را دید که بشقابی حلوا در دست دارد. با مهربانی از او پرسید: چه حاجتی داری مادر؟ پیرزن کمی آرام شد و گفت: ای جوانمرد، التماس دعا دارم. برای من و پسرم دعا کن. مرد پرسید: مشکل تو و پسرت چیست؟ پیرزن آهی از سر دل کشید و گفت: پسری دارم زومند و دلاور که پهلوان هندوستان است و در شهر و دیار خود پرآوازه است. هر جام نام و نشان پهلوانی را میشنود، عزم کشتی گرفتن با او میکند. شکر خدا که تا کنون پیروز شده است. اکنون پهلوانی از خوارزم وارد شهر ما شده و قصد کشتی گرفتن با پسرم را دارد. میترسم پسرم مغلوب شود و روی بازگشت به دیار خود را نداشته باشد. این پهلوان که کسی جز پوریای ولی نبود، فهمید که رقیب هندی او، پسر این پیرزن است... (ادامه دارد) دو موتور «پرات و ویتنی» با 18 سیلندر در هواپیما به خدمت گرفته شده بود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 434صفحه 28