ماهی قرمز دوباره چرخی زد و دلش را به شیشه چسباند. شکوفه پولهایش را محکم توی مشتش گرفته بود. ماهیفروش گفت: «نه، هجده تومان نمیدهم؛ ولی ماهی را ببر. بقیه پولش را بعد بیاور.»
شکوفه خیلی خوشحال شد. پولها را داد و ماهی را گرفت. ماهیفروش انگشتش را به طرف او گرفت و گفت: «یادت باشد، اگر بقیة پول را نیاوری، روی عید ماهیات از تنگ بیرون میپرد و میمیرد!»...
قسمتی از ماجرای شکوفه و ماهیفروش بود که خواندید. ادامهی قصه را در کتاب که به بهای 750 تومان چاپ و منتشر شده است، دنبال کنید.
تجهیزات الکتریکی شرکت «کورتیز» به همراه موتور پرتوان هواپیما، این وسیله را به هواپیمایی پرقدرت و مناسب نبرد تبدیل کرده بود.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 434صفحه 35