
ظهر است و حنانه از مدرسه برمیگردد. یک هفته نیز از ماجرای قرمه سبزی پختناش گذشته است. خدا میداند امشب چه چیزی
به خورد بابایش میدهد. به نظر شما امشب
نیمرو دارند یا یکی از غذاهای ناهید خانم؟
حنانه: «اشتباهتان همینجاست. غروب
دوربینتان را بردارید و بیاین خانهمان تا
خودتان بفهمین شام چی داریم... امشب
قرمه سبزی داریم. اما این دفعه خود خودم
پختم. در یک هفته گذشته شام نیمرو
داشتیم اما در کنارش هر روز تمرین کردم
و آخرش هم پیروز شدم. دنبالم بیاین...»
حنانه: «سلام ناهید خانم.
یه کم از دست پختم
آوردم تا بچشید ببینید
چه جوری شده.»
ناهید خانم: «نخورده
معلومه که باید خیلی
علی باشه. بوی
عطرش داره میاد.
چرا زحمت کشیدی؟»
حنانه: «چه زحمتی، نوش
جانتان، به دست پخت شما
که نمیرسه. برای اون شب
دستتان درد نکنه. آبرومو
خریدین. راست میگفتین
آشپزی کردن ساده نیست اما
من که بالاخره یاد گرفتم.
از شما چه پنهان یه هفته است
که دارم تمرین میکنم.»
ناهید خانم: «از تو هم چه پنهان که من امروز رفته
بودم به مامانم سر بزنم و همین یه ربع پیش برگشتم
و اصلا وقت آشپزی نداشتم و الان تو با این چیزی که
آوردی یه جورهایی میشه گفت آبروی منو خریدی.»
حنانه (بعد از زدن یک چشمک): «اشکالی نداره،
اگه خواستید اینارو بریزید تو ظرفهای خودتون
و به حسین آقا هم بگید خودتون پختید.
مصلحتآمیزه (چشمک دوم). آخه ما خانمها
باید هوای همدیگه رو داشته باشیم، مگه نه؟
ظهر است و حنانه از مدرسه
برمیگردد. یک هفته
دیگر نیز گذشته است.
-: «سلام حنانه
امشب برای شام
چی دارین؟ گمان
کنم رگباری هر شب
قرمهسبزی میپزیها؟»
حنانه: «اشتباهتان همینجاست...
سر راه لیمو عمانی و لپه و
سیب زمینی خریدهام.
حالا جنگ با خورش قیمه رو
شروع کردهام. تا جمعه
هم به زمین میکوبمش.
به ناهید خانم هم گفتم
برای جمعه ظهر، ناهار
درست نکنه. شما هم اگه
دوست دارید بیاین.
البته اگه قول میدین که مواظب انگشتاتون باشین.»
گربه انگلیسی شکلاتی
گربه سیاه انگلیسی
مجلات دوست کودکانمجله کودک 438صفحه 40