
مامان: «این رنگها پاک میشن. بعضیها راحت، بعضیها هم سخت. ولی به هر حال پاک میشن. اما اون چیزی که یا پاک نمیشه
یا خیلی خیلی سخت پاک میشه رنگیه که با حرفها
و رفتارهای بدمان به خودمان میزنیم. رنگی که
باعث میشه در نظر دیگران بدرنگ جلوه کنیم.»
نیکا: «مامان خیلی جورواجور حرف میزنی. گیج
شدم. بالاخره اون رنگها پاک میشن یا نه؟»
-: «ببین این رنگ چه راحت با آب شسته میشه
اما هیچ مادهای نمیتونه اون رنگها رو پا کنه.
ولی خب، هر رنگی پاک کننده خودش رو داره.
حرفم سخته؟ برو فکر کن. خودت باید بفهمی.»
نقاش: «ببخشید دختر خانم. نمیخوام مزاحمتان بشم. اما شب شده
و میخوام کار رو تعطیل کنم. فقط همین قسمت دیوار مانده که باید
بتونهاش کنم تا برای فردا آماده باشه. گوشه لباس عروسکت رو هم
با تینر پاک کردم. لباسش الان تمیز تمیزه. غصه نخور. فردا هم که
آمدم اتاقت رو دوباره رنگ میزنم. جلوی خودت رنگ رو درست
میکنم تا بفهمم چه جور صورتیای دوست داری. من هم یه دختر
دارم قدِقدِ تو. اونم خیلی رنگ صورتی رو دوست داره.»
نیکا: «اسمش چیه؟ اتاقش چه رنگیه؟»
نقاش: «اسمش زهراست. اتاق که چه عرض
کنم. زیر راه پله رو یه پرده زده برای خودش
یه اتاق درست کرده. چند ساله که قراره براش
رنگش کنم اما فرصت که نمیشه...»
نیکا: «مامان ببین لباس ملیکا
پاک شده و دیگه رنگی نیست.
مثل روز اولشه. مامان، اگه بخوام
یه کاری بکنم اجازه میدی؟»
نیکا: «سلام. خسته نباشید.»
نقاش: «علیک سلام. خیلی
ممنون. البته الان وقت
خداحافظیه. اینجا نشین.
این رنگها بهت میپاشه
و دوباره ناراحت میشی.»
نیکا: «میخواستم بگم که،
بگم که، هیچی، ولش کن.»
آلبوم تصویری
گربه کورنیش
گربه کورنیش دودی
مجلات دوست کودکانمجله کودک 439صفحه 36