مجله کودک 439 صفحه 37
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 439 صفحه 37

-: «نیکا چرا حرفت رو نزدی؟» نیکا: «آخه، آخه خیلی سخت بود، روم نمی­شد.» -: «روم نمی­شد یعنی چی؟» نیکا: «حالا که دیگه فرقی هم نمی­کنه. خداحافظی کرد و رفت.» -: «هنوز نرفته، پشت دره، داره کفش­هاشو می­پوشه... میل خودته نیکا، اما چند ثانیه بیشتر وقت نداری­ها، تصمیمت رو بگیر. توی زندگی فرصت­هایی...» نیکا: «سلام، میشه یه دقیقه وایسین، می­خواستم بگم، بگم که...» نقاش: «علیک سلام، چقدر سلام می­کنید دختر خانم. چی هی می­خوای بگی؟ چی شده؟ ناراحت نباش گفتم که، فردا اتاقت رو دوباره رنگ می­کنم.» نیکا: «اونو که نمیگم، رنگ اتاقم خوبه. می­خواستم یه رنگ خوشرنگ به خودم بزنم. راستش می-خواستم بگم که اگه حرف بدی زدم از من ناراحت نباشین. میشه ملیکا را ببرید و از طرف من بدید به زهرا. نه نگیدها. اجازه­شو از مامانم هم گرفتم...» فردای آن روز نیکا: «مامان شما چرا؟ پس من این­جا چه کاره­ام؟ بدید به من. خودم می­برم.» نیکا: «سلام، یه چایی داغ و خوشرنگ برای رفع خستگی. زهرا چطوره؟» -: «خوبه، خیلی بابت میلیکاف تشکر کرد.» -: «اسمش ملیکاست. قابل زهرا رو نداره. بیاین پایین، از دهن می­افته-ها.» نقاش: «خیلی چسبید. دستت درد نکنه.» نیکا: «بلند نشیدها، همین­جا بشینید تا یکی دیگه بیارم.» نقاش: «نه بابا، چه خبره؟ الان خوردم.» نیکا: «اونی که خوردین چایی بود که باید دیروز براتون می­آوردم این هم از چایی امروز. بفرمائین.» نقاش: «آخه جا ندارم. زوریه؟» نیکا: «زوریه. می­خورین یا مثل دیروز بداخلاق بشم؟ سلام، زهرا خوبه؟» آلبوم تصویری گربه دِوِن گربه دِوِن لاکپشتی

مجلات دوست کودکانمجله کودک 439صفحه 37