مجله کودک 442 صفحه 32
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 442 صفحه 32

حیوانها تمام شب را بیدار ماندند و به جنگل سوخته فکر کردند. روز بعد همگی دور گوزن پیر جمع شدند. همهمه حیوانها بلند و بلندتر می شد، که شیر ناگهان دمش را به پهلویش کوبید و گفت: «هر کس جانش را دوست دارد همراه من بیاید!» حیوانها با نگرانی به همدیگر نگاه کردند. شیر، بلندتر غرید و گفت: «من، شما را به جایی بهتر از جنگل سبز می برم!» گوزن پیر آرام پرسید: «آنجا کجاست؟» شیر به دوردستها اشاره کرد و گفت: «آنجا که دشت به آسمان می چسبد. شاید هم آسمان نباشد و دریا باشد. هر جا آب هست، جنگل هم هست.» گوزن گفت: «شاید هم نه دریا باشد و نه جنگل.» بعد به نقطه دوری، سر یک کوه بلند- جایی که بوته سیاه کوچکی میانِ مهی غلیظ نشسته بود- خیره شد. او سالها به بوته سیاه کوچک فکر کرده بود و از خیلی ها درباره مهی که آن را در بغل داشت، پرسیده بود. گوزن با سر و صدای حیوانها به خودش آمد. سینه اش را صاف کرد و گفت: «بهتر کرکس ها به صورت دسته جمعی بر سر مردار می ریزند. منقار وی آنها با مهارت، گوشت مرده را از استخوان جدا می کند. آنها در مدت 20 دقیقه یک جانور مرده را از گوشت خالی می کنند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 442صفحه 32