مجله کودک 442 صفحه 39
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 442 صفحه 39

آشپز: «خیلی شرمندم، آقا کریم کاری براش پیش آمد مجبور شد زودتر بره. ستا سیخ جوجه کباب برات کنار گذاشته بود و به من سپرده بود تا بهت بدم. ولی چند دقیقه پیش پدر داماد آمد و آن­ها را گرفت و برد برای پدر عروس. من هر کاری کردم که ...» امیر: «چی؟ ولی این خیلی نامردیه. من شام نخوردم به هوای اون سه تا سیخ جوجه کبابم. خیلی نامردین. موز به اون بزرگی چه جوری از گلویتان پایین رفت؟» فاطمه: «چیه امیر؟ چرا ناراحتی؟ کجا بودی؟» امیر: «دست رو دلم نذار که هم خالیه و هم از دست بعضی بی­معرفت­ها خونه. دیگه نا ندارم سر پا وایسم. بیا بریم تو بشینیم تا برات تعریف کنم که چه بلایی به سر داداشت آمد. صد رحمت به همان عروسی خاله نرگس ... آره، خلاصه این بود ماجرا. چیه؟ چرا این­جوری داری نگاه می­کنی؟» فاطمه: «اصلا باورم نمی­شه که تو...» امیر: «که من چی؟ بگو، بگو، اصلا کی گفت تو بیای این­جا تو قسمت مردونه؟» فاطمه: «خودت گفتی بیام تا برام تعریف کنی چی شده. گفتی که نا نداری سر پا وایسی. من دارم میرم. بیا این سیب رو بگیر و بخور حالا که شام نخوردی ته دلت رو بگیره. چون خیلی خوشرنگ بود برای تو ورش داشته بودم. اما می­خواستم بهت بگم که اصلا فکر نمی­کردم که تو برای یه همچین چیزایی اون حرف­هارو به آقای آشپز زده باشی.» در مبحث جذاب خوراکی­ها، بعضی از آن­ها بسیار عزیز و دارای جایگاه ویژه­ای هستند. مانند همان جوجه کباب، اما یه حساب ساده­ی دو دو تا چهار تا هم می­گوید یک سیخ، یا حتی سه سیخ جوجه کباب هم، با تمام قدرت وسوسه­انگیزی که دارد، ارزش آن را ندارد که به خاطرش دل کسی شکسته شود و باعث شود تا آدم حرف­های نامربوطی بزند. و این را امیر چه خوب فهمید. یکی از کارهای جالب پنگوئن، حفظ کودکان در هنگام یاد دادن اصول ماهیگیری و صید است. در این حالت دو یا چند پنگوئن بالغ در اطراف بچه ها که در حال آموزش هستند، جمع می شوند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 442صفحه 39