
همه با هم نشسته اند آنجا
دور تا دور سفره ی کوچک
مهربان و صمیمی و گرم است
با نگاهم نگاهشان تک تک
سفره ما چه رونقی دارد!
نان داغ و پنیر و سبزی و ماست
می نشینم کنارشان با شوق
تنگ آبی میان سفره ی ماست
سحری می خوریم و بعد از آن
سر سجاده می نشینم من
مثل مادر، نماز می خوانم
برود تا بدی ز روح و ز تن
به دعای سحر، برآرَم من
دستهای کوچک خود را
همصدا با پدر شوم آنگاه:
«شکر تو ای خدای بی همتا»
پدرم گفته در سحرگاهان
هرچه خواهی خدا روا سازد
دل من، ای خدای خوب من
فتح و پیروزی از تو می خواهد
نمای جلو از فاسل وگا، از این خودرو تعداد زیادی ساخته نشد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 448صفحه 7